نهج البلاغه – امیر المومنین– متقین 69- كم خورى و اعتدال در غذا‏ «منزورا أكله (اكله)»

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  1. نهج البلاغه – امیر المومنین– متقین
  2. 69- كم خورى و اعتدال در غذا‏ «منزورا أكله (اكله
  3. اعتدال در غذا‏ خوردن - (مى‏بينى پرهيزگاران  را كه) غذا‏يش قليل و (بهره‏اش از دنيا) اندك است.***
  4. شرح: مولى على (عليه السلام) در اين فراز به كم‏خورى پرهيز کاران  به عنوان صفتى پسنديده، اشاره مى‏كنند، كم‏خورى و اعتدال در غذا‏ كه از عِفاف آنها سرچشمه مى‏گيرد مسئله ساده‏اى نيست، مسئله‏اى است داراى ابعاد گوناگون جسمى، اخلاقى، عبادى، اجتماعى و غيره.
  5. بسيارى از امراض را پزشكان از پرخروى مى‏دانند، خصوصاً در عصر ما كه تلاشهاى جسمى كم شده و ماشين جايگزين نيروى انسانى شده است، و اين عدم تحرك موجب جمع شدن چربيها در بدن گرديده و كانونى از عفونت را به همراه مى‏آورد، بار قلب  را اين زوائد سنگين و كار كليه را مشكل و به طور كلى سنگينى و ناتوانى بدن را به همراه دارد و «صُوموا تَصِحّوا»: «روزه بگيريد تا سالم باشيد»، سرّش همين است چون كم‏خورى موجب سلامتى است.

يكى از اطباء گفته بود تجربه بيست سال پزشكى من در مورد سلامتى انسان دو چيز است: فعاليت جسمانى و امساك در غذا‏.

  1. سعدى در گلستان گويد: يكى از ملوك عجم طبيبى حاذق به خدمت مصطفى (صلى الله عليه وآله) فرستاد، سالى در ديار عرب بود و كسى تجربه پيش او نياورد و معالجه از وى نخواست پيش پيغمبر (صلى الله عليه وآله) آمد و گله كرد كه بنده را براى معالجه اصحاب فرستاده‏اند و در اين مدت كسى به من التفات نكرد تا خدمتى كه بر بنده معين است به جا آورم. حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) فرمود: اين طائفه را طريقتى است كه تا اشتها غالب نشود نخورند و هنوز اشتها باقى بوده كه دست از طعام بدارند. حكيم گفت: اين است موجب تندرستى،
  2. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)«المِعْدَةُ رأس كلِّ داء و الحِميَةُ رَأسُ كُلُّ دَواء»: «معده اساس هر بيمارى و پرهيز ريشه و سرآمد همه دواها است» اين از نظر پزشكى، امّا از نظر اخلاقى نيز معلمين و اساتيد اخلاق و رهروان راه حقيقت مرتباً و بدون استثناء سفارش و توصيه مى‏كنند، كه كم خوريد، تا نورانيت قلب  و صفاى باطن پيدا كنيد، نه اين كه به قدرى نخوريد كه به ضعف كشيده شويد و به بيمارى مبتلا گرديد و به تعبير عاميانه آن قدر عقب رويم كه از آن طرف بيفتيم، بلكه مراد آنها پرهيز از پرخورى‏ است همينطور كه پرخورى مانع تحرك و كار عبادت است، كم‏خورى كه مايه ضعف شود، نيز مانع تحرك و عبادت، مى‏باشد، از اين رو مولى از جمله صفات متقيان كم‏خوراكى را مى‏شمارند، نه بى‏خوراكى را، زيرا قوام جسم و بدن و روح انسان خوراك و غذا‏ است.
  3. حالت تعادل در هر كارى و به خصوص در غذا‏ خوردن پسنديده است، نه بى‏ خوراكى و نه پرخوراكى كه به اسراف و تبذير منجر شود، بى خوراكى انسان را به سستى و ضعف‏ مى‏كشاند، و پرخورى‏ موجب اسراف مى‏گردد و اسراف كنندگان اهل آتشند أَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ و همچنين پرخورى‏ باعث تبذير مى‏شود و اهل آن برادران شيطان هستند. «إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِينِ» دين اسلام جامع ترين وكاملترين اديان است و بايد به تمام شئون انسان رسيدگى كند جامعترين و كوتاه ترين تعريف درباره‏ء دين و مذهب اين است كه دين آئين حيات و آئين زندگى است. اين تعريف از سوره انفال آيه 24 قابل استفاده است. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ ...»: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد خدا و رسول او را هنگامى كه شما را به سوى آنچه به شما حيات و زندگى مى‏بخشد دعوت مى‏كنند، اجابت كنيد».
  4. خدا و رسول ما را به چيزى دعوت مى‏كنند كه ما را حيات مى‏بخشد و اين حيات اعم از مادى و معنوى است، از اين رو بايد هم به امور زندگى مادى و دنيوى كه خوردن و آشاميدن است برسد و هم به امور معنوى و اخروى بپردازد و بحث ما در اين فراز راجع به قسمت اول و يكى‏از مسائل زندگى مادى است كه بى ارتباط با..
  5. در قرآن هم سخن از زندگى و حيات مادى است مثل‏ «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها ...» (حديد 17) «بدانيد خدا زنده مى‏كند زمين را بعد از مرگش ...» و هم زندگى و حيات معنوى‏ «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها ...» (انعام 122) «آيا كسى كه مرده بود و زنده‏اش كرديم و حياتش بخشيديم و نورى برايش قرار داديم تا با آن راه رود مثل كسى است كه در تاريكيها است و خارج از آن نمى‏شود ...» شأن نزول آيه را بعضى در مورد حمزه كه با ايمان آوردن زنده شد و بعضى عمارياسر گفته‏اند در برابر ابوجهل كه مرده‏اى بود و زنده نشد و در تاريكى ماند و همچنين قرآن درباره هر دو حيات مادى و معنوى سخن مى‏گويد «... وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً ...» (مائده 32) «كسى كه نفس ى را زنده كند مثل اين است كه همه مردم را حيات بخشيده است» (در تفسير نور الثقلين جلد 1 ذيل همين آيه امام صادق (عليه السلام) به هر دو حيات) اشاره فرموده‏اند) ..زندگى اخروى نيست.
  6. در كتاب مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة در باب 41 چنين آمده است: «قِلَّةُ الاكْلِ مَحْمُودٌ فى كُلِّ حال وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْم لأَنّ فيه مَصْلحةً للظّاهرِ وَ الباطِن وَ المَحْمُود مِنَ المَاكُولات ارْبَعَةٌ، ضَرُورةٌ و عُدّة و فُتُوح و قُوَّة، فالاكْل الضّرورى للأصْفِياء و العُدَّة لقوام الاتْقياء و الفُتُوحُ لِلمُتَوَكّلين و القُوَّةُ لِلمؤمنين وَ لَيسَ شى‏ءٌ أضَرَّ عَلى قلب  المؤمن مِنْ كَثْرَةِ الاكْلِ فَيُورِثُ شَيئَين قَسْوَةُ القلب  وَ هَيَجانُ الشَّهْوَةِ والجوع إدامُ لِلمؤمنين وَ غذا‏ءٌ لِلرُّوح و طَعامٌ لَلْقلب  وَ صحَّة لَلْبَدَنْ».

«كم خوردن در هر حالى و نزد هر قوم و دسته‏اى پسنديده است، زيرا در آن صلاح و خير ظاهر و باطن است و آنچه از انواع خوردنيها مطلوب و پسنديده است چهار است : خوردن ضرورى، كه آن براى انبياء (عليهم السلام) و فراد برگزيده است. خوردن عدة كه به معناى مهيا شدن براى امر ديگر است و اين براى پرهيزگاران  است كه خوراك را مقدمه انجام وظيفه قرار مى‏دهند.

خوردن فتوح كه وسيله گشايش امور تكيه كنندگان به حق است.

خوردن قوّت است كه براى توانائى و نيرو گرفتن مؤمنين است. چيزى زيان‏آورتر بر قلب  مؤمن از پرخورى‏ نيست، كه موجب قساوت و سنگدلى قلب  و هيجان و شعلهور شدن شهوت مى‏شود و گرسنگى خورشت مؤمنين و غذا‏ى روح و طعام قلب  و سلامتى بدن است».

  1. شرح بيشتر كلمات فوق اين است كه: غذا‏ خوردن سه مرتبه دارد: يك بار به منظور لذت بردن از غذا‏ و طعام است و بس و اين موافق طبع حيوانات است كه تا آنجا كه از غذا‏ لذّت‏ مى‏برند، مى‏خورند و هيچ‏گونه رعايت بهداشت و تندرستى و يا ملاحظه روحانيت و معنويت نمى‏كنند. يك بار به منظور لذت بردن از خوراكى با حفظ بهداشت تن، و در اين مقام هر دو جنبه رعايت مى‏شود، و اشخاصى كه اين طور هستند در اثر علوم پزشكى و بهداشتى و يا تجربه مقّيدند كه خوردن و التذاذ از طعام بيش از حدود بهداشتى نباشد.
  2. به منظور حفظ روحانيت و براى توفيق در انجام وظائف الهى، و در اين مرتبه است كه چهار نوع مزبور متصوّر مى‏شود و به اختلاف مقامات اصفياء، اتقياء، متوكلين، مؤمنين نيت و مقصود در خوردن متفاوت خواهد شد.
  3. در آن كتاب شريف در ادامه رواياتى را از بزرگان دين نقل مى‏كند كه اشاره مى‏كنيم: نبى اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمودند: «فرزند آدم ظرفى را پر نكرد كه بدتر از شكمش باشد (زيرا مايه قساوت قلب  و بدبختى انسان است)» حضرت داود (عليه السلام) فرمود: «تَرْكُ لُقْمَة مَعَ الضّرُورَةِ الَيْها أحَبُّ ألَىَّ مِنْ قِيامِ عِشْرينَ لَيلةً»:

«ترك كردن لقمه‏اى با اين كه نياز به آن است، محبوب‏تر است نزد من از عبادت بيست شب».

آرى اين پيامبر الهى، به اثر آن لقمه آگاه‏تر است، تا ما كه بى‏خبريم گاه آن لقمه اثرى مى‏گذارد كه عبادت بيست شب نمى‏تواند اثر آن را خنثى كند.

  1. رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) فرمودند: «مؤمن در يك معده چيزى مى‏خورد و منافق در هفت معده». به اصطلاح مؤمن يك شكم مى‏خورد و منافق هفت شكم! و اين كنايه از كم‏خورى مؤمن و پرخورى‏ منافق است.
  2. در حديثى ديگر فرمودند: واى بر مردم از «قَبْقَبَينْ» سؤال شد مراد از دو (قبقب) چيست؟ فرمودند: شكم و فرج (كه اشاره به شهوت جنسى است).
  3. عيسى بن مريم (عليه السلام) فرمود: قلب ى مريض نمى‏شود، به شديدتر از قساوت و نفس ى مريض و بيمار نمى‏گردد، به سخت‏تر از بُغْض گرسنگى و اين دو بيمارى دو مهارند براى مطرود شدن و دور گشتن از رحمت الهى و نزديك شدن به شقاوت و گمراهى.
  4. نخستين قدم براى مهيا شدن در مسير سير و سلوك، پرهيز كردن از خوردن بيش از حدّ لازم است تا بتوان هميشه خود را مهياى خضوع و خشوع و عبادت نمايد.
  5. در مقدار خوردن و اعتدال در آن، بايد مثل همه كارها به اسوه‏هاى اخلاق و راهيان راه الهى توجه كرد، پيامبران و اوليائى كه با روش و سير خود راه را به ما نشان مى‏دهند.
  6. مولى على (عليه السلام) در ذيل خطبه 159 در مورد چند پيامبر بزرگوار الهى چنين مى‏فرمايد:

در مورد حضرت موسى كليم اللّه مى‏فرمايد: آن حضرت مى‏گفت: رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ: «پروردگارا، به آنچه از خير و نيكوئى برايم فرستادى فقير و محتاجم».

  1. سوگند به خدا موسى (عليه السلام) از خدا نخواسته بود، مگر نانى را كه بخورد، زيرا گياه زمين را مى‏خورد، و به جهت لاغرى بيش از اندازه، سبزى گياه از زير پوست او ديده مى‏شد.
  2. درباره حضرت داود (عليه السلام) كه صاحب مزامير و زبور و خواننده اهل بهشت است مى‏فرمايد به دست خود از ليف خرما زنبيل مى‏بافت‏و به همنشينان خويش‏ مى‏گفت: كدام يك از شما در فروختن آنها مرا كمك مى‏كنيد (شايد مرادش اين بود كه كداميك مى‏خريد؟) و از بهاى آنها براى خود غذا‏ تهيه مى‏كرد كه يك عدد نان جو بود.
  3. اكثر مفسرين گفته‏اند مراد از آن خيرى كه نازل بر حضرت موسى (عليه السلام) شد طعام و غذا‏ بود و اين حرف را روايت تفسير صافى و تفسير عياشى از امام صادق (عليه السلام) تائيد مى‏كند كه حضرت فرمودند موسى (عليه السلام) از خدا طعام خواست (سَأَلَ الطعام) و در تفسير صافى گفته در «اكمال‏» روايت شده كه موسى (عليه السلام) درخواست طعام مى‏كرد در حالى كه نياز به نصف خرما داشت و در مجمع البيان، از ابن‏عباس نقل كرده كه حضرت موسى (عليه السلام) اين نبىّ خداوند نصف نان از خدا درخواست مى‏كرد تا استقامت و توانائى خود را حفظ كند (سأَلَ نبىُّ اللّه فِلْقَ خُبز يُقيم بِه صُلبَه) (شرح نهج‏البلاغه خوئى، جلد 9، صفحه 368).
  4. مرحوم مجلسى در بحار الانوار مى‏فرمايد: شايد اين زنبيل بافى، قبل از آن بوده كه آهن به دست او نرم شود (زيرا خداوند آهن را براى او نرم كرد تا زره ببافد) ..
  5. در مورد حضرت عيسى بن مريم (عليه السلام) مى‏فرمايد: سنگ را پشتى خود قرار داده و لباس خشن مى‏پوشيد و طعام سفت مى‏خورد و خورش او گرسنگى بود و چراغ او در شب روشنائى ماه بود و سايه‏بان او در زمستان مشرق و مغربها زمين بود، يعنى جائى بود كه آفتاب مى‏تابيد و خانه‏اى براى سكونت نداشت (ممكن است مراد از مشرق صبح و مغرب عصر باشد چنانكه مرحوم خوئى ذكر كرده است) و ميوه و سبزى خوشبوى او گياهى بود، كه زمين براى چهارپايان مى‏روياند، نه زنى داشت كه او را به فتنه و تباهكارى افكند و نه فرزندى كه او را اندوهگين سازد و نه دارائى كه او را از توجه به خدا بازدارد و نه (به دنيا و اهل آن) طمعى كه او را خوار كند، مركب او دوپا بود (پياده را مى‏رفت) و خدمتكار او دو دستش (هر كارى را خود انجام مى‏داد).
  6. در مورد پيامبر خاتم نبى اكرم (صلى الله عليه و آله) نيز مى‏فرمايد: «لقمه دنيا را به اطراف دندان مى‏خورد نه به پرى دهان» يعنى در دنيا زيادتر از آنچه را كه ناچار به استفاده بود، فرا نمى‏گرفت، و يا مراد از به اطراف دندان خوردن، اين است كه غذا‏ى سخت و خشك مثل نان خشك مى‏خورد، كه با دندانهاى محكم آسيا جويده و خُرد مى‏شود. نه چيزهاى نرم كه با تمام دهان خورده مى‏شود و دنيا را به گوشه چشم نمى‏نگريست (مثل آدمهائى كه حسرت آن دارند و دل به آن بسته‏اند)، از جهت بدن لاغرتر و از جهت شكم گرسنه‏ترين اهل دنيا بود، دنيا به او پيشنهاد شد (خداوند نيز بوسيله جبرئيل اختيار كردن دنيا را به او پيشنهاد فرمود)از قبول آن امتناع نمود ... او بر روى زمين (بى آنكه سفره اندازد) غذا‏ مى‏خورد و مانند نشستن بنده مى‏نشست (دو زانو مى‏نشست و پا روى پا نمى‏انداخت) به دست خود پارگى كفشش را دوخته و جامه‏اش را وصله مى‏كرد و بر خر برهنه سوار مى‏شد و پشت سر خويش ديگرى را سوار مى‏كرد ...)
  7. مرحوم خوئى در مراد از اين كه خورشت او گرسنگى بود، دو احتمال‏ از مرحوم علامه مجلسى و دو احتمال‏ از خودشان ذكر مى‏كنند.1- انسان محتاج به خورشت است زيرا نفس  انسانى برايش مشكل است نان خشك و خالى خورد، پس با گرسنگى شديد از نان لذت مى‏برد و چيز ديگرى نمى‏خواهد پس گرسنگى گويا به منزله خورشت مى‏شود. 2- يا آن كه نان را در موقع گرسنگى اگر خورد گويا گرسنگى با آن، مثل خورشت مخلوط مى‏شود.
  8. اما دو احتمال‏ مرحوم خوئى: 1- از گرسنگى لذت مى‏برد چنانكه از خورشت و غذا‏ لذت مى‏برد. 2- گرسنگى بدل از خورشت است، پس لفظ جوع به معنى گرسنگى براى خورشت استعاره گرفته شده آن هم استعاره اسم ضد براى ضد ..
  9. مرحوم خوئى در شرح كلمات فوق در مورد حضرت موسى (عليه السلام) مى‏گويد: از شهر فرعون كه به حال ترس خارج شد، بدون مركب و توشه بود، گاه زمين مى‏خورد و گاه بلند مى‏شد، تا اين كه به زمين «مدين» رسيد و فاصله شهر فرعون و (مدين) سه روز و به قولى هشت روز بوده، با پاى برهنه خارج شد ... و در مدت سفرش به جز گياه صحرا و روئيدنيهاى زمين نخورد.
  10. مرحوم خوئى در مورد حضرت عيسى (عليه السلام) مى‏گويد: در عدة الداعى از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده كه فرمودند: در انجيل است كه عيسى (عليه السلام) گفت خدايا در صبح گرده نانى از جو و در عصر نيز گرده نانى از جو روزيم گردان، و بيشتر از اين به من مده كه طغيان مى‏كنم.
  11. سپس در مورد ابراهيم خليل اللّه گويد: لباسش پشمين و غذا‏يش از جو بود (مثل نان جو) و حضرت يحيى بن زكريا (عليه السلام) لباسش از ليف خرما و غذا‏يش برگ درخت بود، سليمان (عليه السلام) نيز غذا‏يش را از طريق زنبيل‏بافى با ليف خرما مانند پدرش به دست‏ مى‏آورد.

مقدار كم‏خوراكى‏

  1. مقدار آن را نبى اكرم (صلى الله عليه و آله) و پزشك عالم بشريت معين كرده است، در عدة الداعى مى‏گويد: از آن حضرت روايت شده كه فرمودند: فرزند آدم در غذا‏ خوردن حساب مى‏كند چند لقمه بخورد كه توانائى او حفظ شود و اگر بخواهد بخورد معده را سه قسمت مى‏كند، يك سوم براى غذا‏، يك سوم براى نوشيدنى، و يك سوم براى تنفس .
  2. «قرطبى» مى‏گويد: اگر «بقراط» آن حكيم بزرگ اين قسمت از سخن پيامبر (صلى الله عليه و آله) را مى‏شنيد، از حكمت آن حضرت تعجب مى‏كرد.
  3. بعضى مراتب خوردن را به هفت رسانده‏اند: 1- مقدارى كه بتواند شخص زندگى كند. 2- مقدارى زياد كند كه بتواند روزه بگيرد و نماز ايستاده خواند (و فعاليت واجب زندگى را انجام دهد) و اين دو مرتبه از واجبات خوردن است. 3-

مقدارى زياد كند كه بتواند مستحبات و نوافل را به جاى آورد. 4- مقدارى زياد كند كه قدرت بر كسب براى گسترش زندگى پيدا كند، و اين دو مرتبه مستحب است. 5- به مقدار ثلث معده غذا‏ خورد كه اين جائز است و همان است كه نبى‏اكرم (صلى الله عليه و آله) فرمودند. 6- مقدار زيادترى خورد به طورى كه بدن سنگين شود و خواب زياد گردد و اين مكروه است. 7- به اندازه‏اى زياد خوردن كه ضرر داشته باشد و اين شكم‏پرستى و پرخورى‏ است كه از آن نهى شده است و اين حرام است (مرحوم خوئى در شرح خود مى‏گويند ممكن است مرتبه اول را در دوم و سوم را در چهارم ادغام نمود).

فوائد كم‏خورى و مضرات پرخورى‏

  1. كم‏خورى موجب سلامتى و اعتدال جسمى و روحى مى‏شود- چنانكه در ذيل همين فراز از خطبه توضيح داديم تمام پزشكان بر اين باورند كه: از عوامل مؤثر و مهم در سلامتى جسم كم‏خوراكى است و عامل بسيارى از سكته‏ها و مرگهاى زودرس پرخورى‏ است، روانشناسان و روانپزشكان نيز يكى از عوامل به هم خوردگى اعتدال روحى و اضطرابات و كسالتها را پرخورى‏ مى‏دانند. مولى على (عليه السلام) مى‏فرمايند «قَلّةُ الغذا‏ءِ كَرَمُ النفس  و أدْوَم للصّحة»: «كم‏خورى موجب كرامت نفس  و دوام سلامتى است».
  2. در جاى ديگر مى‏فرمايند: كسى كه غذا‏يش زياد شد، سلامتى او كم مى‏شود و سختى و ناراحتى بر نفس  او زياد مى‏گردد.در جاى ديگر مى‏فرمايند «من قَلّ طعامُه قَلّ الامُه»: «كسى كه غذا‏يش كم شد دردهايش كم مى‏شود».
  3. فوائد گرسنگى و كم‏خورى : مرحوم خوئى در جلد 9 شرح نهج البلاغه، خطبه 159، به ده چيز كه فوائد گرسنگى و كم‏خورى است از احياء العلوم غزالى اشاره مى‏كند در فائده نهم درباره صحت بدن و سلامت مى‏گويد: سبب بيمارى زياده‏خورى و زياد شدن أخلاط در معده و عروق است.
  4. نقل شده كه سقراط حكيم كم‏خوراك بود و وقتى در اين باره از او سؤال شد جواب داد: «إنّ الأَكْلَ لَلْحَياةِ وَ لَيْسَ الحَياةُ لِلأكْل»: «خوردن براى زنده ماندن است نه زنده ماندن براى خوردن» (به تعبير ديگر مى‏خوريم تا زندگى كنيم نه زندگى مى‏كنيم‏ تا بخوريم).
  5. محدث جزائرى در «زهر الربيع» گويد: در حديثى آمده كه حكيمى نصرانى وارد بر امام صادق (عليه السلام) شد و گفت: آيا در كتاب پروردگار شما (قرآن) و در سنت پيامبر (روايات) شما چيزى از طبّ و پزشكى هست؟ فرمودند: آيا در كتاب پروردگار ما نيست: «كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا»: «بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد»، و آيا در سنت پيامبر ما نيست: «ألِاسْرافُ فِى الاكْلِ رَأسُ كُلِّ داء وَ الحِميةَ منه رَأْس كُلِّ دَواء»: «اسراف در خوردن سرآمد هر مرض و پرهيز از خوردن سرآمد هر دوائى است»، مرد نصرانى بلند شد و گفت: به خدا قسم كتاب پروردگار شما و سنّت پيامبر شما، از طبّ جالينوس چيزى را جا نگذاشته (يعنى تمام دستورات جالينوس در همان دو جمله خلاصه شده است).
  6. مرحوم محدث جزائرى گويد: از امام صادق (عليه السلام) روايت شد كه اگر از اهل قبور سؤال شود، سبب مرگ شما چه بود؟ اكثر آنها مى‏گويند: «تُخَمِة» (سنگينى ناشى از خوردن).
  1. يكى از دانشمندان مى‏گفت: روزى سنگ قبرها را خواندم، ديدم اكثر آنها در ماه شوال فوت كرده‏اند مى‏دانيد چرا؟ زيرا بعد از ماه رمضان بدون رويه پرخورى‏ كرده‏اند و اين واقعيتى است گرچه او به شوخى مى‏گفت. كم‏خورى مايه بيدارى و استفاده از فرصتها است- بسيار تجربه شده كه غالب خوابها ناشى از پرخورى‏ است، چه بسيار فعاليتها و مطالعه‏ها و كسب و كارها و استفاده از فرصتها كه با خواب بعد از پرخورى‏ از بين مى‏رود، چه بسيار عبادتها خصوصاً نماز شبها كه با پرخورى‏ سر شب از دست مى‏رود. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید