- بسم الله الرحمن الرحیم
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- نهج البلاغه – متقین 44- پرهيزگاران نرمخو و دور انديشند «و حزما فى لين»
- ترجمه: (مىبينى هر يك از متقيان را كه) «نرمخو و دورانديشاند».***
- شرح: پرهيزگاران داراى خوئى نرم و مبتنى بر ارزشها دارند، بدون جهت در برابر كسى نرمش نشان نمىدهند، و بدون دليل به طرف كسى نرم و يا به طرف كسى خشن نمىشوند، با فكر و روى مبانى ارزشى دقيق اجتماعى اخلاقى با افراد انس مىگيرند، و تا اين ارزشها باقى است بر اين نرمش ثابت و استوارند. و نيز اين خصلت زيربناى سياست و روابط خارجى كشورى است كه حكومت آن به دست پرهيزگاران است؛ برطبق ارزشهاى انسانى اسلامى به كشورى گرايش پيدا كرده و روى همين ملاك از كشورى روى برمىگردانند.
- آنها مصداق اتمّ و اعلاى أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ هستند، با دوستان نرمى مىكنند و با دشمنان و كفّار تندخوئى مىكنند، و بر اصول خود ثابت قدمند. ابن ميثم اين شارح بزرگ نهجالبلاغه در ذيل اين فراز گويد « پرهيزگاران قاطعيت در امور دنيوى همراه با نرمى با مردم دارند، و تندخوئى نمىكنند، و اين خصلت، فضيلت عدل در معامله با خلق است و آنچنانند كه در مثل آمده: «لا تكن حُلواً فَتُستَرَط وَ لامرّا فَتُلْفَظْ»: «نه آنچنان شيرين باش كه به راحتى خورده
- و بلعيده شوى، و نه آنچنان تلخ كه دور انداخته شوى!» عدالت در امور اجتماعى با بندگان خدا همين است كه با نرمى با آنها برخورد مىكنند مادامى كه حصار ارزشها را نشكنند، و به مرزهاى اخلاق تعدى نكنند، و گرنه دچار شدّت و حدّت متقين مىگردند.
- اصل اوليه در برخورد با مردم، ملايمت همراه با مهر و عواطف انسانى است، برخورد با خشونت در مراحل آخر است، سيره پيامبران و اوصياء (عليهم السلام) نشان مىدهد كه آنها از اين طريق تا آخر عمر منحرف نشدند، و حتى در مورد حضرت موسى (عليه السلام) و برادرش هارون (عليه السلام) مىخوانيم كه مأمور مىشوند با نرمى با فرعون و كسى كه ادعاى خدائى «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى» مىكند برخود كنند: «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً»: بگوئيد به او گفتنى نرم. با او سخن به نرمى بگوئيد، شايد متذكر شده، و قلبش خاشع گردد لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى حتى در بعضى روايات دارد كه مأمور بودند، فرعون را با بهترين نامش صدا كنند، تا دل تاريكش روشن شود!
- همين نرمش و ملايمت سكوى پرش بزرگى براى دستيابى به اهدافى بلند است، رمز موفقيت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) و آنچه دخيل در گرايش مردم به او شد، اخلاق و نرمى و تواضع او بود، اگر با خشونت با مردم برخورد مىكرد، كسى به گرد او جمع نمىشد وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ: «اگر با غلظت و شدت بودى از گرد تو پراكنده مىشدند». انسان با نرمى مىتواند قدرت خود را مضاعف كند و در حديثى آمده است:«مَنْ لانَ عَودُه كَثُفَتْ اغصانُه»(كسى كه برگشتن او نرم و سريع باشد، شاخههايش زياد مىشود) يعنى اگر كسى زود منعطف به مردم شد و در برخوردها سريع از غضب و شدت خود برگشت، مردم هم به او متمايل شده، و همچون شاخه هائى قوى براى حفاظت و يارى او خواهند بود، اين كلام به صورت مثلى درآمده براى افراد متواضع كه با مردم الفت گرفته، و مردم نيز آنها را دوست دارند، و در نتيجه بوسيله مردم و با اجتماع آنها قدرت پيدا مىكنند.
- البته جاى گفتن است كه نرمى دو صورت مهم دارد: يكى تواضع كه از صفات پسنديده است و قاطعيت و حزم در نرمش با اين قسم است، و ديگرى ضعف و سستى در برابر فردى كه براى او نرمش نشان مىدهد و اين قسم مذموم است، و زيبنده پرهيزگارى نيست، و از اين رو مولى على (عليه السلام) فرمودند: (حزما فى لين) يعنى با اراده و قاطعيت و منطبق با ارزشها نرم مىشود نه از روى ترس و ضعف در مقابل افراد.
- مرحوم الهى در ذيل اين دو فراز (فمن علامة احدهم انك ترى له قوة فى دين و حزما فى لين) گويد:
هم آنان در ره دين همچو كوهند | تواناتر زشير باشكوهند | |
قوى پنجه چو شيران شكارى | بكار دين به حزم و هوشيارى | |
بينديشد از اول آخر كار | به طرزى دلپذير آن نيك رفتار | |
چون آن فرزانه با دانش و دين | كه با جانش بود عقل جهانبين | |
بنا هموار گيتى باش هموار | حكيمانه مالانديش در كار | |
مشو دلتنگ گيتى بس فراخ است | الهى شو، جهان گرد يولاخ است | |
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- نهج البلاغه – متقین45- با ايمانى مملوّ از يقين- «و ايمانا فى يقين»
- و مىبينى براى هر يك از متقين ايمانى كه آميخته با يقين است.***
- شرح: ايمان و تصديق به خالق و آنچه در شرع مبين آمده، داراى مراتبى است، كه شدت و ضعف دارد، در مراتب ايمان گفتهاند:
- 1- ايمانى تقليدى است كه چون بزرگترى يا فرد مطمئنى پدر و مادر مؤمن هستند، من هم مؤمن مىشوم، اين نوع ايمان، در شأن يك مؤمن واقعى نيست، زيرا كه بسيار زود در اثر وقوع حادثهاى يا اشكال مستشكلى فرو مىريزد!
- 2- ايمان استدلالى كه فرد مؤمن با دليل و برهان به ايمان خود دست مىيابد، ولى هر چند اين ايمان قوى باشد ولى در اثر القاءات و اشكالها متزلزل شده و كمكم وسوسه در قلب او پيدا مىشود، و در نهايت پاى اينگونه استدلاليان چوبين بوده و سخت بىتمكين و غير قابل اتكاء است!
- 3- ايمان توأم با يقين- كه فرد مؤمن به مرحلهاى از علم مىرسد كه علم به حقيقت پيدا مىكند زيرا راه صحيح همين است، و جز اين نيست، البته اينگونه ايمان توأم با يقين دوگونه است: يك وقت علم را از طريق استدلال و برهان به دست آورده و مىداند هم كه مطلب همين است اين بسيار خوب است ولى بزرگان سالكين و پرهيزگاران، ايمان توأم با يقين به نحو ديگرى دارند كه علم و يقين خود را از طريق مشاهده به دست آوردهاند، نه از طريق استدلال، يعنى با از بين بردن حجابهاى دنيوى و دورى از آنها خداوند را از طريق مشاهده يافتهاند، و به مرحله ايمان موقنين رسيدهاند، و اين ايمانى است كه با بادهاى تند القاءات ملحدين و ايرادات آنها فرود نخواهد ريخت. كسى كه به اين مرحله از يقين نرسد، آن طور كه بايد طعم ايمان را نمىچشد.
- روايتى از مولى على (عليه السلام) رسيده كه فردى از شما طعم ايمان را نمىچشد، تا اين كه علم و يقين پيدا كند كه آنچه به او مىرسد، خطا نبوده، و آنچه خطا است به او نمىرسد.
- و در روايتى ديگر از مولى على (عليه السلام) نقل شده كه: همين كلمات را بسيار تكرار مى كردند و سپس مى فرمودند «نمىچشد فردى طعم ايمان را مگر اين كه بداند ضرر رساننده و نفع رساننده فقط خداوند عزوجل است» «انّ الضّارّ النّافع هُوَ اللّه عزّوجلّ» ولى ما كجا و اين ايمان كجا، به قول ملّامحمدمهدى نراقى: «يقين اشرف فضائل خُلقيه و مهمترين آنها است، يقين افضل كمالات نفسانى و اعظم آنها است، يقين كبريت احمرى است كه به جز بزرگان عرفا و فرزانگان اكابر حكماء آن را به دست نمىآورند، و كسى كه به اين مرحله رسيد رستگار شده و به رتبه عالى و سعادت عظمى نائل شده است».
- در روايتى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) رسيده «اقل ما اوتيتم اليقين»: «يقين كمترين چيزى است كه (در اين عالم) به شما داده شده است» و در روايت ديگر از آن بزرگوار است: «اليقين الايمان كلّه»: «يقين همه ايمان است». يعنى ايمان داراى مراتبى است و هر مؤمنى مرتبهاى از اين كمال را دارد، ولى فردى كه به درجه يقين رسيد تمام ايمان را به دست آورده است.
- نشانههاى مؤمن بايقين:براى كسانى كه در ايمان به درجه يقين رسيدهاند علاماتى است:
- 1- در امور خود به غير خدا توجه نكرده و اتكاء نمىكند، و سرّ مطلب اين است كه تمام اشياء را از مبداء واحدى مىداند و لذا به وسائط توجه نكرده و همه را مسخّر و تحت اختيار آن مبداء مىبيند.
- در روايتى از امام صادق (عليه السلام) آمده:«مَنْ ضَعف يقينه تَعَلّق بالاسباب ...»: «كسى كه يقين او ضعيف باشد به اسباب تعلق پيدا مىكند» (و از به وجود آورنده اين اسباب غافل مىشود).
- 2- در همه احوال خاضع و خاشع براى خداوند است، دائماً در خدمت او به وظيفه خود مشغول است چه در خفاء و چه در علن، در گرداب دوستى و انس او غرق است، و فكر خود را متوجه آن ذات كرده است، و سرّ مطلب اين است كه صاحب يقين، عارف به خدا و عظمت و قدرت او است و اين كه خداوند اعمال و افعال او را ديده و بر خفيات او نيز آگاه است.
- 3- چنين فردى مستجاب الدعوه و داراى كرامات و خرق عادات است و سرّ اين مطلب اين است كه هر مقدار نفس داراى يقين باشد، به همان مقدار مجرّد شده و داراى قدرت تصرف در امور عالم را پيدا مىكند، و به قول امام صادق (عليه السلام): «اليقين يوصل العبد الى كل حال سنى و مقام عجيب»: «يقين بنده (مؤمن) را به بلندترين حال و مقام عجيب (كه قابل تصور نيست) مىرساند».
- و در تائيد اين مطلب روايت پيامبر (صلى الله عليه وآله) بسيار مناسب است، وقتى در نزد ايشان گفته شد حضرت عيسى بن مريم (عليه السلام) روى آب راه مىرفت، فرمودند: «لو زادَ يقينه لمشى فى الهوى» (اگر يقينش زيادتر بود روى هوا راه مىرفت) و از همين رو انبياء (عليهم السلام) با تمام جلالتشان مقامشان بواسطه درجه يقينشان متفاوت است.
- كسى كه به اين درجه از يقين رسيد ديگر غم و شادى براى او يكسان است و همه را از طرف مبدأ آفرينش مىداند، و خود را در حيطه علم خداوند مىداند، ديگر ناگواريها و مصائب دنيا و گرفتاريهاى سر راه او، وى را آزار نخواهند داد، زيرا اين انسان مىداند، خداوند همه را مىداند و مىتواند.
- آناتول فرانس اين مطلب را با جملات زير بيان مىكند: «قدرت و نيكوكارى اديان است كه به آدمى علت وجود و عواقب كار را تعليم مىدهد، وقتى كه ما اصول عقائد فلسفى الهى را طرد نمائيم، چنانكه تقريباً ما همه در اين عصر علم و آزادى، چنين فكر مىكنيم، وسيله ديگرى باقى نمىماند كه بدانيم چرا به دنيا آمدهايم، و به چه كار بدين جهان قدم گذاشتهايم؛ راز سرنوشت، ما جملگى را در اسرار نيرومند خود احاطه كرده است،
- و واقعاً بايد به هيچ چيز نينديشيم تا ابهام غمانگيز زندگى را احساس نكنيم، و در جهالتِ مطلقِ از علت وجودى ما است كه ريشه غم و اندوه ما وجود دارد، آلام جسمى و روحى، شكنجههاى روح و احساسات، سعادت و خوشبختى سفلگان، نكبت و ادبار درستكاران، همه اينها باز قابل تحمّل مىشد، چنانچه به فلسفه آنها پى مىبرديم،
- و به يك مشيت الهى معتقد بوديم. شخص مؤمن از شكنجهها و عذابهاى روحى خود لذت مىبرد و بيدادگرىها و سختگيريهائى كه دشمنانش نسبت به او روا مىدارند، در نظرش دلچسب و گوارا جلوه مىكند، حتى خطاها و گناهانى كه از او سر مىزند از وى سلب اميد نمىكند، اما در دنيائى كه هرگونه شعله ايمان خاموش شده است، حتى دردد و مرض معناى خود را هم از دست داده، و ديگر به جز شوخيهاى زشت و مسخرگىهاى شومى تلقى نمىشود» هرگز، هرگز، هرگز!
- به حلاوت بخورم زهر كه شاهد ساقيست ..... به ارادت بكشم درد كه درمان هم از اوست
- مرحوم خوئى در شرح خود روايتى را در ذيل اين فراز نقل كرده كه: راوى مىگويد از امام هشتم (عليه السلام) از ايمان و اسلام سؤال كردم، فرمودند: «امام پنجم (عليه السلام) فرمودهاند: ايمان يك درجه فوق اسلام است، و تقوى يك درجه از ايمان بالاتر، و يقين يك درجه بالاتر از تقوى است و چيزى كمتر از يقين بين مردم تقسيم نشده»،
- راوى گويد گفتم يقين چيست؟ فرمود : «التَّوَكُل عَلَى اللّه و التسليم للّه و الرِّضا بَقَضاءِ اللّه و التَفْويض الَى اللّه»:«توكل و اتّكاء بر خداوند و تسليم شدن براى او و رضاء به قضاء خداوندى و احاطه امر به خدا».
- بعضى از شارحين كافى در شرح حديث فوق گفتهاند: اسلام اقرار است و ايمان يا تصديق است يا تصديق با اقرار است،
- و بنابر هر دو وجه ايمان فوق اسلام است، به يك درجه، اما بنابر وجه دوم (كه تصديق با اقرار باشد) برترى ايمان بر اسلام واضح است، و اما بنابر اول زيرا تصديق قلبى برتر و افضل از اقرار زبانى است همچنانكه قلب افضل از زبان است و تقوى يك درجه فوق ايمان است زيرا تقوى دورى از چيزى است كه ضرر مىزند در آخرت، اگرچه ضرر كمى باشد، و يقين فوق تقوى است،
- زيرا تقوى گاهى در مرتبه يقين نيست، و اين همان مطلبى است كه مولى اميرالمؤمنين على (عليه السلام) به آن اشاره كردهاند، و فرمودهاند: «لَوْ كُشِف الغِطاء لَمَا ازدَدْتُ يقيناً»:اگر پرده كنار زده شود بر يقين من افزوده نمىشود.
- ابنابى الحديد نيز در ذيل اين فراز گفته است اگر سؤال كنى ايمان همان يقين است؟ چرا مولى على (عليه السلام) فرمود: «و ايمانا فى يقين»؟ جواب مىدهم ايمان اعتقاد با عمل است و يقين سكون و آرامش قلب است و اين دو با هم فرق دارد.
- از اين تحليل و جواب ابى الحديد روشن مىشود كه ايمان همراه با يقين، براى فرد دارنده آن آرامش قلبى و اطمينان درونى را به ارمغان مىآورد.
- «الهى» اين عارف شيوا در ذيل اين فراز (و ايمانا فى يقين) چنين گويد:
در غم ما روزها بيگاه شد | روزها با سوزها همراه شد | |
روزها گر رفت گو، رو باك نيست | تو بمان اى آنكه جز تو پاك نيست |
در ايمان زانكه با دانش قرينند | شهان كشور علم اليقينند | |
هر آن دل روشن از نور يقين است | چراغش لا احبّ الافلين است | |
چو حق ز آئينه دل شد پديدار | نگيرد از شك آن آئينه زنگار | |
| كه با خضر طريقت نيست دمساز | |
رود چون گرد شك ز آئينه دل | جهان غيب ديدن نيست مشكل | |
بود روشن روان ز انوار ايمان | سپهر دانش و خورشيد ايقان |
- اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص: 153
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم