بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- امیر المومنین – نهج البلاغه – متقین - 88- 3- در برابر ناگواريها شكيبا- 89- در موقع نعمت سپاسگزار
- «و فى المكاره صبور و فى الرجاء شكور» ترجمه: پرهيزگار در ناملايمات و ناگواريها شكيبا و در موقع نعمت سپاسگزار است. ***
- صبر را برحسب حالات صابران و نحوه صبر آنها به چند قسم تقسيم كردهاند:
- صبر للّه، صبر فى اللّه، صبر مع الله، صبر عن اللّه، صبر باللّه.
- صبر للّه: عبارت از حبس نفس از جزع است در موقع وقوع در امرى مكروه، يا موقع فوت شدن امرى مطلوب.
- صبر فى اللّه: ثبات و استقامت در راه حق متعال است به جهت تحمّل بليات، ترك لذّات، و دفع موانع.
- صبر مع اللّه: صبر اهل دل و حضور است كه در وقت بروز موانع و ظهور آثار نفس براى آنان پيش مىآيد.
- صبر عن اللّه: به دو قسمت تقسيم شده، يكى اختصاص به فسّاق دارد، يكى اختصاص به عشّاق، در قسم اول حكايت از بُعد و دورى مىكند، در قسم دوم حكايت از قرب.
- در معنى اول هر چه فاسق بر فسقش صبورتر باشد، بد حالتر است، در معنى دوم هر چه عاشق صبورتر باشد، مقرّبتراست،
- صبر در معنى اول مربوط به اهل جفا و حجاب است و در معنى دوم مربوط به اهل عيان و مشاهده.
- 5- صبر باللّه: صبر موحدين و صبر اهل تمكين است كه در مقام استقامت در امر حق متعال پيش مىآيد.
- خواجه عبدالله انصارى مىگويد: صبر عبارتست از حبس نفس از جزع هار آن دالّ بر شكوه و شكايت است، صبر براى عامه سختترين منزل، براى اهل محبت مخوفترين مقام و براى موحدّين نازلترين موقف است و بر سه درجه است:
- درجه اول از صبر ، صبر از معصيت است كه براى بقاء ايمان و دورى از عذاب است و با مطالعه و عيد الهى حاصل مىگردد، در اين مقام اگر موجبات صبر انفعال و شرمندگى باشد و حيا از حق، موجب شود كه سالك از معاصى كنارهگيرى نمايد، اين نحوه صبر عالىتر است.
- درجه دوم از صبر ، صبر بر طاعت است كه به محافظت طاعت، رعايت طاعت و به تحسين طاعت حاصل است، تحسين طاعت به علم، رعايت طاعت به اخلاص و محافظت به دوام طاعت است.
- درجه سوم از صبر : صبر در بلايا و مصائب است كه براى رسيدن به حسن جزاء الهى است، تحمّل اين صبر با انتظار فرج از طرف حق متعال سهل و آسان مىگردد، سبك گردانيدن مصائب و سهل شمردن آنها با ياد خدا و متذكّر شدن نِعَم بىپايان او است، آن كه متذكّر حق متعال است، زير بار مصائب، احساس ناراحتى نمىكند
- حكايتى عجيب
- يكى از بزرگان دين نقل مىكند: كه از گورستانى مىگذشتم، زنى را ديدم ميان چند قبر نشسته و اشعارى مىخواند بدين مضمون:
- «صبر كردم در حالى كه عاقبت صبر را مىدانم عالى است، آيا بىتابى بر من سزاوار است كه من بىتابى كنم؟!
- «صبر كردم بر امرى كه اگر قسمتى از آن به كوههاى شرورى وارد مىشد، متزلزل مىگرديد، اشك به چشمانم وارد شد، سپس آن اشكها را به ديدگان خود
- برگرداندم و اكنون در قلب گريانم».
- آن مرد دين مىگويد: از آن زن پرسيدم بر تو چه شده و چه مصيبتى وارد گرديده كه مىگوئى صبر ى كه كردم، در عهده همه كس نيست!
- در جواب گفت، روزى شوهرم گوسپندى را براى كودكانم ذبح نمود و پس از آن كارد را به گوشهاى پرتاب كرد و از منزل خارج شد، يكى از دو فرزندم كه بزرگتر بود به تقليد شوهرم دست و پاى برادر كوچك خود را بسته و خوابانيد و به او گفت مىخواهم به تو نشان دهم كه پدرم اين طور گوسپند ذبح كرد،
- در نتيجه برادر بزرگتر سر برادر كوچكتر را بريد و من پس از اين كه كار از كار گذشته بود، فهميدم، ازدست پسرم خشمگين شدم به او حمله بردم كه وى را بزنم، به بيابان فرار كرد،
- چون شوهرم به خانه برگشت و از جريان آگاه شد، به دنبال پسر رفت و او را در بيابان دچار حمله حيوانات ديد كه مرده است، جنازه او را به زحمت به خانه آورد و از شدت عطش و رنج جان سپرد،
- من خود را سراسيمه به جنازه شوهر و پسرم رساندم، در اين اثناء كودك خردسامل خود را به ديگ غذا كه در حال جوش بود، مىرساند و ديگ به روى او واژگون شده او را مىكشد، خلاصه، من در ظرف يك روز
- تمام اعضاى خانوادهام را از دست دادم، در اين حال فكر كردم كه اگر براى خدا در اين حوادث عظيم صبر كنم، مأجور خواهم بود، آنگاه دنباله آن اشعار، شعرى را به مضمون زير خواند:
- تمام امور از جانب خدا است و واگذار به او است و هيچ امرى واگذار به عبد نيست.
- گويند عبدالله بن يعفور كه يكى از بزرگان شيعه است روزى براى مطلبى ناگزير شد نزد قاضى ابويوسف شهادت دهد، قاضى گفت: من نمىتوانم در مورد تو حرفى بزنم و عيبى بگيرم، زيرا تو همسايه من هستى، و مىدانم راستگو هستى و شبها براى عبادت پروردگار عالم زياد بيدار مىباشى، ولى فقط يك عيب در تو مىبينم!
- عبدالله گفت: آن عيب چيست؟
- قاضى گفت: آن عيب اين است كه تمايل به «شيعه» دارى؟!
- عبدالله وقتى اين جمله را شنيد به گريه افتاد به طورى كه اشك چشم او جارى شد، سپس گفت: اى ابويوسف مرا به جمعيتى (شيعه) نسبت دادى كه مىترسم از آنان نباشم، سپس قاضى گواهى او را پذيرفت.
- عبدالله بن ابى يعفور كسى است كه به امام صادق (عليه السلام) عرض كرد، به خدا قسم اگر شما انارى را پاره كنى و يك قسمت آن را بفرمائى حلال است و قسمت ديگر آن را حرام بفرمائى، به طور مسلّم من گواهى مىدهم كه آنچه فرمودهاى حلال، حلال است و آنچه فرمودهاى حرام، حرام است.
- او كسى است كه امام صادق (عليه السلام) درباره او فرمودند:«ما وجدتُ احَداً يَقْبَل و يُطيع امرى الّا عبداللّه بن ابى يعفور»:
- «نيافتم احدى را كه قبول كند و اطاعت فرمان من كند مگر عبدالله بن ابى يعفور».[5]
- او كسى است كه حضرت درباره او فرمودند: «خداوند تو را رحمت كند» و وقتى از دنيا رفت حضرت به مفضل مطالبى درباره او گفتند كه درباره هيچ يك از دوستان و شيعيان خود نفرمودند.[6]
- مرحوم الهى، در ذيل اين فراز «و فى المكاره صبور» چنين گفته است:
به كام جان او هر ناگوارى | گوارا شد به صبر و استوارى | |
| نمايد در مذاق جان ما خوش | |
درخت صبر بار شادمانى | برآرد اندر اين باغ كيانى |
| به هر ناساز سازد خاطر آرام | |
جهان پرگير و دار ناگواريست | صبورى زان نشان هوشيارى است | |
| به كنج عافيت دلشاد بنشست | |
مكاره چيست زهر غم چشيدن | فراق يار و رنج دهر ديدن | |
| نديدن روى زيباى دل آرام | |
شب و روز انتظار يار بردن | به داغ هجر دلبر جان سپردن | |
| نگشتن از وصال يار دل شاد | |
چو دلبر خواهد اين، ايدل چنين خواه | كه چون خاصان شوى در حضرت شاه | |
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم