- «سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
- «نهج البلاغه فرزاد -
@nahjolbalaghehfarzad
- »وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
- «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص:167-، ص: 172
- پس در آن هنگام هرصبح و شام منتظر فرج باشند، كه شديدترين خشم و غضب خداوند بر دشمنانش موقعى است كه حجّت خود را از آنان مخفى بدارد و بر آنان آشكار نگردد. البته خداوند دانسته است كه اولياى او در ترديد واقع نمىشوند، و اگر مىدانست كه آنها در شك مىافتند، يك چشم برهم زدن حجّت خود را از آنان نهان نمىساخت.[1] فعندها فتوقّعوا الفرج صباحا و مساء، فإنّ أشدّ ما يكون غضب اللّه على أعدائه، إذا افتقدوا حجّته فلم يظهر لهم، و قد علم أنّ أولياءه لا يرتابون، و لو علم أنّهم يرتابون ما أفقدهم حجّته طرفة عين.[2]
- و از آن حضرت عليه السّلام نقل شده كه فرمود: غيبت بر ششمين فرزندم واقع خواهد شد و او دوازدهمين امام از ائمه هدايتگر بعد از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله است، اوّل آنها امير المؤمنين على بن ابى طالب و آخرينشان قائم به حق، بقيّة اللّه در زمين و صاحب زمان مىباشد. 297- و عنه عليه السّلام قال: إنّ الغيبة ستقع بالسادس من ولدي، و هو الثاني عشر من الأئمّة الهداة بعد رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم أوّلهم أمير المؤمنين عليّ بن أبيطالب، و آخرهم القائم بالحقّ، بقيّة اللّه في الأرض، و صاحب الزمان.
- قسم به خدا! اگر به مقدارى كه نوح در قومش ماند در غيبت بسر برد، از دنيا نرود تا ظهور نمايد و زمين را پر از قسط و عدل كند، چنانكه از ستم و ظلم پر شده باشد.[3] و اللّه لو بقي في غيبته ما بقي نوح في قومه لم يخرج من الدنيا حتّى يظهر فيملأ الأرض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما.[4] مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 167
- و از على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر عليهما السلام مروى است كه فرمود: هرگاه پنجمين فرزند هفتمين امام غايب شود، خدا را خدا را در دينتان، كسى شما را از آن بازنگرداند. اى فرزندم! به تحقيق كه به ناچار صاحب اين امر را غيبتى است تا اينكه هركس معتقد به اين امر است از آن بازگردد. اين محنتى از جانب خداوند- عزّ و جلّ- است كه به وسيله آن آفريدگانش را امتحان مىكند و اگر پدران شما دينى درستتر از اين مىدانستند از آن پيروى مىكردند.[5] 298- و عن عليّ بن جعفر، عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال: إذا فقد الخامس من ولد السابع، فاللّه اللّه في أديانكم، لا يردّكم[6] أحد عنها، يا بنيّ إنّه لا بدّ لصاحب هذا الأمر من غيبة، حتّى يرجع عن هذا الأمر من كان يقول به، إنّما هي محنة من اللّه عزّ و جلّ، امتحن بها خلقه، و لو علم آباؤكم و أجدادكم دينا أصحّ من هذا لاتّبعوه.[7]
- و از حسين بن خالد منقول است كه گفت: على بن موسى الرضا عليه السّلام فرمود: هركه پرهيزكارى ندارد دين ندارد، و هرآنكه تقيّه ندارد ايمان ندارد؛ و به تحقيق كه گرامىترين شما نزد خداوند آن است كه بيشتر تقيّه كند. به آن حضرت عرض شد: تا كى بايد تقيّه كرد؟ فرمود: تا روز وقت معلوم و آنروز خروج قائم ما اهل البيت است، پس هركس پيش از ظهور قائم ما تقيّه را رها كند از ما نيست. 299- و عن الحسين بن خالد، قال: قال عليّ بن موسى الرضا عليهما السلام: لا دين لمن لا ورع له، و لا إيمان لمن لا تقيّة له، و إنّ إكرمكم عند اللّه أعملكم بالتقيّة، فقيل له: يابن رسول اللّه، إلى متى؟ قال: إلى يوم الوقت المعلوم و هو يوم خروج قائم نا أهل البيت، فمن ترك التقيّة قبل خروج قائم نا فليس منّا.
- عرض شد: يابن رسول اللّه! قائم از شما اهل البيت عليهم السّلام كيست؟ فرمود: چهارمين فرزند من است، زاده بهترين كنيزان. خداوند به وسيله او زمين را از هرگونه جور و ستمى پاك و از هر ظلمى دور خواهد كرد؛ اوست همان كسى كه مردم در ولادتش شك كنند، و اوست صاحب غيبت پيش از خروجش. و چون بپاخيزد زمين به نورش درخشان شود و ميزان عدالت در ميان مردم بپاسازد كه هيچكس بر ديگرى ظلم نكند؛ اوست آن كسى كه زمين براى او به هم پيچيده شود و سايهاى ندارد؛ و اوست آنكه منادى از سوى آسمان به نام او بانگ برآورد كه همه اهل زمين آن را بشنوند كه به آن جناب دعوت مىشوند. منادى مىگويد: آگاه باشيد! كه حجّت خداوند كنار خانه خدا آشكار گشت، فقيل له: يابن رسول اللّه، و من القائم منكم أهل البيت؟ قال عليه السّلام: الرابع من ولدي، ابن سيّدة الإماء، يطهّر اللّه به الأرض من كلّ جور، و يقدّسها من كلّ ظلم، و هو الّذي يشكّ الناس في ولادته، و هو صاحب الغيبة قبل خروجه.فإذا خرج أشرقت الأرض بنوره[8] و وضع ميزان العدل بين الناس، فلا يظلم أحد أحدا، و هو الّذي تطوى له الأرض، و لا يكون له ظلّ، و هو الّذي ينادي مناد من السماء يسمعه جميع أهل الأرض بالدعاء إليه، يقول: ألا إنّ حجّة اللّه قد ظهر عند بيت اللّه
- از او پيروى كنيد كه حقّ با او و در وجود اوست، و همين است معنى قول خداوند- عزّ و جلّ- كه: إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ؛[9] اگر بخواهيم از سوى آسمان آيتى [و نشانهاى] بر آنان فرستيم كه همگى براى آن گردن نهند. فاتّبعوه، فإنّ الحقّ معه و فيه، و هو قول اللّه عزّ و جلّ: إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ[10].[11]
- و از عبد العظيم بن عبد اللّه حسنى روايت شده كه گفت: به حضرت محمد بن على بن موسى عليهم السّلام گفتم: من اميدوارم كه تو قائم از آل بيت محمد عليهم السّلام باشى، آنكه زمين را پر از قسط و عدل مىكند، چنانكه پر شده باشد از جوروظلم. فرمود: 300- و عن عبد العظيم بن عبد اللّه الحسني، قال: قلت لمحمّد بن عليّ بن موسى عليه السّلام: إنّي لأرجو أن تكون القائم من أهل بيت محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم الّذي يملأ الأرض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما، فقال عليه السّلام:
- اى ابو القاسم هيچ يك از ما امامان نيست جز قائم به امر خداوند- عزّ و جلّ- و هادى به سوى دين خدا، ولى آن قائم كه خداوند- عزّ و جلّ- زمين را به وسيله او از اهل كفر و انكار پاك مىكند و آن را پر از عدل و قسط مىسازد،
______________________________
(1). كمال الدين: 2/ 359.
(2). سوره شعراء، آيه 4.
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 168
كسى است كه ولادتش بر مردم پوشيده مىماند، و شخص او از نظرشان غايب مىگردد، و بردن نام او بر آنها حرام است. او همنام و همكنيه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله مىباشد و اوست كه زمين برايش پيچيده مىگردد و هرسختى برايش آسان شود و از يارانش به تعداد اهل بدر سيصد و سيزده نفر از نقاط دوردست زمين فراهم آيند، يا أبا القاسم، ما منّا إلّا و هو قائم بأمر اللّه عزّ و جلّ، و هاد إلى دين اللّه و لكنّ القائم الّذي يطهّر اللّه عزّ و جلّ به الأرض من أهل الكفر و الجحود و يملأها عدلا و قسطا، هو الّذي تخفى على[12] الناس ولادته، و يغيب عنهم شخصه، و يحرم عليهم تسميته، و هو سميّ رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم و كنّيه، و هو الّذي تطوى له الأرض، و يذلّ له كلّ صعب، و يجتمع إليه من أصحابه عدّة أهل بدر ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا من أقاصي الأرض،
- و اين است [معنى] فرموده خداوند- عزّ و جلّ- كه: أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛[13] هركجا باشيد خداوند همگى شما را خواهد آورد، خداوند بر هركارى توانا است. پس هرگاه اين تعداد نفر از اهل اخلاص به خدمتش مجتمع شوند، خداوند امر او را ظاهر مىسازد و چون شماره يارانش به يك عقد كامل- كه ده هزار نفر است- رسيد، به اذن خداوند- عزّ و جلّ- خروج مىكند و پيوسته از دشمنان خدا خواهد كشت تا خداوند متعال راضى شود. و ذلك قول اللّه عزّ و جلّ: أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[14] فإذا اجتمعت له هذه العدّة من أهل الإخلاص، أظهر اللّه أمره، فإذا اكمل له العقد، و هو عشرة آلاف رجل، خرج بإذن اللّه عزّ و جلّ، فلا يزال يقتل أعداء اللّه، حتّى يرضى اللّه تعالى.
- عبد العظيم گويد: به آن حضرت گفتم: اى آقاى من! او چگونه خواهد دانست كه خداى- عزّ و جلّ- راضى شده؟ فرمود: در دلش رحمت مىاندازد، پس هنگامى كه به مدينه داخل شود لات و عزّى را بيرون مىآورد و مىسوزاند.[15] قال عبد العظيم: فقلت له: يا سيّدي، و كيف يعلم أنّ اللّه عزّ و جلّ قد رضي؟ قال: يلقي في قلبه الرحمة، فإذا دخل المدينة أخرج اللات و العزّى فأحرقهما.[16]
- و از على بن مهزيار است كه گفت: به حضرت ابو الحسن صاحب العسكر امام هادى عليه السّلام نامه نوشتم و از او درباره فرج پرسيدم، در جواب نوشت: هرگاه صاحب شما از سرزمين ظالمين غيبت كرد، متوقّع فرج باشيد.[17] 301- و عن عليّ بن مهزيار، قال: كتبت إلى أبي الحسن صاحب العسكر عليه السّلام أسأله عن الفرج. فكتب إليّ: إذا غاب صاحبكم عن دار الظالمين، فتوقّعوا الفرج.[18]
- و از احمد بن اسحاق بن سعد الاشعرى منقول است كه گفت: بر حضرت ابو محمد حسن بن على عسكرى عليه السّلام داخل شدم و تصميم داشتم درباره جانشين بعد از خودش سؤال كنم، پس خود آن حضرت سخن را آغاز كرد و فرمود: اى احمد بن اسحاق! به درستى كه خداوند- تبارك و تعالى- از هنگام خلقت آدم و نيز تا هنگام برپايى قيامت زمين را هيچگاه از حجّت خود بر خلق خالى نگذاشته و نخواهد گذاشت، به حجّت الهى بلا را از اهل زمين دور مىسازد و به [بركت] او باران فرومىبارد و به او بركات زمين را برمىآورد. 302- و عن أحمد بن إسحاق بن سعد الأشعري، قال: دخلت على أبي محمّد الحسن بن عليّ عليهما السلام و أنا اريد أن أسأله عن الخلف من بعده، فقال لي مبتدءا: يا أحمد بن إسحاق، إنّ اللّه تبارك و تعالى لم يخل الأرض منذ خلق آدم عليه السّلام و لا يخليها إلى أن تقوم الساعة من حجّة للّه على خلقه، به يدفع البلاء عن أهل الأرض، و به ينزّل الغيث، و به يخرج بركات الأرض،
- پرسيدم: يابن رسول اللّه! پس امام و خليفه بعد از شما كيست؟ برخاست و با عجله به اندرون خانه رفت، سپس بيرون آمد درحالىكه كودكى سه ساله كه صورتش مانند ماه شب چهارده بود. قال: فقلت له: يابن رسول اللّه، فمن الإمام و الخليفة بعدك؟ فنهض عليه السّلام مسرعا فدخل البيت، ثمّ خرج و على عاتقه غلام كأنّ وجهه القمر ليلة البدر، من أبناء ثلاث سنين،
______________________
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 169
- بر شانه داشت، آنگاه فرمود: اى احمد بن اسحاق! اگر بر خداوند- عزّ و جلّ- و حجّتهايش عزيز نبودى اين فرزند را به تو نشان نمىدادم، او همنام رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و همكنيه آن جناب است كه زمين را پر از قسط و عدل كند درحالىكه پر شده باشد از جوروظلم. اى احمد بن اسحاق! مثل او در اين امّت مثل خضر و ذو القرنين است، به خدا سوگند! او غيبتى خواهد داشت كه در آن از هلاكت نجات نمىيابد مگر آنكه خداوند- عزّ و جلّ- او را به اقرار و اعتقاد به امامتش ثابت بدارد، و به دعا كردن براى تعجيل فرجش توفيق دهد. فقال: يا أحمد بن إسحاق، لو لا كرامتك على اللّه عزّ و جلّ و على حججه، ما عرضت عليك ابني هذا، إنّه سميّ رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم و كنيّه الّذي يملأ الأرض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما. يا أحمد بن إسحاق، مثله في هذه الامّة مثل الخضر عليه السّلام و مثله مثل ذي القرنين، و اللّه ليغيبنّ غيبة لا ينجو فيها من الهلكة إلّا من ثبّته اللّه عزّ و جلّ على القول بإمامته، و وفّقه فيها للدعاء بتعجيل فرجه.
- احمد بن اسحاق مىگويد: عرضه داشتم: آيا نشانهاى هست كه قلبم به آن اطمينان و آرامش يابد؟ پس آن كودك با زبان عربى فصيح سخن گفت و فرمود: من بقية اللّه در زمين او و انتقام گيرنده از دشمنان او هستم، پس از ديدن عين دنبال اثر و نشانه مگرد، اى احمد بن اسحاق! فقال أحمد بن إسحاق: فقلت: يا مولاي، فهل من علامة يطمئنّ إليها قلبي؟ فنطق الغلام عليه السّلام بلسان عربي فصيح، فقال: أنا بقيّة اللّه في أرضه و المنتقم من أعدائه، فلا تطلب أثرا بعد عين يا أحمد بن إسحاق.
- احمد بن اسحاق گويد: پس خوشحال و مسرور بيرون آمدم. چون روز بعد شد، قال أحمد بن إسحاق: فخرجت مسرورا فرحا، فلمّا كان من الغد عدت
- دوباره به خدمت آن حضرت رسيدم و عرض كردم: يابن رسول اللّه! من به آنچه بر من منّت گذاشتى خيلى خوشحالم، پس روشى كه در او از خضر و ذى القرنين جارى است كدام است؟ فرمود: اى احمد! طول غيبت. إليه، فقلت له: يابن رسول اللّه، لقد عظم سروري بما مننت به عليّ، فما السنّة الجارية فيه من الخضر و ذي القرنين؟ فقال عليه السّلام: طول الغيبة يا أحمد، قلت: يابن رسول اللّه و إنّ غيبته لتطول؟
- گفتم: يابن رسول اللّه! حتما غيبت او طولانى خواهد شد؟ فرمود: آرى، سوگند به پروردگارم تا جايى كه بيشتر كسانى كه معتقد به اين امر هستند از آن برگردند و باقى نمىماند مگر كسى كه خداوند- عزّ و جلّ- از او براى ولايت ما پيمان گرفته باشد و ايمان را در قلبش بنويسد و او را به روحى از جانب خود تأييد فرمايد. اى احمد بن اسحاق! اين امرى از امور الهى و سرّى از اسرار خداوند و غيبى از غيب اللّه است، پس بگير آنچه به تو آموختم و آن را مخفى بدار و از شاكرين باش كه فرداى قيامت با ما، در علّيين خواهى بود.[19] قلت: يابن رسول اللّه و إنّ غيبته لتطول؟ قال: إي و ربّي حتّى يرجع عن هذا الأمر أكثر القائلين به، و لا يبقى إلّا من أخذ اللّه عزّ و جلّ عهده لولايتنا، و كتب في قلبه الإيمان، و أيّده بروح منه يا أحمد بن إسحاق، هذا أمر من أمر اللّه و سرّ من سرّ اللّه، و غيب من غيب اللّه فخذ ما آتيتك و اكتمه، و كن من الشاكرين، تكن معنا غدا في علّيّين.[20]
- و از ابو محمد حسن بن محمد المكتب منقول است كه گفت: آن سال كه شيخ ابو الحسن على بن محمد سمرى- قدس اللّه روحه- درگذشت، من در مدينة السلام (بغداد) بودم، چند روز قبل از فوتش به حضورش رفتم، ديدم براى مردم توقيعى بيرون آورد كه صورت آن چنين است: 303- و عن أبي محمّد الحسن بن أحمد المكتّب، قال: كنت بمدينة السلام في السنة الّتي توفّي فيها الشيخ [أبو الحسن] عليّ بن محمّد السمري «قدّس اللّه روحه» فحضرته قبل وفاته بأيّام، فأخرج إلى الناس توقيعا نسخته:
- بسم اللّه الرحمن الرحيم اى على بن محمد سمرى! خداوند اجر برادرانت را در حقّ تو زياد گرداند، كه تو تا شش روز ديگر خواهى مرد، پس امر خودت را جمعآورى كن و به جانشينى بعد از خودت وصيّت مكن بسم اللّه الرحمن الرحيم، يا عليّ بن محمّد السمري، أعظم للّه أجر إخوانك فيك، فإنّك ميّت ما بينك و بين ستّة أيام، فاجمع أمرك، و لا توص إلى أحد يقوم مقامك بعد وفاتك،
______________________________
(1). كمال الدين: 2/ 384.
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 170
- كه غيبت تامّه واقع شده، و ظهور نيست مگر به اذن خداوند- عزّ و جلّ- و آن بعد از طول مدّت و قساوت دلها و پر شدن زمين از ستم خواهد بود. و از شيعيان من كسانى خواهند آمد كه ادعاى مشاهدت كنند، آگاه باشيد! كه هركس پيش از خروج سفيانى و صيحه آسمانى ادعاى مشاهدت كند؛ دروغگوى افترازننده است. و لا حول و لا قوّة إلّا باللّه العلىّ العظيم. فقد وقعت الغيبة التامّة، فلا ظهور إلّا بعد إذن اللّه عزّ و جلّ، و ذلك بعد طول الأمد، و قسوة القلوب، و امتلاء الأرض جورا و سيأتي شيعتي من يدّعي المشاهدة، ألا فمن ادّعى المشاهدة قبل خروج السفياني و الصيحة فهو كاذب[21] مفتر[22] و لا حول و لا قوّة إلّا باللّه العليّ العظيم.[23]
- مىگويد: آنگاه ما از توقيع نسخه برداشتيم و از نزد او بيرون رفتيم و چون روز ششم نزد او بازگشتيم، در حال احتضار بود. از او پرسيديم: چه كسى وصىّ بعد از توست؟ در جواب فرمود: «للّه أمر هو بالغه»؛ خداوند را امرى است كه خود آن را خواهد رسانيد. و از دنيا رفت- كه خدا از او راضى باد- و آن آخرين سخنى بود كه از او شنيده شد.[24] قال: فنسخنا هذا التوقيع، و خرجنا من عنده، فلمّا كان اليوم السادس عدنا إليه و هو يجود بنفسه، فقيل له: من وصيّك من بعدك، فقال: للّه أمر هو بالغه، و مضى رضي اللّه عنه، فهذا آخر كلام سمع منه رحمة اللّه و رضوانه عليه.[25]
- مىگويم: اين قسمتى از اخبار ائمه اطهار عليهم السّلام است درباره غيبت امام غايب- عجّل اللّه فرجه الشريف- كه با سلسله سندى كه من دارم و در خاتمه كتاب خواهد آمد، از شيخ صدوق در كتاب كمال الدين نقل كردم. مطالبى هم قبلا ذكر شده و مطالبى نيز بعدا خواهد آمد. أقول: هذه نبذة ممّا ورد عن الأئمّة الأطهار، في الإخبار بغيبة الإمام الغائب عن الأبصار، رويتها بإسنادي الآتي في خاتمة الكتاب عن الشيخ الصدوق في كتاب كمال الدين و تمام النعمة،
- در اينجا چند نكته را شايسته است ذكر كنيم: و مضى فيما مرّ، و يأتي فيما بعد ما يناسب هذا المقام.
- نكته اوّل: سبب غيبت آن حضرت عليه السّلام، كه آن دو قسم است: قسم يكم آن است كه: براى ما بيان نشده و پس از ظهور براى ما فاش خواهد شد. و ينبغي هنا التنبيه على امور: الأوّل: في سبب غيبته، و هو قسمان: الأوّل: ما لم يبيّن لنا و يتبيّن بعد ظهوره:
- شيخ صدوق به سند خود از عبد اللّه بن الفضل هاشمى روايت كرده كه گفت: شنيدم امام جعفر صادق عليه السّلام فرمود: به تحقيق كه صاحب اين امر را غيبتى طولانى است و گريزى از آن نيست كه در زمان غيبت هرفرد باطلجويى به ترديد مىافتد. 304- روى الشيخ الصدوق: بإسناده عن عبد اللّه بن الفضل الهاشمي، قال: سمعت الصادق جعفر بن محمّد عليهما السلام يقول: إنّ لصاحب هذا الأمر غيبة لا بدّ منها، يرتاب فيها كلّ مبطل.
- عرض كردم: چرا؟ فدايت شوم! فرمود: به خاطر امرى كه فاش كردن آن به ما اذن داده نشده است. فقلت: و لم جعلت فداك؟ قال عليه السّلام: لأمر لم يؤذن لنا في كشفه لكم.
- عرضه داشتم: پس وجه حكمت در غيبت او چيست؟ فرمود: همان وجه حكمتى كه در غيبتهاى حجّتهاى الهى پيش از آن جناب بوده است. البتّه وجه حكمت در غيبت آن حضرت جز بعد از ظهورش معلوم نمىشود همانطورىكه وجه حكمت كارهاى خضر عليه السّلام از سوراخ كردن كشتى و كشتن نوجوان و بپاداشتن ديوار براى موسى عليه السّلام كشف نشد مگر هنگام مفارقت و جدايى آنها از يكديگر. قلت: فما وجه الحكمة في غيبته؟ قال: وجه الحكمة في غيبته وجه الحكمة في غيبات من تقدّمه من حجج اللّه تعالى ذكره، إنّ وجه الحكمة في ذلك لا ينكشف إلّا بعد ظهوره، كما لم ينكشف وجه الحكمة لما أتاه الخضر عليه السّلام من خرق السفينة، و قتل الغلام، و إقامة الجدار لموسى عليه السّلام إلّا وقت افتراقهما. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 171
- اى پسر فضل! اين امر (غيبت) از امر خداوند متعال و از سرّ خدا و از غيب خدا است و چون دانستيم كه خداوند حكيم است، گواهى مىدهيم به اينكه همه كارها و گفتارهاى او موافق حكمت است هرچند كه وجه آن بر ما روشن نشده باشد. قلت: فما وجه الحكمة في غيبته؟ قال: وجه الحكمة في غيبته وجه الحكمة في غيبات من تقدّمه من حجج اللّه تعالى ذكره، إنّ وجه الحكمة في ذلك لا ينكشف إلّا بعد ظهوره، كما لم ينكشف وجه الحكمة لما أتاه الخضر عليه السّلام من خرق السفينة، و قتل الغلام، و إقامة الجدار لموسى عليه السّلام إلّا وقت افتراقهما. يابن الفضل: إنّ هذا الأمر أمر من أمر اللّه [تعالى]، و سرّ من سرّ اللّه، و غيب من غيب اللّه، و متى علمنا أنّه عزّ و جلّ حكيم صدّقنا بأنّ أفعاله كلّها حكمة، و إن كان وجهها غير منكشف لنا.[26]
- و در توقيعى كه در احتجاج از حضرت حجّت- عجّل اللّه فرجه الشريف- روايت شده آمده است: و امّا علّت غيبت من، خداوند- عزّ و جلّ- مىفرمايد: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ؛[27] اى كسانى كه ايمان آوردهايد از چيزهايى مپرسيد كه هرگاه برايتان فاش گردد شما را بد آيد. 305- و في التوقيع المرويّ في الإحتجاج عن الحجّة عليه السّلام: و أمّا علّة ما وقع من الغيبة فإنّ اللّه عزّ و جلّ يقول: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ[28]
- هيچ يك از پدرانم نبود مگر اينكه در گردن او بيعتى براى سركش زمانش واقع شد، ولى من در حالى خروج مىكنم كه بيعتى براى احدى از طاغوتها بر گردنم نيست.[29] إنّه لم يكن أحد من آبائي إلّا و قد وقعت في عنقه بيعة لطاغية زمانه، و إنّي أخرج حين أخرج و لا بيعة لأحد من الطواغيت في عنقي ....[30]
- قسم دوم: آن است كه ائمه معصومين عليهم السّلام براى ما بيان فرمودهاند كه چند وجه است: الثاني: ما بيّنه الأئمّة المعصومون عليهم السّلام لنا و هو وجوه:
- 1- ترس از كشته شدن: چنانكه در بحث خوف و ترس آن حضرت گذشت. و اين يكى از علل خروج آن حضرت و قيام با شمشير نيز هست، همانطوركه در حديث امير المؤمنين على عليه السّلام آورديم كه فرمود: اگر خروج نكند گردنش را مىزنند، يعنى واجب است براى حفظ خودش با شمشير و اسلحه بپاخيزد، زيرا كه ظهور اعم است از قيام و نهضت و غير آن. و چهبسا امام ظاهر است، ولى با شمشير قيام نمىكند مانند ساير امامان به جز حضرت امام حسين عليه السّلام، بنابراين اگر قيام ننمايد دشمنان، آن حضرت را مىكشند، همانطوركه پدران طاهرينش را از روى ظلم و كفر و طغيان به قتل رسانيدند. الأوّل: خوفه عليه السّلام من القتل، كما مرّ في خوفه عليه السّلام فراجع[31]، و هذا أيضا أحد الأسباب الموجبة لخروجه بالسيف إذا ظهر، كما مرّ في حديث أمير المؤمنين عليه السّلام أنّه قال: لو لم يخرج لضربت عنقه ...[32]، يعني يجب عليه الخروج بالسيف بعد ظهوره، حفظا لنفسه الشريفة، فإنّ الظهور أعمّ من الخروج، فربّما يكون الإمام ظاهرا و لا يخرج بالسيف، مثل سائر الأئمّة عليهم السّلام سوى مولانا الحسين عليه السّلام، فإنّه لو لم يخرج لقتله الأعداء كما قتلوا آباءه الطاهرين بغيا و عدوانا، و كفرا و طغيانا.
- 2- هيچكدام از طاغوتها بر گردن آن حضرت بيعتى نداشته باشند: كه اين وجه در توقيع گذشته و در حديث امام حسن مجتبى عليه السّلام ذكر گرديده است. الثاني: أن لا يكون لأحد من الطواغيت في عنقه بيعة، و قد تقدّم هذا الوجه في التوقيع و في حديث الحسن المجتبى[33] و أبيه صلوات اللّه و سلامه عليهما.
- 3- امتحان و آزمايش بندگان: وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ؛[34] تا اهل ايمان را از هرعيبونقص پاك گرداند و كافران را هلاك نمايد. چنانكه در حديث امام موسى بن جعفر و امام جعفر صادق عليهما السلام است و در خوف آن حضرت آورديم. الثالث: الإمتحان للخلق وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ[35] كما ذكر في حديث الإمام موسى بن جعفر عليهما السلام و حديث الصادق عليه السّلام الّذي مرّ في خوفه.[36]- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص: 172
- و از حضرت رضا عليه السّلام مروى است كه فرمود: سوگند به خدا! آنچه چشم بدان دوختهايد نخواهد شد تا اينكه آزمايش شويد و مؤمن و منافق از هم جدا گرديد، و تا اينكه از شما باقى نماند مگر نادرترين پس نادرترين. و از نعمانى به سند خود از امام صادق عليه السّلام منقول است كه فرمود: در دوران امير المؤمنين على عليه السّلام آب فرات طغيان كرد. پس آن حضرت به همراهى دو فرزندش حسن و حسين عليهما السلام سوار شدند، هنگامى كه به طائفه ثقيف گذارشان افتاد، آنها گفتند: على عليه السّلام آمده كه آب را برگرداند، امير مؤمنان عليه السّلام فرمود: به خدا قسم! كه من و اين دو فرزندم مسلما كشته خواهيم شد و حتما خداوند مردى را در آخر الزمان از اولاد من به خونخواهى ما برمىانگيزاند، و البته او از نظر آنان غايب خواهد بود تا گمراهان مشخص گردند، تا آنجا كه يك فرد نادان خواهد گفت: خدا را در آل محمد عليهم السّلام نيازى نيست.[37]- 306- و عن الرضا عليه السّلام، قال: و اللّه ما يكون ما تمدّون أعينكم إليه حتّى تمحّصوا و تميّزوا، و حتّى لا يبقى منكم إلّا الأندر فالأندر.[38] 307- و عن النعماني: بإسناده عن الصادق عليه السّلام قال: زاد الفرات على عهد أمير المؤمنين فركب هو و ابناه الحسن و الحسين عليهم السّلام فمرّ بثقيف، فقالوا:قد جاء عليّ يردّ الماء، فقال عليّ عليه السّلام: أما و اللّه لاقتلن أنا و ابناي هذان و ليبعثنّ اللّه رجلا من ولدي في آخر الزمان يطالب بدمائنا، و ليغيبنّ عنهم تمييزا لأهل الضلالة، حتّى يقول الجاهل: ما للّه في آل محمّد من حاجة.[39]
- 4- سنن پيغمبران الهى را در آن حضرت جارى گرداند: چنانكه در حديث سدير از امام صادق عليه السّلام آمده كه فرمود: قائم ما را غيبتى است كه مدّت آن به طول مىانجامد. عرضه داشتم: الرابع: أن يجري فيه سنن الأنبياء:
- چرا يابن رسول اللّه؟ فرمود: زيرا كه خداوند- عزّ و جلّ- مىخواهد سنّتهاى پيغمبران را در غيبتهايشان بر او نيز جارى سازد، و اى سدير ناگزير است از اينكه مدّتهاى غيبت آنان را پايان برد، خداوند تعالى مىفرمايد: لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ؛[40] كه البته شما از حالى به حال ديگر درآييد. يعنى سنتهاى آنانى كه پيش از شما بودهاند.[41] 308- كما ورد في حديث سدير، عن الصادق عليه السّلام قال: إنّ للقائم منّا غيبة يطول أمدها، فقلت له: و لم ذاك، يابن رسول اللّه؟ قال: إنّ اللّه عزّ و جلّ أبى إلّا أن يجري فيه سنن الأنبياء عليهم السّلام في غيباتهم، و إنّه لا بدّ له يا سدير من استيفاء مدد غيباتهم. قال اللّه تعالى: لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ[42]-أي سننا على سنن من كان قبلكم.[43]
- ودايع خداوند ضايع نشود: يعنى مؤمنانى كه از پشت كافران متولد مىشوند چنانكه در كتابهاى علل الشرايع و كمال الدين از حضرت ابو عبد اللّه صادق عليه السّلام روايت شده از ابن ابى عمير از كسى كه او ياد كرد كه گفت: به آن حضرت (يعنى امام ششم) عرضه داشتم: چرا امير المؤمنين على عليه السّلام با مخالفين خودش در ابتداى امر جنگ نكرد؟ فرمود: به خاطر آيهاى كه در كتاب خداى- عزّ و جلّ- آمده: لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً؛[44] چنانچه [كافران از مؤمنان] جدا مىشدند، به راستى كه كافران از آنان را عذابى دردناك مىنموديم. عرضه داشتم: منظور از (تزيّل- پاك و جدا شدن) چيست؟ فرمود: مؤمنانى كه به امانت در اصلاب و پشتهاى كافران بودند. و همينطور است قائم عليه السّلام كه ظهور نمىكند تا اينكه ودايع خداوند- عزّ و جلّ- از پشت كافرين بيرون آيند كه چون خارج گردند بر دشمنان خداوند- عزّ و جلّ- چيره خواهد شد و آنها را مىكشد.[45]- الرابع: أن يجري فيه سنن الأنبياء:308- كما ورد في حديث سدير، عن الصادق عليه السّلام قال: إنّ للقائم منّا غيبة يطول أمدها، فقلت له: و لم ذاك، يابن رسول اللّه؟ قال: إنّ اللّه عزّ و جلّ أبى إلّا أن يجري فيه سنن الأنبياء عليهم السّلام في غيباتهم، و إنّه لا بدّ له يا سدير من استيفاء مدد غيباتهم. قال اللّه تعالى: لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ[46] أي سننا على سنن من كان قبلكم.[47]
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
[1] . كمال الدين: 2/ 339.
[2] كمال الدين: 2/ 339 ح 17، عنه البحار: 52/ 145 ح 67، إلزام الناصب: 1/ 472، و رواه في الإمامة و التبصرة: 123 ح 120.
[3] . كمال الدين: 2/ 342.
[4] كمال الدين: 2/ 342 ح 23، عنه البحار: 51/ 145 ح 13، منتخب الأثر: 215 ح 1، و إعلام الورى: 2/ 197.
[5] . كمال الدين: 2/ 359.
[6] هكذا في الأصل، و في المصدر: لا يزيلنّكم، و في الكافي: لا يزيلكم.
[7] كمال الدين: 2/ 359 ح 1، الكافي: 1/ 336 ح 2، غيبة الطوسي: 166 ح 128، غيبة النعماني:
154 ح 11، كفاية الأثر: 323، علل الشرائع: 1/ 244، عنها البحار: 51/ 150 ح 1.
[8] بنور ربّها، خ.
[9] . سوره شعراء، آيه 4.
[10] الشعراء: 4.
[11] كمال الدين: 2/ 371 ح 5، عنه البحار: 52/ 321 ح 29، منتخب الأثر: 220 ح 1، كشف الغمّة:
2/ 524، اعلام الورى: 408، ينابيع المودّة: 448، الاحقاق: 23/ 364.
[12] عن، خ.
[13] . سوره بقره، آيه 148.
[14] البقرة: 148.
[15] . كمال الدين: 2/ 377.
[16] كمال الدين: 2/ 377 ح 2، عنه البحار: 52/ 283 ح 10، الإحتجاج: 2/ 249، عنه المحجّة: 27 كفاية الأثر: 324، الإيقاظ من الهجعة: 269 ح 74، إثبات: الهداة: 6/ 421 ح 176.
[17] . كمال الدين: 2/ 380.
[18] كمال الدين: 2/ 380 ح 2، عنه البحار: 51/ 159 ح 2، و رواه في الإمامة و التبصرة: 93 ح 83، إثبات الوصيّة: 259، إثبات الهداة: 6/ 421 ح 177.
[19] . كمال الدين: 2/ 384.
[20] كمال الدين: 2/ 384 ح 1، عنه البحار: 52/ 23 ح 16، منتخب الأثر: 228 ح 5، الوافي: 2/ 395
[21] كذّاب، خ.
[22] قال المجلسي( ره): لعلّه محمول على من يدّعي المشاهدة مع النيابة، و إيصال الأخبار من جانبه عليه السّلام إلى الشيعة على مثال السفراء لئلّا ينافي الأخبار الّتي نقلناه فيمن رآه عليه السّلام، و اللّه يعلم.
[23] كمال الدين: 2/ 516 ح 44، عنه البحار: 51/ 361، و ج 52/ 151.
[24] . كمال الدين: 2/ 516.
[25] كمال الدين: 2/ 516 ح 44، غيبة الطوسي: 395 ح 365، عنهما البحار: 51/ 360 ح 7، إلزام الناصب: 1/ 426، و رواه في الإحتجاج: 2/ 297، عنه البحار: 52/ 151 ح 1، و أخرجه في منتخب الأنوار المضيئة: 130 عن كمال الدين، و أورده في الخرائج: 3/ 1128 ح 46( مثله) إلى قوله: يجود بنفسه.
[26] علل الشرائع: 1/ 245 ح 8، كمال الدين: 2/ 481 ح 11، عنهما البحار: 52/ 91 ح 4.
[27] . سوره مائده، آيه 101.
[28] المائدة: 101.
[29] . احتجاج: 2/ 284.
[30] الإحتجاج: 2/ 284، غيبة الطوسي: 292 ح 247، كمال الدين:
2/ 485 ح 4، عنهما البحار: 53/ 180 ح 10.
[31] تقدّم ص 135.
[32] تقدّم ص 134 في« خلقه عليه السّلام» عن البحار: 51/ 39 ح 19.
[33] تقدّم ص 175 ح 291.
[34] . سوره آل عمران، آيه 140.
[35] آل عمران: 141.
[36] تقدّم: ص 70 ح 17 و ص 136 ذ ح 182.
[37] . غيبت نعمانى: 140.
[38] غيبة النعماني: 208 ح 5، عنه البحار: 52/ 114 ح 30، و بشارة الإسلام: 160.
[39] غيبة النعماني: 140، عنه البحار: 51/ 112 ح 7، تقدّم في« طلب حقوق الأئمّة» ص 160 ح 252
[40] . سوره انشقاق، آيه 19.
[41] . بحار الانوار: 52/ 142.
[42] الإنشقاق: 19.
[43] علل الشرائع: 1/ 245 ح 7، عنه البحار: 51/ 142 ح 2، كمال الدين: 2/ 480 ح 6، عنه البحار: 52/ 90 ح 3، و منتخب الأثر: 263، و منتخب الأنوار المضيئة: 80، الخرائج: 2/ 955، عنه إثبات الهداة: 7/ 60 ح 449.
[44] . سوره فتح، آيه 25.
[45] . علل الشرايع: 147.
[46] الإنشقاق: 19.
[47] علل الشرائع: 1/ 245 ح 7، عنه البحار: 51/ 142 ح 2، كمال الدين: 2/ 480 ح 6، عنه البحار: 52/ 90 ح 3، و منتخب الأثر: 263، و منتخب الأنوار المضيئة: 80، الخرائج: 2/ 955، عنه إثبات الهداة: 7/ 60 ح 449.