نهج البلاغه – متقین 44-  45- پرهيزگاران نرمخو و دور انديشند «و حزما فى لين»

  1. بسم الله الرحمن الرحیم
  2. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  3. نهج البلاغه – متقین 44-  پرهيزگاران نرمخو و دور انديشند «و حزما فى لين»
  4. ترجمه: (مى‏بينى هر يك از متقيان را كه) «نرمخو و دورانديش‏اند».***
  5. شرح:  پرهيزگاران داراى خوئى نرم و مبتنى بر ارزشها دارند، بدون جهت در برابر كسى نرمش نشان نمى‏دهند، و بدون دليل به طرف كسى نرم و يا به طرف كسى خشن نمى‏شوند، با فكر و روى مبانى ارزشى دقيق اجتماعى اخلاقى با افراد انس مى‏گيرند، و تا اين ارزشها باقى است بر اين نرمش ثابت و استوارند. و نيز اين خصلت زيربناى سياست و روابط خارجى كشورى است كه حكومت آن به دست  پرهيزگاران است؛ برطبق ارزشهاى انسانى اسلامى به كشورى گرايش پيدا كرده و روى همين ملاك از كشورى روى برمى‏گردانند.
  6. آنها مصداق اتمّ و اعلاى‏ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ‏ هستند، با دوستان نرمى مى‏كنند و با دشمنان و كفّار تندخوئى مى‏كنند، و بر اصول خود ثابت قدمند. ابن ميثم اين شارح بزرگ نهج‏البلاغه در ذيل اين فراز گويد « پرهيزگاران‏ قاطعيت در امور دنيوى همراه با نرمى با مردم دارند، و تندخوئى نمى‏كنند، و اين خصلت، فضيلت عدل در معامله با خلق است و آنچنانند كه در مثل آمده: «لا تكن حُلواً فَتُستَرَط وَ لامرّا فَتُلْفَظْ»: «نه آنچنان شيرين باش كه به راحتى خورده‏
  7. و بلعيده شوى، و نه آنچنان تلخ كه دور انداخته شوى!» عدالت در امور اجتماعى با بندگان خدا همين است كه با نرمى با آنها برخورد مى‏كنند مادامى كه حصار ارزشها را نشكنند، و به مرزهاى اخلاق تعدى نكنند، و گرنه دچار شدّت و حدّت متقين مى‏گردند.
  8. اصل اوليه در برخورد با مردم، ملايمت همراه با مهر و عواطف انسانى است، برخورد با خشونت در مراحل آخر است، سيره پيامبران و اوصياء (عليهم السلام) نشان مى‏دهد كه آنها از اين طريق تا آخر عمر منحرف نشدند، و حتى در مورد حضرت موسى (عليه السلام) و برادرش هارون (عليه السلام) مى‏خوانيم كه مأمور مى‏شوند با نرمى با فرعون و كسى كه ادعاى خدائى‏ «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‏» مى‏كند برخود كنند: «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً»: بگوئيد به او گفتنى نرم. با او سخن به نرمى بگوئيد، شايد متذكر شده، و قلبش خاشع گردد لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى‏ حتى در بعضى روايات دارد كه مأمور بودند، فرعون را با بهترين نامش صدا كنند، تا دل تاريكش روشن شود!
  9. همين نرمش و ملايمت سكوى پرش بزرگى براى دستيابى به اهدافى بلند است، رمز موفقيت پيامبر اسلام  (صلى الله عليه وآله) و آنچه دخيل در گرايش مردم به او شد، اخلاق و نرمى و تواضع او بود، اگر با خشونت با مردم برخورد مى‏كرد، كسى به گرد او جمع نمى‏شد وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ‏: «اگر با غلظت و شدت بودى از گرد تو پراكنده مى‏شدند». انسان با نرمى مى‏تواند قدرت  خود را مضاعف كند و در حديثى آمده است:«مَنْ لانَ عَودُه كَثُفَتْ اغصانُه»(كسى كه‏ برگشتن او نرم و سريع باشد، شاخه‏هايش زياد مى‏شود) يعنى اگر كسى زود منعطف به مردم شد و در برخوردها سريع از غضب و شدت خود برگشت، مردم هم به او متمايل شده، و همچون شاخه هائى قوى براى حفاظت و يارى او خواهند بود، اين كلام به صورت مثلى درآمده براى افراد متواضع كه با مردم الفت گرفته، و مردم نيز آنها را دوست دارند، و در نتيجه بوسيله مردم و با اجتماع آنها قدرت  پيدا مى‏كنند.
  10. البته جاى گفتن است كه نرمى دو صورت مهم دارد: يكى تواضع كه از صفات پسنديده است و قاطعيت و حزم در نرمش با اين قسم است، و ديگرى ضعف و سستى در برابر فردى كه براى او نرمش نشان مى‏دهد و اين قسم مذموم است، و زيبنده پرهيزگارى نيست، و از اين رو مولى على (عليه السلام) فرمودند: (حزما فى لين) يعنى با اراده و قاطعيت و منطبق با ارزشها نرم مى‏شود نه از روى ترس و ضعف در مقابل افراد.
  11. مرحوم الهى در ذيل اين دو فراز (فمن علامة احدهم انك ترى له قوة فى دين و حزما فى لين) گويد:

هم آنان در ره دين همچو كوهند

 

تواناتر زشير باشكوهند

قوى پنجه چو شيران شكارى‏

 

بكار دين به حزم و هوشيارى‏

بينديشد از اول آخر كار

 

به طرزى دلپذير آن نيك رفتار

چون آن فرزانه با دانش  و دين‏

 

كه با جانش بود عقل جهان‏بين‏

بنا هموار گيتى باش هموار

 

حكيمانه مال‏انديش در كار

مشو دلتنگ گيتى بس فراخ است‏

 

الهى شو، جهان گرد يولاخ‏ است‏

   

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. نهج البلاغه – متقین45- با ايمانى مملوّ از يقين‏- «و ايمانا فى يقين»

 

  1. و مى‏بينى براى هر يك از متقين ايمانى كه آميخته با يقين است.***
  2. شرح: ايمان و تصديق به خالق و آنچه در شرع مبين آمده، داراى مراتبى است، كه شدت و ضعف دارد، در مراتب ايمان گفته‏اند:
  3. 1- ايمانى تقليدى است كه چون بزرگترى يا فرد مطمئنى پدر و مادر مؤمن هستند، من هم مؤمن مى‏شوم، اين نوع ايمان، در شأن يك مؤمن واقعى نيست، زيرا كه بسيار زود در اثر وقوع حادثه‏اى يا اشكال مستشكلى فرو مى‏ريزد!
  4. 2- ايمان استدلالى كه فرد مؤمن با دليل و برهان به ايمان خود دست مى‏يابد، ولى هر چند اين ايمان قوى باشد ولى در اثر القاءات و اشكالها متزلزل شده و كم‏كم وسوسه در قلب او پيدا مى‏شود، و در نهايت پاى اينگونه استدلاليان چوبين بوده و سخت بى‏تمكين و غير قابل اتكاء است!
  5. 3- ايمان توأم با يقين- كه فرد مؤمن به مرحله‏اى از  علم  مى‏رسد كه  علم  به حقيقت پيدا مى‏كند زيرا راه صحيح همين است، و جز اين نيست، البته اين‏گونه ايمان توأم با يقين دوگونه است: يك وقت  علم  را از طريق استدلال و برهان به دست آورده و مى‏داند هم كه مطلب همين است اين بسيار خوب است ولى بزرگان سالكين و  پرهيزگاران، ايمان توأم با يقين به نحو ديگرى دارند كه  علم  و يقين خود را از طريق مشاهده به دست آورده‏اند، نه از طريق استدلال، يعنى با از بين بردن حجابهاى دنيوى و دورى از آنها خداوند را از طريق مشاهده يافته‏اند، و به مرحله ايمان موقنين رسيده‏اند، و اين ايمانى است كه با بادهاى تند القاءات ملحدين و ايرادات آنها فرود نخواهد ريخت. كسى كه به اين مرحله از يقين نرسد، آن طور كه بايد طعم ايمان را نمى‏چشد.
  6. روايتى از مولى على (عليه السلام) رسيده كه فردى از شما طعم ايمان را نمى‏چشد، تا اين كه  علم  و يقين پيدا كند كه آنچه به او مى‏رسد، خطا نبوده، و آنچه خطا است به او نمى‏رسد.
  7. و در روايتى ديگر از مولى على (عليه السلام) نقل شده كه: همين كلمات را بسيار تكرار مى كردند و سپس مى فرمودند «نمى‏چشد فردى طعم ايمان را مگر اين كه بداند ضرر رساننده و نفع رساننده فقط خداوند عزوجل است» «انّ الضّارّ النّافع هُوَ اللّه عزّوجلّ» ولى ما كجا و اين ايمان كجا، به قول ملّامحمدمهدى نراقى: «يقين اشرف فضائل خُلقيه و مهمترين آنها است، يقين افضل كمالات نفسانى و اعظم آنها است، يقين كبريت احمرى است كه به جز بزرگان عرفا و فرزانگان اكابر حكماء آن را به دست نمى‏آورند، و كسى كه به اين مرحله رسيد رستگار شده و به رتبه عالى و سعادت عظمى نائل شده است».
  8. در روايتى از پيامبر اكرم  (صلى الله عليه وآله) رسيده «اقل ما اوتيتم اليقين»: «يقين كمترين چيزى‏ است كه (در اين عالم) به شما داده شده است» و در روايت ديگر از آن بزرگوار است: «اليقين الايمان كلّه»: «يقين همه ايمان است». يعنى ايمان داراى مراتبى است و هر مؤمنى مرتبه‏اى از اين كمال را دارد، ولى فردى كه به درجه يقين رسيد تمام ايمان را به دست آورده است.
  9. نشانه‏هاى مؤمن بايقين:براى كسانى كه در ايمان به درجه يقين رسيده‏اند علاماتى است:
  10. 1- در امور خود به غير خدا توجه نكرده و اتكاء نمى‏كند، و سرّ مطلب اين است كه تمام اشياء را از مبداء واحدى مى‏داند و لذا به وسائط توجه نكرده و همه را مسخّر و تحت اختيار آن مبداء مى‏بيند.
  11. در روايتى از امام صادق (عليه السلام) آمده:«مَنْ ضَعف يقينه تَعَلّق بالاسباب ...»: «كسى كه يقين او ضعيف باشد به اسباب تعلق پيدا مى‏كند» (و از به وجود آورنده اين اسباب غافل مى‏شود).
  12. 2- در همه احوال خاضع و خاشع براى خداوند است، دائماً در خدمت او به وظيفه خود مشغول است چه در خفاء و چه در علن، در گرداب دوستى و انس او غرق است، و فكر خود را متوجه آن ذات كرده است، و سرّ مطلب اين است كه صاحب يقين، عارف به خدا و عظمت و قدرت  او است و اين كه خداوند اعمال و افعال او را ديده و بر خفيات او نيز آگاه است.
  13. 3- چنين فردى مستجاب الدعوه و داراى كرامات و خرق عادات است و سرّ اين مطلب اين است كه هر مقدار نفس داراى يقين باشد، به همان مقدار مجرّد شده و داراى قدرت  تصرف در امور عالم را پيدا مى‏كند، و به قول امام صادق (عليه السلام): «اليقين يوصل العبد الى كل حال سنى و مقام عجيب»: «يقين بنده (مؤمن) را به بلندترين‏ حال و مقام عجيب (كه قابل تصور نيست) مى‏رساند».
  14. و در تائيد اين مطلب روايت پيامبر  (صلى الله عليه وآله) بسيار مناسب است، وقتى در نزد ايشان گفته شد حضرت عيسى بن مريم (عليه السلام) روى آب راه مى‏رفت، فرمودند: «لو زادَ يقينه لمشى فى الهوى» (اگر يقينش زيادتر بود روى هوا راه مى‏رفت) و از همين رو انبياء (عليهم السلام) با تمام جلالتشان مقامشان بواسطه درجه يقينشان متفاوت است.
  15. كسى كه به اين درجه از يقين رسيد ديگر غم و شادى براى او يكسان است و همه را از طرف مبدأ آفرينش مى‏داند، و خود را در حيطه  علم  خداوند مى‏داند، ديگر ناگواريها و مصائب دنيا و گرفتاريهاى سر راه او، وى را آزار نخواهند داد، زيرا اين انسان مى‏داند، خداوند همه را مى‏داند و مى‏تواند.
  16. آناتول فرانس اين مطلب را با جملات زير بيان مى‏كند: «قدرت  و نيكوكارى اديان است كه به آدمى علت وجود و عواقب كار را تعليم مى‏دهد، وقتى كه ما اصول عقائد فلسفى الهى را طرد نمائيم، چنانكه تقريباً ما همه در اين عصر  علم  و آزادى، چنين فكر مى‏كنيم، وسيله ديگرى باقى نمى‏ماند كه بدانيم چرا به دنيا آمده‏ايم، و به چه كار بدين جهان قدم گذاشته‏ايم؛ راز سرنوشت، ما جملگى را در اسرار نيرومند خود احاطه كرده است،
  17. و واقعاً بايد به هيچ چيز نينديشيم تا ابهام غم‏انگيز زندگى را احساس نكنيم، و در جهالتِ مطلقِ از علت وجودى ما است كه ريشه غم و اندوه ما وجود دارد، آلام جسمى و روحى، شكنجه‏هاى روح و احساسات، سعادت و خوشبختى سفلگان، نكبت و ادبار درستكاران، همه اينها باز قابل تحمّل مى‏شد، چنانچه به فلسفه آنها پى مى‏برديم،
  18. و به يك مشيت الهى معتقد بوديم. شخص مؤمن از شكنجه‏ها و عذابهاى روحى خود لذت مى‏برد و بيدادگرى‏ها و سختگيريهائى كه دشمنانش نسبت به او روا مى‏دارند، در نظرش دلچسب و گوارا جلوه مى‏كند، حتى خطاها و گناهانى كه از او سر مى‏زند از وى سلب اميد نمى‏كند، اما در دنيائى كه هرگونه شعله ايمان خاموش شده است، حتى دردد و مرض معناى خود را هم از دست داده، و ديگر به جز شوخيهاى زشت و مسخرگى‏هاى شومى تلقى نمى‏شود» هرگز، هرگز، هرگز!
  19. به حلاوت بخورم زهر كه شاهد ساقيست‏ ..... به ارادت بكشم درد كه درمان هم از اوست
  20. مرحوم خوئى در شرح خود روايتى را در ذيل اين فراز نقل كرده كه: راوى مى‏گويد از امام هشتم (عليه السلام) از ايمان و اسلام سؤال كردم، فرمودند: «امام پنجم (عليه السلام) فرموده‏اند: ايمان يك درجه فوق اسلام است، و تقوى يك درجه از ايمان بالاتر، و يقين يك درجه بالاتر از تقوى است و چيزى كمتر از يقين بين مردم تقسيم نشده»،
  21. راوى گويد گفتم يقين چيست؟ فرمود : «التَّوَكُل عَلَى اللّه و التسليم للّه و الرِّضا بَقَضاءِ اللّه و التَفْويض الَى اللّه»:«توكل و اتّكاء بر خداوند و تسليم شدن براى او و رضاء به قضاء خداوندى و احاطه امر به خدا».
  22. بعضى از شارحين كافى در شرح حديث فوق گفته‏اند: اسلام اقرار است و ايمان يا تصديق است يا تصديق با اقرار است،
  23. و بنابر هر دو وجه ايمان فوق اسلام است، به يك درجه، اما بنابر وجه دوم (كه تصديق با اقرار باشد) برترى ايمان بر اسلام واضح است، و اما بنابر اول زيرا تصديق قلبى برتر و افضل از اقرار زبانى است همچنانكه قلب افضل از زبان است و تقوى يك درجه فوق ايمان است زيرا تقوى دورى از چيزى است كه ضرر مى‏زند در آخرت، اگرچه ضرر كمى باشد، و يقين فوق تقوى است،
  24. زيرا تقوى گاهى در مرتبه يقين نيست، و اين همان مطلبى است كه مولى اميرالمؤمنين على (عليه السلام) به آن اشاره كرده‏اند، و فرموده‏اند: «لَوْ كُشِف الغِطاء لَمَا ازدَدْتُ يقيناً»:اگر پرده كنار زده شود بر يقين من افزوده نمى‏شود.
  25. ابن‏ابى الحديد نيز در ذيل اين فراز گفته است اگر سؤال كنى ايمان همان يقين است؟ چرا مولى على (عليه السلام) فرمود: «و ايمانا فى يقين»؟ جواب مى‏دهم ايمان اعتقاد با عمل است و يقين سكون و آرامش قلب است و اين دو با هم فرق دارد.
  26. از اين تحليل و جواب ابى الحديد روشن مى‏شود كه ايمان همراه با يقين، براى فرد دارنده آن آرامش قلبى و اطمينان درونى را به ارمغان مى‏آورد.
  27. «الهى» اين عارف شيوا در ذيل اين فراز (و ايمانا فى يقين) چنين گويد:

در غم ما روزها بيگاه شد

 

روزها با سوزها همراه شد

روزها گر رفت گو، رو باك نيست‏

 

تو بمان اى آنكه جز تو پاك نيست‏

در ايمان زانكه با دانش  قرينند

 

شهان كشور  علم  اليقينند

هر آن دل روشن از نور يقين است‏

 

چراغش لا احبّ الافلين است‏

چو حق ز آئينه دل شد پديدار

 

نگيرد از شك آن آئينه زنگار

  1. كسى با ديو تشكيك است همراز
 

كه با خضر طريقت نيست دمساز

رود چون گرد شك ز آئينه دل‏

 

جهان غيب ديدن نيست مشكل‏

بود روشن روان ز انوار ايمان

 

سپهر دانش  و خورشيد ايقان‏

  1. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج‏2، ص: 153

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید