- بسم الله الرحمن الرحیم
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- «و فى المكاره صبور و فى الرجاء شكور» ترجمه: پرهيزگار در ناملايمات و ناگواريها شكيبا و در موقع نعمت سپاسگزار است. ***
- و اميرمؤمنان على (عليه السلام) فرمودند: «صبر نسبت به ايمان، مثل سر نسبت به جسد است و سرِ صبر نيز بلاء است (اگر بلاء نباشد صبر نيست) و جز عالمان و اهل بصيرت اين معنا را درك نمىكنند».[1]
| عاشقى شيوه رندان بلاكش باشد |
| حيف باشد دل دانا كه مشوش باشد |
- عشق و عاشقى: محبت كامل به حق و شهود و حُسن ازل.
- معشوق: معبود به حق و حُسن مطلق، يا روَنِگار و دوست نيز، حق و اولياء حق و شؤون الهى مقصود است و نيز صَنَم و دلبر و امثاله.
- شوق: طلب و سفر به سوى معشوق.
- مى: اثرى كه روح را به عالم حقيقت و توحيد متوجه كند، يا فيضى كه از نشئه ملكوت رسد، صهبا و باده و امثاله نيز به همين معنا است.
- ساقى: آن دم قدسى كه روح را از علائق جسمانى پاك گرداند.
- مرغ سحر: نواى مرغان و ذكر بلبل و عندليب و طوطى و امثاله: گوياى سخن عشق و اشتياق به حق.
- مطرب و نى و چنگ ... سخن يا نوائى كه روح را وَجد معنوى و نشاط روحانى بخشد و به ياد خدا آرد.
- چشم: توجه ذات احديت، و چشم سياه: ذات و مقام غيب الغيوبى.
- ابرو و زلف: صفاى جمال و جلال است كه حاجب ذاتند.
- ناز و غمزه: التفات خاص معشوق به لطف يا به قهر و فتنه: انقلابات آسمانى است به سر ذات الهى لب شيرين و لب لعل و امثاله: اشاره به وحى و سخن آسمانى است كه شيرينترين كلام وجود است.
- بوسه: اشاره به لطف خاص ازلى و عنايات مخصوص ربانى است.
- زلف و طره گيسو: حقائق ماهيات است، و زلف پريشان نظام عالم كون و كثرات ماهيات است.
- رِندى: بى نيازى و بى اعتنائى به عالم طبيعت.
- رخ: وجود منبسط و اضافه اشراقى حقيقت وجود.
- باغ و بستان و گل و گلستان و امثاله: مكان توجه قلب بنده به معشوق عالم.
- نغمه و نوا و ساز: آوازى كه انسان را به ياد خدا و عالم روحانى آورد.
- خال: بساطت و وحدت ذات است.
- رقيب: نفس با فكرى كه عاشق را از ذكر حق باز دارد.
- جفا، كرشمه، بلا، جور و امثاله: سبب محروم شدن عاشق يا سبب شدّت شوق او است و همه امتحان عشق است.
- هجر، فراق: غيب از حضور معشوق حقيقى يا شام هجر عالم طبيعت و صبح وصال عالم تجرّد مستى: اقبال به حق و حالتى كه انسان را از شرك و ريا پاك سازد.
- مىطهور: آن تجلّى و اشراق كه قلب عارف را از ما سوى الله پاك سازد.
- سپس مىافزايد: آنچه را كه ياد آورد نشديم هوشمندان با همين بيانات مىتوانند دريابند ..
- صبر در آئينه عرفان
- صبر بر سه نوع باشد: اول صبر عام و آن حبس نفس باشد بر سبيل تَجَلُّد و اظهار ثبات در تحمّل تا ظاهر حال او به نزديك عاقلان و عموم مردمان مرضّى باشد.
- دوم صبر زهّاد و عبّاد و اهل تقوى و ارباب حلم از جهت توقع ثواب آخرت.
- سيم صبر عارفان، چه بعضى از ايشان التذاذ يابند به مكروه از جهت تصور آن كه معبود ايشان را به آن مكروه از ديگر بندگان، خاص گردانيده و ملحوظ نظر او شدهاند.
- و علامت صبر حبس نفس است و استحكام درس و مداومت بر طلب انس و محافظت بر طاعات و استقضاء در واجبات و صدق در معاملات و طول قيام در مجاهدات و اصلاح جنايات و ترك شكايات و فرو خوردن تلخىها و روى ترش ناكردن.
- و صبر آن است كه فرق نكند، ميان حال نعمت و محنت و سكون نفس در بلاء و بلا را به همت توان كشيد.
- بايد اگر بلاى كونين بر تو گمارند در آن آه نكنى و اگر محنت عالَمين بر تو فرود آيد، به جز كوى صبر نجوئى و در بلا در آمدن همچنان باشى كه از بلا بيرون آمدن.
| تا تواند بر در شادى نشست | |
گوشمال نفس تو صبر است و بس | جوهر عقل است صبر اى بوالهوس | |
| اين سخن نى لايق هر غافل است | |
مرد عامى چون زكار آگاه نيست | گه مر او را صبر هست و گاه نيست | |
| لكن از درگاه حق جسته خلاص | |
خاص خاص از كار خود پرداخته | با بد و نيك دو عالم ساخته | |
| بى تغير گفته غم را مرحبا | |
صبر بايد در همه رنج و بلا | تا به ملك فقر گردى پادشا | |
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم