- بسم الله الرحمن الرحیم
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- نهج البلاغه – امیر المومنین – متقین 65- كوتاهىآمال و آرزوها-«تراه قريبا امله
- ترجمه:آمال و آرزوهايشان را نزديك و غير طولانى مىبينى. ***
- شرح: از صفات ديگرى كه مولى على (عليه السلام) براى پرهيزگاران مىشمارند طولانى نبودن آمال وآمال و آرزوهاى آنها است. مولى امل و آرزو و اميد به آينده را نفى نمىكنند، بلكه طول آن را مذّمت مىكنند.
- اصل اميد و آرزو موتور محرّك وجود انسان است، يعنى انسان زنده داراى اميدها وآمال و آرزوها است، چرخ وجود انسان را اميدها به حركت درمىآورد،آمال و آرزوها ذاتاً بد نيست، بلكه طول امل و آرزوى دور و دراز ناپسند است.
- در روايتى از رسول گرامى (صلى الله عليه و آله) آمده كه فرمودند:«الامَلُ رَحْمةٌ لُامَّتى وَ لَو لا الاملُ ما رَضَعَتْ و الدةٌ وَلَدَها و لا غَرَسَ غارِسٌ شجراً»: «اميد و آرزو رحمتى براى امّت من است واگر اميد نبود هيچ مادرى فرزندش را شير نمىداد و هيچ باغبان و نشاننده درخت، درختى نمىنشاند».
- نقل شده است كه حضرت عيسى بن مريم (عليه السلام) نشسته بودند و پيرمردى با بيل كار مىكرد و زمين را شخم مىزد. حضرت عيسى (عليه السلام) فرمودند: خدايا، اميد را از او بگير، هماندم پيرمرد بيل را كنار گذاشته و خوابيد.
پس از مدتى حضرت فرمود خدايا اميد را به او برگردان بلافاصله پيرمرد بلند شد و شروع به كار كرد، حضرت نزد او آمده و از او پر سيد، اين چه جريانى بود از تو ديدم، گفت كار مىكردم ناگهان نفس م به من گفت، تا كى كار مىكنى و تو پير و فرسوده شدهاى، بيل را رها كرده و خوابيدم. سپس نفس به من گفت به خدا قسم تو ناگزيرى از زندگى مادامى كه زندهاى، پس بلند شدم و بيل را به دست گرفتم.
- مولى نيز مىفرمايند:الامَلُ رفيقٌ مُونِس» «اميد و آرزو رفيق و مأنوس انسان است» امام چهارم نيز از خدا اميدى را مىخواهند كه متناسب و معقول باشد نه اين كه طولانى باشد كه آرزوى طولانى مثل سرابى است كه بيننده را فريب مىدهد و كسى كه به او اميد و دلبسته نااميد و محروم مىسازد.
- پس آنچه مذموم است طولانى بودن اميد وآمال و آرزوها است، نيروهاى انسان محدود است، عمر نيروى عقل، توان بازو و قدرت محدود است، حال اگر دامنهآمال و آرزوها نامحدود شد، تمام نيروى جسمى و فكرى را خرج اينآمال و آرزوها كنيم به اينها نمىرسيم، به كارهاى ديگر هم نمىرسيم، اين است كه مولى مىفرمايد:«مَنْ طال امَلُه ساء عَمَلُه»«كسى كه آرزويش طولانى شد عملش بد مىشود» زيرا نيروها را به«الاكْلُ كَالسَّرابِ يَغُرّ مَنْ رَآه و يخلف من رَجاه»هدر مىدهد و آنگونه كه بايد نيرو صرف يك عمل كند، نمىكند.
- آرزو نوعى خواستن است كه مطلوب و خواسته شده فعلا تحققى ندار و از عوامل و عللى كه ممكن است آن خواسته شده را در آينده تحقق بخشد اثرى و نشانى وجود ندارد، به همين جهت است كه انسان در حالآمال و آرزوهاى دور و دراز مجبور است انرژىهاى مغزى خود را در ساختن تصنّعى علل و عوامل و جابجا كردن حقائق و حذف و انتخاب نامعقول واقعيات مستهلك نمايد، در صورتى كه اين نيروها و انرژيهاى مستهلك شده ممكن است آرمانهاى بسيار مفيدتر و ضرورىتر از آن خواستههاى آرزوئى را تحقق ببخشد، نتيجه تباه كننده ديگرى كهآمال و آرزوها دور و دراز در بردارد همان است كه موجب ناپديد شدن آخرت و سراى ابديت و لقاء الله از افق روح آدمى مىگردد. اين همان خطر بزرگ است كه سر راه حيات هدفدار انسانها را مىگيرد و از حركت در مسير تكاملى «حيات معقول» باز مىدارد.آمال و آرزوها يك امواج زودگذر و ناپايدار مغزى نيستند كه لحظاتى سر بركشند و سپس فرو بنشنند، بلكهآمال و آرزوها همواره سطوح روانى امروز را كه روياروى حقايق و واقعيات و متأثر از آنها است مىتراشد و مىخراشد و قشرى از مفاهيم حقيقتنما و مطلوبنما در آينده را بر آن سطوح مىچسباند و جلو فعاليتهاى طبيعى روح را مىگيرد، اينان در فرداهاى بدون ديروز و امروز زندگى مىكنند.
عمر من شد بَرْخى[1] فرداى من | واى از اين فرداى ناپيداى من | |
(ناظر زاده كرمانى)
- و به همين علت است كه درك و اشتياق به ابديت از افق روح محو مىشود و به جاى آن «فرداهاى» موهوم جانشين مىگردد.
- مولى على (عليه السلام) در خطبه 42 نهجالبلاغه چنين مىفرمايند:
«أيّها النّاس إِنّ أخوَفَ ما أَخافُ عَلَيْكم إثْنانْ: إتِّباعُ الهَوى وَ طُولُ ألامَلْ فَأمّا إتِّباعُ الهَوى فَيَصُدُ عَن الحَقْ وَ أمّا طُولْ الأَمل فَيُنْسِى الآخرَةَ، ألا وَ أنَّ الدُنْيا قَدْ وَلَّت حَذاءَ[2]، فَلَم يَبْقَ منها إلّا صُبابَةٌ كصبابة الإناء اصطبّها صابَّها. ألا و إنّ الآخرة قد أقبلت و لكلّ منهما بَنُونِ فَكونوا مِنْ ابناء الآخرة و لا تَكونوا منْ ابناء الدّنيا فَإنَّ كُلّ وَلَد سَيُلْحَقُ بِأبيهِ[3] يَوم القيامة و انّ اليَومَ عَمَلٌ و لا حساب وَغَداً حِسابٌ ولا عَمَل».
- «اى مردم ترسانكترين چيزى كه بر شما مىترسم دو چيز است: يكى متابعت خواهشهاى نفس انى كه باز مىدارد از حق و دوم طولانى بودن اميد و آرزو كه آخرت را به فراموشى مىسپارد، آگاه باشيد كه دنيا به سرعت پشت كرد و چيزى از آن باقى نماند، مگر ته ماندهاى مثل تهمانده ظرف كه دور ريزند آن را دور مىريزد. آگاه باشيد كه آخرت روى آورد، و براى هر يك از دنيا و آخرت فرزندانى است. پس فرزندان آخرت باشيد، و از فرزندان دنيا نباشيد، زيرا هر فرزندى به زودى در روز قيامت به پدرش ملحق مىشود، و امروز روز عمل است نه حساب، و فردا روز حساب است، نه عمل (پس امروز را غنيمت شمرده در عمل كوشيد تا فردا كه روز حساب است، فارغ البال از كوثر و سلسبيل آب نوشيد و از سند و استبرق لباس پوشيد انشاءاللّه).
- در اين خطبه حضرت دو چيز را بسيار خطرناك و رهزن راه ترقى و كمال مىدانند يكى پيروى از هواها و خواهشها و تمايلات نفس انى و ديگرى درازىآمال و آرزوها.
- در مورد تبعيت از خواهشهاى نفس انى و طغيانگرى در برابر حق تعالى در
قرآن مىخوانيم: فَأَمَّا مَنْ طَغى- وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا- فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوى- وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النفس عَنِ الْهَوى- فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى»: «كسى كه طغيانگرى و سركشى كند و متابعت هواى نفس كرده و به دنبال حيات دنيوى رود، آتش جهنم جايگاه او است و كسى از مقام پروردگارش ترسيد و نفس را از هواى نفس انى دور كرد جايگاهش بهشت است».
- هوا و تمايلات در حيات دنيوى جمع مىشود و آن نيز 5 مرحله دارد كه: قبلا توضيح دادهايم و خداوند در اين آيه جمع كرده است: أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً وَ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِيدٌ
«حيات دنيوى بازى و اشتغال به امور غير مهم و زينت و فخرفروشى و افتخار بين خود و كثرت در اموال و اولاد است، مانند بارنى مىماند كه گياه خوب و بسيار بروياند كه كفّار به تعجب واداشته شوند، ولى پس از مدتى خشك شده و زرد بينى و سپس شكسته ريزريز شود».[4]
- و چيزهائى كه اين 5 مرحله از آن حاصل مىشود قرآن هفت چيز شمرده و در آيهاى جمع كرده است: زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ و الحرث ذلك متاع الحياة الدنيا و الله عنده حسن الم- آب
«دوستى و محبت شهوات براى انسانها زينت داده شده كه زنان و فرزندان و مالهاى بسيار از طلا و نقره و اسبهاى نشاندار و شترها (و گاوها و گوسفندان) و زراعت است آن كالاى زندگى دنيوى است و خداوند نزدش خوب بازگشتن است».
- حال به سراغ خصلت خطرناك دوم يعنى (طول امل) رويم:
مراد از «امل» تعلق نفس به حصول چيزى دوست داشتنى در آينده است و مرادف آن طمع و رجاء است الا اين «امَل» بيشتر در چيزى استعمال مىشود كه به دست آوردنش بعيد و دور است و طمع در چيزى كه نزديك است و رجاء و اميد حدّ فاصل بين «امل» و «طمع» است و طول امل عبارت از انتظار امرى دنيوى است كه حصول آن نياز به زمان و مهلتى دارد. مولى فرمود طولانى بودن آروز موجب فراموشى آخرت است و اين واضح است، زيرا طولانى بودن آرزو عبارت از انتظار به دست آوردن چيز دوست داشتنى دنيوى بود و اين موجب تداوم ملاحظه و نظر كردن و دلبستن به آن است و اين دلبستگى موجب روى گرداندن نفس از پرداختن به احوال آخرت است.
- سيب درازى آرزو و اميد، دوستى و محبّت دنيا است، وقتى انسان با آن مأنوس شد، و به لذّاتش مشغول شد، دورى كردن و ترك آن سخت است و دوست دارد اين دنيا و آنچه در آن است، دائمى باشد، و در اين حال ديگر به مرگى كه سبب مفارقت اوست نمىانديشد، زيرا كسى كه چيزى را دوست دارد، دوست ندارد درباره باطل كننده آن فكر كند و بينديشد، از اين رو دائماً تمنّاى بقاى دنيا كند.
- و اگر به ناچار فكر مرگ و توبه و انجام اعمال اخروى از ذهن او بگذرد، از روزى به روزى و از ماهى به ماهى و از سالى به سالى به تأخير اندازد و گويد تا وقتى پا به سال گذاريم وقت است، وقتى سنّى از او گذشت گويد تا پيرى فاصله است، وقتى پير شد گويد: اين خانه را تمام كنم و پسرم را داماد يا دخترم را عروس كنم، از اين سفر برگردم و همين طور توبه را به تأخير مىاندازد، تا اينكه مرگ او فرا رسد در حالى كه غافل و غير آماده براى مرگ است، قلب او مستغرق در امور دنيوى است و در آخرت جز حسرت و ندامت و پشيمانى توشهاى ندارد و اين خسران مبين است.
- اى جوان تو از زندگى عمر كسانى كه عمرشان رفت و به آمال خود نرسيدند، عبرت گير، مثل بعضى از جوانها مباش كه تا جوان است گويد اول زندگانى است، خدايا اگر يك اطاق داشته باشم راضيم، گرچه اجارهاى باشد، بعد كه مىرسد گويد اجارهنشينى مشكل است خدا نجاتم دهد، آيا مىشود خانهاى 50 مترى از خودم داشته باشم، بعد كه مىرسد مىگويد اين كه مثل قبر است، اگر بنا باشد در دنيا هم در قبر باشم، اين كه زندگى نشد! در روايتى است كه از سعادت انسان وسعت خانه است (من سعادة المرء سعة داره) وقتى به هدف رسيد، باز بلندپروازى مىكند، گويا نمىداند كه آرزو نهايتى ندارد،آمال تمام شدنى نيست، گويا كلام مولى را نشنيده كه:
- «اعلم انَّك لَنْ تبلُغْ أمَلَك و لَنْ تعدُوا اجَلَك و انَّك فى سبيل مَنْ كان قبلك»: «بدان و آگاه باش كه تو به آرزويت هرگز نمىرسى و از دست اجل و مرگ هرگز فرار نتوانى كرد و تو در راه پيشينيان خود هستى (آنها كه مردند و بهآمال و آرزوهايشان نرسيدند».
- هر چه اميد و آرزوى خود را زياد كنى، مثل آدم تشنه كه آب شور خورد و بيشتر تشنه مىشود، بيشتر اميد و آرزو پيدا مىكنى، رسول گرامى (صلى الله عليه و آله) فرمودند:«مَنْ كانَ يَأمل أنْ يَعيشَ غداً فانّه ان يعيشَ ابداً»:
- «كسى كه آرزو كند فردا زنده باشد، آرزو مىكند كه هميشه زنده باشد، و زندگى ابدى داشته باشد» ولى زهى خيال باطل خداوند بزرگانى چون پيامبر خاتم (صلى الله عليه و آله) و جانشين وى امام على (عليه السلام) را زندگى ابدى نبخشيد، ما را ببخشيد؟! فقط در مورد حضرت خضر (عليه السلام) رواياتى رسيده كه بنا به مصالحى آب حيات نوشيد[5] و خدا نسبت به او نيز آگاهتر است كه، وضعش چگونه است، حتى امام زمان (عليه السلام) نيز زندگى ابدى نخواهد داشت پس ما در چه انديشهايم؟!
- قرآن تلذّذ و غرق شدن در مادّيات و خوردن و بهره بردن را كه از شئون پيروى از نفس و هواهاى نفس انى است و طول آروز را از اخلاق كافرين مىداند، مىفرمايد: «رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ- ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ»: «چه بسا كسانى كه كافر شدند، آرزوى اسلام كنند (ولى اينها چنين
نمىكنند) پس رهايشان كن بخورند و بهره برند و آرزو آنها را مشغول كند به زودى مىدانند».
- اخبار و روايات هم بر مذمت و پرهيز از طول امل فوق العاده زياد است كه به عنوان نمونه در حديث قدسى آمده است:
«يا موسى لا تَطُلْ في الدنيا أمَلَك فَيَقْسُوا لِذلك قلب ك و قاسى القلب منّى بعيدٌ»:
«اى موسى، آرزوى خود را در دنيا طولانى مكن كه قلب تو را قسّى و سخت مىكند و كسى كه قلب او قاسى و سخت شد از من دور است».
- در روايت نبوى معروف از طرق مختلف رسيده نبىّ اكرم (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد: «اى اباذر، بپرهيز از طولآمال و آرزوهاى خود، زيرا تو در روز خود (كه امروز است) هستى و در بعد امروز نيستى، اگر براى تو فردائى باشد، در فردا باش، چنانكه در امروزى و اگر براى تو فردائى نبود، پشيمان بر زيادهروى و افراط خود در امروز نيستى.
- اى اباذر چه بسيار كسانى كه اميد به روزى بسته بودند، و نتوانستد آن را تكميل كنند، و چه بسيار منتظر فردائى كه به فردا نرسيد، اى اباذر اگر در اجل و عاقتب آن بنگرى، از آرزو و فريب آن غضبناك شوى.
- اى اباذر اگر صبح كردى با نفس خود نسبت به عصر سخن گو و اگر عصر كردى نسبت به صبح سخن مگو، و از سلامتى خود قبل از بيمارى استفاده كن، و از زندگيت قبل از مرگت فائده ببر، زيرا نمىدانم اسم تو فردا چيست».
- از انس نقل شده كه گفت پيامبر (صلى الله عليه و آله) خطى كشيدند و فرمودند: اين انسان است و خطى ديگر در كنار آن كشيدند، فرمودند: اين هم اجل و مرگ است و خط ديگرى دورتر از خط دوم كشيده فرمودند: اين هم آرزو و اميد انسان است، در فكر ان بسر مىبرد كه نزديكتر (يعنى مرگ) او را مىگيرد.
- در روايتى ديگر شبيه به اين مضمون هست كه حضرت سه چوب به جاى خط گذاردند. در روايتى آمده كه دو بنده از بندگان خدا به هم برخورد كردند، يكى به ديگرى گفت: كوتاهى آرزوى تو چقدر است؟ گفت: اين كه اگر صبح كنم اميد ندارم، عصر كنم و اگر عصر كنم، اميد ندارم صبح كنم، ديگرى گفت تو آرزويت طولانى است، اما من اميد ندارم، اگر نفس ى بكشم بازگردد و اگر داخل شد، خارج شود.
- و در صحيفه سجاديه امام زينالعابدين (عليه السلام) مىفرمايد:
«اللّهُمَ صَلّ على مُحَمّد و آل محمد و اكْفِنا طُولَ الامَل و قَصِّره عنّا العَمَل حتّى لا نُؤَمِّل استِتْمام ساعةِ بعد ساعة و لا استيفاءَ يوم بعد يوم و لا اتّصال نفس و لا لحوق قَدَم بَقَدَم و سَلّمنا من غروره و أمنّا مِنْ شُروره»؛
- «خدايا بر محمد و آل محمد درود فرست و طول آرزو را از ما كفايت فرما (و ما را بىنياز از اميدهاى طولانى قرار ده) و آن را با صداقت در عمل كوتاه كن، تا اين كه آرزوى تمام كردن ساعتى بعد از ساعتى و گذراندن روزى بعد از روزى و اتّصال نفس ى به نفس ى و ملحق كردن قدمى به قدمى را نداشته باشيم و ما را از فريبآمال و آرزوهاى طولانى سالم و از شرورش ايمن بگردان».[6]
- اين امامى كه داراى مقام عصمت است اينگونه در خانه خدا راز و نياز مىكند، كى مىشود كه ما دعا كردن را هم از اينان ياد گيريم و مثل آنكه هشتاد سال از عمرش گذشته و هنوز در كنار خانه خدا دست بلند مىكند فلان خانه را نصيبم گردان و خانهام كوچك است بزرگ گردان و وضع ماليم را بهتر از اين گردان، نباشيم، اى انسان عمرت رفت دعا مكن خدا به تو بدهد، دعا كن از تو بگيرد، شقاوت و حسادت و تكبر و رذائل اخلاقى و به ويژه طولانى بودن آرزو را از تو بگيرد، كه هر چه انسان پيرتر مىشود، حريصتر و اميدهايش بيشتر مىگردد و رفع رذائل و موانع رسيدن به كمالات مقدم بر اكتساب فضائل است.
- در ديوان منسوب به امام على (عليه السلام) است:
- آرزوى دور و دراز در دنيا دارى، و نمىدانى كه اگر شب شد، آيا تا به صبح زندهاى يا نه! چه بسا افراد سالمى كه بدون مَرضى مردند و چه بسيار مريضهائى كه روزگار تا روزگار زندگى كردند؛ و چه بسيار جوان كه شب و روز مىگذرانند و ايمن هستند در حالى كه كفنهاى آنها بافته شده و آنها نمىداند.
تُؤمِّلُ فى الدّنيا طويلا و لا تدرى | اذا جَنّ ليلْ هل تَعيشُ الى فَجر | |
فَكم من صحيح مات من غير علة | و كم مريض عاش دهراً الى دهر | |
و كم مِنْ فَتىً يمسى و يصْبحُ أمناً | و قَد نُسِجّت أكفانُه و هُوَ لا يدرى[7] |
درمان طول آرزو
- مرحوم محمد مهدى نراقى اين عارف بزرگ و معلم سترگ اخلاق گويد: «طول أمل و آروز از جهل و حبّ دنيا سرچشمه مىگيرد، جهل را بايد با فكر صحيح و صاف كه خالى از هرگونه «شائبه باشد» از بين برد و نيز به شنيدن پند و موعظه از نفوس طاهره.
- كسى كه صحيح فكر كند مىفهمد كه مرگ نزديكترين چيزها به او است و چارهاى جز حمل جنازه او و دفن در قبرش نيست و شايد سنگى كه لحد و قبر او را مىپوشاند، ساخته شده باشد و چه بسا كفنهاى او نيز بافته شده و آماده شده باشند ولى او آگاه نيست و اما محبت و حبّ دنيا سزاوار است از قلب خارج مىشود، به اين كه تأمل در حقارت دنيا و نفاست آخرت و پستى دنيا و پرارزشى آخرت كند، و نيز دقّت در اخبار و رواياتى كه در مذّمت حبّ دنيا و ميل به آن وارد شده كند و در مقابل تفكر و مطالعه در اخبارى كه در مدح ترك دنيا و بىرغبتى به آن شده، نمايد.
- و نيز به رواياتى كه مدح قصر الامل (كوتاهى آرزو) كه ضدّ طول امل است نظر كند تا كه كمكم محبت كاذب دنيوى كم شده و در مقابل محبت حقيقى خالق دنيا زياد شود».
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
[1] . بَرْخى: قربانى.
[2] . حذاء يعنى( سريعة) يعنى تند رونده است و در نسخه ديگر جذّاء آمده كه به معنى قطع خيرات و نكي ها است.
[3] . در نسخههاى( بِامِّه) دارد كه در شرح نهج البلاغه خوئى در همين خطبه ذكر كرده است.
[4] . سوره حديد، آيه 20.
[5] . رواياتى را در اين مورد صاحب سفينة البحار، در جلد 1، صفحه 389 تحت مادّه« خضر» آورهد است.
[6] . شرح نهج البلاغه خوئى، جلد 4، صفحه 205؛ صحيفه سجاديه، دعاى 40.
[7] . شرح نهج البلاغه خوئى، جلد 4، صفحه 205 ..