- سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
- «نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
- »وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
- «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1ص: 135 - 141
- حرف «د»«حرف الدال»1- دعاى آن حضرت عليهم السّلام براى مؤمنين -1- دعاؤه للمؤمنين
- در توقيع شريفى كه در آخر احتجاج روايت شده، از آن حضرت عليهم السّلام آمده است: زيرا كه ما در پى حفظ آنان هستيم، با دعايى كه از خداوند زمين و آسمان پوشيده نيست، پس با اين امر دلهاى اوليا و دوستان ما مطمئن و آرام باشد. «1»- 195- ففي التوقيع المرويّ في آخر الإحتجاج، عنه عليه السّلام: لأنّنا من وراء حفظهم بالدعاء الّذي لا يحجب عن ملك الأرض و السماء، فليطمئنّ بذلك من أوليائنا القلوب ....[1]
- سيّد اجلّ على بن طاووس- خدايش رحمت كند- در كتاب مهج الدعوات گفته: و من در سرّمنرأى (سامرا) بودم، پس سحرگاهان دعاى آن بزرگوار را شنيدم، اين مقدار از آنكه راجع به زندگان و مردگانى است كه از آنها يادى به ميان آورد حفظ كردم: «و أبقهم- أو قال- و أحيهم في عزّنا و ملكنا و سلطاننا و دولتنا»؛ و آنان را باقى بدار- يا فرمود- زنده بدار در (روزگار) عزّت ما و ملك ما و حكومت ما و دولت ما. اين جريان در شب چهارشنبه سيزدهم ماه ذى القعده سال ششصد و سى و هشت واقع شد.و قال السيّد الأجلّ عليّ بن طاووس «ره» في المهج: و كنت أنا بسرّ من رأى، فسمعت سحرا دعاءه عليه السّلام، فحفظت منه من الدعاء لمن ذكره من الأحياء و الأموات: و أبقهم (أو قال: و أحيهم) في عزّنا و ملكنا و سلطاننا و دولتنا، و كان ذلك في ليلة الأربعاء ثالث عشر ذي القعدة سنة ثمان و ثلاثين و ستمائة، إنتهى كلامه رفع مقامه.[2]
- و در كافى به سند خود از حضرت ابو عبد اللّه صادق عليهم السّلام از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله روايت كرده كه آن حضرت در خطبهاى كه در مسجد خيف القا كرد، فرمود: سه چيز است كه قلب هيچ مسلمانى در آنها خيانت ندارد: 1- اخلاص عمل براى خدا.2- نصيحت و خيرانديشى براى امامان و پيشوايان مسلمان.3- ملازمت جماعت آنها؛ زيرا كه دعوت آنان فراگيرنده است، هرآنكه را به دنبال ايشان باشد. «2» مىگويم: مقصود، دعوت و دعاى امامان عليهم السّلام است. 196- و في الكافي: بإسناده عن أبي عبد اللّه عليه السّلام عن رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم في خطبته في مسجد الخيف قال: ثلاث لا يغلّ عليهنّ قلب امرئ مسلم: إخلاص العمل للّه، و النصيحة[3] لأئمّة المسلمين، و اللزوم لجماعتهم، فإنّ دعوتهم[4] محيطة من ورائهم.[5]
- و در كافى نيز به سند خود از مردى از قريش از اهل مكّه روايت كرده كه: سفيان ثورى (از محدثان برجسته اهلسنت و صوفی مشهور در عصر امام صادق و امام کاظم علیهم السلام)به او گفت: مرا به خدمت جعفر بن محمد عليهما السلام ببر. مىگويد: با او به خدمت آن جناب رفتيم، ولى وقتى رسيديم كه سوار مركبش شده بود. سفيان عرضه داشت: اى ابا عبد اللّه! خطبهاى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله در مسجد خيف انشاء فرموده برايمان بازگو كن. فرمود: بگذار فعلا دنبال كار خود بروم، بعد كه برگشتم برايت بيان مىكنم، چون سوار شدهام. عرضه داشت: تو را به
__________________________________________________
(1). احتجاج: 2/ 324.
(2). كافى: 1/ 403.
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 136
خويشاوندىات با رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله سوگند كه اين مطلب را برايم حديث فرما. پس آن جناب پياده شد و سفيان گفت: دستور فرماييد تا دوات و كاغذ برايم بياورند تا آن را از زبان شما بنويسم. آن حضرت دوات و كاغذ فراخواند و فرمود: بنويس:
197- و في الكافي أيضا: بإسناده عن رجل من قريش من أهل مكّة، قال: قال سفيان الثوريّ: إذهب بنا إلى جعفر بن محمّد عليه السّلام قال: فذهبت معه إليه، فوجدناه قد ركب دابّته، فقال له سفيان: يا أبا عبد اللّه، حدّثنا بحديث خطبة رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم في مسجد الخيف، قال: دعني حتّى أذهب في حاجتي، فإنّي قد ركبت، فإذا جئت حدّثتك، فقال: أسألك بقرابتك من رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم لمّا حدّثتني، قال: فنزل، فقال له سفيان:
مر لي بدواة و قرطاس حتّى اثبته، فدعا به، ثمّ قال عليه السّلام: اكتب
- بسم اللّه الرحمن الرحيم. خطبه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله در مسجد خيف: خداوند خرّم بدارد بندهاى را كه سخن مرا بشنود و آن را در دل جاى دهد و به كسى كه آن را نشنيده برساند. اى مردم! بايد حاضرين به غائبين برسانند، بسا كسى كه فقه دارد ولى فقيه و درككننده نيست و بسا كسى كه معارف و دستورات فقهى را به فقيهتر و داناتر از خويش نقل مىكند، سه چيز هست كه قلب هيچ فرد مسلمانى در آنها خيانت نكند: اخلاص عمل براى خدا، نصيحت و خيرانديشى براى ائمه مسلمين، و ملازمت جماعت ايشان. زيرا كه دعوتشان (دعايشان) تمام كسانى را كه پشت سر آنهايند فرامىگيرد، مؤمنين برادرند و خونشان برابر، آنان بر ديگران از غير خودشان همدستاند، كوچكترينشان براى اجراى پيمانشان كوشا است. بسم اللّه الرحمن الرحيم، خطبة رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم في مسجد الخيف: نضّر اللّه عبدا سمع مقالتي فوعاها[6] و بلّغها من لم تبلغه، يا أيّها الناس، ليبلّغ الشاهد الغائب، فربّ حامل فقه ليس بفقيه، و ربّ حامل فقه إلى من هو أفقه منه.ثلاث لا يغلّ عليهنّ قلب امرىء مسلم: إخلاص العمل للّه، و النصيحة لأئمّة المسلمين، و اللّزوم لجماعتهم، فإنّ دعوتهم محيطة من ورائهم، المؤمنون إخوة، تتكافى[7] دماؤهم، و هم يد على من سواهم، يسعى بذمّتهم أدناهم.
- سفيان اين حديث را نوشت و بر آن حضرت بازخواند. آنگاه حضرت صادق عليهم السّلام سوار شد و رفت. من و سفيان نيز آمديم. در ميان راه به من گفت: به جاى خود باش تا من در اين حديث نظرى بيفكنم و دقّتى كنم. به او گفتم: به خدا قسم! ابو عبد اللّه عليهم السّلام با بيان اين حديث بر گردن تو حقّى انداخت كه هرگز از گردنت نرود. گفت: كدام حق؟ گفتم: در اين عبارت كه سه چيز است كه دل مسلمان در آنها خيانت نكند: اوّل، اخلاص عمل براى خدا كه ما آن را فهميديم. ولى دومى كه نصيحت و خيرانديشى براى ائمه مسلمين است، اينها كدام ائمه هستند كه خيرانديشى براى آنها بر ما لازم است؟ معاوية بن ابى سفيان و يزيد بن معاويه و مروان بن حكم؟ و كسانى كه شهادتشان نزد ما قبول نيست و نماز پشت سر آنها جايز نمىباشد! و سومى كه ملازمت جماعت آنها است، منظور كدام جماعت است؟ آيا جماعت مرجئه كه مىگويند: فكتبه سفيان، ثمّ عرضه عليه، و ركب أبو عبد اللّه عليه السّلام و جئت أنا و سفيان فلمّا كنّا في بعض الطريق، قال لي: كما أنت حتّى أنظر في هذا الحديث. فقلت له: قد و اللّه ألزم أبو عبد اللّه رقبتك شيئا لا يذهب من رقبتك أبدا فقال: و أيّ شيء ذلك؟ فقلت له: ثلاث لا يغلّ عليهنّ قلب امرئ مسلم:إخلاص العمل للّه قد عرفناه، و النصيحة لأئمّة المسلمين، من هؤلاء الأئمّة الّذين يجب علينا نصيحتهم؟ معاوية بن أبي سفيان، و يزيد بن معاوية، و مروان ابن الحكم، و كلّ من لا تجوز شهادته عندنا، و لا تجوز الصلاة خلفهم؟! و قوله: و اللزوم لجماعتهم، فأيّ الجماعة؟ مرجئ يقول:
- منظور كدام جماعت است؟ آيا جماعت مرجئه (ایمان یک عمل درونی وعمل صالح را منکرند) كه مىگويند: هركه نماز نخواند روزه هم نگيرد غسل جنابت هم نكند خانه كعبه را هم خراب كند و مادرش را هم نكاح نمايد، تنها با نام مسلمانى كه بر خود نهاده در ايمان به درجه جبرئيل و ميكائيل است! يا مقصود قدرىها هستند كه معتقدند آنچه خدا بخواهد نمىشود و آنچه ابليس بخواهد مىشود؟ يا جماعت حرورىها (شاخه ای از خوارج معتقدند - مردم به هیچ وجه نیازمند امام و پیشوا نیستند و تنها به رعایت عدل و انصاف ملزماند)و خوارج كه از على بن ابى طالب بيزارى مىجويند و او را كافر مىدانند؟ يا جماعت جهمى كه قائلاند: ايمان، تنها خداشناسى است و بس! من لم يصلّ و لم يصم و لم يغتسل من جنابة، و هدم الكعبة، و نكح امّه، فهو على إيمان جبرئيل و ميكائيل؟ أو قدريّ يقول: لا يكون ما شاء اللّه عزّ و جلّ، و يكون ما شاء إبليس؟ أو حروريّ يتبرّأ من عليّ بن أبي طالب و شهد عليه بالكفر؟ أو جهميّ يقول: إنّما هي معرفة اللّه وحده، ليس الإيمان شيء غيرها؟!!
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 137
- سفيان گفت: واى بر تو! در معنى اين دو جمله از حديث چه مىگويند؟ گفتم: مىگويند منظور از امامى كه نصيحت و خيرانديشى او بر ما واجب است على بن ابى طالب عليهما السلام است و مقصود از جماعتى كه ملازمت آنها واجب است خاندان اوست. راوى مىگويد: ديدم آن نوشته را گرفت و پاره كرد. سپس به من گفت: از اين مطلب به كسى خبر مده. «1» قال: ويحك، و أيّ شيء يقولون؟ فقلت يقولون: إنّ عليّ بن أبي طالب عليه السّلام و اللّه الإمام الّذي يجب علينا نصيحته، و لزوم جماعتهم: أهل بيته، قال: فأخذ الكتاب فخرّقه، ثمّ قال: لا تخبر بها أحدا.[8]
- و بر اينكه امام هرزمانى براى شيعيانش دعا مىكند «2» نيز دلالت دارد روايتى كه در بحار به نقل از مناقب ابن شهر آشوب از موسى بن سيّار آمده كه گفت: با حضرت رضا عليهم السّلام بودم درحالىكه به دروازههاى شهر طوس رسيده بوديم صداى گريهاى شنيدم، در جستجوى آن برآمدم، ناگاه جنازهاى ديدم چون چشمم به آن افتاد، ديدم آقايم حضرت رضا عليهم السّلام با شتاب از اسب پياده شد، سپس به سوى جنازه رفت و آن را به دوش گرفت، درحالىكه از جنازه جدا نمىشد همانگونه كه بزغاله از مادرش جدا نمىشود، سپس به من رو كرد و فرمود: اى موسى بن سيّار، هركس جنازه يكى از دوستان ما را تشييع كند از گناهان خود بيرون مىرود، همچون روزى كه از مادر زاده شده و هيچ گناهى بر او نيست. 198- و يدلّ على دعاء إمام كلّ زمان لشيعته أيضا[9]، ما روي في البحار، عن مناقب ابن شهر آشوب، عن موسى بن سيّار، قال:كنت مع الرضا عليه السّلام و قد أشرف على حيطان طوس، و سمعت واعية فاتّبعتها فإذا نحن بجنازة، فلمّا بصرت بها رأيت سيّدي و قد ثنى[10] رجله عن فرسه، ثمّ أقبل نحو الجنازة فرفعها، ثمّ أقبل يلوذ بها، كما تلوذ السخلة بامّها.
- و چون جنازه آن مرد كنار قبرش بر زمين گذاشته شد، آقايم را ديدم كه مردم را از كنار آن عقب زد و دست بر سينه او نهاد و گفت: اى فلان بن فلان! مژده باد تو را به بهشت كه پس از اين ساعت بر تو ترسى نيست. ثمّ أقبل عليّ و قال: يا موسى بن سيّار، من شيّع جنازة وليّ من أوليائنا خرج من ذنوبه كيوم ولدته امّه، لا ذنب عليه، حتّى إذا وضع الرجل على شفير قبره، رأيت سيّدي قد أقبل، فأفرج الناس عن الجنازة حتّى بدا له الميت، فوضع يده على صدره، ثمّ قال: يا فلان بن فلان، أبشر بالجنّة، فلا خوف عليك بعد هذه الساعة.
- به امام رضا عليهم السّلام عرض كردم: فدايت گردم، آيا اين مرد را مىشناسى؟ چون اينجا سرزمينى است كه تاكنون قدم بر آن ننهاده بودى؟ فرمود: اى موسى بن سيّار! مگر نمىدانى كه بر ما امامان ، اعمال شيعيانمان هرصبح و شام عرضه مىشود، پس هرتقصيرى كه در اعمال آنها باشد از خداوند متعال گذشت از آن را خواهيم خواست، و هركار خوب و پيشرفت در برنامههاى دينى باشد از خداوند پاداش براى صاحب آن عمل خواهيم خواست. «3» فقلت: جعلت فداك، هل تعرف الرجل؟ فو اللّه إنّها بقعة لم تطأها قبل يومك هذا، فقال عليه السّلام لي: يا موسى بن سيّار، أما علمت أنّا معاشر الأئمّة تعرض علينا أعمال شيعتنا صباحا و مساء، فما كان من التقصير في أعمالهم سألنا اللّه تعالى الصفح لصاحبه، و ما كان من العلوّ سألنا اللّه الشكر لصاحبه.[11]
- و نيز دليل بر اين معنى روايتى است كه از امير المؤمنين عليهم السّلام ضمن حديث زميله (يا رميله) آمده است كه آن حضرت به وى فرمود: اى زميله! هيچ مؤمنى نيست كه بيمار شود مگر اينكه به مرض او مريض مىشويم و اندوهگين نشود مؤمنى مگر اينكه به خاطر اندوه او اندوهگين گرديم و دعايى نكند مگر اينكه براى او آمين گوييم و ساكت نماند مگر اينكه برايش دعا كنيم. «1»
199- و يدلّ على المقصود أيضا: ما روي عن أمير المؤمنين عليه السّلام في حديث رميلة، قال: يا رميلة، ليس من مؤمن يمرض إلّا مرضنا بمرضه، و لا يحزن إلّا حزنّا بحزنه، و لا يدعو إلّا أمّنّا لدعائه، و لا يسكت إلّا دعونا له، الخبر.[12]
- البته تمام حديث در بخش پنجم خواهد آمد، ان شاء اللّه تعالى. و يأتي بطوله في الباب الخامس إن شاء اللّه تعالى.[13]
__________________________________________________
(1). كافى: 1/ 403.
- (2). واضح است كه دعاى امام عليهم السّلام در حقّ مؤمن از كاملترين افاضات و زيباترين عنايات او است، زيرا كه ساير عنايات از ناحيه امام متوقّف بر اين عنايت است كه شخص را سعادتمند مىنمايد. (محمد الموسوى)
(3). بحار الانوار: 49/ 98: از مناقب ابن شهر آشوب: 4/ 341.
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 138
- و اگر توقيعات شريف آن جناب را كه در احتجاج روايت شده ملاحظه كنى در اين باره برايت بسنده است و خداوند هدايتكننده انسان به سوى درستى است. هذا، و أنت إذا لاحظت توقيعاته الشريفة المرويّة في كتاب الإحتجاج كفاك في هذا الباب، و اللّه الهادي إلى نهج الصواب.
- همچنين بر اين مقصود دلالت مىكند روايتى كه محمد بن الحسن الصفار در بصائر الدرجات به سند خود از ابو الربيع شامى آورده كه گفت: به حضرت ابو عبد اللّه صادق عليهم السّلام عرضه داشتم: از عمرو بن اسحاق حديثى به من رسيده، فرمود: آن را عرضه كن. گفتم: وى بر امير المؤمنين على عليهم السّلام داخل شد، پس آن حضرت آثار زردى بر صورتش ديد، فرمود: اين زردى چيست؟ او بيمارى خود را توضيح داد. آن حضرت به او فرمود: ما خوشحال مىشويم به خوشحالى شما؛ اندوهگين مىشويم به حزن شما؛ بيمار مىشويم به بيمارى شما و دعا مىكنيم براى شما، و شما كه دعا مىكنيد ما آمين مىگوييم. عمرو به امير المؤمنين عليهم السّلام عرض كرد: آنچه فرمودى دانستم، ولى چگونه ما دعا مىكنيم شما آمين مىگوييد؟ آن حضرت فرمود: حاضر و دور بر ما يكسان است. امام ابو عبد اللّه صادق عليهم السّلام فرمود: عمرو راست گفته است. «2»200- و يدلّ على المقصود أيضا: ما رواه محمّد بن الحسن الصفّار في بصائر الدرجات: بإسناده عن أبي الربيع الشامي قال: قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: بلغني عن عمرو بن إسحاق حديث، فقال: اعرضه، قال: دخل عليّ أمير المؤمنين عليه السّلام فرأى صفرة في وجهه. قال عليه السّلام: ما هذه الصفرة؟ فذكر وجعا به، فقال له عليّ عليه السّلام: إنّا لنفرح لفرحكم، و نحزن لحزنكم، و نمرض لمرضكم، و ندعو لكم، و تدعون فنؤمّن قال عمرو: قد عرفت ما قلت، و لكن كيف ندعو فتؤمّن؟ فقال عليه السّلام: إنّا سواء علينا البادي و الحاضر، فقال أبو عبد اللّه عليه السّلام: صدق عمرو.[14]
- 2- دعوت آن حضرت عليهم السّلام به سوى حقّ -2- دعوته إلى الحقّ -
- در زيارت آن جناب آمده: سلام بر تو اى دعوتگر الهى! و اى مظهر و آئينه صفات ربّانى! «3» 201- في زيارته عليه السّلام: السلام عليك يا داعي اللّه، و ربّانيّ آياته.[15]
- و نيز در زيارت جامعه آمده است: سلام بر امامان دعوتگر به سوى خدا و زمامداران هدايتگر. و في الجامعة: السلام على الأئمّة الدعاة، و القادة الهداة.[16]
- و در حديثى از عبد العزيز بن مسلم در كافى و كمال الدين منقول است كه، حضرت ابو الحسن امام رضا عليهم السّلام فرمود: امام، امين خداوند در خلق اوست و حجّت او است بر بندگانش، و خليفه او در بلادش، و دعوتگر به سوى او، و مدافع از حقوق اوست. «4» 202- و في حديث عبد العزيز بن مسلم المرويّ في الكافي و الكمال، عن أبي الحسن الرضا عليه السّلام: الإمام أمين اللّه في خلقه، و حجّته على عباده، و خليفته في بلاده، و الداعي إلى اللّه، و الذابّ عن حرم اللّه ....[17]
- و در بحار از حضرت ابى عبد اللّه صادق عليهم السّلام روايت شده كه فرمود: چون خداوند اذن فرمايد كه قائم - عجّل اللّه فرجه الشريف- خروج كند، آن حضرت منبر مىرود و مردم را به سوى خودش دعوت مىكند و آنها را به حقّ خدا سوگند مىدهد و به حقّ خويش دعوت مىنمايد و اينكه در ميان آنان به شيوه و سيره رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله رفتار خواهد كرد و همان عمل او را انجام خواهد داد. 203- و في البحار: عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إذا أذن اللّه عزّ و جلّ للقائم في الخروج، صعد المنبر، و دعا الناس إلى نفسه، و ناشدهم باللّه، و دعاهم إلى حقّه، و أن يسير فيهم بسيرة رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم، و يعمل فيهم بعمله،
__________________________________________________
(1). مشارق الانوار: 452.
(2). بصائر الدرجات: 260.
(3). احتجاج: 2/ 277.
(4). كافى: 1/ 200؛ كمال الدين: 2/ 678.
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 139
- پس خداوند- جلّ جلاله- جبرئيل را مىفرستد تا نزد آن حضرت بيايد، كه بر حطيم نازل شود و به آن جناب عرض كند: به سوى چه چيز دعوت مىنمايى؟ پس قائم او را خبر مىدهد. آنگاه جبرئيل مىگويد: من نخستين كسى هستم كه با تو بيعت مىكنم، دستت را بده. پس بر دست او مسح مىكند درحالىكه سيصد و ده و اندى مرد (سيصد و سيزده تن) خدمتش حاضر شدهاند، با آن حضرت بيعت مىكنند و در مكّه مىماند تا وقتى كه اصحابش به ده هزار نفر برسند، سپس از آنجا به سوى مدينه مىرود. «1» فيبعث اللّه جلّ جلاله جبرئيل عليه السّلام حتّى يأتيه، فينزل على الحطيم، ثمّ يقول له: إلى أيّ شيء تدعو؟ فيخبره القائم عليه السّلام. فيقول جبرئيل عليه السّلام: أنّا أوّل من يبايعك، ابسط يدك، فيمسح على يده، و قد وافاه ثلاثمائة و بضعة عشر رجلا، فيبايعونه، و يقيم بمكّة، حتّى يتمّ أصحابه عشرة آلاف أنفس، ثمّ يسير منها إلى المدينة.[18]
- و از حضرت ابو جعفر باقر عليهم السّلام در خبر طولانى آمده: سپس مىرود مردم را به كتاب خدا و سنّت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و ولايت على بن ابى طالب عليهما السلام و بيزارى از دشمنان دعوت مىكند. «2»204- و عن أبي جعفر عليه السّلام في حديث طويل: ثمّ ينطلق فيدعو الناس إلى كتاب اللّه، و سنّة نبيّه عليه و آله السلام، و الولاية لعليّ بن أبي طالب عليه السّلام و البراءة من عدوّه ....[19]
- و از همان حضرت روايت است فرمود: هنگامى كه قائم ما بپاخيزد مردم را به سوى امر جديد دعوت خواهد كرد، چنانكه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله اين كار را كرد و اسلام غريبانه آغاز شد و به حال غربت بازخواهد گشت، پس خوشا به حال غريبان. «3» 205- و عنه عليه السّلام: إنّ قائمنا إذا قام دعا الناس إلى أمر جديد، كما دعا إليه رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم و إنّ الإسلام بدأ غريبا، و سيعود غريبا كما بدأ، فطوبى للغرباء.[20]
- و از ابو بصير از حضرت ابو عبد اللّه صادق عليهم السّلام روايت است كه فرمود: اسلام غريبانه آغاز شد و به همان حال هم بازخواهدگشت، پس خوشا به حال غريبان. ابو بصير مىگويد: عرض كردم: 206- و عن أبي بصير، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام أنّه قال: الإسلام بدأ غريبا و سيعود غريبا كما بدأ، فطوبى للغرباء، فقلت: أصلحك اللّه، اين سخن را برايم شرح فرماى. فرمود: دعوتكننده از ما دعوت تازهاى آغاز مىكند، همچنانكه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله دعوت كرد. «4» اشرح لي هذا أصلحك اللّه. فقال عليه السّلام: يستأنف الداعي منّا دعاء جديدا كما دعا رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم.[21]
- 3- دفع بلا از ما به بركت وجود آن حضرت عليهم السّلام 3- دفع البلاء عنّا بوجوده عليه السّلام
- بعضى از مطالب مربوط به اين معنى در حرف «الف» گذشت و نيز روايتى كه در خرايج آمده بر آن دلالت مىكند. علّان از ظريف از نصر خادم نقل كرده كه گفت: بر صاحب الزمان عليهم السّلام وارد شدم درحالىكه در گهواره بود، پس به من فرمود: صندل سرخ برايم بياور، برايش بردم. آنگاه به من فرمود: آيا مرا مىشناسى. عرضه داشتم: آرى، تو آقاى من و فرزند سرورم هستى. فرمود: مضى بعض ما يدلّ عليه في حرف الألف.[22]207- و يدلّ عليه أيضا ما في الخرائج: روى علّان، عن طريف، عن نصر الخادم، قال: دخلت على صاحب الزمان عليه السّلام و هو في المهد، فقال لي: عليّ بالصندل الأحمر، فأتيته به، فقال عليه السّلام: أتعرفني؟ قلت: نعم، أنت سيّدي، و ابن سيّدي، فقال عليه السّلام:
- از اين نپرسيدم. گفتم: برايم تفسير فرماى. فرمود: من خاتم اوصيا هستم و تنها به وسيله من بلا از خانواده و شيعيانم دفع مىشود. قد ليس عن هذا سألتك، قلت: فسّر لي. قال عليه السّلام: أنا خاتم الأوصياء، و بي يدفع البلاء عن أهلي و شيعتي.[23]
__________________________________________________
(1). بحار الانوار: 52/ 337.
(2). بحار الانوار: 52/ 342.
(3). بحار الانوار: 42/ 366.
(4). بحار الانوار: 42/ 366.
(5). الخرايج: 67.
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 140
- اين روايت را شيخ صدوق در كمال الدين «1» با اندك تفاوتى آورده است و در غاية المرام به نقل از مسند احمد بن حنبل به سند خود از على عليهم السّلام آورده، فرمود: رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله فرمودند: ستارگان براى اهل آسمان امان هستند كه اگر ستارگان از بين بروند آنها هم از بين مىروند و خاندان من براى اهل زمين امان هستند، كه اگر اهل بيت من بروند اهل زمين هم مىروند. «2»208- و في غاية المرام من مسند أحمد بن حنبل: بإسناده عن عليّ عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم: النجوم امان لأهل السماء، إذا ذهبت النجوم ذهبوا، و أهل بيتي امان لأهل الأرض فإذا ذهب أهل بيتي ذهب أهل الأرض.[24]
- و در آن كتاب از حموينى كه يكى از اعيان علماى عامّه است به سند خود از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله روايت كرده كه فرمود: ستارگان ايمنى اهل آسمان هستند و خاندان من ايمنى امت من مىباشند. «3»209- و فيه عن الحمويني من أعيان علماء العامّة: بإسناده عن رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم قال: النجوم امان لأهل السماء و أهل بيتي امان لامّتي.[25]
- و در كتاب كفاية الاثر به سند خود از ابو سعيد خدرى روايت كرده كه گفت: شنيدم كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله فرمود: خاندان من براى اهل زمين امان هستند همچنانكه ستارگان براى اهل آسمان امان مىباشند. گفته شد: يا رسول اللّه! پس امامان بعد از تو از خاندانت مىباشند؟ فرمود: آرى، بعد از من دوازده امام هستند، نه تن آنها از نسل حسيناند امينان معصوم، از ماست مهدى اين امّت، آگاه باشيد كه آنها
اهل بيت و عترت مناند از گوشت و خون من، چه مىشود اقوامى را كه مرا در امر آنها اذيّت مىكنند، خداوند شفاعتم را به آن اقوام نخواهد رساند. «4»210- و في كفاية الأثر: بإسناده عن أبي سعيد الخدريّ، قال:سمعت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم يقول: أهل بيتي امان لأهل الأرض، كما أنّ النجوم امان لأهل السماء، قيل: يا رسول اللّه فالأئمّة بعدك من أهل بيتك؟ قال: نعم، الأئمّة بعدي إثنا عشر إماما، تسعة من صلب الحسين عليه السّلام امناء معصومون، و منّا مهديّ هذه الامّة، ألا إنّهم أهل بيتي، و عترتي من لحمي و دمي، ما بال أقوام يؤذوني فيهم، لا أنالهم اللّه شفاعتي.[26]
- و در همان كتاب از حضرت حسين بن على عليهما السلام از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله روايت نموده كه فرمود: 211- و فيه: عن الحسين بن عليّ عليه السّلام عن رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم:
- اوّلين چيزى كه خداوند آفريد حجابهايش بود، پس بر حواشى آنها نوشت: «لا إله إلّا اللّه محمّد رسول اللّه، عليّ وصيّه»؛ سپس عرش را آفريد و بر اطراف آنها نوشت: «لا إله إلّا اللّه محمّد رسول اللّه، عليّ وصيّه». سپس لوح را آفريد و بر پيرامون و حدود آن نوشت: «لا إله إلّا اللّه محمّد رسول اللّه، عليّ وصيّه». و هرآنكس كه پندارد پيغمبر را دوست دارد امّا وصىّ را دوست ندارد، دروغ گفته است. و هركس گمان برد كه پيامبر را مىشناسد امّا وصىّ را نمىشناسد، كفر ورزيده است. سپس فرمود: آگاه باشيد كه اهل بيت من امان هستند براى شما، پس آنها را دوست بداريد به دوستى من و به آنان متمسك شويد كه هيچگاه گمراه نخواهيد گشت. أوّل ما خلق اللّه حجبه، فكتب على حواشيها[27]: لا إله إلّا اللّه محمّد رسول اللّه عليّ وصيّه، ثمّ خلق العرش، فكتب على أركانه: لا إله إلّا اللّه محمّد رسول اللّه عليّ وصيّه، ثمّ خلق الأرضين فكتب على أطوارها[28]: لا إله إلّا اللّه محمّد رسول اللّه عليّ وصيّه، ثمّ خلق اللوح فكتب على حدوده: لا إله إلّا اللّه محمّد رسول اللّه عليّ وصيّه.
فمن زعم أنّه يحبّ النبيّ و لا يحبّ الوصيّ، فقد كذب،و من زعم أنّه يعرف النبيّ و لا يعرف الوصيّ فقد كفر.
ثمّ قال عليه السّلام: ألا إنّ أهل بيتي امان لكم، فأحبّوهم بحبّي[29]، و تمسّكوا بهم لن تضلّوا،
- «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
[1] الإحتجاج: 2/ 324، عنه البحار: 53/ 176 ح 8، و إلزام الناصب: 1/ 466.
[2] مهج الدعوات: 296.
[3] إرادة الخير، و هو خلاف الغشّ.
[4] أي دعوة الأئمّة عليهم السّلام( منه رحمه اللّه).
[5] الكافي: 1/ 403 ح 1، عنه الوافي: 2/ 98 ح 1.
[6] في مجمع البحرين: 3/ 1797 ذيل هذا الخبر قال: أي حسّنه بالسرور و البهجة، لمّا رزق بعلمه و معرفته من القدر و المنزلة بين الناس، و نعّمه في الآخرة حتّى يرى رونق الرخاء، و رفيف النعمة.
[7] أي تتساوى في الديات و القصاص، و كان أهل الجاهليّة لا يرون دم الوضيع بواء لدم الشريف فإذا قتل الوضيع الشريف قتلوا العدد الكثير.
[8] الكافي: 1/ 403 ح 2، عنه الوسائل: 19/ 55 ح 3.
[9] لا يخفى أنّ دعاء الإمام عليه السّلام في حقّ المؤمن من أكمل إفاضاته له و أجمل عناياته عليه، لأنّ سائر الإفاضات من قبله يتوقّف على تحصيله، و هذه إفاضة تفوّزك بسائر الإفاضات، و توفّقك لتحصيل السعادات، منه رحمه اللّه.
[10] : عطف.
[11] المناقب: 3/ 452، عنه البحار: 49/ 98 ح 13.
[12] بصائر الدرجات: 260 ح 1 و 2.
[13] يأتي ص 544 ح 916.
[14] بصائر الدرجات: 260 ح 1 و 2.
[15] الاحتجاج: 2/ 316، عنه البحار: 53/ 172، و ج 94/ 4 ح 4.
[16] البحار: 102/ 128.
[17] الكافي: 1/ 200 ضمن ح 1، كمال الدين: 675 ح 31، معاني الأخبار: 96 ح 2، عيون أخبار الرضا: 1/ 71 ح 1، أمالي الصدوق: 399 ح 1، غيبة النعماني: 216 ح 6، الكافي: 1/ 198 ح 1، عنها البحار: 25/ 120 ح 4.
[18] الإرشاد: 411، عنه البحار: 52/ 337 ح 78، منتخب الأثر: 468 ح 2، كشف الأستار: 223.
[19] العيّاشي: 2/ 56 ح 49، عنه البحار: 52/ 341 ح 91، و إثبات الهداة: 7/ 99 ح 559.
[20] ( 1، 2) غيبة النعماني: 320، عنه البحار: 52/ 366 ح 147، 148.
[21] ( 1، 2) غيبة النعماني: 320، عنه البحار: 52/ 366 ح 147، 148.
[22] تقدّم ص 90.
[23] الخرائج: 1/ 458 ح 3، عنه كشف الغمّة: 2/ 499، و رواه الصدوق في كمال الدين: 2/ 441 ح 12 بأدنى تفاوت، عنه البحار: 52/ 30 ح 25، و عنه البحار: 52/ 30 ح 25، و عن غيبة الطوسي: 148، و أورده في الهداية الكبرى: 358، و رواه في ينابيع المودّة: 463، عنه الإحقاق: 19/ 704.
[24] ( 5، 6) غاية المرام: 3/ 137 ح 1.
[25] ( 5، 6) غاية المرام: 3/ 137 ح 1.
[26] كفاية الأثر: 28، عنه البحار: 36/ 291 ح 114.
[27] أركانه، خ.
[28] أطوادها، خ.
[29] لحبّي، خ.