سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
- «نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
»وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
- «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1،ص - 109-114
- و در كافى از حضرت صادق عليهم السّلام روايت است كه فرمود: وقتى حسين عليهم السّلام كشته شد، آسمانها و زمين و آنچه در آنها است ناله كردند و گفتند: پروردگارا! به ما اجازه بده كه خلايق را نابود سازيم و بار ديگر زمين تجديد گردد كه حرمت تو را حلال دانسته و برگزيدهات را به قتل رسانيدهاند. پس خداوند به آنها وحى فرمود كه: اى فرشتگان؛ و اى آسمانهاى من؛ و اى زمين من! آرام گيريد. سپس يكى از حجابها را برداشت، به ناگاه پشت آن محمد صلّى اللّه عليه و اله و دوازده وصىّ او مشاهده شدند و دست فلانى، قائم از آنها را گرفت و فرمود: اى فرشتگانم؛ و اى آسمانهايم؛ و اى زمين من! با اين يارى خواهم جست. سه مرتبه اين خطاب را فرمود. «1» 120- و في الكافي: عن أبي عبد اللّه عليهم السّلام قال: فإنّ الحسين عليه السّلام لمّا قتل عجّت السماوات و الأرض و من عليهما و الملائكة، فقالوا: يا ربّنا ائذن لنا في هلاك الخلق حتّى نجدّهم عن جديد الأرض بما استحلّوا حرمتك، و قتلوا صفوتك، فأوحى اللّه إليهم: يا ملائكتي و يا سماواتي و يا أرضي اسكنوا، ثمّ كشف حجابا من الحجب، فإذا خلفه محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم و اثنا عشر وصيّا له عليهم السّلام و أخذ بيد فلان الالقائم من بينهم، فقال: يا ملائكتي و يا سماواتي، و يا أرضي، بهذا أنتصر، قالها ثلاث مرّات.[1]
- و در غاية المرام محدث جليل سيد هاشم بحرانى از طريق عامّه در حديث معراج چنين آمده: خداوند تعالى فرمود: اى محمد! آيا دوست دارى آنان را ببينى؟ گفتم: آرى، پروردگارا. خداوند فرمود: به سمت راست عرش روى گردان. چون روى به آن سوى كردم به ناگاه ديدم على و فاطمه و حسن و حسين و على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و حسن بن على و مهدى عليهم السّلام غرق در نور ايستاده، نماز مىخوانند، و او- يعنى مهدى عليهم السّلام - در ميان آنها همچون ستاره درخشانى بود. 121- و في غاية المرام للسيّد المحدّث الجليل، السيّد هاشم البحرانيّ (ره):- من طريق العامّة في حديث المعراج- قال اللّه تعالى: يا محمّد، تحبّ أن تراهم، قلت: نعم، يا ربّ، قال: فالتفت عن يمين العرش، فالتفتّ فإذا بعليّ و فاطمة و الحسن و الحسين و عليّ بن الحسين و محمّد بن عليّ، و جعفر بن محمّد، و موسى بن جعفر، و عليّ بن موسى، و محمّد بن عليّ، و عليّ بن محمّد، و الحسن بن عليّ، و المهديّ عليهم السّلام في ضحضاح من نور قيام يصلّون، و هو في وسطهم- يعني المهديّ عليه السّلام- كأنّه كوكب درّي
- خداوند فرمود: اينان حجّتها هستند و او ثائر از عترت تو است، به عزّتم سوگند او حجّت ثابت براى دوستانم و انتقامگيرنده از دشمنانم است. «2» و قال: يا محمّد، هؤلاء الحجج، و هذا الثائر من عترتك، و عزّتي و جلالي إنّه الحجّة الواجبة و المنتقم [من أعدائي].[2]
- و در بحار در وصف اصحاب حضرت قائم عليهم السّلام از حضرت صادق عليهم السّلام روايت است كه فرمود:
گويا كه دلهايشان بسان قطعهاى از آهن است كه هيچگونه شكى درباره خداوند در آن راه ندارد، از سنگ سختتر، كه اگر بر كوهها حمله برند، آنها را از جاى بركنند، با پرچمهاى خويش به هيچ شهرى روى نياورند مگر اينكه آن را خراب كنند، گويى كه بر اسبهايشان عقابها نشستهاند، به زين اسب امام عليهم السّلام دست مىكشند و تبرك مىجويند، و پيرامون حضرتش حلقه مىزنند. در جنگها با جانبازى، آن بزرگوار را يارى مىكنند و آنچه مىخواهد انجام مىدهند. در ميان آنان مردانى هستند كه شبها خواب ندارند. در نمازشان زمزمهاى دارند همچون زمزمه زنبور عسل. شب را با عبادت به صبح مىرسانند و صبحگاهان بر اسبهايشان آمادهاند، شبها پارسا و روزها شيرند. آنان از آن حضرت فرمانبردارند، مانند كنيز نسبت به ارباب خود. همچون چراغها روشنند و دلهايشان نورانى است و از خشيت الهى لرزان. از خداوند شهادت درخواست مىكنند و آرزو دارند كه در راه خدا كشته شوند، شعارهايشان «يا لثارات الحسين»؛ (خونخواهى حسين عليهم السّلام ) مىباشد. 122- و في البحار:- في وصف أصحاب الالقائم عليه السّلام- عن أبي عبد اللّه عليه السّلام: كأنّ قلوبهم زبر الحديد، لا يشوبها شكّ في ذات اللّه، أشدّ من الحجر لو حملوا على الجبال لأزالوها، لا يقصدون براياتهم بلدة إلّا خرّبوها، كأنّ على خيولهم العقبان، يتمسّحون بسرج الإمام عليه السّلام يطلبون بذلك البركة، و يحفّون به يقونه بأنفسهم في الحروب، و يكفّونه ما يريد فيهم، رجال لا ينامون اللّيل، لهم دويّ في صلاتهم كدويّ النحل، يبيتون قياما على أطرافهم، و يصبحون على خيولهم، رهبان بالليل، ليوث بالنهار، هم أطوع له من الامة لسيّدها كالمصابيح، كأنّ قلوبهم القناديل، و هم من خشية اللّه مشفقون، يدعون بالشهادة، و يتمنّون أن يقتلوا في سبيل اللّه. شعارهم: يا لثارات الحسين،
- هرگاه به سويى حركت كنند به مقدار يك ماه رعب و بيم پيشتر از آنها مىرود، به سوى مولاى خود مىشتابند، خداوند توسط ايشان امام حقّ را يارى مىكند. «1» إذا ساروا يسير الرعب أمامهم مسيرة شهر يمشون إلى المولى إرسالا، بهم ينصر اللّه إمام الحقّ.[3]
- و نيز از آن حضرت منقول است كه فرمود: هرگاه قائم عليهم السّلام خروج كند، نوادگان كشندگان حسين عليهم السّلام را به قتل خواهد رساند. «2»123- و عنه عليه السّلام قال: إذا خرج الالقائم عليه السّلام قتل ذراريّ قتلة الحسين عليه السّلام
- البته در حديثى از حضرت رضا عليهم السّلام علّت اين امر را رضايت آنها نسبت به كارهاى پدرانشان دانسته و اينكه آنها افتخار هم مىكنند و هركس به چيزى راضى باشد مانند آن است كه آن را انجام داده باشد. بفعال آبائها. و قد علّل ذلك في الحديث الرضويّ بأنّهم: يرضون بفعال آبائهم، و يفتخرون بها، و من رضي شيئا كان كمن أتاه.[4]
- و در كتاب المحجّة فيما نزل فى القائم الحجّة «3» از امام صادق عليهم السّلام درباره آيه: وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً ... «4» آمده كه اين آيه درباره حسين عليهم السّلام نازل شده، اگر ولىّ او اهل زمين را بكشد اسراف نكرده است، و ولىّ او قائم عليهم السّلام است. «5»124- و في كتاب المحجّة فيما نزل في الالقائم الحجّة عن الصادق عليه السّلام في قوله تعالى: وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً ... قال: نزلت في الحسين عليه السّلام لو قتل وليّه أهل الأرض ما كان مسرفا، و وليّه الالقائم .[5]
- حرف «ج»«حرف الجيم»
- 1- جمال و زيبايى آن حضرت عليهم السّلام - 1- جماله
- بدان كه مولاى ما حضرت صاحب الزمان- صلوات اللّه عليه- زيباترين و خوشصورتترين مردم است، زيرا كه شبيهترين مردم به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله مىباشد؛ چنانكه در كتاب المحجّة، سيّد بحرانى و غير آن از عمّار روايت شده كه گفت: پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله فرمود: اى عمّار! خداوند- تبارك و تعالى- با من پيمان بسته كه از صلب حسين نه امام بيرون آورد، و نهمين آنها از نظر مردم غايب مىشود، و همين است كه خداوند- عزّ و جلّ- فرمايد: قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ؛ «6» [به كافران] بگو: اگر آب [كه مايه حيات است] همه به زمين فروبرود، كيست كه باز آب گوارا براى شما پديد آرد. إعلم أنّ مولانا صاحب الزمان صلوات اللّه عليه أجمل الناس و أحسنهم وجها لأنّه أشبه الناس برسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم:125- لما رواه السيّد البحراني في كتاب المحجّة، و غيره: عن عمّار، عن رسول اللّه، أنّه قال: يا عمّار، إنّ اللّه تبارك و تعالى عهد إليّ أنّه يخرج من صلب الحسين عليه السّلام أئمّة تسعة، و التاسع من ولده يغيب عنهم، و ذلك قوله عزّ و جلّ: قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ[6]،
- و در كمال الدين از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله مروى است كه فرمود: مهدى از فرزندان من است، نامش نام من و كنيهاش كنيه من. شبيهترين مردم به من از لحاظ اخلاق و خلقت است، غيبت و حيرتى خواهد داشت كه امّتها در آن گمراه مىشوند. مانند ستاره شهاب مىآيد، پس زمين را از قسط و عدل آكنده مىسازد همچنانكه از ظلموستم پر شده باشد. «2» غيبتى طولانى براى او خواهد بود كه گروهى از عقيدهشان برمىگردند و عده ديگرى ثابتقدم مىمانند؛ پس هرگاه آخر زمان شود خروج مىكند و دنيا را پر از قسط و عدل مىنمايد، چنانكه پر شده است از ظلموجور و برمبناى تأويل مقاتله مىكند، همانطوركه من برمبناى تنزيل جهاد نمودم و او همنام و شبيهترين مردم به من است. «1» يكون له غيبة طويلة، يرجع عنها قوم و يثبت عليها آخرون، فإذا كان في آخر الزمان، يخرج فيملأ الدنيا قسطا و عدلا، كما ملئت جورا و ظلما، و يقاتل على التأويل، كما قاتلت على التنزيل، و هو سميّي، و أشبه الناس بي، «الحديث».[7]
- و نيز در همان كتاب از امام صادق از پدرانش عليهم السّلام از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله روايت كرده كه فرمود: 126- و في إكمال الدين: عن رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم قال: مهدى از فرزندان من است، نام او نام من و كنيهاش كنيه من است، از نظر خلق و خلق شبيهترين مردم به من است، غيبت و حيرتى براى او خواهد بود تا جايى كه خلايق از اديان خود گمراه گردند. پس در آن هنگام است كه همچون ستاره شهاب مىآيد و زمين را از قسط و عدل پر مىكند، چنانكه از ظلموجور پر شده باشد. «3» المهديّ من ولدي، إسمه إسمي، و كنيته كنيتي، أشبه الناس بي خلقا و خلقا، تكون به غيبة و حيرة تضلّ فيها الامم، ثمّ يقبل كالشهاب الثاقب، يملأها عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما.[8]
- و در همان كتاب به سندى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله ضمن حديثى از ابن عبّاس آمده: و از پشت حسين عليهم السّلام امامانى قرار داد كه به امر من قيام كرده و وصيّت مرا حفظ مىنمايند، نهمين آنها قائم اهل بيت عليهم السّلام مهدى امّت من است، در صورت و سيرت و گفتار شبيهترين مردم است نسبت به من. «4»127- و فيه أيضا: بسند صحيح عن الصادق، عن آبائه عليهم السّلام قال:قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلّم: المهدي من ولدي اسمه إسمي، و كنيته كنيتي، أشبه الناس بي خلقا و خلقا، تكون له غيبة و حيرة، حتّى تضلّ الخلق عن أديانهم فعند ذلك يقبل كالشهاب الثاقب، فيملأها قسطا و عدلا، كما ملئت ظلما و جورا.[9] 128- و فيه أيضا: مسندا عن رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم في حديث ابن عبّاس: و جعل من صلب الحسين أئمّة يقومون بأمري، و يحفظون وصيّتي، التاسع منهم القائم أهل بيتي، و مهديّ امّتي، أشبه الناس بي في شمائله، و أقواله و أفعاله «الحديث».[10]
- حالا كه دانستى آن حضرت شبيهترين مردم به رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله است، بدان كه به راستى ثابت شده از نصّ احاديث كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله زيباترين و خوشصورتترين مردم بوده است. به اين روايت توجه كنيد: ثقة الاسلام كلينى در كافى از حضرت امام باقر عليهم السّلام آورده است كه فرمود: و إذ قد عرفت أنّه أشبه الناس برسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم فاعلم أنّه قد ثبت بالنصّ أنّ رسول اللّه كان أجمل الناس وجها و أحسنهم صورة: 129- لما رواه ثقة الإسلام في الكافي: عن أبي جعفر عليه السّلام قال:
- پيامبر خدا رخسارش سپيد آميخته به سرخى و چشمانش سياه و درشت و ابروانش به هم پيوسته، و كف دست و پايش پرگوشت و درشت بود، بدانسان كه گويى طلا بر انگشتانش ريخته باشد. استخوان دو شانهاش بزرگ بود، چون به كسى روى مىكرد به خاطر مهربانى شديدى كه داشت با همه بدن به جانب او توجه مىنمود. يك رشته موى از گودى گلو تا نافش كان نبيّ اللّه أبيض مشرب حمرة، أدعج العينين[11]، مقرون الحاجبين، شثن[12] الأطراف، كأنّ الذهب افرغ على براثنه[13]، عظيم مشاشة[14] المنكبين، إذا التفت يلتفت جميعا من شدّة استرساله[15]، سربته[16] سائلة من لبّته[17] إلى سرّته كأنّها وسط الفضّة المصفّاة، و كأنّ عنقه إلى كاهله[18]
__________________________________________________
(1). المحجة: 228- 229.
(2). كمال الدين: 1/ 287.
(3). كمال الدين: 1/ 286.
(4). كمال الدين: 1/ 257.
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 112
- روييده، انگار كه ميانه صفحه نقره خالص خطى كشيده شده باشد، و گردن و شانههايش بسان گلابپاش سيمين بود. بينى كشيدهاى داشت كه هنگام آشاميدن آب، نزديك بود به آب برسد، هنگام راه رفتن محكم قدم برمىداشت كه گويا به سرازيرى فرود مىآيد. بارى، نه قبل و نه بعد از پيغمبر خدا كسى مثل او ديده نشده است. «1» إبريق فضّة، يكاد أنفه إذا شرب أن يرد الماء، و إذا مشى تكفّأ[19] كأنّه ينزل في صبب[20]، لم ير مثل نبيّ اللّه قبله و لا بعده [صلى اللّه عليه و آله و سلم].[21]
- و در بحار از كتاب غيبت شيخ طوسى روايت شده كه امير المؤمنين عليهم السّلام بالاى منبر فرمود: 130- و في البحار، عن كتاب الغيبة للشيخ الطوسي (ره): عن أمير المؤمنين عليه السّلام قال على المنبر:
- رادمردى از فرزندان من در آخر الزمان بپامىخيزد كه سفيدرنگ پرسرخى است، شكمش فربه و رانهايش عريض و استخوان دو شانهاش بزرگ، دو خال در پشتش هست يكى به رنگ پوستش و ديگرى مانند خال پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله. «2» يخرج رجل من ولدي في آخر الزمان أبيض، مشرب حمرة مبدح البطن[22]، عريض الفخذين، عظيم مشاش المنكبين، بظهره شامّتان، شامّة على لون جلده، و شامّة على شبه شامّة النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم، «الحديث».[23]
- و از طريق عامّه از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله مروى است كه فرمود: مهدى طاووس اهل بهشت است. «3» 131- و من طريق المخالفين عن النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم قال: المهديّ طاووس أهل الجنّة.[24]
و از حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله آمده كه فرمود: مهدى، مردى از فرزندان من است، رنگ او رنگ مردم عرب و بدن او بدن بنى اسرائيل (قوى و درشت استخوان)، بر گونه راستش خالى است كه مثل ستاره درخشنده است. «4» 132- و عنه صلى اللّه عليه و آله و سلم قال: المهديّ رجل من ولدي، لونه لون عربي، و جسمه جسم إسرائيلي، على خدّه الأيمن خال، كأنّه كوكب درّي.[25]
- و نيز از حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله نقل است كه فرمود: مهدى از ما، فراخپيشانى و باريكبينى است. «5»133- و عنه صلى اللّه عليه و آله و سلم قال: المهديّ منّا أجلى الجبين، أقنى الأنف.[26]
- و در كتاب تبصرة الولىّ فيمن رأى القائم المهدىّ عليهم السّلام از ابو نعيم محمد بن احمد الانصارى نقل كرده كه گفت: عدّهاى از مفوّضه و مقصّره، كامل بن ابراهيم مدنى را به خدمت حضرت ابو محمد امام حسن عسكرى عليهم السّلام به سامره فرستادند كه با آن حضرت مناظره كند. كامل گويد: با خود انديشيدم كه از آن حضرت سؤال خواهم كرد كه داخل بهشت نشود جز آنكه معرفتش مثل من و اعتقادش مانند من باشد. و چون بر سرورم حضرت ابو محمد وارد شدم، ديدم جامههاى نرم و سفيدى در تن اوست، 134- و في كتاب تبصرة الولي فيمن رأى الالقائم المهدي عليه السّلام: عن أبي نعيم محمّد بن أحمد الأنصاري، قال: وجّه قوم من المفوّضة و المقصّرة كامل بن إبراهيم المدني إلى أبي محمّد عليه السّلام، قال كامل: فقلت في نفسي: أسأله عليه السّلام لا يدخل الجنّة إلّا من يعرف معرفتي، و قال بمقالتي؟ فلمّا دخلت على سيّدي أبي محمّد عليه السّلام نظرت إلى ثياب بياض ناعمة عليه،
- با خود گفتم: ولىّ و حجت الهى جامههاى نرم مىپوشد، درحالى كه به ما امر مىكند با برادران دينى مواسات و همدردى كنيم؛ و از پوشيدن چنين جامههايى نهى مىنمايد! كه ناگاه با تبسّم، آستين خود را بالا زد، ديدم كه پلاس زبر سياهى بر پوست بدنش بود، فرمود: اين براى خداست و اين براى شما. خجالت كشيدم و كنار درى نشستم كه پردهاى بر آن آويخته بود، پس بادى وزيد و گوشهاى از آن پرده بالا رفت و نوجوانى ديدم در حدود چهار سالگى، انگار پارهاى از ماه بود،فقلت في نفسي: وليّ اللّه و حجّته يلبس الناعم من الثياب، و يأمر بمواساة الإخوان، و ينهانا عن لباس مثله، فقال عليه السّلام متبسّما: يا كامل، و حسر عن ذراعيه، فإذا مسح أسود خشن على جلده، فقال: هذا للّه، و هذا لكم، فسلّمت و جلست إلى باب عليه ستر مرخى، فجاءت الريح، فكشفت طرفه، فإذا أنا بفتى كأنّه فلقة قمر، من أبناء أربع سنين أو مثلها
- به من فرمود: اى كامل بن ابراهيم! بدنم لرزيد و به دلم افتاد كه فورى بگويم: لبّيك اى سيّد من. فرمود: آمدى كه از ولىّ و حجت خدا سؤال كنى كه وارد بهشت نمىشود مگر آنكه معرفتش مانند تو باشد و سخن تو را بگويد. گفتم: آرى به خدا سوگند. فقال: يا كامل بن إبراهيم- و اقشعررت من ذلك- و الهمت أن قلت: لبيّك يا سيّدي، فقال: جئت إلى وليّ اللّه و حجّته و بابه تسأله هل يدخل الجنّة إلّا من يعرف معرفتك و قال بمقالتك؟ فقلت: إي و اللّه،
- فرمود: بنابراين عده كمى وارد بهشت مىشوند. به خدا قسم! وارد بهشت مىشوند گروهى كه آنها را حقيه مىگويند. عرض كردم: اى سرور من! اينها كيستند؟ فقال عليه السّلام: إذا و اللّه يقلّ داخلها، و اللّه ليدخلها قوم يقال لهم الحقّيّة.
- فرمود: قومى كه از روى علاقه و محبت به امير المؤمنين عليهم السّلام به حقّ او قسم مىخورند ولى حقّ و فضل آن حضرت را نمىشناسند. قلت: يا سيّدي و من هم؟ قال عليه السّلام: قوم من حبّهم لعليّ عليه السّلام يحلفون بحقّه، و لا يدرون ما حقّه و فضله، ثمّ سكت صلوات اللّه عليه.
- سپس مقدارى سكوت كرد بعد فرمود: همچنين آمدهاى كه درباره حرفهاى مفوّضه بپرسى. ثمّ قال: و جئت تسأله عن مقالة المفوّضة،
- آنها دروغ مىگويند. بلكه دلهاى ما محلّ مشيّت الهى است، پس هرچه خدا بخواهد ما مىخواهيم، «و ما تشآؤون إلّا أن يشآء اللّه». كذبوا، بل قلوبنا أوعية لمشيّة اللّه، فإذا [شاء] شئنا و اللّه يقول: وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ*[27]
- آنگاه پرده به حال سابق برگشت، من ديگر نمىتوانستم آن را بالا بزنم. پس حضرت ابو محمد عليهم السّلام نگاهى به من افكند و تبسمكنان فرمود: اى كامل بن ابراهيم! چرا نشستهاى؟ در حالىكه حجّت بعد از من، از آنچه در ذهن تو بود و آمده بودى كه از آن سؤال كنى، تو را آگاه ساخت. پس برخاستم و بيرون رفتم و بعد از آن ديگر او را نديدم. «1» ثمّ رجع الستر إلى حالته، فلم أستطع كشفه، و نظر إليّ أبو محمّد عليه السّلام متبسّما، فقال: يا كامل، ما جلوسك و قد أنبأك بحاجتك الحجّة من بعدي. فقمت، و خرجت و لم اعاينه بعد ذلك.[28]
- و در جريان محمد بن عبيد اللّه قمى كه در بحار از غيبت شيخ طوسى نقل شده، آمده است: مانند او خوشصورت و معتدلاندام نديدم. «2»135- و في قضيّة محمّد بن عبيد اللّه القمّي المنقولة في البحار، عن غيبة الشيخ الطوسي، قال: لم أر قطّ في حسن صورته و اعتدال قامته ... إلخ[29]
- و اخبار در اين معنى جدّا زياد است و شايد بعضى از آنها را در غير اين بخش ذكر كنيم. و چه خوش گفت آنكه گفت: و الأخبار في هذا المعنى كثيرة جدّا، و لعلّنا نذكر بعضها في غير هذا الباب و اللّه الهادي إلى نهج الصواب، و للّه درّ من قال:
قمر تكامل في نهاية حسنه مثل القضيب على رشاقة قدّه
فالبدر يطلع من ضيآء جبينه و الشّمس تغرب في شقآئق خدّه
ملك الجمال بأسره فكأنّما حسن البريّة كلّها من عنده
مهى كه حسن جمالش ز ماه نيكوتر قدى ز شاخه شمشاد و سرو رعناتر
ز پرتو رخ نورانىاش قمر طالع درون گونه سرخش غروب مهر نگر
به ملك خويش درآورده هرچه زيبايى كه حسن مردم زيبا از او بود يكسر
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 114
- و امّا وجه تشبيه آن حضرت به شهاب ثاقب؛ شايد به خاطر اين باشد كه بهطور ناگهانى ظهور مىكند، چنانكه اين معنى در چند روايت آمده، و يا اينكه مانند ستاره شهاب مىدرخشد. شاهد بر اين احتمال رواياتى است كه در باب (نور آن حضرت) خواهد آمد، و يا به خاطر اينكه شياطين را طرد و دفع مىكند، همانطوركه با شهاب ثاقب طرد مىشوند. ورد في عدّة روايات، و كذلك الشهاب، أو لأنّه يضيء حتّى يرى ضوؤه كالشهاب الثاقب، و يشهد بذلك أيضا عدّة روايات تأتي في نوره عليه السّلام، أو لأنّه يطرد الشياطين و يدفعهم كما يطردون بالشهاب الثاقب. قال اللّه تعالى: إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ[30]
ما ورد في عدّة روايات، و كذلك الشهاب، أو لأنّه يضيء حتّى يرى ضوؤه كالشهاب الثاقب، و يشهد بذلك أيضا عدّة روايات تأتي في نوره عليه السّلام، أو لأنّه يطرد الشياطين و يدفعهم كما يطردون بالشهاب الثاقب.
- خداوند متعال مىفرمايد: إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ؛ «1» جز آنكه كسى (از شياطين) بخواهد از علم بالا بربايد كه شهابى فروزان او را دنبال مىكند. قال اللّه تعالى: إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ[31]
- 2- جريان روزى ما بر دست آن حضرت عليهم السّلام 2- «جريان رزقنا على يده عليه السّلام»
- در بخش سوم كتاب مطالبى در بيان اين معنى گذشت. مرّ في الباب الثالث: ص 83 ح 40.
- 3- جهاد آن حضرت عليهم السّلام 3- جهاده عليه السّلام
- در دعايى كه از حضرت امام رضا عليهم السّلام درباره حضرت حجّت عليهم السّلام روايت شده، چنين آمده است: بزرگوار، مجاهد، تلاشگر. «2»136- في الدعاء المرويّ عن أبي الحسن الرضا عليه السّلام للحجّة عليه السّلام في وصفه: الحاج[32]، المجاهد، المجتهد، ....[33]
- «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
[1] الكافي: 1/ 534 ح 19.
[2] غاية المرام: 2/ 256 ح 39.
[3] البحار: 52/ 308 ح 82، الزام الناصب: 2/ 296.
[4] علل الشرائع: 1/ 229 ح 1، عنه البحار: 52/ 313 ح 6.
[5] تأويل الآيات: 100 ح 8، عنه المحجّة: 129، و البحار: 44/ 218.
[6] الملك: 30.
[7] المحجّة: 228، كفاية الأثر: 120، عنه منتخب الأثر: 204 ح 3، و البحار: 36/ 326 ح 183.
[8] كمال الدين: 1/ 286 ح 1.
[9] كمال الدين: 1/ 287 ح 4.
[10] كمال الدين: 1/ 257 ح 2.
[11] : سواد عينيه كان شديدا، و قيل: هو شدّة سواد العين في شدّة بياضها.
[12] الشثن: الغليظ الخشن.
[13] البراثن: الكفّ مع الأصابع.
[14] المشاشة- بالضمّ- رأس العظم الممكن المضغ.
[15] : انبساطه ولينه.
[16] السربة- بالضمّ-: ما رقّ من الشعر وسط الصدر إلى البطن إلى السرّة.
[17] اللبّة- بفتح اللام و تشديد الباء-: المنحر و موضع القلادة.
[18] الكاهل: ما بين الكتفين.
[19] : تمايل إلى قدّام.
[20] الصبب- بفتحتين- ما انحدر من الأرض.
[21] الكافي: 1/ 443 ح 14، عنه البحار: 16/ 189 ح 23.
[22] : واسعه و عريضه.
[23] كمال الدين: 2/ 653 ح 17، عنه البحار: 51/ 35 ح 4.
[24] البيان في اخبار صاحب الزمان: ص 80، عقد الدرر: 125، الحاوي للفتاوي: 66، ذخائر العقبى:
136، ينابيع المودّة: 469، البحار: 51/ 91.
[25] الصواعق المحرقة: الآية الثانية عشر من الآيات، عنه منتخب الأثر: 185 ح 1، كشف الغمّة:
3/ 276، عنه البحار: 51/ 95 الباب السابع عشر.
[26] ينابيع المودّة: 421، فرائد السمطين: 2/ 330، صحيح أبي داود: 2/ 422، عنه منتخب الأثر:
143 ح 7.
[27] الإنسان: 30، التكوير: 29.
[28] تبصرة الولي: 59 ح 26.
[29] غيبة الطوسي: 153، عنه البحار: 52/ 3 س 16.
[30] الصافات: 10.
[31] الصافات: 10.
[32] في المصدر: الجحجاح.
[33] الصحيفة الرضويّة الجامعة: 72 دعاء 99.