- --«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
- صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
- صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ«اللهم »
- -مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص-245– ص: 251
- مرحبا به تو اى بنده من، براى يارى دينم و آشكار نمودن امر و راهنمايى بندگانم، [برگزيده شدهاى] سوگند خوردهام كه به [خاطر] تو بگيرم و به [راه] تو بدهم و به تو ببخشايم و به تو عذاب كنم.[1]- فقال له: مرحبا بك عبدي لنصرة ديني و إظهار أمري، و مهديّ عبادي، آليت أنّي بك آخذ، و بك اعطي، و بك أغفر، و بك اعذّب ... الخبر.
- موسى عليه السّلام ؛ از قوم خود و ديگران از ترس دشمنانش غايب شد، خداوند- عزّ و جلّ- مىفرمايد: (موسى عليه السّلام) غاب عن قومه و عن غيرهم، خوفا من أعدائهم، فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ؛[2] پس از آن [ديار] ترسان و نگران بيرون رفت. قائم عليه السّلام نيز از ترس دشمنان از قومش و غير آنها غايب شد. قال اللّه عزّ و جلّ: فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ الآية[3]. (القائم عليه السّلام) غاب عن قومه و عن غيرهم، خوفا من أعدائه، كما مرّ.[4]
- موسى- على نبيّنا و آله و عليه السلام- وقتى غايب شد، قومش در منتهاى رنج و فشار و مشقت و ذلّت واقع شدند، كه دشمنانشان پسران آنها را مىكشتند و زنانشان را زنده مىگذاشتند. (موسى على نبينا و آله و عليه السلام) وقع قومه في زمان غيبته في غاية التعب و المشقّة و الذلّة، فإنّ أعداءهم كانوا يذبّحون أبناءهم و يستحيون نساءهم. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 246
- قائم عليه السّلام ، نيز شيعيانش و دوستانش در زمان غيبتش در منتهاى سختى و فشار و ذلّت مىافتند (تا خداوند كسانى را كه ايمان آوردهاند پاك كند و كافرين را هلاك سازد).[5]- (القائم عليه السّلام) يقع شيعته و محبّوه في زمان غيبته في غاية التعب و المشقّة و الذلّة لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ
- در كمال الدين از حضرت باقر عليه السّلام در بيان شباهت حضرت قائم عليه السّلام به جمعى از پيغمبران آمده است كه فرمود: و امّا روش موسى عليه السّلام ترس مداوم و طول غيبت و پنهان بودن ولادت و رنج و زحمت شيعيان بعد از او بر اثر آزار و خوارى كه از دشمنان ببينند تا آنگاه كه خداى- عزّ و جلّ- ظهور حضرتش را اجازه دهد و او را يارى كند و بر دشمنش تأييد نمايد.[6]- 456- ففي كمال الدين عن أبي جعفر عليه السّلام- في بيان شباهته بجمع من الأنبياء- قال عليه السّلام: و أمّا سنّة من موسى عليه السّلام فدوام خوفه و طول غيبته و خفاء ولادته و تعب شيعته من بعده ممّا لقوا من الأذى و الهوان إلى أن أذن اللّه عزّ و جلّ في ظهوره، و نصره و أيّده على عدوّه.
- و در بحار از شيخ نعمانى به سند خود از امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده كه فرمود: بر اين شيعه روزى بيايد كه مانند بزهايى باشند كه شير درنده نداند روى كدام يك از آنها دست بگذارد، عزّت آنها از دست رفته و احترامى برايشان نمانده و تكيهگاهى نداشته باشند.[7]- 457- و في البحار، عن النعماني: بإسناده عن أمير المؤمنين عليه السّلام قال: لا تنفكّ هذه الشيعة حتّى تكون بمنزلة المعز، لا يدري الخابس على أيّها يضع يده، فليس لهم شرف يشرفونه، و لا سند يستندون إليه في امورهم.
- و در همان كتاب از امالى شيخ از امير المؤمنين عليه السّلام آمده كه فرمود: زمين پر از ظلموستم خواهد شد تا جايى كه احدى كلمه اللّه را جز مخفيانه نگويد، پس خداوند متعال قوم صالحى را خواهد آورد كه آن را پر از قسط و عدل نمايند، چنانكه پر از ظلموستم شده باشد.[8]- 458- و فيه، عن أمالي الشيخ: عن أمير المؤمنين عليه السّلام قال: لتملأنّ الأرض ظلما و جورا حتّى لا يقول أحد: «اللّه» إلّا مستخفيا، ثمّ يأتي اللّه بقوم صالحين، يملأونها قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا.
- و در همان كتاب در علامات زمان غيبت در حديثى طولانى از امام صادق عليه السّلام آمده كه فرمود: 459- و فيه- في علامات زمان الغيبة- عن الصادق عليه السّلام في حديث طويل:
- و مؤمن را اندوهناك، ذليل و خوار خواهى ديد و ببينى كه مؤمن جز در دلش نتواند باطل را انكار نمايد، و ببينى كه دوستان ما را به دروغ نسبت دهند و شهادتشان را نپذيرند، و ببينى كه حكمران به خاطر كافر، مؤمن را خوار نمايد.[9]- و رأيت المؤمن محزونا محتقرا ذليلا، و رأيت المؤمن لا يستطيع أن ينكر إلّا بقلبه، و رأيت من يحبّنا يزوّر و لا يقبل شهادته، و رأيت السلطان يذلّ للكافر المؤمن ... الخبر، و هو طويل.
- و از امير المؤمنين عليه السّلام در بيان حال شيعيان در آن زمان آمده: و اللّه! آنچه آرزو داريد نخواهد شد، تا اينكه باطلجويان هلاك و جاهلان از غم گسيخته مىشوند و تقوىپيشگان در امان بمانند[10]- كه بسيار كمند- تا جايىكه براى هريك از شما جاى پايى نماند، و تا آنجا كه از مردار نزد صاحبش هم در نظر مردم بىارزشتر شويد.[11]- 460- و عن أمير المؤمنين عليه السّلام- في بيان حال الشيعة في هذا الزمان و طول زمان شدّتهم و ابتلائهم- قال:و اللّه لا يكون ما تأملون حتّى يهلك المبطلون و يضمحلّ الجاهلون، و يأمن المتّقون، و قليل ما يكون، حتّى لا يكون لأحدكم موضع قدمه، و حتّى تكونوا على الناس أهون من الميتة عند صاحبها ... الخبر. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 247
- و در حديث ديگرى آمده كه در آن روزگار مؤمن هرشبوروز تمناى مرگ خواهد كرد.[12] و اخبار در اين باره بسيار است، ولى بدترين احوال، زمان خروج سفيانى است، كه در بحار از كتاب غيبت شيخ طوسى به سند خود از عمر بن ابان كلبى از حضرت صادق عليه السّلام آورده كه فرمود: گويا سفيانى- يا نماينده سفيانى- را مىبينم كه در رحبه كوفه رحل اقامت افكنده، وسخنگوى او در ميان مردم اعلام كند: هركس سر يكى از شيعيان على عليه السّلام را بياورد، هزار درهم جايزه دارد. پس همسايه بر همسايه خود حمله مىبرد و مىگويد: اين از آنها است، و سر از بدنش جدا مىكند و هزار درهم مىگيرد، و البته امارت و حكومت شما در آنروز جز به دست زنازادگان نخواهد بود، و گويا من آن نقابدار را مىبينم، عرض كردم: نقابدار كيست؟ فرمود: 461- و في حديث آخر: أنّ المؤمن يتمنّى الموت في ذلك الزمان صباحا و مساء[13]، و الأخبار في هذا المعنى كثيرة جدّا، لكنّ الشدّة كلّ الشدّة في زمان خروج السفياني:462- ففي البحار، عن كتاب الغيبة للشيخ الطوسي: بإسناده عن عمر بن أبان الكلبي، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: كأنّي بالسفياني أو بصاحب السفياني قد طرح رحله في رحبتكم بالكوفة، فنادى مناديه: من جاء برأس شيعة عليّ عليه السّلام فله ألف درهم، فيثب الجار على جاره، و يقول: هذا منهم، فيضرب عنقه و يأخذ ألف درهم، أما إنّ إمارتكم يومئذ لا تكون إلّا لأولاد البغايا، و كأنّي أنظر إلى صاحب البرقع، قلت: و من صاحب البرقع؟
- مردى از شما است كه معتقدات شما را قائل است، نقاب مىپوشد و شماها را شناسايى مىكند، به يكيك شما اشاره مىكند تا دستگير شويد او نيست مگر زاده حرام.[14] فقال عليه السّلام: رجل منكم، يقول بقولكم، يلبس البرقع، فيحوشكم[15] فيعرفكم و لا تعرفونه، فيغمز بكم رجلا رجلا، أما إنّه لا يكون إلّا ابن بغيّ.
- مىگويم: خروج سفيانى از جمله علائم حتمى پيش از ظهور حضرت قائم- عجّل اللّه فرجه الشريف- مىباشد، چنانكه روايات بسيارى در اين باره آمده است، او از نوادگان بنى اميّه- لعنهم اللّه تعالى- مىباشد و نامش عثمان بن عيينه [عنبسه] است. أقول: خروج السفياني، من العلامات المحتومة قبل ظهور القائم عجّل اللّه تعالى فرجه كما نطقت بذلك روايات كثيرة، و هو من أحفاد بني امّية لعنهم اللّه تعالى و اسمه: عثمان بن عيينة.
- و از امام صادق عليه السّلام است كه فرمود: اگر سفيانى را ببينى خبيثترين مردم را ديده باشى، رنگش زرد و سرخ، و چشمش كبود است.[16]- 463- و عن الصادق عليه السّلام، قال: إنّك لو رأيت السفياني، رأيت أخبث الناس، أشقر، أحمر، أزرق.
- واز امير المؤمنين عليه السّلام روايت است كه فرمود: پسر هند جگرخوار از وادى يابس خروج مىكند، او مردى ميانبالا، با صورت وحشتناك و جمجمه ضخيم و آبلهرو مىباشد.[17]- 464- و عن أمير المؤمنين عليه السّلام قال:يخرج ابن آكلة الأكباد من الوادي اليابس، و هو رجل ربعة، وحش الوجه ضخم الهامة، بوجهه أثر الجدري ... الخبر.
- تفصيل مطالب در بحار وغير آن مذكور است. و تفصيل هذه الوقائع مذكور في البحار و غيره.
- موسى عليه السّلام ؛ هنگامى كه قومش در بيابان سرگردان و گم شدند و در آن حال سالها بسر بردند، هرگاه فرزندى برايشان متولد مىشد، پيراهنى بر او بود به قامت خودش- مانند پوست بدن- (موسى عليه السّلام) لمّا وقع قومه في التيه و تاهوا، و بقوا فيه، كانوا إذا ولد فيهم مولود يكون عليه ثوب يطول بطوله كالجلد.
- اين را طبرسى در مجمع البيان نقل كرده است.[18] قائم عليه السّلام نيز، براى شيعيانش در عصر ظهور همين امر خواهد بود، نقله الطبرسي (ره) في مجمع البيان. (القائم عليه السّلام) يكون لشيعته نظير ذلك في زمان ظهوره:
- چنانكه در كتاب المحجة از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: وقتى قائم ما بپاخيزد، زمين به نور پروردگارش روشن مىگردد، و بندگان از نور خورشيد بىنياز مىشوند و شبوروز يكسان مىگردد، 465- ففي المحجّة: عن الصادق عليه السّلام قال: إنّ قائمنا إذا قام أشرقت الأرض بنور ربّها، و استغنى العباد عن ضوء الشمس، و صار اللّيل و النهار واحدا،
- و مرد در زمان آن حضرت هزار سال عمر كند، هرسال برايش پسرى متولد شود، و دخترى برايش متولد نگردد، پيراهنى به قامتش او را مىپوشاند و هرچه بزرگتر شود آن پوشش نيز بزرگتر مىگردد، و به هررنگى كه بخواهد مىشود.[19]- (و ذهبت الظلمة) و عاش الرجل في زمانه ألف سنة، يولد له في كلّ سنة غلام، لا يولد له جارية، يكسوه الثوب فيطول عليه كلّما طال، و يكونعليه أيّ لون شاء. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 248
- موسى عليه السّلام ؛ بنى اسرائيل منتظر قيامش بودند، چون به آنها خبر داده شده بود كه فرج آنها به دست او است. (موسى عليه السّلام) كان بنو إسرائيل ينتظرون قيامه لأنّهم اخبروا بأنّ فرجهم على يده.
- قائم عليه السّلام نيز، شيعيانش منتظر هستند، زيرا كه به آنها خبر دادهاند كه فرجشان بر دست آن حضرت است، و در حرف «ف» مطالبى كه بر اين معنى دلالت داشت، گذشت. (القائم عليه السّلام) شيعته ينتظرونه، لأنّهم اخبروا بأنّ فرجهم على يده.و قد مرّ بعض ما يدلّ على ذلك في حرف الفاء،
- خداوند تعالى ما را از شيعيان و منتظران مدافعان و فدائيان آن حضرت قرار دهد.مؤلّف گويد: و اين دعا به سود همه بندگان است.....پروردگارا! در ظهور امام ما تعجيل فرماى
- موسى عليه السّلام ؛ خداوند متعال دربارهاش مىفرمايد: وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ؛[20] ما به موسى كتاب را داديم پس در آن اختلاف شد. طبرسى در مجمع البيان گفته: منظور اين است كه قومش در آن اختلاف كردند، يعنى در صحّت كتابى كه بر او فرود آمد.[21] -(موسى عليه السّلام) قال اللّه تعالى: وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ الآية قال الطبرسي (ره) في مجمع البيان:يريد أنّ قومه اختلفوا فيه، أي في صحّة الكتاب الّذي انزل عليه.
- قائم عليه السّلام نيز همينطور، در كتابى كه با او است- كه امير المؤمنين عليه السّلام جمع كرد، يعنى همان قرآنى كه نزد حضرت حجّت عليه السّلام هست- اختلاف مىشود، دليل بر آن روايتى است كه در روضه كافى به سند خود از حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام درباره آيه: وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ؛[22] ما به موسى كتاب را داديم پس در آن اختلاف شد. آمده كه آن حضرت فرمود: در آن اختلاف كردند -(القائم عليه السّلام) كذلك يختلف في الكتاب الّذي معه، و هو ما جمعه أمير المؤمنين عليه السّلام و هو القرآن التامّ المدّخر عند الحجّة عليه السّلام:
- همچنانكه اين امت در كتاب اختلاف نمودند، و در كتابى كه با قائم هست نيز اختلاف خواهند كرد تا جايى كه مردم بسيارى آن را منكر خواهند شد، كه آنها را پيش مىكشد و گردنشان را مىزند.[23]- 466- و يدلّ على ذلك ما في روضة الكافي: بإسناده عن أبي جعفر في قوله تعالى: وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ قال: اختلفوا كما اختلفت هذه الامّة في الكتاب، و سيختلفون في الكتاب الّذي مع القائم الّذي يأتيهم به، حتّى ينكره ناس كثير، فيقدّمهم فيضرب أعناقهم.
- و در بحار از شيخ طوسى به سند خود از حضرت امام صادق عليه السّلام مروى است كه فرمود:اصحاب موسى به نهرى آزمايش شدند و اين همان است كه خداوند تعالى مىفرمايد: إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ؛[24] همانا خداوند شما را به نهر آبى خواهد آزمود. اصحاب قائم عليه السّلام نيز به مانند آن مبتلا خواهند شد.[25]- 467- و في البحار، عن الشيخ الطوسي: بإسناده عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ أصحاب موسى ابتلوا بنهر، و هو قول اللّه تعالى: إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ و إنّ أصحاب القائم عليه السّلام يبتلون بمثل ذلك.
- موسى عليه السّلام ؛ خداوند متعال او را عصا يى عنايت فرمود، و آن را معجزه آن جناب قرار داد. (موسى عليه السّلام) خصّه اللّه تعالى بالعصا ، و جعلها معجزة له.مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 249
- قائم عليه السّلام ، به همان عصا اختصاص يافته است، چنانكه در كمال الدين از حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام آمده كه فرمود: عصا ى موسى از آن آدم بود، سپس به شعيب رسيد و آنگاه به موسى بن عمران رسيد، آن عصا نزد ما است و من آن را پيشتر ديدهام، سبز رنگ است به همان وضعى كه از درختش گرفته شده، و اگر استنطاق شود سخن مىگويد، براى قائم ما عليه السّلام آماده شده، به وسيله آن همان كارها را انجام دهد كه موسى انجام مىداد، و هرچه مأمور شود انجام مىدهد، و هركجا افكنده شود با زبان خود نيرنگهاى دشمنان را برمىگيرد.[26] - (القائم عليه السّلام) خصّه اللّه بتلك العصا بعينها،468- ففي كمال الدين: عن أبي جعفر عليه السّلام قال: كانت عصا موسى لآدم عليه السّلام فصارت إلى شعيب عليه السّلام ثمّ صارت إلى موسى بن عمران، و إنّها لعندنا و إنّ عهدي بها آنفا و هي خضراء، كهيئتها حين انتزعت من شجرتها، و إنّها لتنطق إذا استنطقت، اعدّت لقائمنا عليه السّلام، يصنع بها ما كان يصنع بها موسى بن عمران عليه السّلام، و إنّها تصنع ما تؤمر، و إنّها حيث القيت تلقف ما يأفكون بلسانها.
- و فاضل مجلسى در مجلّد سيزدهم بحار به نقل از كتاب بصائر الدرجات همين روايت را آورده و در آن آمده است: براى قائم ما عليه السّلام آماده شده تا هرآنچه موسى عليه السّلام انجام مىداد با آن عصا انجام دهد، و آن مىترساند و آنچه نيرنگ و جادو كنند مىبلعد و آنچه امر شود انجام مىدهد و به هرسوى كه رو كند خدعهها را مىگيرد [و خنثى مىكند] دو لب- يا دو سر- دارد يكى در زمين و ديگرى بالا كه بين آنها چهل ذراع است، با زبان خود نيرنگهاى دشمنان را برمىگيرد.[27] -469- و رواه الفاضل المجلسي (ره) في الثالث عشر من البحار، عن كتاب بصائر الدرجات: و فيه: اعدّت لقائمنا، ليصنع كما كان موسى عليه السّلام يصنع بها و إنّها لتروع و تلقف ما يأفكون، و تصنع كما تؤمر، و إنّها حيث أقبلت تلقف ما يأفكون، تفتح لها شفتان، إحداهما في الأرض، و الاخرى في السقف و بينهما أربعون ذراعا و تلقف ما يأفكون بلسانها.
- نظير همين روايت را ثقة الاسلام كلينى در كافى آورده است.[28]- و روى ثقة الإسلام الكليني (ره) في الكافي، مثل هذا.
- و در كتاب تذكرة الائمه منسوب به فاضل مجلسى- كه هنوز نسبتش برايم ثابت نشده- از محمد بن زيد كوفى روايت است كه امام صادق عليه السّلام فرمود: مردى از اهل فارس به نزد حضرت قائم عليه السّلام مىآيد و از او معجزه موسى عليه السّلام را درخواست مىكند، پس آن حضرت عصا را مىافكند و به صورت اژدها درمىآيد، آن مرد مىگويد: اين سحر است. پس عصا - به امرى شبيه امر موسى عليه السّلام - آن مرد را مىبلعد. 470- و في كتاب تذكرة الأئمّة- الّذي ينسب إلى الفاضل المجلسي، و لم أتثبّته- روى عن محمّد بن زيد الكوفي، عن الصادق عليه السّلام: إنّ رجلا من فارس يأتي القائم عليه السّلام فيطلب عنه معجزة موسى، فيلقي العصا فتصير ثعبانا مبينا، فيقول الرجل: هذا سحر، فتلقفه العصا بأمر شبيه موسى عليهما السّلام.
- تذكر: اينجا مناسب است درباره آن عصا و اوصاف آن مطالبى بياوريم، عالم فاضل بزرگوار مجلسى در مجلّد پنجم بحار از كتاب عرايس المجالس ثعلبى نقل كرده كه گفت: در نام عصا اختلاف است، ابن جبير گفته: اسمش ما شاء اللّه است، و مقاتل گفته: نامش نفعه است و بعضى: - تنبيه: يناسب المقام- في ذكر تلك العصا و صفتها- نقل العلم العامل الفاضل المجلسي في خامس البحار، عن كتاب عرائس المجالس للثعلبي، أنّه قال: اختلف في اسم العصا ، فقال ابن جبير: إسمها ما شاء اللّه، و قال مقاتل: إسمها نفعة، و قيل:
- غياث، و بعضى ديگر: عليق گفتهاند. غياث، و قيل: عليق. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 250
- و امّا وصف آن و حوائجى كه در آن براى موسى عليه السّلام بود، آگاهان به علم گذشتگان چنين گفتهاند: عصا ى موسى دو سر داشت كه بيخ هريك از آنها كژى داشت و نيزه آهنينى در انتهايش بود، پس هرگاه موسى عليه السّلام شبهنگام به بيابانى وارد مىشد و مهتاب نبود، دو سرعصا تا آنجا كه چشم كار مىكرد روشنايى مىداد، هرگاه با كمبود آب مواجه مىشد، آن را در چاه وارد مىكرد كه تا ژرفاى چاه امتداد مىيافت، و سر آن مانند دلو مىشد، و هروقت به غذا نياز داشت، با عصا ى خود به زمين مىكوفت خوردنىها از آن بيرون مىآمد و چنان بود كه هرگاه ميوهاى اشتها مىكرد آن را در زمين مىنشاند، پس غنچههاى همان درختى كه موسى اشتها كرده بود در آن ظاهر مىشد و همان موقع ميوه مىداد. فيها لموسى عليه السّلام، أعوز الماء أدلاها في البئر، فجعلت تمتدّ إلى مقدار قعر البئر، و تصير في رأسها شبه الدلو يستقي، و إذا احتاج إلى الطعام ضرب الأرض بعصا ه فيخرج ما يأكل يومه، و كان إذا اشتهى فاكهة من الفواكه غرزها في الأرض فتغصّنت أغصان تلك الشجرة الّتي اشتهى موسى فاكهتها، و أثمرت له من ساعتها،
- و گفته مىشود كه عصا ى موسى از چوب بادام بود، هرگاه گرسنه مىشد آن را در زمين مىنشاند برگ و ميوه مىداد، و از آن بادام مىخورد، و هرگاه با دشمن خود مقاتله مىكرد بر دو شاخه عصا دو مار آشكار مىشد كه باهم نبرد مىكردند، عصا را بر كوه سخت ناهموار مىزد و نيز به درختها و خارها و گياهان مىزد راه باز مىشد، و هروقت مىخواست از رودى بدون كشتى عبور كند عصا را بر آن مىزد، راه وسيعى برايش باز مىشد كه در آن مىرفت. و أمّا صفتها، و المآرب الّتي و يقال: كان عصا ه من اللوز فكان إذا جاع ركزها في الأرض فأورقت، و أثمرت و أطعمت فكان يأكل منها اللوز، و كان إذا قاتل عدوّه يظهر على شعبتيها تنينانيتناضلان، و كان يضرب على الجبل الصعب الوعر المرتقى و على الشجر، و العشب، و الشوك فينفرج و إذا أراد عبور نهر من الأنهار بلا سفينة ضربها عليه فانفلق، و بدا له طريق مهيع يمشي فيه.
- و آن حضرت- كه درود خداوند بر او باد- گاهى از يك شاخه عصا شير مىنوشيد و از ديگرش عسل، و چون در راه خسته مىشد بر آن مىنشست كه به هركجا مىخواست بدون دويدن و پازدن او را مىرساند، و نيز راه را نشانش مىداد و با دشمنانش مقابله مىكرد، هنگامى كه موسى عليه السّلام به بوى خوش نيازمند مىشد، از آن عصا بوى خوشى بيرون مىزد تا جايى كه لباسهاى او را خوشبو مىكرد، اگر در راهى بود كه دزدانى داشت كه مردم از آنها ترس داشتند، عصا با او تكلم مىكرد و به او مىگفت: به فلان سمت راهت را تغيير ده. به وسيله آن برگهاى درختان را بر گوسفندان خود فرومىريخت، با آن درندگان و مارها و حشرات را از خود دفع مىكرد. چون به سفر مىرفت آن را بر گرده مىنهاد و وسائل و لباس و غذا و آب و ... را به آن مىآويخت.[29] تا آخر آنچه ذكر كرده كه آوردن آنها لزومى ندارد، و اين مقدار را كه آورديم براى اين بود كه اين عصا در اين زمان متعلق و مخصوص به مولا و آقاى ما حضرت مهدى- صلوات اللّه عليه- مىباشد، چنانكه اخبار حاكى از اين امر مىباشد. و كان صلوات اللّه عليه يشرب أحيانا من إحدى الشعبتين اللبن، و من الآخر العسل و كان إذا أعيا في طريقه يركبها، فتحمله إلى أيّ موضع شاء من غير ركض و لا تحريك رجل، و كانت تدلّه على الطريق، و تقاتل أعداءه، و إذا احتاج موسى إلى الطيب فاح منها الطيب حتّى يتطيّب ثوبه، و إذا كان في طريق فيه لصوص تخشى الناس جانبهم، تكلّمه العصا و تقول له: خذ جانب كذا، و كان يهشّ بها على غنمه، و يدفع بها السباع و الحيّات و الحشرات، و إذا سافر وضعها على عاتقه، و علّق عليها جهازه و متاعه، و مخلاعته، و مقلاعه و كساءه، و طعامه و سقاءه إلى آخر ما قال ممّا لا يهمّنا ذكره. و إنّما ذكرنا هذا المقدار لأنّ تلك العصا متعلّقة و مخصوصة في هذه الأعصا ر بسيّدنا و إمامنا الغائب عن الأبصار، صلّى اللّه عليه ما أظلم الليل و أشرق النهار، كما نطقت به الأخبار، و اللّه العالم بخبايا الأسرار.
- و در مجلّد سيزدهم بحار به نقل از نعمانى به سند خود از حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام آمده كه فرمود: عصا ى موسى چوب «آس» و از درخت بهشتى است كه وقتى خواست به مدين برود جبرئيل آن را برايش آورد، و آن عصا با تابوت آدم در درياچه طبريه است، نه مىپوسند و نه تغيير مىيابند، تا آنكه قائم عليه السّلام آنها را هنگام قيامش بيرون آورد. - 471- و في البحار، عن النعماني: بإسناده عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: كانت عصا موسى قضيب آس من غرس الجنّة، أتاه بها جبرئيل عليه السّلام لمّا فقال أهل العلم بأخبار الماضين: كان لعصا موسى شعبتان، و محجن في أصل الشعبتين، و سنان حديد في أسفلها، فكان موسى عليه السّلام إذا دخل مفازة ليلا و لم يكن قمر تضيء شعبتاها كالشعبتين من نور، تضيئان له مدّ البصر، و كان إذ توجّه تلقاء مدين، و هي و تابوت آدم في بحيرة طبريّة، و لن يبليا، و لن يتغيّرا حتّى يخرجهما القائم عليه السّلام إذا قام. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 251
[1] . بحار الانوار: 51/ 27.
[2] . سوره قصص، آيه 21.
[3] القصص: 21.
[4] تقدّم ص 135 باب خوفه عليه السّلام.
[5] . سوره آل عمران، آيه 141.
[6] . كمال الدين: 1/ 327.
[7] . بحار الانوار: 51/ 114.
[8] . بحار الانوار: 51/ 117.
[9] . بحار الانوار: 52/ 257 و 258.
[10] . منظور از هلاكت و امان در اينجا در امر دين است نه دنيا.( مترجم)
[11] . الزام الناصب: 229؛ چاپ جديد: 2/ 303.
[12] . الزام الناصب: 229؛ چاپ جديد: 2/ 303.
[13] إلزام الناصب: 2/ 303 س 16.
[14] . بحار الانوار: 52/ 215.
[15] قال الفيروز آبادي: حاش الصيد: جاءه من حواليه ليصرفه إلى الحبالة.
[16] . بحار الانوار: 52/ 205.
[17] . بحار الانوار: 52/ 205.
[18] . مجمع البيان: 1/ 117.
[19] . المحجّة: 184- 185.
[20] . سوره هود، آيه 110.
[21] . مجمع البيان: 5/ 198.
[22] . سوره هود، آيه 110.
[23] . روضه كافى: 287.
[24] . سوره بقره، آيه 249.
[25] . بحار الانوار: 52/ 332.
[26] . كمال الدين: 2/ 673.
[27] . بحار الانوار: 52/ 318.
[28] . كافى: 1/ 231.
[29] . بحار الانوار: 13/ 60.