بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
نهج البلاغه – متقین- 63 و 64- -2 آميختن حلم باعلم و گفتار با كردار
«يمزج الحلم بالعلم و القول بالعمل»
- پرهيزگار و متقى بردبارى و دانش را به هم آميخته و گفتار را با كردار هماهنگ ساخته است.
- شرح: در مورد حليم بودن وعليم بودن پرهيزگاران در موارد مختلفى از خطبه بحث شد، از جمله در ذيل «اما النهار فحلماءعلماء» و «علما فى حلم » ولى نكتهاى كه باعث شده اين جا حضرت براى سومين بار روى حلم و چهارمين بار روىعلم تكيه كنند تركيب و مخلوط كردن حلم وعلم است، حلم آنها از روى آگاهى و آگاهى آنها مبتنى بر حلم است.
- اگر در جائى بردبارى به خرج مىدهد، و حوصله مىكند، از روىعلم و آگاهى به ثمرات حلم و پاداشهائى است كه خداوند براى فرد حليم قرار داده است، به خاطر فضيلت حلم است كه بردبارى مىكند نه مثل بعضى جاهلين كه از ضعف نفس و عدم مبالات به آنچه به او گفته مىشود يا با او عمل مىشود صبر و شكيبائى به خرج مىدهد، و اگر پرهيزگار دانش اندوزى مىكند، يا تعليم مىدهد، با تكيه به پشتِىِ حلم چنين مىكند، از طعنه جاهلين از كوره به در نمىرود و بر هدف و مسير خود استقامت مىكند.
- امام صادق (عليه السلام) در روايتى در كافى فرمودند:«اطلبُوا العِلْم وَ تَزَيَّنُوا مَعَه بِالحلم و الوَقار و تواضَعوا لِمَنْ تُعَلّمُونَه العلم و تواضَعُوا لِمنْ طلبتمُ منه العلم و لا تَكُونُواعلم اء جبّارين فَيَذْهبَ باطلُكم بِحِقِّكم»:«علم را طلب كنيد و خود را با توجه بهعلم تان به حلم و وقار زينت دهيد و براى كسانى كه به آنهاعلم مىآموزيد، متواضع باشيد، و نيز براى كسانى كه از آنهاعلم مىگيريد، خاضع باشيد، و همچون دانشمندان جبار و اشرافمنش نباشيد كه باطل شما حق شما از ميان مىبرد».
- و در روايتى ديگر «معاوية بن وهب» از امام صادق (عليه السلام) نقل مىكند كه فرمودند: «كانَ اميرالمؤمنين (عليه السلام) يقول يا طالب العلم انّ للعالم ثلاث علامات: العلم و الحلم والصمت و للمتكلّفِ ثلاث علامات: يُنازع مَنْ فَوقَه بالمعصية و يظلم مَن دونَه بالغلبة و يُظاهِرُ الظلّمة»:«اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: دانشمند (واقعى) داراى سه علامت است: دانش و بينش، حلم و بردبارى، سكوت و آرامش و وقار، و براى عالم نماها و دانشمندانى كه با تكلف، جامه علم را بر قامت نارساى خود پوشاندند، سه نشانه وجود دارد: با دانشمندانِ برتر و والاتر از خويش با كردارهاى آلوده به گناه، درگير شوند و با آنان بستيزند و نسبت به دانشمندان فرومايهتر از طريق قهر و غلبه ستمگرانه عمل كنند و ديگر آنكه از ستمگران و جفاپيشگان، حمايت و پشتيبانى نمايند».
- در حديث ديگرى از اميرالمؤمنينعلى (عليه السلام) است كه فرمود: «لا يكون السَّفَة و الغِرَّة فى قلبِ العالم»: «بىحوصلگى و غفلت در قلب عالم نمىباشد».
- بارى نقش علم دادن طرح است، و نقش حلم اجراء كردن آن،علم طرح دهنده و حلم مجرى آن است، در روايتى از امام صادق (عليه السلام) است كه: «العِلْمُ خَليل المؤمن و الحِملْمُ وزيره و العقل اميرُ جُنُوده»: «دانش دوست مؤمن و بردبارى وزير و عقل امير و پادشاه لشكريان مؤمن است».
- دوست خوب پند و نصيحت كند، و عقل پذيرفته و به حلم كه وزيرش است، مأموريت اجرا مىدهد، پس مگذار شيطان حلم تو را يعنى وزير تو را بربايد، كه پاىعلم و عقل لنگ است.
- درباره علم ، مرحون حاج شيخ عباس قمى در سفينة البحار از امام صادق (عليه السلام) نقل مىكند كه فرمودند:
«اذا كانَ يَوْمَ القيامة جَمَعَ اللّهُ عزّوَجلَّ النّاسَ فى صَعيد واحد وَ وُضِعَتِ المَوازين فَتُوزَنُ دِماءُ الشُّهداء مَعَ مِدادُ العُلماء فَيُرَجَّع مِدادُ العلماء على دماءِ الشُّهداء»: «وقتى قيامت برپا شود خداوند عزوجل مردم را در زمين و سطحى واحد جمع كرده و ترازوها را قرار مىدهد، و خونهاى شهداء با مركب علماء سنجيده مىشود و مركب علماء بر خونهاى شهداء ترجيح پيدا مىكند».
- هر چيزى در اين دنيا ترازوئى مخصوص به خود دارد، اشياء سنگين و داراى وزن، با ترازوهاى متعارف، حرارت و برودت با دماسنج، فشار هوا با فشارسنج، سرعت باد با بادسنج و بطور كلى هر چيزى مقياس و ميزانى براى اندازهگيرى دارد، در آخرت نيز هر چيزى ترازوئى دارد، مثلا ترازوى صفات اخلاقى و ارزشها، نمونههاى كامل اخلاق و شاخصهاى بارز ارزشها هستند، در زيارت حضرت على (عليه السلام) است: «السلام عليك يا ميزان الاعمال»؛ «سلام بر تو اى ترازوى اعمال» يعنى ديگران را با شاخص مولى مىسنجند،
- در اين روايت نيز ترازوى خونهاى شهداء مُركَّب علماء است ارزش خون شهید با ارزش مُركَّبى كه عالم با آن نوشته، روشن مىشود. در طرفى خونهاى تمام شهداء را مىگذارند، و در كفّه ديگر تمام مُركَّب علماء را در طول تاريخ، چه موازنهاى، چه اندازهگيرى ومحاسبهاى! و در اين موازنه مُركَّب سياه برخون سرخ سنگينى مىكند!
- اگر همه بحثهاى اسلام درباره علم كنار گذاشته شود و همين يك حديث درباره نظر و ديد اسلام بهعلم مطرح شود، براى وسعت ديد و بلندنظرى اين مكتب كافى است. چرا چنين است، مگر خون شهید كمارزش است؟! خير، آيهاى كه درباره شهید است كه نزد پروردگارش زنده و روزى خورنده است، براى غيرشهید نيست وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ: اين خون شهید است كه موجب حيات او است.
- با توجه به اين ارزش شهید چرا مُركَّب عالم از خون شهید برتر است، در اينجا تذكر چهار نكته لازم است:
دانشمند با قلمش با روح و فكر و انديشه مردم سر و كار دارد، و شهید با شمشيرش با جسم مردم، شهید ضربه بر پيكر مردم مىزند، ولى عالم تازيانه بر گرده افكار مردم، گاه يك قطره مركّب عالم كه سطرى بنگارد از نظر هدايت و تحول جامعه به سوى سعادت، اثرش بيشتر از خونهاى شهداى در راه خداست، گاه يك يا چند قطره مركب عالم جملهاى بر روى كاغذى شده و دست استعمارى را كوتاه مىكند، و او را به عقبنشينى وامىدارد، چنانكه فتواى معروف مرحوم شيرازى در رابطه با تحريم تنباكو چنين كرد، با اينكه شايد بيش از چند كلمه نبود، يا پيامهاى رهبر كبير انقلاب امام خمينى (رحمه الله) چنان كرد كه شايد خون شهدا به تنهائى نمىكرد، كار شهید باارزش است ولى كار عالم باارزشتر.
- خون شهید بايد از مركّب دانشمندان مدد گيرد تا رنگ ابديت پيدا كند، در مكان و زمان خاصى شهید شده، چه
مىتواند خون او را به تمام كره زمين كشد، و در پهنه زمين و زمان بگستراند، اين مركب سر قلم دانشمند است، اگر اين نبود، ممكن بود كمرنگ و سپس بىرنگ شود.
- خون شهید و شهادت او يك حادثه است، حادثه نياز به تحليل دارد، عوامل اين حادثه چه بوده؟ پيامدهايش چه بوده؟ امروز مىگويند خون شهید پيام دارد، پيامرسان آن عالم است، او است كه بايد با تجزيه و تحليل، حادثه را موشكافى كرده، و پيام را بيرون كشد، اگرعلم اء و نويسندگان اسلامى نبودند تا به اين حد حادثه كربلا و خون شهداى آن و پيام سرور آنها حسين بن على (عليهما السلام) آشكار نمىشد، اگر دانشمندان و نويسندگان نبوند پيام خون حسين (عليه السلام) و پيام جهانى و انسانى او (هيهات منّا الذّلة) كه هميشه بعنوان تابلوئى روشن در مسير هر قوم و ملتى متجلّى است روشن نمىشد.
- بلكه بايد گفت اثبات شهادت و اينكه خون ريخته شده خون شهید است، چه بسا با قلم دانشمندان است، اگر تجزيه و تحليل آنها نباشد، ممكن است خون شهید نيز هدر رود، و حتى او بعنوان فردى طاغى و ياغى و فردى دوستدار دنيا و جاه و مقام قلمداد شود، چنانكه بعضى خواستند نهضت حسينى را چنين قلمداد كنند! شهادت هميشه ميسر نيست، گاهى زمينه شهادت و جهاد در مقابل دشمن نمىباشد، شايد دهها سال طول بكشد و زمينهاى براى شهادت پيش نيايد، خصوصاً بعد از زمان معصومين (عليهم السلام).شهادت و شهید و جهاد نظامى مقعطى است، ولى جهاد با قلم اين اسلحه كوچك قدرتمند هميشه هست، هر زمان هر روز و هر شب مىتوان با آن وارد جنگ شد، و در اعتلاى حق نسبت به هر حادثهاى كوشيد، و به عبارت ديگر خون شهید محدوده زمانى مكانى دارد، ولى قلم محدوديتى مثل آن ندارد.
- وَالقَولَ بِالعَمَل- هماهنگى گفتار با كردار مسئله ديگر كه روى آن تكيه مىكنند تركيب قول و عمل يا گفتار و رفتار با هم است آدم پرهيزگار قول را با عمل تزئين مىكند، عمل او موافق او است، اگر امر به معروف مىكند، خود عالم به آن معروف مىباشد و اگر نهى از منكر مىكند، خود از آن باز مىايستد، و مرتكب نمىشود، وعده مىدهد و وفا مىكند، هرگز چيزى نمىگويد كه انجام ندهد، و وعدهاى نمىدهد كه از آن تخلف كند، زيرا مىداند دچار سخط و غضب الهى مىشود، خداوند مىفرمايد: لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ- كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ: «چرا مىگوئيد آنچه را انجام نمىدهيد، بزرگ است نزد خداوند از نظر غضب و سخط اينكه بگوئيد آنچه را كه انجام نمىدهيد».
- غضب الهى كه در عذاب او جلوه مىكند، بسيار ناگوار است.فَكُبْكِبُوا فِيها هُمْ وَ الْغاوُونَ* وَ جُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ: «آنها و گمراهان به روى در آتش افكنده شوند* و لشكريان ابليس نيز همگى چنان شوند».
- در ذيل اين آيه فَكُبْكِبُوا فِيها هُمْ وَ الْغاوُونَ ابى بصير از امام باقر (عليه السلام) نقل مىكند كه حضرت فرموند:«هم قومٌ وَصَفُوا عدلا بِالسِنَتِهم ثمَّ خالَفُوه الى غيره»: «اينها (كه دچار عذاب شده و به رو به آتش مىافتند) كسانى هستند كه سخن خوب و حرف حق را با زبانهايشان گفتند، سپس نسبت به غير در مرحله عمل مخالفت كردند».ابن ابى الحديد گويد شعرا حوص به اين مطلب اشاره دارد كه: وَ اراك تَفعَلُ ما تَقُول و بعضُهم ..... مَذِقُ اللسان يقول ما لا يفعَلْ (و مىبينيم تو را كه عمل مىكنى آنچه مىگويى، و بعضى از آنها زبان منافقانه دارند و مىگويند آنچه را كه انجام نمىدهند).
- آفات علم بى عمل مرحوم مجلسى در جلد دوم بحار الانوار كه درباره علم است، از صفحه 26 به بعد روايات عالم بى عمل را آورده است و ما از آن منبع و منابع ديگر به بعضى آفات علم بىعمل اشاره مىكنيم: 1-علم بى عمل موجب نابودى و از بين رفتمعلم است، در روايتى از رسول گرامى (صلى الله عليه و آله) چنين آمده است:«انّ العِلمَ يَهْتِفُ بالعمل فَان اجابه و الّا ارتَحَلَ عنه»:علم عمل را ندا مىكند اگر جواب داد كه هيچ وگرنه از وجود آن عالم كوچ مىكند». از اين روايت استفاده مىشود كه علم نوعى انگيزه در انسان ايجاد مىكند و فقط مثل دوستى عزيز انسان را صدا مىزند، اگر پاسخ گفتى با تو است، و اگر پاسخ ندادى، علامت بىاعتنائى گرفته، و ديگر منتظر تو نمىماند، و از تو جدا مىشود.
- علم تحريك مىكند، ولى هرگز مجبور نمىكند، يعنى اين طور نيست كه هر عالمى به صرفعلم داشتن عامل باشد، وعلم او، او را به مرحله عمل كشد، خير،علم فقط مىخواند تا چه كسى جوابش دهد! در مكتب اسلام عالم به كسى مىگويند كه عمل به عملش كند گرچه كم عمل باشد، يعنى ملاك عالم بودن تنها بهعلم نيست، به عمل بعد ازعلم است.
- در روايتى از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) آمده: «الا و انّ العالم مَنْ يعمل بالعلم و ان كان قليلَ العمل»: «آگاه باشيد كه عالم كسى است كه به علم عمل كند گرچه كم عمل باشد».عنوان عالم در اين مكتب بسته بر عمل است اگر عمل بعد ازعلم بود مىتوان به او اطلاق عالم كرد، گويا بعد ازعلم آموختن صبر مىكنند تا ببينند اين آدم به علم خود عمل مىكند يا نه، اگر كرد در جامعه اسلامى به عنوان عالم شناخته مىشود. مثل اينكه بگويند كسى كه دكتر شده تا عمل نكد وعلم را در بوته عمل نگذارد، مدرك به او داده نمىشود و به عنوان پزشك به او اطلاق نمىشود.
- از نظر روانى اثبات شده كه اگرعلم به مرحله اجرا درنيايد، به تدريج در اثر موريانه بى عملى از بين مىرود، در وادى بىعملى كبوترعلم نمىنشيند، و اگر بنشيند زود به پرواز درآمده كوچ مىكند، قلب عالم بىعمل شورهزارى است كه پرندهعلم رغبت به فرود آمدن در آنجا را ندارد و اگر مجبور به فرود شود قصد اقامت ندارد. اين مضمون روايت مولى على (عليه السلام) در نهجالبلاغه است كه مىفرمايد:«لاتَجْعَلُواعلم كُم جهلا و يقينَكم شكا اذاعلم تم فَاعملُوا و اذا اتيقَّنتُم فاقدموا»: «علم خود را جهل و نادانى و يقين خود را شك قرار ندهيد زمانى كه دانستيد عمل كنيد، و وقتى يقين كرديد اقدام كنيد!» چگونه مىشودعلم جهل مىشود؟ وقتى كه عمل به آن نشود.
- آنقدر عمل در اين مكتب مورد توجه است كه مولى على (عليه السلام) مىفرمايند: «انَّكم الَى العَمَل بماعلم تُم أحوج منكم الى تَعَلُّم مالم تَكُونُؤا تَعْلَمون»: (شما به عمل به آنچه مىدانيد محتاجتريد تا يادگيرى آنچه ياد نگرفتهايد) يعنى عمل به آنچه مىدانى بهتر از يادگيرى آن چيزى است كه نمىدانى.
- در روايتى ديگر مولى مىفرمايند: بر عالم است كه عمل به آنچه مىداند كند، سپس دنبال يادگيرى آنچه نمىداند رود.
- 2-علم بى عمل در نفوس مردم مؤثر نخواهد بود، در مقدمه كتاب معالم الاصول از مرحوم كلينى نقل مىكند كه امام صادق (عليه السلام) فرمودند:«انّ العالم اذا لم يعمل بِعلمه زلّت موعظَتُه عن القلوب كما يَزلّ المطَرُ عن الصّفا»:
- «عالم هنگامى كه عمل به عملش نكند، موعظه و پند او از قلبها مىلغزد، چنانكه باران از روى جسم صاف (مثل سنگ صاف) مىلغزد و نفوذ نمىكند». علم كه بايد مؤثر در قلوب شود، نفوذناپذير مىشود، كارائىعلم و نفوذپذيرى آن به عمل است.
- 3-علم بى عمل نه تنها مفيد نيست، كه دور كننده از خداوند و رحمت او نيز هست. بعضى مىگويندعلم بى عمل بىفائده است، ولى بايد گفت اى كاش چنين بود يعنى اى كاش مانند حيوان چهارپائى بود كه بر او كتاب بار است و به او ضرر نمىزند،علم بى عمل سنگدلى و قساوت و بدبختى مىآورد و نتيجه آن دورى از رحمت الهى است.
- در روايتى آمده كه شخصى نزد امام زينالعابدين (عليه السلام) آمد و از حضرت درباره مسائلى سؤال كرد و حضرت پاسخ گفتند، سپس خواست سؤال از مثل همان مسائل كند، حضرت فرمودند:«مكتوب فى الانجيل: لا تَطلُبُواعلم ما لا تَعلَمون و لمّا تعمَلوا بماعلم تُم فَانّ العلم اذا لم يعمل به لم يَزَدْ صاحبه الّا كُفْراً و لم يَزْدَد من اللّه تعالى الّا بُعْداً»:«در انجيل نوشته شده كه دانستن آنچه نمىدانيد را طلب نكنيد، در حالى كه هنوز به آنچه مىدانيد عمل نكردهايد، زيراعلم هنگامى كه به آن عمل نشود، صاحبش را غير از كفر نمىافزايد، و به غير از دورى از خداوند چيزى زياد نمىكند».
- از حضرت عيسى (عليه السلام) نقل شده كه فرمود: «ديدم سنگى را كه روى آن نوشته بود، مرا برگردان، من برگرداندم، در پشت آن نوشته شده بود:«مَنْ لا يَعمَل بِما يَعْلَمُ مَشؤُومٌ عَلَيهِ طَلَبُ مالا يَعْلم وَ مَرْدُودٌ عَلَيه ماعلم »: «كسى كه عمل به آنچه مىداند نكند، طلب آنچه نمىداند براى او بدبختى است، و آنچه مىداند بىفائده و مردوداست».
- در روايتى از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) آمده: «كلُّعلم وَ بالٌ على صاحِبه الّا من عمل به»:«هرعلم ى موجب وخامت و بدعاقبتى صاحبش است مگر اين كه به آن عمل كند».(المرعى الوبيل) را گفتهاند مزرعه و چراگاهى است كه آفت زده باشد، هرعلم ى نيز مثل مزرعه آفت زدهاى است كه چراگاه شيطان است مگر اينكه صاحب آن به آن عمل كند، و گويا عمل، عامل پيشگيرى از آفت اين مزرعه است.
- 4- موجب عقوبت سنگين است كه بدترين آن خارج شدن حلاوت ياد و ذكر خدا از قلب است- در روايتى آمده است كه خداوند تبارك و تعالى به حضرت داود (عليه السلام) وحى رساند كه: «انّ اهوَنَ ما انَا صانِعٌ بِعالم غير عامل بِعِلمِه اشَدُّ مِنْ سَبْعين عقوبةً انْ اخرِجَ مِنْ قَلبِه حلاوةَ ذِكرى»: «همانا سبكترين و خفيفترين كارى كه با عالم غير عامل به عملش مىكنم، شديدتر از هفتاد عقوبت است، و آن اين است كه شيرينى ذكر خود را از قلب او خارج مىكنم».
- در روايتى از امام صادق (عليه السلام) آمده كه مفضّل از حضرت پرسيد: «بِمَ يُعَرفُ الناجى؟ فقال: مَنْ كانَ فِعلُهُ لِقَوله مُوافِقاً فهو ناج وَ مَن لم يَكُن فِعْلُهُ لَقَولهِ موافِقاً فانّما ذلك مُستَودَعٌ»:«به چه چيزى رستگار و ناجى شناخته مىشود؟ فرمود: كسى كه فعلش با قولش موافق باشد، او رستگار است، و كسى كه فعلش موافق قولش نباشد، او كسى است كهعلم و ايمان چند روزى به او به وديعت داده شده، و سپس از او به كوچكترين امتحانى سلب مىشود».
- انسانى كه علم و ايمان در وجودش مستقر نشده، بلكه مستودع است، راه نجاتى براى او نيست. ازُدى در روايتى ديگر از آن حضرت نقل مىكند كه فرمودند : «ابْلِغْ مَوالينا عَنّا السَّلام وَ اخْبِرْهُمْ انّا لا نُغْنى عنهم مِنَ اللّه شيئاً الّا بِعَمَل و ...»: «به دوستداران ما از طرف ما سلام برسان و به آنها خبر ده كه ما چيزى به آنها نمىدهيم (و شفاعت آنها را نمىكنيم) مگر با عمل ...»؛ سپس افزودند: آنها هرگز به فلاح نمىرسند، مگر با عمل و پرهيزگارى، و شديدترين مردم از نظر حسرت در قيامت آن كسى است كه سخن صحيحى گويد، و سپس خود به خلاف آن عمل كند.
- برعكس طبق روايت آن حضرت اگر كسى براى خدا دانش آموخت، و براى او عمل كرد، و تعليم داد، در آسمانها عظيم و بزرگ خوانده مىشود.«مَنْ تَعَلّم للّه عزّوَجلَّ و عَمِل للّه وعلم للّه دُعِىَ فى مَلَكُوتِ السّماوات عَظيماً».اين بزرگوارانى كه به ما اين علوم را آموختند، خود قبل از همه عامل به آن بودند، نهجالبلاغه مولى را ببينيد حضرت در پايان خطبه 175 كه مردم را پند مىدهد، مىفرمايد: «ايها الناس انّى و الله ما احُثّكُم على طاعة الّا و اسْبَقُكُم اليها و لا انهاكم عن معصية الّا و اتَناهى قبلَكُم عنها»: «اى مردم به خدا قسم شما را به كار نيك و طاعتى ترغيب و تحريص نمىكنم، مگر اين كه در انجام آن بر شما سبقت مىگيرم و از معصيتى نهى نمىكنم مگر اين كه قبل از شما از آن دورى مىجويم».پيروان راستين اين بزرگان هم چنين هستند، شما در احوالات شيخ طوسى ببينيد گفتهاند وقتى مصباح المتهجد كه كتاب دعا و زيارت و نماز و ذكر مثل مفاتيح الجنان است را نوشت اول خود عمل كرد و يك بار هم اهل خود را مأمور كرد چنين كنند و سپس به مردم ارائه كرد. حال كلامى نيز درباره عمل بدونعلم گوئيم و به آفات آن اشاره كنيم:
- آفات عمل بدون علم مرحوم مجلسى در جلد اول بحار، صفحه 206 تا 209، دوازده روايت در باب عمل به غيرعلم آورده است، در اينجا به آفاتى چند كه از آن روايات براى عمل بدونعلم استفاده مىشود اشاره مىكنيم:
- 1- گمراهى از جاده مستقيم حق و دورى از آن- در روايتى از امام صادق (عليه السلام) رسيده كه فرمودند:«العامِل على غَيربَصيرة كالسّائر على غير الطريق و لا يزيده سرعةَ السير من الطريق الّا بُعداً»: «عمل كننده غير بصير و ناآگاه و جاهل مثل سير كننده در غير راه است (و بيراهه مىرود) و عمل بدونعلم سرعتى نمىافزايد مگر دورى از مسير و راه را».
- در روايتى ديگر از آن حضرت است: «العامِلُ عَلى غَيرِ بَصيرَةِ كالسائر على السّراب بِقيعَة لايزيد سرعةُ سير الّا بُعْداً»: «عمل كننده از روى نادانى و ناآگاهى مثل راه رونده بر سرابى در زمين صافى است كه سريع رفتن او به جز دورى از حقيقت و راه حق چيزى به همراه ندارد».در مقابل كسى كه عمل از روىعلم كند اميرالمؤمنين (عليه السلام) گويند مثل راه رونده بر روى راه روشن است پس بايد ناظر ببيند سير مىكند يا عقبگرد مىكند «العامِلُ بِالعِلمِ كَالسّائِر عَلى الطّريقِ الواضِح فَلْيَنْظُر ناظِرٌ اسائِرٌ هُوَ امْ راجِعِ».
- 2- عدم قبول عمل بدونعلم و معرفت- راوى گويد شنيدم كه امام صادق (عليه السلام) مىفرمود:«لا يَقْبَل اللّه عزّوجلّ عملا الّا بمعرفة و لا معرفَة الّا بعمل فَمَنْ عرف دلّته المعرفَة على العمل و مَنْ لم يعمل فلا معرفةَ له، انّ الايمانَ بَعْضُه مِنْ بَعْض»؛ «خداوند عزوجل عمل را بدونعلم و شناخت نمىپذيرد و شناخت و معرفتى بدون عمل نيست، (يعنى اگرعلم بدون عمل باشد، اصلاعلم نيست) و كسى كه عمل نمىكند معرفتى براى او نيست، همانا ايمان بعضش از بعض ديگر و مربوط به هم است».
- 3- لازمه عمل بدونعلم فساد است- در روايتى از صادق اهلبيت (عليه السلام) رسيده كه:از پدران خود نقل كردند كه، رسول گرامى (صلى الله عليه و آله) فرمودند:«مَنْ عَمِلَ عَلى غَيرعلم كان ما يُفْسِده اكثرَ ممّا يُصْلِح»؛ «كسى كه عمل بدونعلم انجام دهد افسادش بيشتر از صلاحش است و آنچه را فساد مىكند، بيشتر از چيزى است كه اصلاح مىكند (عملى را كه فرك مىكند خير و صلاح است از روى عدمعلم فاسد مىكند)».
- 4- در جا زدن در مسير تكامل- اميرالمؤمنين (عليه السلام) مىفرمايد:«المُتَعَبّدُ على غَير فقه كَحِمارِ الطّاحُونَة يَدور و لا يَبْرح، و ركعتان من عالم خير من سبعين ركعةً من جاهللانَّ العالم تَاتيه الفَتْنَةُ فَيَخرُج منها بِعِلْمه و تأتِى الجاهل فَتَنْسفه نَسْفاً و قَليلُ العَمَل مع كثيرِ العلم خيرٌ مِنْ كثيرِ العملِ مَع قليلِ العلم و الشكِ و الشبهة»:«عبادت كننده و عمل كننده بدونعلم مثل الاغ آسياب است كه دور مىزند، و از جاى خود حركت نمىكند (درجا مىزند، اگر هفتاد سال هم دور بزند وقتى چشمش را باز مىكد، مىبيند، در همان نقطه اول است. اى كاش ما هم در دنيا مىفهميديم! بعضى از ما در دنيا هم نمىفهميم كه سر جاى اول خود هستيم، يعنى گاهى از حيوان چهارپا هم پستتر و غافلتريم) و دو ركعت نماز از عالم بهتر از هفتاد ركعت از جاهل است، زيرا فتنه به عالم روى مىآورد، و از آن بوسيلهعلم ش خارج مىشود و به جاهل روى مىآورد، و او را از جاى كنده خرد مىكند و كسى كه كم عمل و پرعلم است بهتر از كسى است كه پر عمل و كمعلم مىباشد و داراى شكّ و شبهه است!»
- اين بود اشارهاى به آفات علم بدون عمل، و عمل بدونعلم ، در پايان از خداوند منّان و عالم به همه امور مىخواهيم كه همه ما را جزو عالمان عامل و عاملان عالم قرار دهد، وعلم و عمل را در درون ما همآهنگ گرداند كه هيچاه يكى بدون ديگرى نموند نكند. مرحوم الهى در ذيل اين دو فراز (يمزح الحلم بالعلم و القول بالعمل) چنين مىسرايد:
بهعلم ش حلم را آن پاك گوهر | درآميزد چنان با شير شكر | |
هم او گفتار و كردارش جدا نيست | به قول خويش بىعهد و وفا نيست | |
نگويد تا كند آن نيك رفتار | چو خواهد كرد آنگه دارد اظهار | |
خلاف دانش است و بردبارى | به عهد خويشتن ناپايدارى | |
كسى كوعلم و حلم ش يار باشد | به قول و عهد خود استوار باشد |
**اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص: 329
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم