نهج البلاغه – متقین- 63 و 64-   -2 آميختن حلم  باعلم  و گفتار با كردار

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

نهج البلاغه – متقین- 63 و 64-   -2 آميختن حلم  باعلم  و گفتار با كردار

«يمزج الحلم  بالعلم و القول بالعمل»

  1. پرهيزگار و متقى بردبارى و دانش را به هم آميخته و گفتار را با كردار هماهنگ ساخته است.
  2. شرح: در مورد حليم بودن وعليم بودن پرهيزگاران  در موارد مختلفى از خطبه بحث شد، از جمله در ذيل «اما النهار فحلماءعلماء» و «علما فى حلم » ولى نكته‏اى كه باعث شده اين جا حضرت براى سومين بار روى حلم  و چهارمين بار روىعلم  تكيه كنند تركيب و مخلوط كردن حلم  وعلم  است، حلم  آنها از روى آگاهى و آگاهى آنها مبتنى بر حلم    است.
  3. اگر در جائى بردبارى به خرج مى‏دهد، و حوصله مى‏كند، از روىعلم  و آگاهى به ثمرات حلم  و پاداشهائى است كه خداوند براى فرد حليم قرار داده است، به خاطر فضيلت حلم  است كه بردبارى مى‏كند نه مثل بعضى جاهلين كه از ضعف نفس  و عدم مبالات به آنچه به او گفته مى‏شود يا با او عمل مى‏شود صبر و شكيبائى به خرج مى‏دهد، و اگر پرهيزگار دانش اندوزى مى‏كند، يا تعليم مى‏دهد، با تكيه به پشتِىِ حلم  چنين مى‏كند، از طعنه جاهلين از كوره به در نمى‏رود و بر هدف و مسير خود استقامت مى‏كند.
  4. امام صادق (عليه السلام) در روايتى در كافى فرمودند:«اطلبُوا العلم وَ تَزَيَّنُوا مَعَه بِالحلم  و الوَقار و تواضَعوا لِمَنْ تُعَلّمُونَه العلم و تواضَعُوا لِمنْ طلبتمُ منه العلم و لا تَكُونُواعلم اء جبّارين فَيَذْهبَ باطلُكم بِحِقِّكم»:«علم را طلب كنيد و خود را با توجه بهعلم تان به حلم  و وقار زينت دهيد و براى كسانى كه به آنهاعلم  مى‏آموزيد، متواضع باشيد، و نيز براى كسانى كه از آنهاعلم  مى‏گيريد، خاضع باشيد، و همچون دانشمندان جبار و اشراف‏منش نباشيد كه باطل شما حق شما از ميان مى‏برد».
  5. و در روايتى ديگر «معاوية بن وهب» از امام صادق (عليه السلام) نقل مى‏كند كه فرمودند: «كانَ اميرالمؤمنين (عليه السلام) يقول يا طالب العلم انّ للعالم ثلاث علامات: العلم و الحلم  والصمت و للمتكلّفِ ثلاث علامات: يُنازع مَنْ فَوقَه بالمعصية و يظلم مَن دونَه بالغلبة و يُظاهِرُ الظلّمة»:«اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: دانشمند (واقعى) داراى سه علامت است: دانش و بينش، حلم  و بردبارى، سكوت و آرامش و وقار، و براى عالم‏ نماها و دانشمندانى كه با تكلف، جامه علم  را بر قامت نارساى خود پوشاندند، سه نشانه وجود دارد: با دانشمندانِ برتر و والاتر از خويش با كردارهاى آلوده به گناه، درگير شوند و با آنان بستيزند و نسبت به دانشمندان فرومايه‏تر از طريق قهر و غلبه  ستمگرانه عمل كنند و ديگر آنكه از ستمگران و جفاپيشگان، حمايت و پشتيبانى نمايند».
  6. در حديث ديگرى از اميرالمؤمنينعلى (عليه السلام) است كه فرمود: «لا يكون السَّفَة و الغِرَّة فى قلب  العالم»: «بى‏حوصلگى و غفلت در قلب  عالم نمى‏باشد».
  7. بارى نقش علم  دادن طرح است، و نقش حلم  اجراء كردن آن،علم  طرح دهنده و حلم  مجرى آن است، در روايتى از امام صادق (عليه السلام) است كه: «العلم خَليل‏ المؤمن و الحِملْمُ وزيره و العقل اميرُ جُنُوده»: «دانش دوست مؤمن و بردبارى وزير و عقل امير و پادشاه لشكريان مؤمن است».
  8. دوست خوب پند و نصيحت كند، و عقل پذيرفته و به حلم  كه وزيرش است، مأموريت اجرا مى‏دهد، پس مگذار شيطان حلم  تو را يعنى وزير تو را بربايد، كه پاىعلم  و عقل لنگ است.
  9. درباره علم ، مرحون حاج شيخ عباس قمى در سفينة البحار از امام صادق (عليه السلام) نقل مى‏كند كه فرمودند:

«اذا كانَ يَوْمَ القيامة جَمَعَ اللّهُ عزّوَجلَّ النّاسَ فى صَعيد واحد وَ وُضِعَتِ المَوازين فَتُوزَنُ دِماءُ الشُّهداء مَعَ مِدادُ العُلماء فَيُرَجَّع مِدادُ العلماء على دماءِ الشُّهداء»: «وقتى قيامت برپا شود خداوند عزوجل مردم را در زمين و سطحى واحد جمع كرده و ترازوها را قرار مى‏دهد، و خونهاى شهداء با مركب علماء سنجيده مى‏شود و مركب علماء بر خونهاى شهداء ترجيح پيدا مى‏كند».

  1. هر چيزى در اين دنيا ترازوئى مخصوص به خود دارد، اشياء سنگين و داراى وزن، با ترازوهاى متعارف، حرارت و برودت با دماسنج،  فشار هوا با فشارسنج، سرعت باد با بادسنج و بطور كلى هر چيزى مقياس و ميزانى براى اندازه‏گيرى دارد، در آخرت نيز هر چيزى ترازوئى دارد، مثلا ترازوى صفات اخلاقى و ارزشها، نمونه‏هاى كامل اخلاق و شاخص‏هاى بارز ارزشها هستند، در زيارت حضرت على (عليه السلام) است: «السلام عليك يا ميزان الاعمال‏»؛ «سلام بر تو اى ترازوى اعمال‏» يعنى ديگران را با شاخص مولى مى‏سنجند،
  2. در اين روايت نيز ترازوى خونهاى شهداء مُركَّب علماء است ارزش خون شهید  با ارزش مُركَّبى كه عالم با آن نوشته، روشن مى‏شود. در طرفى خونهاى تمام شهداء را مى‏گذارند، و در كفّه ديگر تمام مُركَّب علماء را در طول تاريخ، چه موازنه‏اى، چه اندازه‏گيرى ومحاسبه‏اى! و در اين موازنه مُركَّب سياه برخون سرخ سنگينى مى‏كند!
  3. اگر همه بحثهاى اسلام درباره علم  كنار گذاشته شود و همين يك حديث درباره نظر و ديد اسلام بهعلم  مطرح شود، براى وسعت ديد و بلندنظرى اين مكتب كافى است. چرا چنين است، مگر خون شهید  كم‏ارزش است؟! خير، آيه‏اى كه درباره شهید  است كه نزد پروردگارش زنده و روزى خورنده است، براى غيرشهید  نيست‏ وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ‏: اين خون شهید  است كه موجب حيات او است.
  4. با توجه به اين ارزش شهید  چرا مُركَّب عالم از خون شهید  برتر است، در اينجا تذكر چهار نكته لازم است:

دانشمند با قلمش با روح و فكر و انديشه مردم سر و كار دارد، و شهید  با شمشيرش با جسم مردم، شهید  ضربه بر پيكر مردم مى‏زند، ولى عالم تازيانه بر گرده افكار مردم، گاه يك قطره مركّب عالم كه سطرى بنگارد از نظر هدايت و تحول جامعه به سوى سعادت، اثرش بيشتر از خونهاى شهداى در راه خداست، گاه يك يا چند قطره مركب عالم جمله‏اى بر روى كاغذى شده و دست استعمارى را كوتاه مى‏كند، و او را به عقب‏نشينى وامى‏دارد، چنانكه فتواى معروف مرحوم شيرازى در رابطه با تحريم تنباكو چنين كرد، با اينكه شايد بيش از چند كلمه نبود، يا پيامهاى رهبر كبير انقلاب امام خمينى (رحمه الله) چنان كرد كه شايد خون شهدا به تنهائى نمى‏كرد، كار شهید  باارزش است ولى كار عالم باارزشتر.

  1. خون شهید  بايد از مركّب دانشمندان مدد گيرد تا رنگ ابديت پيدا كند، در مكان و زمان خاصى شهید  شده، چه‏

مى‏تواند خون او را به تمام كره زمين كشد، و در پهنه زمين و زمان بگستراند، اين مركب سر قلم دانشمند است، اگر اين نبود، ممكن بود كم‏رنگ و سپس بى‏رنگ شود.

  1. خون شهید  و شهادت او يك حادثه است، حادثه نياز به تحليل دارد، عوامل اين حادثه چه بوده؟ پيامدهايش چه بوده؟ امروز مى‏گويند خون شهید  پيام دارد، پيام‏رسان آن عالم است، او است كه بايد با تجزيه و تحليل، حادثه را موشكافى كرده، و پيام را بيرون كشد، اگرعلم اء و نويسندگان اسلامى نبودند تا به اين حد حادثه كربلا و خون شهداى آن و پيام سرور  آنها حسين بن على (عليهما السلام) آشكار نمى‏شد، اگر دانشمندان و نويسندگان نبوند پيام خون حسين (عليه السلام) و پيام جهانى و انسانى او (هيهات منّا الذّلة) كه هميشه بعنوان تابلوئى روشن در مسير هر قوم و ملتى متجلّى است روشن نمى‏شد.
  2. بلكه بايد گفت اثبات شهادت و اينكه خون ريخته شده خون شهید  است، چه بسا با قلم دانشمندان است، اگر تجزيه و تحليل آنها نباشد، ممكن است خون شهید  نيز هدر رود، و حتى او بعنوان فردى طاغى و ياغى و فردى دوستدار دنيا و جاه و مقام قلمداد شود، چنانكه بعضى خواستند نهضت حسينى را چنين قلمداد كنند! شهادت هميشه ميسر نيست، گاهى زمينه شهادت و جهاد در مقابل دشمن نمى‏باشد، شايد دهها سال طول بكشد و زمينه‏اى براى شهادت پيش نيايد، خصوصاً بعد از زمان معصومين (عليهم السلام).شهادت و شهید  و جهاد نظامى مقعطى است، ولى جهاد با قلم اين اسلحه كوچك قدرتمند هميشه هست، هر زمان هر روز و هر شب مى‏توان با آن وارد جنگ شد، و در اعتلاى حق نسبت‏ به هر حادثه‏اى كوشيد، و به عبارت ديگر خون شهید  محدوده زمانى مكانى دارد، ولى قلم محدوديتى مثل آن ندارد.
  3. وَالقَولَ بِالعَمَل- هماهنگى گفتار با كردار مسئله ديگر كه روى آن تكيه مى‏كنند تركيب قول و عمل يا گفتار و رفتار با هم‏ است آدم پرهيزگار قول را با عمل تزئين مى‏كند، عمل او موافق او است، اگر امر به معروف مى‏كند، خود عالم به آن معروف مى‏باشد و اگر نهى از منكر مى‏كند، خود از آن باز مى‏ايستد، و مرتكب نمى‏شود، وعده مى‏دهد و وفا مى‏كند، هرگز چيزى نمى‏گويد كه انجام ندهد، و وعده‏اى نمى‏دهد كه از آن تخلف كند، زيرا مى‏داند دچار سخط و غضب الهى مى‏شود، خداوند مى‏فرمايد: لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ- كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ‏: «چرا مى‏گوئيد آنچه را انجام نمى‏دهيد، بزرگ است نزد خداوند از نظر غضب و سخط اينكه بگوئيد آنچه را كه انجام نمى‏دهيد».
  4. غضب الهى كه در عذاب او جلوه مى‏كند، بسيار ناگوار است.فَكُبْكِبُوا فِيها هُمْ وَ الْغاوُونَ* وَ جُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ‏: «آنها و گمراهان به روى در آتش افكنده شوند* و لشكريان ابليس نيز همگى چنان شوند».
  5. در ذيل اين آيه‏ فَكُبْكِبُوا فِيها هُمْ وَ الْغاوُونَ‏ ابى بصير از امام باقر (عليه السلام) نقل مى‏كند كه حضرت فرموند:«هم قومٌ وَصَفُوا عدلا بِالسِنَتِهم ثمَّ خالَفُوه الى غيره»: «اينها (كه دچار عذاب شده و به رو به آتش مى‏افتند) كسانى هستند كه سخن خوب و حرف حق‏ را با زبانهايشان گفتند، سپس نسبت به غير در مرحله عمل مخالفت كردند».ابن ابى الحديد گويد شعرا حوص به اين مطلب اشاره دارد كه: وَ اراك تَفعَلُ ما تَقُول و بعضُهم‏ ..... مَذِقُ اللسان يقول ما لا يفعَلْ (و مى‏بينيم تو را كه عمل مى‏كنى آنچه مى‏گويى، و بعضى از آنها زبان منافقانه دارند و مى‏گويند آنچه را كه انجام نمى‏دهند).
  6.  آفات علم  بى عمل‏ مرحوم مجلسى در جلد دوم بحار الانوار كه درباره علم  است، از صفحه 26 به بعد روايات عالم بى عمل را آورده است و ما از آن منبع و منابع ديگر به بعضى آفات علم  بى‏عمل اشاره مى‏كنيم: 1-علم  بى عمل موجب نابودى و از بين رفتمعلم  است، در روايتى از رسول گرامى (صلى الله عليه و آله) چنين آمده است:«انّ العلم يَهْتِفُ بالعمل فَان اجابه و الّا ارتَحَلَ عنه»:علم عمل را ندا مى‏كند اگر جواب داد كه هيچ وگرنه از وجود آن عالم كوچ مى‏كند». از اين روايت استفاده مى‏شود كه علم  نوعى انگيزه در انسان ايجاد مى‏كند و فقط مثل دوستى عزيز انسان را صدا مى‏زند، اگر پاسخ گفتى با تو است، و اگر پاسخ ندادى، علامت بى‏اعتنائى گرفته، و ديگر منتظر تو نمى‏ماند، و از تو جدا مى‏شود.
  7. علم تحريك مى‏كند، ولى هرگز مجبور نمى‏كند، يعنى اين طور نيست كه هر عالمى به صرفعلم  داشتن عامل باشد، وعلم  او، او را به مرحله عمل كشد، خير،علم  فقط مى‏خواند تا چه كسى جوابش دهد! در مكتب اسلام عالم به كسى مى‏گويند كه عمل به عملش كند گرچه كم عمل باشد، يعنى ملاك عالم بودن تنها بهعلم  نيست، به عمل بعد ازعلم  است.
  8. در روايتى از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) آمده: «الا و انّ العالم مَنْ يعمل بالعلم و ان كان قليلَ العمل»: «آگاه باشيد كه عالم كسى است كه به علم  عمل كند گرچه كم عمل باشد».عنوان عالم در اين مكتب بسته بر عمل است اگر عمل بعد ازعلم  بود مى‏توان به او اطلاق عالم كرد، گويا بعد ازعلم  آموختن صبر مى‏كنند تا ببينند اين آدم به علم  خود عمل مى‏كند يا نه، اگر كرد در جامعه اسلامى به عنوان عالم شناخته مى‏شود. مثل اينكه بگويند كسى كه دكتر شده تا عمل نكد وعلم  را در بوته عمل نگذارد، مدرك به او داده نمى‏شود و به عنوان پزشك به او اطلاق نمى‏شود.
  9. از نظر روانى اثبات شده كه اگرعلم  به مرحله اجرا درنيايد، به تدريج در اثر موريانه بى عملى از بين مى‏رود، در وادى بى‏عملى كبوترعلم  نمى‏نشيند، و اگر بنشيند زود به پرواز درآمده كوچ مى‏كند، قلب  عالم بى‏عمل شوره‏زارى است كه پرندهعلم  رغبت به فرود آمدن در آنجا را ندارد و اگر مجبور به فرود شود قصد اقامت ندارد. اين مضمون روايت مولى على (عليه السلام) در نهج‏البلاغه است كه مى‏فرمايد:«لاتَجْعَلُواعلم كُم جهلا و يقينَكم شكا اذاعلم تم فَاعملُوا و اذا اتيقَّنتُم فاقدموا»: «علم خود را جهل و نادانى و يقين خود را شك قرار ندهيد زمانى كه دانستيد عمل‏ كنيد، و وقتى يقين كرديد اقدام كنيد!» چگونه مى‏شودعلم  جهل مى‏شود؟ وقتى كه عمل به آن نشود.
  10. آنقدر عمل در اين مكتب مورد توجه است كه مولى على (عليه السلام) مى‏فرمايند: «انَّكم الَى العَمَل بماعلم تُم أحوج منكم الى تَعلم مال‏م تَكُونُؤا تَعْلَمون»: (شما به عمل به آنچه مى‏دانيد محتاجتريد تا يادگيرى آنچه ياد نگرفته‏ايد) يعنى عمل به آنچه مى‏دانى بهتر از يادگيرى آن چيزى است كه نمى‏دانى.
  11. در روايتى ديگر مولى مى‏فرمايند: بر عالم است كه عمل به آنچه مى‏داند كند، سپس دنبال يادگيرى آنچه نمى‏داند رود.
  12. 2-علم  بى عمل در نفوس مردم مؤثر نخواهد بود، در مقدمه كتاب معالم الاصول از مرحوم كلينى نقل مى‏كند كه امام صادق (عليه السلام) فرمودند:«انّ العالم اذا لم يعمل بِعلمه زلّت موعظَتُه عن القلوب كما يَزلّ المطَرُ عن الصّفا»:
  13. «عالم هنگامى كه‏ عمل به عملش نكند، موعظه و پند او از قلب ها مى‏لغزد، چنانكه باران از روى جسم صاف (مثل سنگ صاف) مى‏لغزد و نفوذ نمى‏كند». علم كه بايد مؤثر در قلوب شود، نفوذناپذير مى‏شود، كارائىعلم  و نفوذپذيرى آن به عمل است.
  14. 3-علم  بى عمل نه تنها مفيد نيست، كه دور كننده از خداوند و رحمت او نيز هست. بعضى مى‏گويندعلم  بى عمل بى‏فائده است، ولى بايد گفت اى كاش چنين بود يعنى اى كاش مانند حيوان چهارپائى بود كه بر او كتاب بار است و به او ضرر نمى‏زند،علم  بى عمل سنگدلى و قساوت و بدبختى مى‏آورد و نتيجه آن دورى از رحمت الهى است.
  15. در روايتى آمده كه شخصى نزد امام زين‏العابدين (عليه السلام) آمد و از حضرت درباره مسائلى سؤال كرد و حضرت پاسخ گفتند، سپس خواست سؤال از مثل همان مسائل كند، حضرت فرمودند:«مكتوب فى الانجيل: لا تَطلُبُواعلم  ما لا تَعلَمون و لمّا تعمَلوا بماعلم تُم فَانّ العلم اذا لم يعمل به لم يَزَدْ صاحبه الّا كُفْراً و لم يَزْدَد من اللّه تعالى الّا بُعْداً»:«در انجيل نوشته شده كه دانستن آنچه نمى‏دانيد را طلب نكنيد، در حالى كه هنوز به آنچه مى‏دانيد عمل نكرده‏ايد، زيراعلم  هنگامى كه به آن عمل نشود، صاحبش را غير از كفر نمى‏افزايد، و به غير از دورى از خداوند چيزى زياد نمى‏كند».
  16. از حضرت عيسى (عليه السلام) نقل شده كه فرمود: «ديدم سنگى را كه روى آن نوشته بود، مرا برگردان، من برگرداندم، در پشت آن نوشته شده بود:«مَنْ لا يَعمَل بِما يَعلم مَشؤُومٌ عَلَيهِ طَلَبُ مال‏ا يَعلم وَ مَرْدُودٌ عَلَيه ماعلم »: «كسى كه عمل به آنچه مى‏داند نكند، طلب آنچه نمى‏داند براى او بدبختى است، و آنچه مى‏داند بى‏فائده و مردوداست».
  17. در روايتى از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) آمده: «كلُّعلم  وَ بالٌ على صاحِبه الّا من عمل به»:«هرعلم ى موجب وخامت و بدعاقبتى صاحبش است مگر اين كه به آن عمل كند».(المرعى الوبيل) را گفته‏اند مزرعه و چراگاهى است كه آفت زده باشد، هرعلم ى نيز مثل مزرعه آفت زده‏اى است كه چراگاه شيطان است مگر اينكه صاحب آن به آن عمل كند، و گويا عمل، عامل پيشگيرى از آفت اين مزرعه است.
  18. 4- موجب عقوبت سنگين است كه بدترين آن خارج شدن حلاوت ياد و ذكر خدا از قلب  است- در روايتى آمده است كه‏ خداوند تبارك و تعالى به حضرت داود (عليه السلام) وحى رساند كه: «انّ اهوَنَ ما انَا صانِعٌ بِعالم غير عامل بِعِلمِه اشَدُّ مِنْ سَبْعين عقوبةً انْ اخرِجَ مِنْ قلب ه حلاوةَ ذِكرى»: «همانا سبك‏ترين و خفيف‏ترين كارى كه با عالم غير عامل به عملش مى‏كنم، شديدتر از هفتاد عقوبت است، و آن اين است كه شيرينى ذكر خود را از قلب  او خارج مى‏كنم».
  19. در روايتى از امام صادق (عليه السلام) آمده كه مفضّل از حضرت پرسيد: «بِمَ يُعَرفُ الناجى؟ فقال: مَنْ كانَ فِعلُهُ لِقَوله مُوافِقاً فهو ناج وَ مَن لم يَكُن فِعْلُهُ لَقَولهِ موافِقاً فانّما ذلك مُستَودَعٌ»:«به چه چيزى رستگار و ناجى شناخته مى‏شود؟ فرمود: كسى كه فعلش با قولش موافق باشد، او رستگار است، و كسى كه فعلش موافق قولش نباشد، او كسى است كهعلم  و ايمان چند روزى به او به وديعت داده شده، و سپس از او به كوچكترين امتحانى سلب مى‏شود».
  20. انسانى كه علم  و ايمان در وجودش مستقر نشده، بلكه مستودع است، راه‏ نجاتى براى او نيست. ازُدى در روايتى ديگر از آن حضرت نقل مى‏كند كه فرمودند : «ابْلِغْ مَوالينا عَنّا السَّلام وَ اخْبِرْهُمْ انّا لا نُغْنى عنهم مِنَ اللّه شيئاً الّا بِعَمَل و ...»: «به دوستداران ما از طرف ما سلام برسان و به آنها خبر ده كه ما چيزى به آنها نمى‏دهيم (و شفاعت آنها را نمى‏كنيم) مگر با عمل ...»؛ سپس افزودند: آنها هرگز به فلاح نمى‏رسند، مگر با عمل و پرهيزگارى، و شديدترين مردم از نظر حسرت در قيامت آن كسى است كه سخن صحيحى گويد، و سپس خود به خلاف آن عمل كند.
  21. برعكس طبق روايت آن حضرت اگر كسى براى خدا دانش آموخت، و براى او عمل كرد، و تعليم داد، در آسمانها عظيم‏ و بزرگ خوانده مى‏شود.«مَنْ تَعلم للّه عزّوَجلَّ و عَمِل للّه وعلم  للّه دُعِىَ فى مَلَكُوتِ السّماوات عَظيماً».اين بزرگوارانى كه به ما اين علوم را آموختند، خود قبل از همه عامل به آن بودند، نهج‏البلاغه مولى را ببينيد حضرت در پايان خطبه 175 كه مردم را پند مى‏دهد، مى‏فرمايد: «ايها الناس انّى و الله ما احُثّكُم على طاعة الّا و اسْبَقُكُم اليها و لا انهاكم عن معصية الّا و اتَناهى قبلَكُم عنها»: «اى مردم به خدا قسم شما را به كار نيك و طاعتى ترغيب و تحريص نمى‏كنم، مگر اين كه در انجام آن بر شما سبقت مى‏گيرم و از معصيتى نهى نمى‏كنم مگر اين كه قبل از شما از آن دورى مى‏جويم».پيروان راستين اين بزرگان هم چنين هستند، شما در احوالات شيخ طوسى ببينيد گفته‏اند وقتى مصباح المتهجد كه كتاب دعا و زيارت و نماز و ذكر مثل مفاتيح الجنان است را نوشت اول خود عمل كرد و يك بار هم اهل خود را مأمور كرد چنين كنند و سپس به مردم ارائه كرد. حال كلامى نيز درباره عمل بدونعلم  گوئيم و به آفات آن اشاره كنيم:
  22. آفات عمل بدون علم مرحوم مجلسى در جلد اول بحار، صفحه 206 تا 209، دوازده روايت در باب عمل به غيرعلم  آورده است، در اينجا به آفاتى چند كه از آن روايات براى عمل بدونعلم  استفاده مى‏شود اشاره مى‏كنيم:
  23. 1- گمراهى از جاده مستقيم حق و دورى از آن- در روايتى از امام صادق (عليه السلام) رسيده كه فرمودند:«العامِل على غَيربَصيرة كالسّائر على غير الطريق و لا يزيده سرعةَ السير من الطريق الّا بُعداً»: «عمل كننده غير بصير و ناآگاه و جاهل مثل سير كننده در غير راه است (و بيراهه مى‏رود) و عمل بدونعلم  سرعتى نمى‏افزايد مگر دورى از مسير و راه را».
  24. در روايتى ديگر از آن حضرت است: «العامِلُ عَلى غَيرِ بَصيرَةِ كالسائر على السّراب بِقيعَة لايزيد سرعةُ سير الّا بُعْداً»: «عمل كننده از روى نادانى و ناآگاهى مثل راه رونده بر سرابى در زمين صافى است كه سريع رفتن او به جز دورى از حقيقت و راه حق چيزى به همراه ندارد».در مقابل كسى كه عمل از روىعلم  كند اميرالمؤمنين (عليه السلام) گويند مثل راه رونده بر روى راه روشن است پس بايد ناظر ببيند سير مى‏كند يا عقب‏گرد مى‏كند «العامِلُ بِالعلم كَالسّائِر عَلى الطّريقِ الواضِح فَلْيَنْظُر ناظِرٌ اسائِرٌ هُوَ امْ راجِعِ».
  25. 2- عدم قبول عمل بدونعلم  و معرفت- راوى گويد شنيدم كه امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمود:«لا يَقْبَل اللّه عزّوجلّ عملا الّا بمعرفة و لا معرفَة الّا بعمل فَمَنْ عرف دلّته‏ المعرفَة على العمل و مَنْ لم يعمل فلا معرفةَ له، انّ الايمانَ بَعْضُه مِنْ بَعْض»؛ «خداوند عزوجل عمل را بدونعلم  و شناخت نمى‏پذيرد و شناخت و معرفتى بدون عمل نيست، (يعنى اگرعلم  بدون عمل باشد، اصلاعلم  نيست) و كسى كه عمل نمى‏كند معرفتى براى او نيست، همانا ايمان بعضش از بعض ديگر و مربوط به هم است».
  26. 3- لازمه عمل بدونعلم  فساد است- در روايتى از صادق اهل‏بيت (عليه السلام) رسيده كه:از پدران خود نقل كردند كه، رسول گرامى (صلى الله عليه و آله) فرمودند:«مَنْ عَمِلَ عَلى غَيرعلم  كان ما يُفْسِده اكثرَ ممّا يُصْلِح»؛ «كسى كه عمل بدونعلم  انجام دهد افسادش بيشتر از صلاحش است و آنچه را فساد مى‏كند، بيشتر از چيزى است كه اصلاح مى‏كند (عملى را كه فرك مى‏كند خير و صلاح است از روى عدمعلم  فاسد مى‏كند)».
  27. 4- در جا زدن در مسير تكامل- اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى‏فرمايد:«المُتَعَبّدُ على غَير فقه كَحِمارِ الطّاحُونَة يَدور و لا يَبْرح، و ركعتان من عالم خير من سبعين ركعةً من جاهل‏لانَّ العالم تَاتيه الفَتْنَةُ فَيَخرُج منها بِعِلْمه و تأتِى الجاهل فَتَنْسفه نَسْفاً و قَليلُ العَمَل مع كثيرِ العلم خيرٌ مِنْ كثيرِ العملِ مَع قليلِ العلم و الشكِ و الشبهة»:«عبادت كننده و عمل كننده بدونعلم  مثل الاغ آسياب است كه دور مى‏زند، و از جاى خود حركت نمى‏كند (درجا مى‏زند، اگر هفتاد سال هم دور بزند وقتى چشمش را باز مى‏كد، مى‏بيند، در همان نقطه اول است. اى كاش ما هم در دنيا مى‏فهميديم! بعضى از ما در دنيا هم نمى‏فهميم كه سر جاى اول خود هستيم، يعنى گاهى از حيوان چهارپا هم پست‏تر و غافلتريم) و دو ركعت نماز از عالم بهتر از هفتاد ركعت از جاهل است، زيرا فتنه به عالم روى مى‏آورد، و از آن بوسيلهعلم ش خارج مى‏شود و به جاهل روى مى‏آورد، و او را از جاى كنده خرد مى‏كند و كسى كه كم عمل و پرعلم ‏ است بهتر از كسى است كه پر عمل و كمعلم  مى‏باشد و داراى شكّ و شبهه است!»
  28. اين بود اشاره‏اى به آفات علم  بدون عمل، و عمل بدونعلم ، در پايان از خداوند منّان و عالم به همه امور مى‏خواهيم كه همه ما را جزو عالمان عامل و عاملان عالم قرار دهد، وعلم  و عمل را در درون ما هم‏آهنگ گرداند كه هيچاه يكى بدون ديگرى نموند نكند. مرحوم الهى در ذيل اين دو فراز (يمزح الحلم  بالعلم و القول بالعمل) چنين مى‏سرايد:

بهعلم ش حلم  را آن پاك گوهر

 

درآميزد چنان با شير شكر

هم او گفتار و كردارش جدا نيست‏

 

به قول خويش بى‏عهد و وفا نيست‏

نگويد تا كند آن نيك رفتار

 

چو خواهد كرد آنگه دارد اظهار

خلاف دانش است و بردبارى

 

به عهد خويشتن ناپايدارى‏

كسى كوعلم  و حلم ش يار باشد

 

به قول و عهد خود استوار باشد

**اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج‏2، ص: 329

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید