نهج البلاغه - متقین - 16-17- 2 دنیا به آنها روى آورد، و آنها از آن روى گردان شدند

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. متقین نهج البلاغه 23- 27- واکنش پرهیزگاران* در برابر قرآن مجید 3- (فاذا مروا بآیة فیها تشویق رکنوا الیها طمعا و تطلعت نفوسهم الیها شوقا و ظنوا انها نصب اعینهم و اذا مروا بآیة فیها تخویف أصغوا مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفیر جهنم و شهیقها فى اصول آذانهم): واکنش پرهیزگاران* در برابر قرآن مجید 3- و 17- زهد در دنیا وشكستن زنجيرهاى اسارت‏

16- ارادتهم الدنیا فلم يريدوها، 17- و اسرتهم ففدوا انفسهم منها -1

  1. ترجمه: دنیا به آنها روى آورد، و آنها از آن روى گردان شدند (دنیا) خواست آنها را اسير خود سازد ولى آنها با فداكارى، خويشتن را آزاد ساختند.***
  2. شرح: دنیا دائماً در پى به دست آوردن پرهيزكاران است، و شايد بتوان گفت دنیا و نمودهاى كاذب آن اساساً به دنبال چنين افرادى مى‏گردد، زيرا افراد سست اراده خود به طرف دنیا مى‏روند. و نيازى براى دنیا نيست تا آنها را به نهد و دام خود كشد، دنیا به دنبال افرادى است كه از خود مقاومت نشان داده تا به دام مكر و فريب او نيفتند، حبّ مفرط دنیا، يكى از زنجيرهاى ضخيم و محكم شيطان است.
  3. گويند يكى از شاگردان شيخ انصارى (رحمهم الله) خواب ديد كه بر دوش شيطان زنجيرهائى در قطرهائى متفاوت است، از او پرسيد اينها چيست؟ گفت: ابزارى است كه: افراد را با آن به دام مى‏اندازم، گفت: اينها براى به دام انداختن كيست؟ گفت: اين براى فلان عالم و آن براى فلان عالم ديگر تا رسيد به بزرگترين زنجيرها گفت اين متعلق به كيست؟ گفت: از براى شيخ انصارى است و ديشب دو مرتبه شيخ را به بند كشيدم‏ و او آن را درهم شكست، سؤال كرد زنجير من كدام است، گفت اى بيچاره تو زنجير ندارى، نياز هم ندارى كه خود بدون زنجير مى‏آئى.
  4. بعد از اين خواب، به شيخ جريان را گفت: شيخ فرمود صحيح گفته ديشب نياز به پول داشتم و مقدار كمى از وجوه شرعى نزد من بود كه تصرف در آن را براى خودم صحيح مى‏دانستم چند مرتبه برداشتم كه خرج كنم ولى منصرف شدم.
  5. آرى برادر، همچون شيخ انصارى را شيطان اراده مى‏كند، با زنجير دنیا به دام اندازد، و آيا فكر كرده‏اى كه ما زنجير داريم يا نه؟ آيا او براى به دام انداختن ما مى‏آيد يا ما خود دست و پاى خود را به زنجير او تقديم مى‏كنيم من چه گويم كه خود بهتر دانى؟! شيطان دست بردار نيست، و خود قسم خورده همه را گمراه كند، مگر بندگان مخلص خدا را، آنقدر ظريف و دقيق كار مى‏كند، و اميد براى گمراه ساختن انسانها با هر وسيله‏اى دارد، كه هرگز مأيوس نمى‏شود،
  6. در روايتى آمده كه: جبرئيل شيطان را در كوه طور در وقت مناجات با خدا ديد، به او گفت تو را اينجا چه كار؟ اينجا صبحت وحى و الواح مقدس و راز و نياز با خدا است، اينجا صبحت از موسى (عليه السلام) است، نه فرد عادى، وى گفت: مى‏دانم، ولى حتى در اينجا هم مأيوس نيستم، آن چنان دنبال مى‏كنم تا موفق شوم، اين نشان مى‏دهد شيطان به دنبال فريب بندگان مخلص الهى هم هست، اگرچه نمى‏تواند، با موسى (عليه السلام) چنين كند، معلوم است كه با ما چه مى‏كند، معلوم است كه براى به دام انداختن پرندگان شكم‏پرست چه دانه‏هاى فريبنده و جالبى مى‏پاشد و هرگز از زياد نشستن در كمينگاهها خسته نشده و هرگز مأيوس نمى‏شود!
  7. مقاومت سنگين در برابر دنیائى كه به منزله بند شيطان براى به بند كشيدن انسانها است، مقاومى با صفات على (عليه السلام) مى‏طلبد، مردى كه لحظه‏اى از شيطان و كيدش غافل نشد كه غفلت همان و به بند كشيده شدن همان.
  8. در روايتى از امام صادق (عليه السلام) گوشه‏اى از برخورد مولى على (عليه السلام) با دنیا منعكس شده، كه جاى عبرت دارد، مرحوم شيخ حرّ عاملى در وسائل الشيعه و مرحوم شيخ انصارى در بحث ولايت مكاسب محرمه‏ خود آورده است، امام صادق (عليه السلام) در قسمتى از جواب نامه نجاشى والى اهواز كه از حضرت طلب نصيحت كرده بود، در مورد دنیا فرمودند، پدرم از پدرانش از حسين بن على (عليه السلام) نقل مى‏كند كه مى‏فرمود: پدرم براى من نقل فرمود كه: روزى در بستانى از بساتين فدك‏ كار مى‏كردم در حالى كه فدك به فاطمه زهرا (عليها السلام) منتقل شده بود، ناگهان زنى زيباروى بر من وارد شد، در حالى كه من بيلى در دست داشته، و مشغول اصلاح زمين بودم، وقتى نظر من به او افتاد، او را در زيبائى به «بُثَينَة بنت عامر» كه از زيباترين زنان قريش بود تشبيه كردم، سپس او گفت اى پسر ابيطالب آيا با من ازدواج مى‏كنى؟ تا تو را از اين بيل رهائى بخشم، و تو را بر گنجهاى زمين راهنمائى كنم، تا براى بقيه عمر تو و فرزندان تو باشد، حضرت فرمودند: «تو كيستى؟ تا خواستگاريت كنم» گفت من دنیا هستم، فرمود «برو و همسر ديگرى برگزين» بعد حضرت مى‏فرمايد مشغول كار شدم، و اين شعر را انشاء كردم.

لقد خاب مَنْ غرّتْه دنیا دَنيِّة

 

و ما هى ان غرّت قرونا بنائل (بطائل)

 

  1.  (2). فدك قريه‏اى از قريه‏هاى مدينه بوده كه در دست يهوديان بود، فاصله آن تا مدينه به اندازه مسافت دو روز بود و رسول گرامى (صلى الله عليه وآله) و على (عليه السلام) آن را بدون جنگ فتح كرده و جزو انفال شد و پس از نزول آيه‏ (فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ) حضرت از جبرئيل پرسيدند، ذو القربى كيست گفت فاطمه عليهاالسّلام و حضرت آن را به فاطمه عليهاالسّلام دادند، ولى پس از رحلت حضرت رسول صلّى الله عليه و آله با قهر و غلبه مستردّ شد (براى اطلاع بيشتر به انوار نعمانية، جلد 1، صفحه 89 مراجعه شود).

 

  1. زيانكار است كسى كه دنیاى پست او را فريب دهد، و او نمى‏رسد به هدف اگر انسانهاى قرنهائى را بفريبد (يعنى در فريفتن سيرائى ندارد. (3). اين اشعار با اختلافى در كلمات آن نقل شده كه به نسخه‏اى بسنده كرده‏ايم.

 

اتَتْنا على ذى العزيز بثينة

 

و زينتها فى مثل تلك الشمائل‏

   
  1. (وارده شد بر ما به شكل «بثينة» در حالى كه زينت او هم مثل او بود).
  2. به او گفتم غير مرا فريب ده زيرا من روى‏گردان از دنیايم و جاهل نيستم (كه فريب تو را خورم).
  3. مرا با دنیا چكار، كه محمد (صلى الله عليه وآله) (با آن عظمتش) در بين سنگها مدفون شد.
  4. و دور است كه آرزو كنم (و فريب خورم به) گنجها و دوستى آنها و اموال قارون و سلطنت قبائل.
  5. آيا همه ما به سوى فناء و نيستى نمى‏رويم؟! و آيا از خزنيه داران دنیا به تفصيل محاسبه نخواهد شد؟!.
  6. پس ديگرى را فريب ده كه من رويگردان از عزّت و ملك و عطاياى تو هستم.

فقلت لها، غرّى سواى فانّنى‏

 

عزوف عن الدنیا و لست بجاهل‏

  

 

و ما انَا و الدنیا فانّ محمداً

 

احِلَّ صَريعا بين تلك الجنادل‏

   

و هيهات امنى بالكنوز و ودّها

 

و اموال قارون و ملك القبائل‏

   

الَيْس جميعاً للفناء مصيرنا

 

و يطلب من خزّانها بالطوائل‏

   

فَغرّى سواى انّنى غير راغب‏

 

بما فيك من عزّ و ملك و نائل‏

   

فقد قنعت نفسى بما قد رزقته‏

 

فشأنك يا دنیا و اهل الغوائل‏

 

  1. من نفس خود را قانع كرده‏ام به آنچه روزى آن است، پس شأن تو اى دنیا با اهل صفات ناپسند است (كه من از آنها نيستم).
  2. من از روز ملاقات خداوند مى‏ترسم و از عذاب دائمى و غير زائل آن خوف دارم.
  3. سپس امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايند: «مولى على (عليه السلام) خارج شد از دنیا، با اينكه در گردن او حقى براى احدى نبود، و ملاقات كرد خداوند را در حالى كه مورد ستايش بود، و ملامت و مذمّتى به او متوجه نبود، و ائمه بعد از او به او اقتداء كردند. و دامن خود را ملوّث به معصيت و شرى از شرور دنیا نكردند».
  4. اى برادر اين دنیا چيست كه به آن دل بسته‏ايم، دنیائى كه اندوخته‏هايش نابود، سلطنت و حكومتش مسلوب، و آباديهايش مخروب خواهد شد (لدوا للموت و ابنوا للخراب).
  5. چه خيرى در آن است، كه: مثل بنائى خراب مى‏گردد، چه خيرى در اين عمر است كه مثل فناء شدن زاد و توشه فناء مى‏شود، چه نيكى در اين مدت زندگى است كه مثل به سر آمدن سير به سر مى‏آيد و مثل انقطاع سفر منقطع مى‏گردد.به قول سعدى:
  6. پس اى برادر با قناعتت دنیا را بدست آور، نه اينكه دنیا تو را با دنائتت به دست آرد، شاهى و آقائى به برخورداريهاى درونى است نه فراورده‏هاى برونى. به قول آن شخص كه در حمام به فتحعلى شاه برخورد كرد و گفت: تا لب‏ رخت‏كن حمام شاهى، يعنى اگر لباسهاى سلطنت را به در آورى، ديگر شاه از غير شاه مشخص نيست، وجه تمايز او با بقيه لباس او است، سلطنت دنيوى در ظاهر متفاوت است، به خلاف سلطنت باطنى كه بزرگترين نعمتها طيب نفس، رضايت‏خاطر و خرسندى روح است، اگر اين بود شخص دارا و اگر ثروت بود و اين نبود، نادارا است.
  7. جا دارد اشاره به مطلب ظريفى كنم كه بى‏ارتباط با بحث ما هم نيست، علماء اخلاق قائل به وضوى باطنى همسو با وضوى ظاهريند، وضوء در نزد اهل حقيقت كه از آن به طور مطلق تعبير به طهارت شده، عبارتست از طهارت سرّ (و باطن) از مشاهده غير، مطلقا، يعنى به غير از رضاى حق به چيزى نينديشد، نيّت در اين وضو اين است
  8. كه سالك در باطن و سرش قصد كند، كه: براى ابد غير او نبيند و به غير او مثل امور دنيوى توجه نكند، زيرا متوجه به غير او مشرك به شرك خفى است، و مشرك در لسان قرآن نجس است‏ (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ) طهارت بدون اين نيّت محقق نخواهد شد، و توحيد حقيقى بدون اين طهارت حاصل نخواهد گشت، بلكه عمل بدون اين نيّت راه، به وادى شرك خواهد برد سپس دست دل را از كثافات پاك كن كه قبل از وضوء دست شويند، سپس مضمضه‏ است يعنى چشيدن حلاوت ذكر، و به دنبال آن استنشاق‏ است، كه تخليه ذهن از كثافات نفسانى است. بايد بينى و دهان قلب و روح را از گرفتگى و كثافات تطهير كرد، بايد قلب را كه مخرج حروف و كلمات است تطهير كرد، تا حرف و كلمه‏اى به جز در راستاى الله خارج نگردد،
  9. بايد چنان تطهير كرد كه گويا در قلب فقط مقاطع حروف الله جاى دارد و بس. سپس صورت و وجه دل را از كدورات نفسانى پاك كن، تا آبروئى نزد محبوب حاصل كنى، وقتى بنا باشد بدن و لباس از نجاسات پاك باشد، آيا قلب سزاوار پاكى نيست؟ و وقتى قشر و پوسته نزديك بدن باشد و قشر و پوسته بعيد يعنى جامد واجب التطهير باشد، قلب و درون تطهيرش اوْجب خواهد بود. امام على (عليه السلام) مى‏فرمايد: «چگونه است كه: دينت را به هر رجسى و نجسى مى‏پسندى، و اما لباس بى‏ارزش دنیائيت را هميشه پاك نگه مى‏دارى؟!
  10. پس دنیا را بر كنارى زن كه او جيفه است و طالب و مطلوب هر دو نجس».
  11. سپس دست را تا ميان يعنى مِرفَقْ بشوى كه آلت رفق و مدارا است و اشاره به ميانه‏روى در امور دنيوى است، نه يكباره دست شستن از دنیا كه رهبانيت مردود است، و نه غوطهور شدن در دنیا و مشتهيات آن كه مغضوب است، دستى كه چنين طاهر شد به گناه و خطا و غفلت فاحش هم نيالايد، كه: شرط ميانه‏روى دورى از اين امور است.
  12. آرى دست‏شوئى نشانه دست‏شوئى از دنیا و اجناس آن و از آخرت و نعمتهاى آن است، دست‏شوئى از دنیا جدائى و مفارقت از حرام دنیا و اكتفاء به ضرورت و دست‏شوئى از آخرت بريدن طمع از نِعَم اوست، كه: عبد حقيقى آن است، كه: براى رسيدن به محبوب قيام و قعود كند نه براى نعمتهاى او كه از بازرگانى بيش نخواهد بود سپس مسح سر بايد كرد مسح سر حقيقى كه از آن تعبير به عقل يا نفس مى‏كنند، و بواسطه اين مسح محبت دنیا و مال و جاهش يك سره فداى محبت دوست خواهد شد، و با اين مسح، سر و دِماغِ قلب هميشه با طراوت و همراه با تازگى خواهد بود.
  13. اما مسح پا در وضوى معنوى مرد اختلاف است، بعضى آن را قوه نظريه (مرحله‏اى كه عقل درك حسن و قبح مى‏كند) و عمليه (مرحله‏اى كه امر به فعل محسنات وترك مقبّحات مى‏كند) و بعضى قوه شهويه و غضبيه دانند، با اين مسح، متوضّى (وضو گيرنده) ملتزم مى‏شود كه اين دو پا را، در غير مسير محبوب به حركت درنياورد، و با اين مسح از خدا استقامت ولينت و سرعت مى‏طلبد تا هر چه سريعتر به مقرّ و قرارگاه و مقصد خود رسد، و شايد به همين قوه نظريه و عمليه اشاره باشد (فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ) در قرآن مجيد در داستان حضرت موسى (عليه السلام) يعنى با پيمودن راه بوسيله اين دو پا ديگر نياز به نعلين و كفش نيست، ديگر وصال حاصل شده، ديگر توجه به غير خدا نيازى نيست كه اگر توجهى به غير او هم بود در راه رسيدن به محبوب بود حال ديگروقت پرداختن به او است و توجه به غير او شرك است.
  14. پس با وضوى ظاهرى و فقهى تطهير ظاهر مى‏شود، گرچه مؤثر در تطهير باطنى نيز هست، اگر نگوئيم اصل تشريع طهارت ثلات (وضو، تيمم، غسل) براى تطهير باطنى است چنانكه در ذيل آيه وضوء و تيمم دارند:

فانّى اخاف الله يوم لقائه‏

 

و اخشى عذاباً دائماً غير زائل‏

   

هر كه آمد عمارتى نو ساخت‏

 

رفت و منزل به ديگرى پرداخت‏

(ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ): «خداوند اراده نكرده كه بر شما حرج قرار دهد، بلكه اراده كرده تا تطهير كند شما را».

  1. و اما وضوى باطنى، چنانكه برخى از عارفان گفته‏اند: عبارت است از پاك كردن نفس از رذائل اخلاقى و برنامه‏هاى پست و فرومايه و پاك كردن عقل از افكار هلاك كننده و آنچه باعث گمراهى و گمراه كردن است، و نيز عبارت است از پاك كردن سرّ درون از نظر به اغيار و پاك كردن تمام اعضاء از كارهائى كه عقلا و شرعاً ناپسند است.
  2. با اين هر دو وضوء (ظاهرى و باطنى) مصداق روايت پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) «الوضوء على الوضوء نور على نور» تحقق مى‏يابد، چرا چنين نشود كه صفاى ظاهر و باطن با هم در مى‏آميزد و به تعبير ديگر نور شرع در وضوى فقهى با نور بصيرت كه نشأت گرفته از وضوى باطنى، يعنى توجه و عمل خالص است، الفت برقرار كرده ‏
  3. بعضى نعلين را به دنیا و آخرت و بعضى به عالم ظاهر و باطن و بعضى به نفس و بدن تعبير كرده‏اند كه هر كدام محتمل است.سوره مائده، آيه 6 ..
  4. و سبب ثبات و استقامت سالك در دنیا و آخرت شوند، كه در قرآن آمده‏ (يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدنیا وَ فِي الْآخِرَةِ)
  5. پس اى برادر به جائى نرسى تا وقتى كه قصد دارى به دنیا رسى، اسباب فريب دنیا بسيار است و از جمله آنها مال و اولاد و همسر است، براى هر سه مطالب و نمونه‏هايى ذكر مى‏كنم تا با بصيرت عمل كنى.
  6. مال دنیا:گويند مرد صالحى در خدمت سلطان هند «خرم‏شاه» بود و درآمدش 400 هزار دينار، و اين مقدار را انفاق مى‏كرد، روزى سلطان باخبر شد و او را طلب كرده و گفت: شنيده‏ام، كه: مال را دوست ندارى؟ گفت: اشتباه مى‏كنيد زيرا بسيار حريص بر مال هستم، واحدى از خواصّ تو احرص از من نيست، زيرا اموالم را با خود تا آخرين دينارش را مى‏گيرم، و آنها براى بعد از خود مى‏گذارند، پس من كه خود مى‏گيرم و انفاق مى‏كنم، حريص‏تر بر مال خود هستم.
  7. آرى به اين جهت است كه اولياء الهى اراده فقر مى‏كنند. يكى از پيشوايان معصوم عليهم‏السّلام فرمود: وقتى فقر به تو روى آورد بگو: «مرحبا بشعائر الصالحين» و وقتى غنا و بى‏نيازى روى آورد، بگو گناهى است كه عقوبتش به جلو افتاده و إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏.
  8. طىّ كرن مسير سعادت و طريق مستقيم بدون دغدغه مشروط به سبكبار بودن از اموال دنيوى است حكايت شده كه عارفى با كيسه پولى به تنهائى سفر مى‏كرد، در بين راه ترس بر او مستولى شد، و توهم كرد كه شايد دزدانى به او حمله‏كرده، و اين كيسه سبب شود، كه: جانش را هم از دست بدهد، از اين روى كيسه را انداخت و با دلى مطمئن به راه افتاد، از قضا مردى ديگر كه در همين مسير حركت مى‏كرد به كيسه پول رسيد، و برداشت و پس از مدتى به آن عارف رسيده از او پرسيد اى برادر آيا اين طريق امن است، گفت اگر آنچه من انداختم تو برداشته‏اى نه، و اگر برنداشته‏اى آرى.
  9. عشق اولاد و همسر -از اسباب فريب دنیا و وسيله آزمايش اراده انسانى حبّ افراطى به زن و فرزند و اولاد است، مردى نزد على (عليه السلام) آمد و گفت: «اللهم انى اعوذبك من الفتن»: «خدايا از فتنه‏ها و امتحانات به تو پناه مى‏برم» حضرت فرمودند: «لا تقل هذا فان اولادك من الفتن»: «اين چنين مگوى كه فرزندان تو از فِتَن است» و از آنها نبايد به خدا پناه برى، و سپس براى تأييد حرف خود به آيه قرآن استشهاد كردند كه: (أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ)* و فرمودند: «قل اللهم انى اعوذبك من مضلات الفتن»: «بگو خدايا از لغزشگاههاى امتحانات به تو پناه مى‏برم» يعنى امتحان هميشه هست و اين امرى اجتناب‏ناپذير است، ولى از خدا براى قبولى خود در امتحانات استمداد كنيد، كه مردود نشويد.
  10. گويند پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) روزى بر منبر خطبه مى‏خواندند و حسنين وارد مسجد شدند، در حالى كه لباس نو به تن داشتند، لباس حسين (عليه السلام) به پايش گيركرد و بر زمين خورد، حضرت كه اين منظره را مشاهده كردند از منبر پائين آمده، و هر دو را با خود بالاى منبر برده و نشاندند، سپس به خطبه ادامه داده و فرمودند: «صدق الله حيث قال انما اموالكم و اولادكم فتنه و الله لما رأيت الحسين عثر بطرف ثوبه لم املك نفسى حتى وقعت عليه»:«خداوند راست فرمود كه اموال و اولاد شما وسيله‏ آزمايش شما هستند به خدا قسم چون ديدم، حسين بوسيله جامه‏اش بر زمين خورد، تسلط بر نفس خود را از دست داده و به طرف او رفتم» همچنين عشق افراطى به زن و همسر از عوامل بسيار مؤثر در عشق به فريب خوردن از دنیا است.
  11. با اين وصف آيا دلبستگى به دنیا حماقت نيست؟! دنیائى كه در تعبيرات امام باقر (عليه السلام) حريص بر آن مثل كرم ابريشم است و بايد گفت بلكه بدتر، زيرا كرم ابريشم پس از تنيدن ابريشم و محبوس كردن خود، با شكافتن پيله پرواز مى‏كند، ولى انسان حريص بر دنیا در تارهاى دنيوى محبوس شده تا جان دهد در تعبيرات امام صادق (عليه السلام) هم آمده كه: حضرت از كتاب امام على (عليه السلام) نقل مى‏كنند كه دنیا مثل مارى است كه ظاهر آن نرم و در درونش سمّ كشنده است، عاقل مى‏ترسد و بچه جاهل به طرفش مى‏رود و فقط به ظاهر نظر مى‏كند، بلكه بايد گفت دنیا بدتر از مار است كه مار ماده سياهى دارد كه براى درمان مار گزيده به كار آيد، و با قرار دادن آن بر موضع گزيدگى سم را مى‏مكد، ولى دنیا فقط گزنده است. اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید