بسم الله الرحمن الرحیم
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- -نهج البلاغه – متقین - 58- 59- شامگاهان هراسان و صبحگاهان خوشحال!
- «يبيت حذرا و يصبح فرحا حذرا لما حذر من الغفلة و فرحا بما اصاب من الفضل و الرحمة»
- ترجمه: شخص پرهيزگار شب را به سر مىبرد (در حالى كه از غفلت خويش) هراسان است. و صبح مىكند در حالى كه خوشحال است، ترسناك براى غفلتى كه از آن ترسانده شده و خوشنود و خوشحال براى فضل و رحمت الهى كه به او رسيده است. ***
- شرح: مرحوم خوئى و بحرانى در شرحهاى خود متذكر شدهاند كه ظاهر كلام مولى على (عليه السلام) اين نيست كه شب اختصاص به خوف و روز اختصاص به خوشحالى دارد، بلكه كنايه است از اين كه آنها هميشه بين خوف و رجاء هستند، بين ترس و خوشنودى به سر مىبرند، چنانكه در عرف هم اين كنايه معمول است و حضرت به جاى خوف و رجاء، لازم اين دو را ذكر كردهاند، لازمه خوف حذر و لازمه رجاء خوشحالى و فرح است. (حذر را صاحب مفردات گويد «احتراز عن مخيف»: «دورى از شىء ترسناك كه مىترساند». پس احتراز و دورى لازمه ترس و خوشنودى لازمه اميد و شوق است.
- البته چنانكه بحرانى گفته احتمال دارد فقره سابق هم همين معنى كنائى را داشته باشد، يعنى دائماً در ذكر و شكرند نه اين كه ذكر مختص به صبح و شكر مختص به شام باشد.
- اين فراز از خطبه دو احتمال در آن است: يكى اين كه ترس از غفلت و ترك ياد خدا باشد، و وحشت دارند كه در زمره غافلان باشند، كه خدا دست عنايت خود را از سر آنها برداشته و لذت انس با خود را از آنها گرفته، گرچه هيچ عذابى هم روز قيامت براى آنها نباشد، همين كه خود را در زمره آنها ببينند كه ديگر محبوب به آنها توجه نمىكند، بيمناكند، و در مقابل خوشنود به چيزهائى هستند كه خدا در اين دنيا به آنها تفضّل و عنايت كرده است، به آنها دين اسلام و دوستى و پيروى محمدو آلمحمد (صلى الله عليه و آله) را داده است، و رحمت او است كه به هر كس كه بخواهد مىدهد، چنانكه فرمود: قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ: «بگو اى پيامبر كه تفضّل و فضل به دست خدا است، به هر كس كه بخواهد مىدهد، و خداوند رحمتش واسع و عليم است* رحمتش را به هر كه بخواهد مختص مىكند، و خداوند صاحب فضل عظيم است».
- و احتمال دوم اين كه ترسناك از عذاب و عقابى باشند كه در اثر غفلت در دنيا و آخرت گريبانگير آنها مىشود و خوشنود به اجر و ثوابهائى كه در اثر عمل به احكام به آنها مىرسد، يعنى نفس عبادات آنها رحمت و فضل الهى است، كه به آنها رسيده و موجب اجر و پاداش است، پس سرور آنها به حسنات آنها است كه موجب پاداش الهى است.
- حاصل دو احتمال اين كه در احتمال اول خوف از نفس غفلت و در نتيجه عدم توجه خداوند به غافل است، و خوشنودى به رحمتهائى كه خداوند بدون عوض به او داده، و هيچ عملى در مقابل آن انجام نداده است و احتمال دوم اين كه خوف از عقاب غفلت چه دنيوى و چه اخروى و فرح و شادمانى به عبادات و حسناتى كه خود رحمت الهى است و به او رسيده به خاطر ثوابهائى كه بر آن مترتب مىشود.
- در روايتى مسعدة بن صدقه، از امام صادق (عليه السلام) نقل مىكند كه فرمود: «مَنْ سَرَّته حَسَنَتُه و ساءَته سيّئتُه فهو مؤمن»:
- «كسى كه حسنة و كار شايسته او خشنودش كند، و كار زشت او ناراحتش كند، او مؤمن است».
- در روايتى ديگر نيز امام پنجم باقر العلوم (عليه السلام) فرمودند: پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) از بهترين و برگزيدهترين بندگان سؤال شدند، فرمودند:
- «الذّين اذا احْسَنُوا استَبْشَروا وَ اذا أَساؤُا استَغْفَروا و اذا اعطُوا شكروا و اذا ابْتَلُوا صبروا و اذا غَضَبوا غَفَروا»: «كسانى كه وقتى احسان كرده و كار نيك كنند، خشنودند و وقتى كار ناشايست كنند، استغفار نمايند و وقتى چيزى به آنها اعطاء شود شكرگزارند، و وقتى به مصيبت مبتلا شدند، صبر كنند، و وقتى ناراحت و غضبناك شدند، ببخشند و درگذرند».
- بارى عامل دلهره متقين غفلت است، آفتى كه به جان انسانها مىافتد و آنها را به ورطه نابودى و هلاكت مىسپارد.
- صاحب لئالى الاخبار از بعضى بزرگان نقل مىكند كه فرمود: غفلت قلب از حق، عظيمترين عيوب و بزرگترين گناهان است، گرچه به اندازه آنى از آنات و لحظهاى از لحظات باشد، و چنانكه عوام مردم بر سيئات خود عقاب مىشوند، همچنين خواص و مقربين بر غفلات خود عقاب مىشوند، پس بپرهيز از اختلاط و نشست و برخاست با اصحاب غفلت در هر حالى، اگر مىخواهى از اهل كمال و محبت و دوستى خدا شوى!
- در روايتى خداوند به موسى (عليه السلام) فرمود: «يا مُوسى مَنْ احَبَّنى لَمْ يَنْسَنى»: «اى موسى كسى كه مرا دوست دارد فراموشم نمىكند». يعنى يكى از عوامل غفلت و نسيان، عدم دوستى و محبت است، زيرا كه محبّ هيچگاه محبوب را از صفحه ذهن خود پاك نكرده و فراموشش نمىكند.
- در روايتى منسوب به امام ششم (عليه السلام) در مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه چنين آمده است: «اعراب القلوب اربعةٌ انواع رفع و فتحٌ و خَفْضٌ و وَقْف فرفع القلب فى ذكر اللّه و فَتْحُ القلبِ فى الرّضا عَنِ اللّه و خَفْضُ القلب في الاشتِغال بغير اللّه و وَقْفُ القلب فى الغَفْلَةِ عَنِ اللّه .... و اذا غَفَلَ عن ذكر اللّه كَيفَ تَراه بَعد ذلك مَوقُوفاً مَحْبُوباً قَد قَسا وَ اظْلَمَ مُنْذُ فارَقَ نُورَ التعظيم .... و علامةُ الوَقْف ثَلاثَةُ اشياء زَوال حلاوةِ الطّاعَة و عَدَمُ مرارةِ المَعْصِيَة و الْتِباس عِلمِ الحلال بالحرام»:
- «اعراب قلبها چهار نوع است: رفع، فتحه، كسره، سكون، رفع (ضمّه) قلب و بلندمرتبه بودن آن در اين است كه قلب در ياد خدا باشد، و فتح و گشادگى آن در رضايت از خدا و قضاى او باشد، و كسر قلب و چيزى كه موجب به زير كشيدن قلب مىشود، پرداختن به غير خدا است، و توقف و سكون قلب در غفلت از خداوند است ... و زمانى كه (قلب) غافل از ذكر خدا شد، چگونه مىبينى آن را بعد از اين كه غفلت او را فراگرفته، (مىبينى آن را) قلبى متوقف و محجوب كه قسى و تاريك شده از وقتى كه نور تعظيم از آن مفارقت و هجرت كرده است ... و نشانه توقف قلب سه چيز است: برطرف شدن حلاوت طاعت و عبادت و عدم تلخى معصيت و مشتبه شدن علم حلال به حرام»، و اين كه نفهمد كدام حلال و كدام حرام است و عدم احتياط در خوردنيها و پوشيدنيها.
- مرحوم عبدالرزاق گيلانى در شرح خود بر كتاب شريف «مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة» در ذيل عبارات فوق چنين گويد: «يعنى وقف دل در غفلت از خدا است و به ياد او نبودن، و وجه مناسبت «وقف» به غفلت آن است كه وقف به معنى قطع است و غفلت از حضرت بارى نيز موجب قطع منافع دنيوى و اخروى است. اما دنيوى بواسطه آن كه اكثر منافع دنيوى منوط است، به ذكر الهى مثل طول عمر و وسعت رزق و عدم تظلم از ظالم، چنانكه در كتب ادعيه و احاديث مذكور است و از براى هر كدام از فوائد مذكوره، دعائى مقرّر است، حتّى گفتهاند كه: هيچ صيدى به قيد (و دام) صياد در نمىآيد، مگر به ترك ذكر خداى تعالى ...
- سپس در مورد عبارت «اذا غفل عن ذكر الله ...» مىگويد: «يعنى هرگاه كسى .... بعد از ياد الهى و توجه به جناب احديت به سبب اشتغال به كارهاى دنياى دنيه و ميل به لذّات فانيه كاسده (كه اهل معرفت به آن توجه نكرده و بازارش نزد آنها كساد است) از ياد او غافل شود، و از معموره ذكر رو به خرابه غفلت آرد، در اين حالت چنين مىيابد كه گويا از نورانيت به ظلمت، و از انس به وحشت ميل نموده، از اين جهت است كه مردان خدا و دوستان او از اختلاط مردم متوحشند، و در ميان مردم به ديوانگان و بلها (احمقها) شبيهند، و فى الواقع به عكس اين است و ...».
- در مورد نشانههاى سهگانه نيز چنين گويد: نشانه وقف ... سه چيز است: يكى- زائل شدن لذّت است از فعال عبادت، يعنى از طاعت و عبادت لذّت نيافتن، و اين نشانه غفلت و قساوت قلب است، چرا كه لذت طاعت و بندگى نمىباشد مگر با حضور قلب واطمينان خاطر، و در حال وقف كه حال غفلت است نه حضور قلب است و نه اطمينان خاطر.
- دوم- تلخ نبودن معصيت است، اين نيز نشانه غفلت است، چرا كه ادراك كردن مرارت و تلخى از فعل معصيت فرع صفاى باطن است و ادراك كردن لذت از فعل طاعت، و در حال وقف و غفلت از بارى عزّاسمه، چنانكه از ارتكاب طاعت لذّت نيست از اقتراف (ارتكاب) گناه نيز تلخى نخواهد بود، از اين جهت است كه از اهل اللّه اگر گاهى به سبيل اتفاق خواه از روى اختيار و خواه از روى اضطرار خلاف شرعى يا اخلاف اولائى صادر شود، در كام ايشان بسيار تلخ و ناگوار است و فى الفور در مقام تدارك و استغفار مىشوند به خلاف اهل دنيا و اهل قساوت قلب، كه در حال ايشان به عكس اين است، بندگى خالق به ايشان در نهايت صعوبت و تلخى است و اطاعت مخلوق در غايت سهولت و گوارائى، بسا باشد كه از خدمت سلاطين و حكام به توقع مرتبه پستى و نفع سهلى متحمل زحمات شاقّه شوند، و تمام روز و شب به گرسنگى و سرما و گرما و بى خوابى به سر برند، و به اين حال راضى باشند، و از دو ركعت نماز به وقت كه فى الجمله به حضور قلب باشد كاره باشند و ندانند كه فائده اين فايدهاى است ثابت و غيرمنقطع، و فائده آن اگر بشود فائدهاى است دنيوى و منقطع و مشوب و آميخته به چندين كدورات و مكاره، و منشأ اين نيست مگر غفلت و به خاطر نياوردن مراتب عاليه قرب الهى و راه نبردن به عظمت و بزرگى او.
- سوم- اشتباه حلال است به حرام، يعنى در مأكولات (خوردنيها) و مطعومات (چشيدنيها) و مكاسب احتياط ننمودن و حرام و مشتبه را از حلال و غير مشتبه تميز نكردن و مانند
- گاو خوش علف، هر چه به دست افتد صرف كردن و به حيطه تصرف درآوردن، اين صفت نيز نشانه غفلت است.
- سپس اضافه مىكند فائده قيد علم (كه فرمود اشتباه علم حلال و حرام مىشود) اشاره است به آن كه اشتباه و عدم تميز ميان حرام و حلال در هنگام غفلت از خداوند به لحاظ علم فرد غافل است و عدم مراعات علم نه به نظر و لحاظ نفس حرام و حلال كه معلومند، زيرا كه حلال و حرام مشخص هستند، و اشتباه نمىشود، بلكه علم به اين دو مشتبه مىشود.
- آرى قلبى كه در اثر بيمارى غفلت، مريض شد، بهترين غذا در ذائقهاش تلخ مىشود و از اين رو بهترين غذاى روحى عبادت و ذكر و ياد حق را تلخ مىپندارد و تلخى معصيت را شيرين مىانگارد و در اثر اختلال روحى حلال و حرام و مشتبه را استعمال مىكند و چون گاو خوش علف هر چه به دست آيد، خوردن و از هر كجا به دست آيد بردن.
- اگر كسى واقعاً طعم ذكر و محبت الهى را چشيد، مگر از محبوب روى برمىگرداند؟ و به قول امام سجاد (عليه السلام): «مَنْ ذَا الَّذى ذاقَ طَعْمَ مَحَبّتك فَرامَ مِنكَ بَدلا؛
چه كسى است كه طعم محبّت تو را چشيد و ديگرى را به جاى تو برگزيد و اراده نمود» هرگز چشنده محبت محض و محض محبت و آن كه از جام حقيقت توجه به خدا نوشيد، به طرف محبت مجازى روى نمىآورد، و آن كه چنين محبتى با گوشت و پوستش آميخته شد و پردههاى غفلت كنار رفت و به وصال دوست مىانديشد.
- و به قول مرحوم الهى قمشهاى آن شيدا و واله محبوب:
من طاير قدّوسيم مرغ گلستان نيستم مست مىلاهوتيم زين مى پرستان نيستم
حور است و غلمان چاكرم ماه است و انجم در برم خورشيد چرخ اخضرم شمع شبستان نيستم
- از مهرت اى خورشيد جان چون ذرهام هر سوروان مجذوب حسن ديگران اى ماه خوبان نيستم
هر روز چون آه سحر گردم به كويت در به در شايد نمائى يك نظر نوميد ز احسان نيستم
گر من فقيرم هر شبى دارم ز يارب يا ربى جشنى نوائى مطربى كمتر ز سلطان نيستم
- اين خاكيان تيره دل مستند و غرق آب و گل من دل بر آن ماه چون گل مستم كز اينان نيستم
گرزار و بيمارم چه غم شادم بهر رنج و الم با درد عشقت اى صنم محتاج درمان نيستم
روزى الهى مرغ جان بيرون پرد زين آشيان بينى مرا با عرشيان زين ملك و سامان نيستم
- غفلت و نسيان گرچه در بسيارى از امور دنيوى و حوادث ناگوار نعمتى است كه خداوند در وجود انسان قرار داده است، اگر غفلت و فراموشى نباشد انسان نمىتواند زندگى كند، مثلا انسان عزيزترين عزيزان را از دست مىدهد، در ابتدا سر به ديوار زدن و ناله كردن است كه اگر اين حالت ادامه يابد، چند روزى بيشتر نمىتواند زنده بماند ولى خداوند غفلت و فراموشى را مثل پرده سياه شب بر قلب او مىافكند و به او اجازه زندگى مىدهد، اگر در مشكلات و مصائب انسان از بين نرود هر لحظه زندگى با اين مصيبتها مرگ است، اينگونه، غفلت لازمه مكانيسم روحى و جسمى انسان است اين نعمتى است كه در وجود انسانى عامل بقاى زندگى است ولى اين غفلت در همين محدوده ضرورى است و نبايد گذاشت به حريم خداشناسى راه پيدا كند، نبايد به قلمرو امور اخروى راه پيدا كند. اين غفلتى است كه بزرگان و ائمه اطهار (عليهم السلام) ما را به بيدارى از آن هشدار مىدهند.
- و مولى على (عليه السلام) مىفرمايد: «آيا بيدار شونده از خواب غفلت نيست، كه قبل از پايان مدّتش بيدار شود».«الا مستيقظٌ مِنْ غفلته قَبْل نَفاد مدّته»:
- «آيا متوجهى نيست كه از خواب خود قبل از مرگش (بيدار شده) و متنّبه گردد». اين غفلتى است كه اگر بر قلب حاكم شد ديگر توجه و بيدارى چشم بىفائده است، بصيرت كه به خواب رفت، بيدارى بصر سودى نبخشد.«الا مُنْتَبِه مِنْ رَقدته قبل حين مُنْيَتِه»:
- مولى فرمودند: «توجه و بيدارى چشمها با غفلت قلبها بىفائده است». «انْتباه العُيون لا يَنْفَع مع غَفْلَة القُلوب»:
- اين غفلتى است كه اگر مستولى بر انسان شد، بيدارِ خواب است و حاضرى غائب و بينندهاى كور و شنوندهاى كر و گويندهاى لال. مولى خطاب به مردم زمان خود مىفرمايد: «ما لى اراكُم ... أيقاظا نُوَّماً و شُهوداً غُيّباً و ناظِرَةً عمياء و سامعةً صَمّاء و ناطقَةً بَكما»: «چه شده كه شما را ... بيداران خوابآلود و حاضران غائب و بيننده كورو شنونده كر و گوينده لال مىبينم».
- در روايتى از امام صادق (عليه السلام) آمده كه از شش چيز تعجب مىكنم، سه چيز مرا مىخنداند و سه چيز مىگرياند، آن كه مىگرياند: 1- فراق و دورى دوستان (مثل) محمد (صلى الله عليهوآله). 2- ترس از خداوندى كه از همه چيز آگاه است (يا ترس از آن اعمالى كه آورده مىشود). 3- ايستادن در مقابل قدرت خداوند.
- و اما آن سه كه مىخنداند اين كه: 1- طالب دنيا است و موت او را مىطلبد. 2- غافل است ولى از او غفلت نشده (يعنى خداوند از او غافل نيست). 3- خنده كنندهاى كه دهانش پر از خنده است و نمىداند آيا بخشيده شده يا مورد سخط و غضب است.
- از آيات قرآن استفاده مىشود كه غفلت انسان را به جهنم سوق مىدهد. سوره يونس آيات 7 و 8 مىخوانيم: وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ- أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ: «و كسانى كه از نشانههاى ما غافلند* آنها جايگاهشان آتش است به سبب آنچه كسب كرده بودند». و يا در آيه 17 سوره جن مىخوانيم: وَ مَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذكر رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذاباً صَعَداً: «كسى كه از ذكر و ياد پروردگارش روى گرداند، او را به عذاب شديد و روزافزونى گرفتار سازد». اين آيات به خوبى نشان دهنده عاقبت غافلين است.
- راستى چرا اين همه غفلت؟! اگر انسان بداند كه خداوند مراقب و مواظب او است إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً و اگر بداند خداوند ناظر اعمال او است أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى چگونه غفلت مىكند، اگر ايمان به اين مطلب باشد كجا بى خبرى به سراغ انسان مىآيد.
- الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم