بسم الله الرحمن الرحیم
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- 21 از23- 27-نهج البلاغه متقین - واكنش پرهيزگاران* در برابر قرآن مجيد2-
- (فاذا مروا بآية فيها تشويق ركنوا اليها طمعا و تطلعت نفوسهم اليها شوقا و ظنوا انها نصب اعينهم و اذا مروا بآية فيها تخويف أصغوا مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفير جهنم و شهيقها فى اصول آذانهم):
- مرحوم آخوند ملامحمد صالحمازندرانى و غير او در شرح اين كلام ... چنين ذكر كردند كه مراد كسى است كه علم را آلت قرار مىدهد از براى خوردن اموال مردم و آن را سرمايه مىكند كه به آن كسب كند و وسعت دهد در معاش خود.
- در جاى ديگر چنين گويد: ثقة الاسلام كلينى در جامع كافى در باب «المستاكل بعلمه و المباهى به» روايت نموده از ابى عبدالله الصادق (عليه السلام) كه فرمود «مَنْ اراد الحديث لمنفعة الدنیا لم يكن له فى الاخرة نصيب و مَنْ اراد به الاخرة اعطاه الله خير الدنیا و الآخرة»:
- «هر كس قصد كند از حديث يعنى از ياد گرفتن و نقل آن از براى ديگران، منفعت دنيوى را، كه بوسيله آن مالى بدست آرد، براى او در آخرت حظ و نصيبى نخواهد بود و هر كه قصد كند از تعليم و تعلم آن، خير آخرت را، خداوند به او عطا مىفرمايد خير دنیا و آخرت را».
- و نيز فقره اول را در آنجا از آن جناب به سند ديگر روايت كرده و شيخ فقيه محمدبن ادريس حلّى در كتاب سرائر از كتاب ابى القاسم جعفربن محمد بن قولويه نقل كرده كه: او از جناب ابوذر روايت كرده كه فرمود: «مَنْ تَعلم علما من علم الاخرة يريد به عرضا من عرض الدنیا لم يجد ريح الجنة»:«هر كه بياموزد علمى از علوم آخرت را و غرض او از آن ياد گرفتن، تحصيل متاعى باشد از متاعهاى دنیا، بوى بهشت را احساس نخواهد كرد»
- و شيخ ابن ابى جمهور احسائى در كتاب غوالى اللئالى روايت كرده از اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود: «مَنْ اخَذَ العلم مِنْ اهله و عمل به نجى و من اراد به الدنیا فهو حَظَهُ»: «هر كس بستاند علم را از اهلش و به آن عمل كند نجات يافته، و هر كه قصد كند به آن تحصيل دنیا را پس بهره او از آن علم همان است كه قصد كرده و تحصيل نموده است»، يعنى ديگر از آخرت حظ و نصيبى ندارد و (سليم بن قيس هلالى) از اصحاب اميرالمؤمنين (عليه السلام) همين مضمون را در كتاب خود از آن جناب با زيادتى نقل كرده، كه: «و من اراد به الدنیا هلك وهو حَظّه»
- و حاصل زيادتى آنكه علاوه بر نداشتن نصيبى در آخرت هلاك نيز شده، به جهت اين معامله كه علم دين داده و مال دنیا گرفته است و بر اين مضمون اخبار بسيار است. مبلّغين دينى و روضه خوانها نبايد در مقابل گفتن احكام و روضه خواندن قصد پول گرفتن داشته باشند، بايد قصد را خالص كرده و براى رضاى خداى متعال كار كنند، البته مردم بايد بدانند مبلغين شيعه مانند مبلغين و علماء اهل تسنّن وابسته به مراكز دولتى نبوده و نيستند، و بايد خود، آنها را تأمين كنند و بالاخره بايد زندگى آنها اداره شود،
- گاهى شنيده مىشود مىگويند چرا روحانيون كار نمىكنند مگر على (عليه السلام) كار نمىكرد، اولا بايد بگويم علم ائمه و از جمله آنها على (عليه السلام) علم لَدُّنى بود و نياز به زحمت كشيدن و تحصيل كردن نداشتند و ثانياً بزرگترين ظلم تاريخ در حق على (عليه السلام) اين بود كه بيل به دست على دادند تا در نخلستانها كار كند، مگر على (عليه السلام) براى كشاورزى آمده بود، آن على (عليه السلام) كه فرمود از من بپرسيد قبل از اينكه از ميان شما بروم، كه به طُرُق آسمان آشناترم تا طرق زمين، آيا اين على (عليه السلام) بايد به كشاورزى مشغول شود، آيا او كه عالم به حوادث گذشته و آينده بود، بايد بيل بزند، او چراغ جامعه بود و بايد در رأس حكومت كار مىكرد، نه ميان آب و گِل ثالثاً مگر تعليم و تعلم و پرورش يك جامعه كار نيست، مگر كار فقط بيل به دست گرفتن است رابعاً چرا اين اشكال به تحصيلكردههاى امروزى نمىشود كدام محصلى تا قبل از فارغ التحصيل شدن اگر بخواهد به مقامات عالى و به پيشرفتهاى علمى رسد، كار مىكند، او كه مىخواهد به درجات عالى رسد فقط فكرش در درسش است نه كار، چرا اين اشكال را به معلمين عزيز و آموزگاران گرانقدر نمىكنند، مگر آنها بايد حتماً بيل به دستگيرند تا كار كرده باشند، مگر كار آنها عبادت نيست،
- پس مواظب باشيد فريب كسانى كه نداى اسلام بدون روحانيت را سر مىدادند نخوريد، كه اگر اينها نبودند همين مقدار احكام را هم نداشتيم، اگر شيخ مفيدها و شيخ طوسىها و شيخ انصارىها و صاحب جواهرها و مجلسىها و شيخ بهائىها و ... نبودند چه داشتيم؟!
- مبلغين در عين اينكه توقعى براى دريافت وجه در مقابل تبليغ نبايد داشته باشند، مردم هم بايد زندگى آنها را تأمين كنند تا بتوانند تحصيل كنند و در مقابل افكار خطرناك الحادى و اشكالاتى كه به ساحت مقدس قرآن و پيامبر (صلى الله عليه وآله) و امامان عليهمالسّلام مىشود دفاع نمايند، البته مردم بايد آن روحانىنماهائى كه نه تحصيل كرده و نه درس مىخوانند و فقط براى امرار معاش لباس روحانى پوشيدهاند و آبروى اين قشر را مىبرند شناخته و از سوء استفادههاى آنها جلوگيرى كنند، بايد اين فكر از بين برود كه وقتى مىگفتند روحانى يك مشت كَلّاش و دورهگرد و افرادى كه بر سر قبور قرآن مىخواندند در ذهن مىآمد اينها روحانى نيستند.
- از مطلب دور نشوم كه بحث در اخلاص در قرائت قرآن بود، در روايت امام پنجم، قاريان قرآن را به سه دسته تقسيم مىكنند.عن ابى جعفر (عليه السلام) قال: «قرّاء القرآن ثلاثة: رَجُلٌ قرأ القرآن فاتّخذه بضاعةٌ و استَدَرَّ به الملوك و استطال به على الناس، و رَجُلٌ قَرَأ القرآن فحَفِظَ حروفَه وضَيَّعَ حدوده و اقامُه اقامة القَدَح، فلا كثّر الله هؤلاء من حملة القرآن ، و رَجُلٌ قَرَأ القرآن فوضع دواء القرآن على داء قَلبِه فَأَسهَرَ به ليلَهُ و أظْمَأَ به نهارَه و قام به فى مساجده وتجافى به عن فِراشِه، فَبِاولئك يدفَعُ الله العزيز الجَبّارُ البلاء و باولئك يُديلُ الله منَ الاعداء و باولئك يَنزل الله الغيث من السماء فوالله لهؤلاء فى قُرّاء القرآن أَعَزّ مِنَ الكبريت الاحمَر».
- امام باقر (عليه السلام) فرمود: «قرآن خوانان سه گروهاند: يكى آنكه قرآن خواند و آن را سرمايه كسب خود كند و پادشاهان را با آن بدوشد و به مردم بزرگى بفروشد. و ديگر مردى است كه قرآن را بخواند و حدود آن را نگهدارى كند ولى حدود آن را ضايع سازد و آن را چون قدح (جام آب) نگهدارى كند. خداوند امثال اينان را در قرآن خوانان زياد نكند. و ديگرى مردى است كه قرآن خواند و داروى قرآن را بر دل دردمندش نهد و براى (خواندن و به كار بستن و دقت در معانيش) شب زندهدارى كند و روزش را به تشنگى سپرى نمايد و در محلهاى نمازش به قيام ايستد و از بستر خواب به خاطر آن دورى گزيند و به خاطر همين گروه است كه خداوند عزيز و جبار بلا را بگرداند و به بركت ايشان است خداوند دشمنان را بازدارد و به سبب آنان است كه خداى عزوجل از آسمان باران فرستد، پس به خدا سوگند اينها در ميان قرآن خوانان از كبريت احمر كميابترند».
- در روايتى ديگر از رسول گرامى چنين آمده است: «كسى كه ياد گيرد قرآن را و عمل به آن نكند و عوض آن اختيار كند حبّ دنیا و زينت آن را، مستوجب غضب خدا شود، و در درجه يهود و نصارى است كه كتاب خدا را پشت سرشان انداختند. و كسى كه قرائت قرآن كند و قصد سُمعه و خودنمائى داشته باشد و بوسيله آن دنیا را طلب كند ملاقات كند خدا را در روز قيامت در صورتى كه روى او استخوان بىگوشت است و قرآن به پشت گردن او زند تا او را داخل آتش كند بيفتد در آن با آنها كه افتادند.
- و كسى كه قرائت قرآن كند، ولى به آن عمل نكند، خداوند او را روز قيامت كور محشور فرمايد، مىگويد «خداوندا من كه بينا بودم، پس چرا مرا كور محشور كردى؟ مىفرمايد: چنانچه تو نسيان آيات ما كردى كه بر تو فرو فرستاديم، امروز نيز تو نسيان شدى» پس او را بسوى آتش فرستند.
- و كسى كه قرائت قرآن كند براى خدا و خالص از ريا و براى ياد گرفتن معالم دين، ثواب او مثل ثوابى است كه به جميع ملائكه و انبياء و مرسلين دهند، (يعنى از سنخ ثواب آنها به او مرحمت فرمايند).
- و كسى كه تعلم كند قرآن را براى ريا و سمعه تا آنكه با جاهلان جدال كند و به علماء مباهات ورزد و دنیا را به آن طلب كند، خداوند استخوانهاى او را روز قيامت از هم پراكنده مىسازد و در آتش، كسى عذابش از او بيشتر نيست، و از شدت غضب و سخط خداوند به جميع انواع عذاب او را معذّب كنند.
- و كسى كه تعلم قرآن كند و در علم تواضع نمايد، و تعليم بندگان خدا دهد، و از خداوند اجر طلبد، در بهشت از او كسى ثوابش بزرگتر نيست، و منزلهاى از منزله او بالاتر نمىباشد و هيچ منزل رفيع و درجه بلندى در بهشت نيست، مگر آنكه بزرگتر و وافرتر آن را او دارد». اين منازل عالى وقتى به دام مراد انسان افتد و به او داده شود كه رنج كشيده و خالصانه حق تلاوت قرآن را اداء كند
- و به قول شاعر:
- خاصيت نسيم سحر را گفتهاند اين است كه در شكفتن گلها مؤثر است. تو هم اگر خواهى گُل مرادت بشكفد و به مقصود رسى، بايد مثل نسيم سحر در سحر، نسيم الفاظ پرمعناى قرآن را ايجاد كنى و با نسيم عبادت، گل ايمان خود را شكوفاتر سازى (وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ)
- گفتيم كه متقين به آيات تشويق و نعمتهاى بهشتى كه مىرسند، اميد و رجاء آن را دارند، و از طرفى به آيات تهديد و تخويف و عذاب كه مىرسند، ترسيده و به خدا پناه مىبرند، به اين مناسبت ابتدا روايتى را از رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) نقل مىكنيم، كه ترسناكترين و اميدوارترين آيه در آن گنجانده شده، و سپس نمونههائى از آيات تشويق و تهديد را ذكر مىكنيم:
- رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) طبق اين حديث فرمودهاند: «اعظم آية فى القرآن آية الكرسى و اعدل آية فى القرآن (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ ...) و اخوفُ آية فى القرآن (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ) و ارْجعى آية فى القرآن (قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ)
- حال به سراغ نمونههائى از آيات تخويف و تشويق رويم و از هر يك دو نمونه ذكر كنيم: اما آيات تخويف: 1- (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدنیا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدنیا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ): «اى كسانى كه ايمان آوردهايد چه شده است شما را كه هرگاه گفته مىشود به جهاد در راه خدا رويد سنگين شده، به زمين مىچسبيد، آيا راضى شديد به زندگانى دنیا و ترك زندگى آخرت كرديد پس متاع زندگى دنیا به نسبت آخرت بسيار قليل است».
- 2- مجازات دردناكى كرده (إِلَّا تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَلِيماً وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ): «اگر (به سوى ميدان جهاد) حركت نكنيد شما را مجازات دردناكى كرده و گروه ديگرى غيز از شما به جاى شما قرار مىدهد، و هيچ زيانى به او نمىرسد، و خداوند بر هر چيزى توانا است».
- مسلمان وقتى اين آيات را مىخواند بايد بداند در مقام جهاد اگر كوتاهى كند اين خطاب قرآن متوجه او است، اين آيه اگرچه در مورد جنگ تبوك است، ولى مورد هيچگاه محصّص نيست، يعنى شمول اين آيه نيست به ما هم هست و ما اگر در مقام جهاد زبانى، قلمى، مالى، جانى قصور كنيم، چطور مىتوانيم در مقابل هجوم دشمن به مرزهاى كشورهاى اسلامى ساكت باشيم، چگونه مىتوانيم ببينيم صهيونيسم با عِرض و آبروى مسلمانان چنين مىكند، مگر على (عليه السلام) نبود كه وقتى شنيد خلخالى از پاى زنى يهودى در حكومت اسلامى ربوده شد، فرمود: اگر براى اين مصيبت كسى بميرد مورد ملامت نيست، چگونه راضى شويم، با ناموس مسلمين چنين كنند؟
- (2). درباره شأن نزول اين آيات از ابنعباس و ديگران نقل شده كه آيات درباره جنگ تبوك نازل شده است يعنى همان وقتى كه پيامبر صلّى الله عليه و آله از طائف به مدينه بازگشتند، مردم را براى جنگ با روميان كه همان جنگ تبوك است آماده كردند، اين آيات نازل شد. در روايات آمده كه پيامبر صلّى الله عليه و آله معمولا مقاصد جنگى و هدفهاى نهائى و اسرار جنگى را قبل از شروع جنگ براى مسلمانان روشن نمىساختند، زيرا مىترسيدند كه به دست دشمن افتد ولى در مورد «تبوك» چون مسافت بين مدينه و سرزمين روم زياد بود، و بايد مسلمانان هم آماده مىشدند، پيامبر صلّى الله عليه و آله صراحتاً خبر از مبارزه با روميان دادند، در ضمن فصل تابستان و گرما و وقت برداشت محصوص غلات و ميوه بود، و مسافت زياد و گرما و وقت برداشت محصول همه دست به دست هم داده، و جنگ را بر مسلمانان مشكل مىساخت. و لذا بعضى در اجابت دعوت پيامبر ترديد كردند، تا اينكه اين آيات نازل شد، و آنها را با ملايمت چنانكه در آيه اول است و بعد با تهديد، چنانكه در آيه دوم است، مخاطب قرار داد، (اين شأن نزول را به طور اجمال بسيارى از مفسران مانند طبرى در (مجمع البيان)، فخررازى در (تفسير كبير) و آلوسى در (روح المعانى) آورده است.
- قابل ذكر است كه تبوك منطقهاى ميان مدينه و شام بود كه الان مرز عربستان است و در آن روز نزديك سرزمين امپراطورى روم شرقى كه بر شامات مسلط بود، قرار داشت، فاصله آن را تا مدينه 610 كيلومتر و تا شام 692 كيلومتر نوشتهاند، واقعه جنگ تبوك در سال 9 هجرى حدود يكسال بعد از جريان فتح مكه روى داد (خلاصه شده از تفسير نمونه، جلد 7، ذيل آيه مذكور، صفحه 413- 412).
- بايد جهاد زبانى، قلمى و مالى كرد و هزينه جهاد و دفع تبليغات مسموم دشمن را تأمين كرد، بايد جهاد بدنى و جانى كرد، نه فقط با كافران كه با منافقان خطرناكتر از آنها كه قابل اصلاح نيستند، بايد جنگيد، تا كى ببينيم، وهابيت بر عليه اسلام راستين تبليغات كند وهابيتى كه نه شيعه را قبول دارد نه سنّى را، وهابيتى كه به طور نامشروع بوجود آمده و رشد كرده است، چگونه راضى شويم كه به قرآن و پيامبر (صلى الله عليه وآله) و تمامى مسلمين اعم از شيعه و سنّى اهانت شود، و ساكت باشيم، چرا نبايد فريادى به جز فرياد امام امت (ره) بر عليه شيطانى كه كتاب آيات شيطانى را نگاشت كشيده شود، فرياد بر عليه سلمان رشدى خائن كه خود را مسلمان مىپندارد، تا كى بشنويم به مقدسات ما توهين كنند، اگر قيام نكنيم مردهايم، حيات ما به قيام ماست، مرگ ما به سكوت ما است، بين حق و باطل هرگز صلح برقرار نمىگردد اين جنگ از سنّتهاى لايتغيّر الهى است، اگر فرياد زديم و مقابله كرديم دشمن عقبنشينى مىكند چنانكه در فتواى امام امت در حمايت از قرآن و پيامبر گرامى اسلام صلّى الله عليه و آله ديديم چه شد، فتوائى كه حكم ارتداد سلمان رشدى و قتل او را صدر كرد، او گرچه كشته نشود ولى مرده است، مگر مىتواند از سوراختى كه در آن خزيده است خارج شود، چندى پيش در جرائد نوشتند كه در كنفرانسى كه بنا بود او سخنرانى كند و دقيقاً محل مورد كنترل بود، نتوانست شركت كند، زيرا مأموران امنيتى از شركت او در جلسه جلوگيرى كردند و لذا متن سخنرانى او توسط ديگرى خوانده شد.
- حاميان چنين افرادى و بانيان چنين نقشههائى بايد بدانند به غير از ضرر چيزى متوجه آنها نخواهد شد، فتواى امام چنان كرد كه در كنفرانس اسلامى، عَلىرغم تمايل بعضى از كشورها به ارتداد او صحه گذاشته شد، گرچه درباره كشتن او سخنى گفته نشد، حاميان او گرچه تلاش كردند كه اين عمل را مخالف آزادى قلم و بيان و عقيده جلوه دهند، ولى جهانيان فهميدند كه مرز و محدوده آزادى آنها تا چه حدى است، تا كثيفترين اهانت و دشنام به عقيده يك ميليارد مسلمان و انسان، اگر ميليونها تومان خرج مىكرديم، تا اين رسوائى را براى غرب اثبات كنيم، اينچنين كه خود با دست خود اثبات كردند نمىشد، با دست خود سلمان رشدى پليد را به ظاهر بر ضد مسلمانان به صحنه كشيدند، و خود را از صحنه انسانيت خارج كردند.
- آرى اين آيات تهديد و عذاب بايد محرك ما در جهت تأمين رضاى الهى باشد، و هيچگاه براى دنیا و مال دنیا از مسير او منحرف نشويم. امام سجاد (عليه السلام) در ضمن دعائى كه براى مرزبانان كشورهاى اسلامى دارند، چنين گويند : «وَ انْسِهِم عند لقائهم العدّو، ذِكرَ دنیاهُم الخَدّاعَة الغَرور وَامْحُ عَنْ قُلوبِهم خَطراتِ المالِ المفتون»: «بارالها فكر اين دنیاى فريبنده را به هنگامى كه آنها در برابر دشمنان قرار مىگيرند از نظرشان دور فرما و اهميت اموال فتنهانگيز و دلربا را از صفحه قلوبشان محور گردان». و اين نيست جز براى اينكه با دلى لبريز و مالامال از عشق خدا پيكار كنند.
- در حديثى از پيامبر گرامى اسلام صلّى الله عليه و آله هم چنين مىخوانيم: «و الله ما الدنیا فى الآخرة الّا كم يجعل احدكم اصبعه فى اليم ثمّ يرفعها فلينظر بِمَ ترجع»: «به خدا سوگند دنیا در برابر آخرت نيست مگر مثل اينكه يكى از شما انگشتش را به دريا زند و بردارد، و ببيند چه مقدار آب به آن است»يعنى دنیا، مثل، نَمى است كه به انگشت است و آخرت چون درياست كه اين دو قابل قياس با هم نيستند، پس هدف را خدا قرار ده و در راهش مبارزه كن، و بدان اگر ما مبارزه نكرديم، مسلم خداوند كسان ديگرى را دارد، تا به جاى ما در حمايت ازاهدافش در برابر دشمنانش بجنگند
- و خلاصه در يك كلام پيام اين آيات چنين است: سربنلد زندگى كن و سربلند بمير و تن به ذلت مده.2- (وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ (1) الَّذِينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ (2) وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ (3) أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ (4) لِيَوْمٍ عَظِيمٍ (5) يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ): «واى بر كم فروشان- آنها كه و قتى براى خود كيل مى كنند (و مى فروشند) حق خود راى به طور كامل مى گيرند- و هنگامى كه خواهند براى ديگران كيل يا و زن كنند (و بخرند) كم مى گذارند- آيا آنها باور (يا گمان) ندارند كه برانگيخته مى شوند- در روزى بزرگ- روزى كه مردم در پيشگاه رب العالمين مى ايستند».
- وقتى انسان اين آيات را تلاوت مىكند بايد در اعمال كسب و فعاليتش دقت كند، آيا كمفروش نيست، آيا به دنبال كلاه بر سر مردم گذاردن يا كلاه برداشتن از سر آنها نيست، معروف در بين مفسّرين اين است كه (يَظُنّ) را به معنى يقين و باور گرفتهاند، يعنى آيا باور و يقين ندارند كه در روز بزرگى برانگيخته مىشوند؟! آيا باور به معاد ندارند؟ ولى احتمالىهم داده شده كه (يَظُنّ) به معنى همان گمان عرفى باشد، يعنى آيا گمان ندارند و احتمال نمىدهند كه روز قيامتى هست و برانگيخته مىشوند، يعنى كمفروشان يقين كه ندارند، احتمال هم نمىدهند، و به تعبير ديگر احتمال وجود معاد موجب جلوگيرى از ارتكاب جرم و كمفروشى است، اگر اين صفت رذيله در ما است، بدانيم كه گمان و احتمال هم نسبت به معاد نمىدهيم يا متوجه نيستيم كه در قلبمان بى توجهيم.
- چگونه اعتقاد به معاد داريم و احتكار و گرانفروشى مىكنيم، چرا تورم ايجاد مىكنيم، تورمى كه شمشير تيز و برندهاي است كه لبه آن متوجه مستضعيفين و محرومين جامعه است، خداوند در اين آيات به كسانى كه به حق مردم ظلم مىكنند، اعلان جنگ داده است، تا اين باور به مبدأ و معاد در فرهنگ جامعه ما رشد نكند، اين تخلفات بيداد مىكند، جريمه و زندان تا حدى و به صورت مقطعى مؤثر است، بايد وجدان و ترمز درونى جلوگيرى كند، اگر هر مسلمانى تأمّل و تفكّر در اين آيات كند و درك حقايق نمايد و حتى گمان به روز قيامت پيدا كند حتماً خود را اصلاح كرده و جامعه رو به سعادت مىرود، زيرا جامعه مركّبى و مجموعهاى اعتبارى از افراد است هر فردى اگر مؤظّف به اصلاح خود بود چنانكه هست جامعه اصلاح مىشد.
- بايد فهميد خوشبختيها و بدبختيها به هم پيوسته است، بر فرض هم كسى با دزدى، كمفروشى و گرانفروشى ثروتى به دست آورد آيا در كاخى كه در كنار كوخهاى محرومين مىسازد، مىتواند خوشبخت باشد بدون دردسر زندگى كند؟! چگونه در ميان انبوهى بيچاره مىتواند در رفاه باشد؟! آيا اگر هنوز وجدانى داشته باشد مىتواند راحت زندگى نمايد.
- بعضى از اين كمفروشان و ثروتمندانى كه از راه نامشروع ثروت اندوختهاند مفاهيمى همچون ايثار و گذشت و كمك به محرومين و احسان در نظرشان بدون معناست، واژهاى بى محتوى است، اصلا آنها نظرى به جامعه ندارند، اگر توجهى هم به جامعه كنند و جامعهاى بخواهند براى اين است كه بيشتر منفعت شخصى برند، حال ما توقع هم داريم وجوه شرعيه مثل خمس و زكات و صدقه دهند، چه خيالى داريم، اگر مىدادند و بدهند كه اينگونه تجمع ثروت نمىشود، و خون مظلومان در شيشه نمىرود.
- اينجا جاى تذكر است كه بسيارى از ما زيارت عاشورا را مىخوانيم و اين جمله را هم بسيار تكرار مىكنيم كه «الّلهم العَنْ اوّل ظالِمِ ظَلَمَ حقّ محمد و آل محمد و آخِرَ تابع له على ذلك»(خدايا لعنت كن اولين ظلم كننده بر حق محمد و آل محمد و لعنت كن آنانكه پس از او ظلم كرده و مىكنند در حق محمد و آل محمد» اگر دقّت كنيم بسيارى از ما بر خود لعنت مىفرستيم و متوجه نيستيم زيرا خمس كه مشتمل بر حق سادات و حق امام است، اگر پرداخت نشود، به منزله دزدى از مال آنها و ظلم در حق آنها است، كه: از عترت پيامبرند، پس دقّت كن از ظلم كنندگان بر آنها مباشى، خداوند همه ما را به راه مستقيم خود هدايت فرمايد، و از لغزش در لغزشگاهها محافظت نمايد.
- اين كمفروشى نه تنها در مغازه كَسَبه باشد، كه: هر كس متناسب با شغلش مىتواند يك كمفروش باشد، آن كارگر و كارمند و معلم و .... كه در مقابل حقوق معيّنى بايد ساعت معينى كار كند اگر كمتر كار كند كمفروشى كرده، و مسؤول است، اگر واقعاً كارمندانى كه بايد 8 ساعت كار كنند، فقط يك ساعت كار مفيد و براى خدا مىكردند، و كارمندان ما حتى 2 ميليون بودند، مىدانيد در روز دو ميليون ساعت كار مفيد و ارزنده داشتيم، ولى حيف و صد حيف كه در يك ساعت از 8 ساعت كار مفيد بسيارى از آنها براى خدا هم جاى تأمّل است، يك ساعت كارى كه بدون رشوه و پارتى باشد بسيار كم است!
- چرا بايد هر وقت نياز به وسيلهاى داريم، سراغ وسائل خارجى و غيرايرانى را بگيريم، مگر خودمان از خودمان چه ديدهايم، كه وسائل خود را بىبها مىدانيم، اى كاش مخلصانه كار مىكرديم، نه براى خدا كه براى وجدان خود، مگر آن كمونيست در كشورهاى صنعتى كه اينقدر جنس عالى تحويل مىدهد براى خدا كار مىكند نه براى راحتى وجدان خود يا حداقل براى حفظ حيثيت شركت خود چنين مىكند.
- آرى اصلاح جامعه چون مولاى متقيان على (عليه السلام) را مىطلبد كه هر روز صبح در بازار كوفه در حالى كه تازيانه در دست داشت مىگشت و مىگفت: «اى گروه تجّار از خدا بترسيد» وقتى بازاريان صداى على (عليه السلام) را مىشنيدند هر چه در دست داشتند، بر زمين گذاشته به سخنانش گوش فرا مىدادند،
گل مراد تو آنگه نقاب بگشايد | كه خدمتش چو نسيم سحر توانى كرد | |
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم