امیر المومنین – نهج البلاغه – متقین - 78- 80-  -1- سه صفت پسنديده از صفات پرهيزگاران‏

  1. بسم الله الرحمن الرحیم
  2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  3. امیر المومنین – نهج البلاغه – متقین -
  4. 78- 80-  -1- سه صفت پسنديده از صفات پرهيزگاران«يعفوا عمن ظلمه و يعطى من حرمه و يصل من قطع ه»
  5. ترجمه: كسى را كه به او ظلم كرده، مى‏بخشد و به آن كه محرومش ساخته، عطا مى‏كند و با كسى كه پيوندش را قطع  كرده رابطه برقرار مى‏كند.***
  6. شرح: در اين قسمت مولى به سه صفت ديگر اشاره مى‏كنند كه هر كدام از مكرمتهاى اخلاقى و ارزشهاى پسنديده انسانى است، عفو ناشى از شجاعت، و اعطاء و بخشش به كسى كه او را محروم ساخته ناشى از سخاوت، و ارتباط با كسى كه از او بريده ناشى از رحمت است. در مورد اين سه صفت و فضيلت آنها، روايات زيادى وارد شده است:
  7. از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمودند: رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) در خطبه‏اى چنين فرمودند:

«الا اخْبِرُكم بِخير خلايِقِ الدُّنيا و الآخرة: العفو عَمَّن ظلمك و تَصِلُ مَنْ قطع ك و الاحسان الى مَن اساء اليك و اعطاء مَنْ حَرَمَك».«آيا بهترين اخلاق دنيا و آخرت را به شما خبر ندهم؟ (بدانيد كه بهترين اخلاق) عفو و گذشت از كسى است كه به تو ستم كرده و پيوستن به كسى كه از تو بريده و نيكى با كسى كه به تو بدى نموده و بخشيدن به كسى كه تو را محروم ساخته است».

  1. از ابى حمزه ثمالى نقل شده كه گفت شنيدم از امام سجاد (عليه السلام) كه مى‏فرمود: وقتى روز قيامت شد، خداوند تبارك و تعالى اوّلين و آخرين را در يك جا جمع مى‏كند، سپس منادى ندا مى‏دهد «اينَ اهلُ الفضل»: «كجائيد اهل فضيلت»، عده‏اى از مردم بلند مى‏شوند و ملائكه با آنها روبرو شده و مى‏گويند فضل شما چه بود، مى‏گويند: كُنّا نَصِلُ مَنْ قطع نا و نعطى مَنْ حَرَمنا و نعفوا عمّن ظلمنا»: «با كسى كه قطع  ارتباط با ما كرده بود ارتباط برقرار مى‏كرديم و به كسى كه ما را محروم ساخته بود، بخشش مى‏نموديم. از كسى كه به ما ستم نموده بود، درمى‏گذشتيم»، سپس به آنها گفته مى‏شود، راست گفتيد داخل بهشت شويد.
  2. جابر از امام باقر (عليه السلام) نقل مى‏كند كه فرمودند:

«ثلاث لا يزد اللّه بِهِنّ المرء الّا عزّاً: الصفح عَمّن ظلمه و اعطاء مَن حَرَمَه و الصِّلة لِمَنْ قطع ه»:

«سه چيز است كه خداوند به سبب آنها به انسان عزت مى‏دهد: گذشت از كسى كه به انسان ظلم و ستم كرده و اعطاء و بخشش به كسى كه او را محروم ساخته و ارتباط با كسى كه قطع  ارتباط كرده است».

  1. اخبار در اين معنا بسيار است و مرحوم كلينى در باب عفو در كافى آورده است. عفو از كسى كه به انسان ستم نموده، و عنايت و رسيدگى به كسى كه انسان را در وقت سختى دستگيرى نكرده و ارتباط با كسى كه از انسان بريده و با او قهر كرده بسيار نياز به مجاهدت نفسانى دارد، پيروزى در ميدان نفس را نياز دارد؛ حضرت عفو و اعطاء و ارتباط تنها را از صفات پرهيزگاران شمردند، بلكه اضافه به ظالم ومحروم كننده و قاطع ارتباط، كردند، تا شدت مجاهدت نفسانى و بلندى روح پرهيزگار واقعى را بفهمانند.
  2. يكى از شارحان كتاب شريف كافى در مورد اين روايات مى‏گويد: از صفات اهل كرم و عفو از كسى است كه به آنها ستم روا داشته و از صفات لئام و پست طينتان انتقام و تشفّى و عقاب است تا غيظ و غضب،، درونى را كه آفتى نفسانى است دفع كنند، اين آفت نفسانى و بيمارى روانى، جُهّال و كسانى را كه داراى نقص روحى هستند متغير مى‏كند زيرا بسيار سريع در برابر هر چه مخالف هواى نفسانى آنها است متأثر مى‏شوند. و امّا معنى عطا كردن به كسى كه انسان را در وقت تنگدستى از عطاى خود محروم كرده اين است كه وقتى احسان به كسى كردى و او مقابله به مثل كرد يا با بدى و كفران نعمت با شما برخورد كرد از احسان او روى گردان مشو، زيرا اگر او شكرگزارى از تو نكرد، ديگرى چنين مى‏كند و اگر هم احدى از تو سپاسگزارى و تقديم نكرد، خداوند احسان كنندگان را دوست دارد، چنانكه در قرآن مجيد فرمود، و در شرافت و فضل تو همين بس كه تو مورد خطاب‏ «ايْنَ اهلُ الفضل» در روز محشور شدن اوّلين و آخرين قرار مى‏گيرى.
  3. و امّا مراد «صلةُ مَنْ قطعك» اين است كه به هر وسيله ممكن با كسى كه با تو قطع  رابطه كرده، ارتباط برقرار كن، خصوصاً اگر ارحام و بستگان نزديك تو باشد.
  4. حال به طور جداگانه در مورد اين سه فراز سخن گوئيم: «يَعفوا عمّن ظلمه» از بهترين صفات، گذشت از كسى است كه به انسان ظلم كرده است، عفو معمولا در وقتى است كه انسان قدرت انتقام دارد وگرنه اگر اين قدرت را نداشته باشد مقام، مقام صبر است نه عفو.

انتقام جایز است یا جایز نست؟:

  1. انتقام آن است كه شخص به مثل همان ظلمى كه در حقش شده، يا بيشتر را مرتكب شود و ظالم را مؤاخذه نمايد، انتقام اگر از مقابله به مثل در مواردى كه شرع اجازه داده تجاوز كند، خواه كمّا و خواه كيفاً حرام است و اين حسّ انتقام از نتائج غضب،، است، هر انتقامى جائز نيست، زيرا مقابله غيبت و تهمت و فحش و سخن‏چينى و امثال اينها جائز نيست، رسول گرامى (صلى الله عليه و آله) فرمودند: اگر كسى شما را به آنچه با شما است سرزنش و مسخره كرد شما به آنچه در اوست سرزنشش نكنيد، در جاى ديگر فرمودند دو فردى كه يكديگر را سبّ و اهانت مى‏كنند، دو شيطان هستند كه با اهانت به يكديگر مقابله به مثل مى‏كنند و فكر مى‏كنند تلافى فحش فحش است.
  2. در روايتى آمده كه مردى ابوبكر را در حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله) دشنام داد و ابوبكر ساكت بود وقتى شروع كرد، از خود دفاع كند رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) بلند شدند و به او فرمودند: «فرشته خداوند از جانب تو جواب مى‏داد، وقتى تو آغاز به سخن كردى او رفت و شيطان آمد و من در مجلسى كه در آن شيطان باشد نمى‏نشينم!»
  3. پس هر فعلى يا سخنى كه به صورت ظلم به انسان مى‏رسد، اگر در شريعت قصاص و غرامتى دارد، واجب است از آن حد تجاوز نشود، گرچه در اينجا عفوافضل و نزديكتر به تقوى و پرهيزگارى است و علماى اخلاق فرموده‏اند، در جائى كه حدّ شرعى معين نشده، براى آرامش نفس مى‏تواند سخنى كه حرام و دروغ نباشد بگويد، مثلا امثال فحش و مذمت و اذيتهاى ديگر را كه حد شرعى معين ندارد، با كلماتى مثل كم حيا، بداخلاق، بى‏تربيت، و شبيه اينها جواب دهد، و اگر نادان و احمق بگويد نيز بلااشكال است، زيرا در هر فردى جهل و بى‏خردى يافت مى‏شود و به اين اعتبار به او بگويد.
  4. گرچه اينها جائز است، ولى بهتر از اين، سكوت و واگذار كردن انتقام، به ربّ الارباب و خداوند منتقم است، البته در صورتى كه عدم جواب و سكوت منجر به سستى و بى غيرتى نشود.
  5. در روايتى از رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) آمده: «الا انّ بَنى آدَم خُلِقُوا عَلى طبقات شَتّى، مِنْهُم بَطى‏ء الغضب،، سَريعُ الفِيئى و منهم سريع الغضب،، سَريعُ الفيى‏ء فَتَلكَ تِبلك و مِنْهُم سَريعُ الغضب،، بَطى‏ء الفَى‏ء و متهم بَطى‏ء الغضب،، بَطِى‏ء الفِى‏ء الا و انّ خيرهم البَطى‏ء الغضب،، السريعُ الفَى‏ء و شرهم السريعُ الغضب،، البطى‏ء الفَى‏ء»:

«بدانيد فرزندان آدم بر طبقه‏ها و انواع مختلفى خلق شده‏اند؛ بعضى از آنها كُنْد غضب،، و تند بازگشت و زود راضى شونده هستند، و بعضى سريع غضب،، مى‏كنند و سريع آرام مى‏شوند و اين سرعت فروكشى عوض از سريع غضب،،ناك شدن آنها است (و به قول عوام اين به آن در) و بعضى سريع غضب،، مى‏كنند و كُند بازگشت مى‏نمايند و بعضى كُند غضب،، و كُند بازگشت هستند، بدانيد كه بهترين آنها كسانى هستند كه دير غضب،، مى‏كنند و سريع بازگشت و زود راضى شونده هستند و بدترين آنها كسانى هستند كه زود غضب،، مى‏كنند و دير بازگشت مى‏كنند».

  1. علماى اخلاق و پزشكان روح علاج ترك انتقام را انديشيدن در بد عاقبتى در آينده دور و نزديك دانسته‏اند و اين كه در فوائد ترك انتقام و عفو دقت كند و بداند كه واگذار كردن انتقام به منتقم حقيقى بهتر و سزاوارتر است و اين كه انتقام و عفو او شديدتر و قويتر است.
  2. پس فكر كن شايد روزى، تو به دست او گرفتار شوى و بخواهد از تو انتقام گيرد، عفو كن كه گذشت تاج ارزشها و مكرمتهاى اخلاقى است. «العفو تاجُ المَكارم».

عفو و گذشت

  1. عفو ضد انتقام است، و آن گذشتن از قصاص و غرامت و خسارت است، خصلتى است كه آيات و روايات در مدح آن بسيار است خداوند متعال مى‏فرمايد: «خُذِ الْعفو وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ»: «اى پيامبر گذشت را اتخاذ كن و به كار نيك و معروف امر نما» و نيز فرمود: «وَ لْيَعفوا وَ لْيَصْفَحُوا»: «بايد عفو و گذشت كنند».راغب در مفردات مى‏گويد: «صَفْح» بالاتر و بليغ تر از «عفو» است گاهى انسان عفو مى‏كند ولى به مرتبه «صفح» نمى‏رسد، شايد مرادش اين باشد كه انسان از مسئله‏اى مى‏گذرد و گذشت مى‏كند ولى هنوز كدورتى از طرف در قلب او است، ولى «صَفْح» آن است كه اين مقدار كدورت نيز نباشد و با خلوص و طيب نفس گذشت كند، قرآن در جاى ديگر گويد: «وَ أَنْ تَعفوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏» «و اگر عفو كنيد به تقوى نزديكتر است».
  2. رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) نيز فرمودند: عفو بر بنده نمى‏افزايد مگر عزّت، پس عفو كنيد تا خداوند شما را عزيز گرداند. باز رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) فرمودند: حضرت موسى (عليه السلام) به خداوند عرض كرد پروردگار من! كدام بندگانت عزيزترند بر تو، فرمود: آنكه وقتى قدرت مى‏يابد عفو مى‏كند.
  3. امام باقر(عليه السلام) نيز فرمودند: «النَّدامةُ عَلَى العفو افْضَل وَ ايْسَر مِنَ الندامةِ عَلى العُقُوبة»: «پشيمانى بر عفو و گذشت بهتر و راحت‏تر از پشيمانى بر عقوبت است».
  4. در اينجا به نكته‏اى اشاره مى‏كنيم و آن اينكه در اسلام دو نوع دستور داريم: دستور به مقابله به مثل، چنانكه در قرآن مى‏خوانيم: «فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ‏ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ»: «كسى كه بر شما تجاوز روا داشت، شما نيز بر او تجاوز كنيد به مثل آن تجاوزى كه بر شما رفت».
  5. در جاى ديگر مى‏فرمايد: وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ‏ «و نوشتيم بر آنها (بنى اسرائيل) در تورات كه نفس با نفس و چشم با چشم و بينى با بينى و گوش با گوش و دندان با دندان قصاص مى‏شود و جراحتها نيز قصاص دارد».
  6. در جاى ديگر مى‏فرمايد: وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ‏: «اى صاحبان عقل براى شما در قصاص حيات و زندگى است».[11]
  7. دستور به عفو كه آيات و روايات زيادى در اين باره ذكر كرديم. سؤال اين است كه جمع بين اين دو دستور چگونه است آيا تضادى وجود ندارد از يك طرف امر به انتقام و قصاص و از سوى ديگر توصيه به عفو و گذشت!
  8. جواب اين است كه براى جمع بين اين دو دسته سه وجه ممكن است گفته شود: 1- بايد توجه داشت كه ما هم قانون داريم و هم يك سلسله مسائل اخلاقى قانون اسلام قصاص و انتقام شرعى را به عنوان حقّى براى صاحب حق محترم شمرده است. اگر اين قانون نباشد، جنايتكاران جسورتر مى‏شوند، اين قانون عامل كنترل كننده‏اى براى جنايت پيشه‏گان است، ضامن امنيت نظام است، ولى در كنار آن عفو را نيز به عنوان ارزشى اخلاقى قرار داده است، جايگاه اين اخلاق از آن قانون بالاتر است و فردى كه متخلق به اين اخلاق شود جايگاهش بالاتر از كسى است كه قدرت عفود ندارد، خداوند در قرآن مى‏فرمايد: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ‏ «خداوند به عدل و احسان امر مى‏كند»، اولى (عدل) قانون و دومى (احسان) اخلاق‏ است اولى وظيفه و دومى انسانيت است،
  9. اگر كسى به من نيكى كرد عدالت به عنوان يك قانون حكم مى‏كند كه به او همان قدر نيكى كنم، ولى اخلاق حكم مى‏كند كه بيشتر از آنچه به من نيكى كرده و به او احسان كنم.
  10. هِگل اخلاق را عبارت از پيروى و اطاعت از قوانين مى‏داند، ولى مى‏دانيم كه اين صحيح نيست، چه بسيارند افرادى كه رفتارشان طبق مقررات و قوانين فردى و اجتماعى است و از مرز قانون قدمى فراتر نمى‏نهند امّا اخلاقاً خشن و تندخو، بى‏گذشت و سختگير، كينه‏توز و انتقامجو هستند، اين تفكيك قانون و اخلاق را «كانت» ديگر فيلسوف غربى مورد اشاره قرار داده و
  11. در فلسفه اخلاق، چندين  رساله و كتاب نوشته و تكاليف را منقسم به دو قسم كرده است، يكى تكليف قانونى يعنى آنچه به موجب قوانين بر مردم الزام مى‏شود و نقض آنها سبب بازخواست دادگاهها و ديوانخانه‏ها مى‏گردد.
  12. دوّم تكاليف فضيلتى كه الزامش درونى است و محاكمه‏اش با نفس انسان است. در تكاليف قانونى، نظر به عدل و داد است، داد هر عملى است كه بنيادش بر اين اصل استوار است: آزادى هر كس با آزادى ديگران سازگار بوده باشد. بنابراين حكم قانونى اين است: چنان كن كه آزادى تو بر طبق يك قاعده كلى با آزادى همه مردم سازگار شود،
  13. در تكاليف فضيلتى، نظر به اخلاق است و غايب علم اخلاق براى هر كس كمال نفس خود او و خوشى ديگران است.

در مكتب آسمانى اسلام عملى ساختن قوانين دينى معيار دادگرى، و انصاف و تخلّق به مكارم اخلاق مايه كمال معنوى و فضيلت است.

  1. على (عليه السلام) مى‏فرمايند: «العَدلُ انّك اذا ظلمتَ انصَفْتَ و الفَضْل انّك اذا قَدَرتَ عفوتَ»: «عدل اين است كه اگر مورد ستم واقع شدى، با ستم كننده خود منصفانه رفتار نمائى و براى كيفر او از مرز حق و قانون تجاوز نكنى و فضيلت اين است كه اگر قدرت به دست آوردى از مجازاتش چشم‏پوشى كنى و او را مشمول عفو و بخشش قرار دهى».
  2. انتقام در مقابل كسى است كه قابل هدايت نيست، در مقابل فرد لجوجى است كه اگر قصاص نشود، فردا چند نفر ديگر را نيز به قتل مى‏رساند، در مقابل انسانى است كه نورانيت فطرى خود را از دست داده و قلبش به تاريكى گرائيده است، در مقابل فردى است كه ريشه انسانيت و وجدان در درون او مرده است و عفو و گذشت براى انسانى است‏

كه واقعاً نادم و پشيمان است و اگر هم قصاص نشود، زير تازيانه وجدان قصاص مى‏شود و بيدار مى‏گردد.

  1. عفو اصل است و قصاص استثنائى در اين اصل است، شاخه اصلى عفو و شاخه فرعى انتقام است، و عمل به اصل مقدم بر فرع است مگر اينكه خصوصيتى در مورد يافت شود، مثل همان كه گفتيم فردى كه قابل اصلاح نيست بايد حتماً قصاص شود، يا اگر تازيانه نخورد حواسش جمع نمى‏شود.
  2. در زندگى عفو و گذشت داشته باش كه تا سربلند شوى، چه بسيار جنايتكارانى كه با گذشت به راه آمدند و جامعه‏اى را ساختند تو يك دعاى كميل مى‏خوانى و مى‏خواهى خداوند همه گناهان و لغزشهاى هفتاد ساله تو را بيامرزد، ولى يك لغزش از برادرت را دَه سال است نبخشيده‏اى چرا؟!
  3. گذشت را سرلوحه زندگى قرار ده و تاريخ عفو را در اسلام ملاحظه كن، كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) با همين عفو خصوصاً در فتح مكه چه كرد، ظاهراً مكه را لشكر ده هزار نفرى فتح كرد، ولى باطن آن را و قلب مردم آن را عفو فتح كرد، و زندگانى ائمه (عليهم السلام) را از لحاظ عفو و گذشت ملاحظه كن كه چگونه آن را معلم جامعه قرار دادند و افراد را تربيت كردند. در كتاب شريف مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرمودند: «گذشت به هنگام قدرت، روش و سيره انبياء و از اسرار نهان پرهيزگاران است».
  4. حقيقت و تفسير عفو اين است كه از شخص گناهكار چشم‏پوشى و اغماض كرده و به ظاهر او را مُلزَم به خطا و گناهش ننمائى و آنچه از اهانت و ضرر و ناراحتى به تو رسيده است، از صميم قلب ببخشى و علاوه بر اينها به او

احسان و نيكى نيز بنمائى‏ «تَفْسيرُ العفوانْ لا تَلزَم صاحِبَكَ فيما اجرم ظاهراً و تنسى مِنَ الاصل ما اصبتَ مِنه باطنا و تَزيد على الاختياراتِ احْساناً».

  1. وهرگز كسى به مقام حقيقى عفو نمى‏رسد، مگر آن كه پروردگار متعال گناههاى گذشته و آينده او را عفو فرموده و او را به خلعت كرامت و برگزيدگى خود زينت داده، و از پرتو نور مبارك خود او را بپوشاند. آرى عفو و غفران از صفات خداوند عزيز است و آنها را در دلهاى بندگان مخصوص و انتخاب شده خود قرار مى‏دهد، تا مانند حق تعالى با بندگان و افراد مردم با بخشش و گذشت رفتار كرده و با صفات و اخلاق الهى متخلق گردند و به همين جهت خداوند عزوجل فرمود وَ لْيَعفوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ «عفو و گذشت كنيد، آيا دوست نمى‏داريد، خداوند شما را ببخشيد خداوند بخشنده و آمرزنده و مهربان است».
  1. هست اميدم كه عَلى رَغْم عَدُوّ روز جزا
 

فيض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم‏

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت‏

 

من چرا ملك جهان را به جُوى نفروشم‏

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید