نهج البلاغه - امیر المومنین - 55 پرهيزگار اعمال صالح انجام مى‏دهد در حالى كه خائف و ترسناك است. ***

 بسم الله الرحمن الرحیم

                     اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. نهج البلاغه - متقین  55- در عين انجام اعمال نيك باز هم ترسانند!
  2. «يعمل الاعمال الصالحة و هو على و جل»
  3. پرهيزگار اعمال صالح انجام مى‏دهد در حالى كه خائف و ترسناك است. ***
  4. يكى ديگر از صفات پرهيزگاران وحشت داشتن آنها است با اين كه عمل صالح انجام مى‏دهند. وحشت از چه چيز؟ وحشت از ردّ اعمال و عدم قبول آنها بواسطه جمع نبودن شرائط صحت و قبول عمل! «وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا اتَوا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ»؛ «اعمال صالح انجام مى‏دهند و قلوب آنها خائف است».
  5. از امام زين العابدين (عليه السلام) روايت شده كه در حالى كه بر مركب خود سوار بودند، و تلبيه مى‏گفتند «لَبيك اللّهم لَبيك» بر روى مركب غش كردند، وقتى به هوش آمده، از ايشان علت را پرسيدند، فرمودند «خشيت ان يقول ربّى: لا لبّيك و لا سعديك»: ترسيدم پروردگارم بگويد «لا لبيك و لا سعديك» (و جواب مرا ندهد).
  6. متقين مى‏ترسند از اين كه در اعمال آنها ريائى بوده باشد، ريائى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) در روايتى درباره آن فرمودند:
  7. «انَّ اخْوَفَ ما اخافُ عليكم الشّركُ الاصْغَر- قالوا: وَ مَا الشِّركُ الاصْغَر؟- قال: الرياء ...»:
  8. «ترسناك‏ترين چيزى كه بر شما مى‏ترسم، شرك‏ اصغر و كوچك است- گفتند: شرك كوچك چيست؟- فرمودند: ريا»، ريائى كه از راه رفتن مورچه سياهى بر سنگ سياهى در شب تار، مخفيانه‏تر در وجود انسان نفوذ مى‏كند!
  9. شدّاد بن أوس گويد: پيامبر (صلى الله عليه و آله) را ديدم گريه مى‏كند، عرض كردم يا رسول الله چه چيزى شما را به گريه وا داشته است؟ فرمود: مى‏ترسم بر امّتم از شرك، آگاه باش كه آنها عبادت‏ بت و خورشيد و ماه نمى‏كنند ولكن با اعمالشان ريا مى‏كنند  (و اين ريا شرك است، يعنى در عبادت‏، غيرخدا را با او شريك مى‏كنند).
  10. به امام على (عليه السلام) گفته شد: كدام يك از مخلوقات كورند؟ فرمود: «آن كه عمل براى غيرخدا انجام دهد!» آن عابد به نماز جماعت هميشه مى‏رفت، و در صفّ اول مى‏ايستاد، سى سال چنين مى‏كرد، روزى دير رسيد و صف آخر ايستاد، ديد احساس ناراحتى مى‏كند، نماز سى سال را قضا كرد، براى اين كه احتمال داد شايد ريائى در اين مدت در كار بوده است!
  11. پرهيزگار مى‏ترسد از اين كه گرفتار عجب شود، عجبى كه امام صادق (عليه السلام) فرمودند:

«من دخله العجب هلك»؛

  1. «هر كس عجب به او راه پيدا كند، هلاك مى‏شود». امام على (عليه السلام) نيز فرمودند:

«العجب هلاك و الصبر مَلاك»؛

  1. «خودبرتربينى و خوشنودى از خود هلاكت و صبر (در مقابل خودبينى) اقتدار و مايه قوام است».

«قيل للامام على (عليه السلام) اىّ الخلق اعمى؟ قال: الذّى عمل لغير اللّه» (بحار، جلد 77، صفحه 378).

  1. پرهيزگار مى‏ترسد از عجبى كه در روايت است: اگر شخص گناه كند و پشيمان شود، بهتر از اين كه عملى و عبادت‏ى كند و عجب در آن راه يابد.
  2. عجبى كه امام صادق (عليه السلام) درباره آن فرمودند: «دو نفر وارد مسجد شدند، يكى عابد و ديگرى فاسق، سپس خارج شدند در حالى كه فاسق، صديق و عابد، فاسق شده بود، زيرا عابد داخل شد و عجب به عبادت‏ پيدا كرد و فكرش مشغول به آن بود و فكر فاسق در پشيمانى و ندامت بر فسقش بود، پس استغفار كرد و از گناهانش توبه نمود.
  3. حضرت عيسى بن مريم (عليهما السلام) گفت: «بيماران را مداوا كرده و شفا دادم به اذن خدا و كور و جذامى را به اذن خدا بهبودى دادم، و مردگان را معالجه كرده و به اذن خدا زنده كردم، و احمق را معالجه نكردم، و قدرت بر اصلاحش نيافتم، گفته شد يا روح الله (اى عيسى بن مريم (عليه السلام))، احمق كيست؟ فرمود:«المُعجب بِرأيه و نفسه الّذى يَرَى الفَضْل كلَّه له لا عَلَيه و يُوجِبُ الحَقَ كلَّه لِنَفْسِه و لا يُوجِبُ عَلَيْها حَقّاً فَذاكَ الاحْمَقُ الّذى لا حيلةَ فى مُداواتِه»:
  4. «خودبينى و عجب كننده به رأى و نفس خود، آن كه تمام فضيلت و برترى را براى خود بيند نه بر عليه خود و تمام حق را براى نفس خود مى‏داند و نه بر ضرر آن، و او احمقى است كه چاره‏اى در مداوايش نيست».
  5. امام صادق (عليه السلام) گويند حضرت داود (عليه السلام) شبى به عبادت‏ و به تلاوت زبور پرداخت، عبادت‏ كردن او را به حالتى كشاند كه گويا از خودش خوشش آمد، ناگهان قورباغه‏اى صدا كرد، اى داود از شب زنده‏دارى شبى به تعجب افتاده‏اى، در حالى‏ من كه در زير اين صخره چهل سال است، زبانم از ذكر خدا خشك نشده است و (مرتب در حال ذكر و ياد اويم).
  6. پرهيزگار و خداترس خوف دارد، كه دچار «سمعة» شود، گويند: ريا در حال عمل و «سمعه» بعد از آن است، دوست دارد به گوش مردم برساند كه چه كرده است، گرچه موجب بطلان عمل نيست ولى ثواب و اجر را نابود مى‏كند.
  7. پرهيزگار مى‏ترسد از سمعه‏اى كه در روايت رسول گرامى (صلى الله عليه و آله) است: اگر كسى بنائى از روى رياء و سمعه بسازد، روز قيامت او را تا هفت طبقه زمين حمل كرده و سپس طوقى از آتش به گردن او مى‏گذارند، و او را در آتش رها مى‏كنند (در روايت دارد كه پرسيديم) يا رسول الله (صلى الله عليه و آله) چگونه بنائى ريائى و برحسب سمعه بنا مى‏شود فرمود: «بنا مى‏كند بيشتر از مقدار كفايت (يعنى بيشتر از آن مقدارى كه نياز دارد خرج مى‏كند) يا براى مباهات و افتخار كردن بنا مى‏كند».
  8. سمعه‏اى كه در روايت از رسول گرامى (صلى الله عليه و آله) است: «كسى كه قرآن را بخواند و مرادش سمعه و چيز گرفتن باشد، خداوند را ملاقات مى‏كند در روز قيامت در حالى كه صورتش استخوان است و گوشتى بر آن نيست، و قرآن به پشت گردن او زده و داخل آتشش مى‏كند، و سقوط مى‏كند در آتش با كسانى كه سقوط در آن كردند».
  9. فرد متّقى مى‏ترسد، كه عملش بواسطه گناه حبط شود، وقتى طوفان گناه مى‏آيد اعمال صالح مثل خاكستر در دم توفان به‏ هر سو پراكنده مى‏شود أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ
  10. ريا و سمعه و عجب و حبط اعمال، آفاتى براى اعمال صالح متقين است و اگر اينها هم نباشد
  11. «فَما قَدرُ اعْمالِنا فى جَنْبِ كَرَمِك»: «اعمال ما چه ارزشى در برابر كرم و نعمتهاى الهى دارد اصلا قابل مقايسه نيست، وقتى چنين است چرا نترسند؟!
  12. انسان در صورتى مسير تكامل را طى مى‏كند كه قبول كند ناقص است، اگر خود را كامل بداند براى كمال خود تلاش نمى‏كند زيرا خود را صاحب كمال مى‏داند اگر كسى خود را سالم بداند به سراغ طبيب نمى‏رود، چرا سرطان خطرناك است، زيرا اعلام نمى‏كند و مريض سرطانى اگر كسى او را مطلع نكند، فكر مى‏كند سالم است، وقتى روشن مى‏شود كه مى‏بيند كار از كار گذشته است، بسيارى از ما وقتى بيدار مى‏شويم كه سرمان به سنگ لحد خورد ولى ديگر دير است، مريضىِ غفلت و عجب و ريا در اين دنيا گريبانگيرمان است، ولى متوجه نيستيم! بايد در كنار اميد به رحمت، خوف از مقام ربوبى داشت.
  13. شخصى گويد به امام صادق (عليه السلام) گفتم: چه چيزى در وصيت لقمان بود؟ فرمود: امور عجبيه‏اى، و عجيب‏تر از همه اين كه به فرزندش گفت:
  14. «خَفِ اللّه عزَّوجلَّ خيفَةً لَو جِئتَهُ بِبِرّ الثَقلين لَعَذَّبَك و ارجُ اللّه رجاءً لو جِئتَه بِذُنُوبِ الثِّقَلَين لَرَحِمَك»:
  15. «بترس از خداى عزوجل، ترسى كه اگر نيكى جن و انس را آورده باشى، عذابت كند و اميد به خدا
  16. داشته باشد، اميدى كه اگر گناهان جن و انس را آورده باشى، تو را رحم كند».
  17. پرهيزگاران از خاتمه و عاقبت خود هراسانند، آنها مى‏ترسند مبادا دچار سوء خاتمه و بدى عاقبت شوند.
  18. مرحوم فيض كاشانى در مورد سوء خاتمه سخنانى دارد كه ذكر آن بى‏فائده نيست، ايشان مى‏فرمايند:
  19. «بدان كه سوء خاتمه و بدعاقبتى بر دو مرتبه است كه: يكى اعظم از ديگرى‏ است، اما مرتبه اول كه عظيم و هولناك است اين كه شك يا انكار بر قلب در نزد سكرات موت ظاهر شده، و بر اين حالت قبض روح مى‏شود و اين حالت حجابى بين او و بين خداوند مى‏شود، و موجب دورى دائمى و عذاب هميشگى خواهد شد، و مرتبه دوم كه به مرتبه اول نمى‏رسد دوستى و محبت امرى از امور دنيوى و شهوت و تمايلى از آن شهوات دنيوى بر قلب او غلبه مى‏كند، و آنقدر قلب او مشغول به آن امر مى‏شود كه ديگر جائى براى غير آن نيست، و اين حالت موجب مى‏شود كه توجه او به دنيا شود و هرچه توجه او از خدا دور شودف به دنيا نزديك مى شود، حجاب بيشتر مى‏شود، وقتى حجاب آيد عذاب آيد، زيرا آتش الهى نمى‏گيرد مگر محجوبين و كسانى را كه بين آنها و خداوند پرده‏اى حائل شد و اما مؤمنى كه قلبش سليم وسالم از حب دنيا است و هم و غمش خداوند است آتش جهنم به او گويد: عبور كن اى مؤمن كه نور تو شعله آتش مرا خاموش كرد». مرحوم فيض در ادامه سخنانش مى‏گويد:
  20. «هرگاه قبض روح در حالت غلبه حبّ دنيا باشد، مسئله مشكل است، زيرا انسان بر آنچه زيسته مى‏ميرد، و ممكن نيست‏
  21. قلب صفت ديگرى بعد از مرگ اكتساب كند كه متضاد صفت غالبى آن باشد، چون در قلوب تصرف ممكن نيست، مگر با عمل كردن جوارح و اعضاء و به تحقيق جوارح و اعضاء با مرگ باطل و فانى شده، و عمل كردن آنها نيز چنين شده است، پس نه اميدى در عملى و نه اميدى در رجوع به دنيا است كه تدارك كند، و در اين هنگام حسرت عظيم مى‏شود مگر اين كه اصل ايمان و محبت خداوند در قلب او رسوخ كرده باشد و با عمل صالح تقويت شده باشد، اگر چنين بود اين حالت كه در موقع مرگ عارض بر قلب شده، محو مى‏گردد، اگر ايمان او به اندازه مثقالى باشد او را در زمان كوتاهى از آتش خارج مى‏كند، و اگر كمتر باشد توقف او در آتش بيشتر است و اگر به اندازه مثقال و دانه گندمى ايمان بيشتر نداشته باشد از آتش خارج مى‏شود گرچه بعد از هزاران سال‏ باشد».
  22. پس بطور كلى مى‏توان استفاده كرد كه سوء خاتمه يا به عارض شدن حالت انكار و شك و ترديد در معتقدات است و يا به عارض شدن حبّ دنيا بر قلب است كه خداوند انشاء الله ما را از اين دو مصون دارد، و خوف ما را با مهر اميد آرامش بخشد.
  23. الهى قمشه‏اى در ذيل اين فراز (يعمل الاعمال الصالحة و هو على و جل) گويد:

         همه نيكى كند و از عدل بارى             همى ترسد نيابد رستگارى‏

             كه هرگز با مقام عدل داور             ندارد كس فلاح خويش باور

             اگر سر زد ز خاصانش گناهى             نباشند ايمن از قهر الهى‏

  1. هم آخر كس نداند تا سرانجام             چه پيش آيد كه سازد خاطر آرام‏

             بساط عشق را شيب و فراز است             مآل «2» زندگى نگشوده راز است‏

             كه چون با ناز يار افتد سر و كار             بسوزد يا بسازد لطف دادار

  1.  چه خواهد يار فرجامش ندانى             فراقش يا وصال جاودانى‏

             اگر مهرش فروزد جسم و جان را             هم ار نازى كند سوزد جهان را

             به نازى كار عالم زار سازد             هزاران گلستان را خار سازد

  1. بموج آرد اگر بحر كرم را             فرا گيرد هزاران بوالحكم را

             وگر جنبش فتد در قلزم  قهر             نيابى خشك دامان هيچ در شهر

                        اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج‏2، ص: 235

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید