بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- نهج البلاغه – امیر المومنین– متقین
- 69- كم خورى و اعتدال در غذا «منزورا أكله (اكله
- اعتدال در غذا خوردن - (مىبينى پرهيزگاران را كه) غذايش قليل و (بهرهاش از دنيا) اندك است.***
- شرح: مولى على (عليه السلام) در اين فراز به كمخورى پرهيز کاران به عنوان صفتى پسنديده، اشاره مىكنند، كمخورى و اعتدال در غذا كه از عِفاف آنها سرچشمه مىگيرد مسئله سادهاى نيست، مسئلهاى است داراى ابعاد گوناگون جسمى، اخلاقى، عبادى، اجتماعى و غيره.
- بسيارى از امراض را پزشكان از پرخروى مىدانند، خصوصاً در عصر ما كه تلاشهاى جسمى كم شده و ماشين جايگزين نيروى انسانى شده است، و اين عدم تحرك موجب جمع شدن چربيها در بدن گرديده و كانونى از عفونت را به همراه مىآورد، بار قلب را اين زوائد سنگين و كار كليه را مشكل و به طور كلى سنگينى و ناتوانى بدن را به همراه دارد و «صُوموا تَصِحّوا»: «روزه بگيريد تا سالم باشيد»، سرّش همين است چون كمخورى موجب سلامتى است.
يكى از اطباء گفته بود تجربه بيست سال پزشكى من در مورد سلامتى انسان دو چيز است: فعاليت جسمانى و امساك در غذا.
- سعدى در گلستان گويد: يكى از ملوك عجم طبيبى حاذق به خدمت مصطفى (صلى الله عليه وآله) فرستاد، سالى در ديار عرب بود و كسى تجربه پيش او نياورد و معالجه از وى نخواست پيش پيغمبر (صلى الله عليه وآله) آمد و گله كرد كه بنده را براى معالجه اصحاب فرستادهاند و در اين مدت كسى به من التفات نكرد تا خدمتى كه بر بنده معين است به جا آورم. حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) فرمود: اين طائفه را طريقتى است كه تا اشتها غالب نشود نخورند و هنوز اشتها باقى بوده كه دست از طعام بدارند. حكيم گفت: اين است موجب تندرستى،
- پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)«المِعْدَةُ رأس كلِّ داء و الحِميَةُ رَأسُ كُلُّ دَواء»: «معده اساس هر بيمارى و پرهيز ريشه و سرآمد همه دواها است» اين از نظر پزشكى، امّا از نظر اخلاقى نيز معلمين و اساتيد اخلاق و رهروان راه حقيقت مرتباً و بدون استثناء سفارش و توصيه مىكنند، كه كم خوريد، تا نورانيت قلب و صفاى باطن پيدا كنيد، نه اين كه به قدرى نخوريد كه به ضعف كشيده شويد و به بيمارى مبتلا گرديد و به تعبير عاميانه آن قدر عقب رويم كه از آن طرف بيفتيم، بلكه مراد آنها پرهيز از پرخورى است همينطور كه پرخورى مانع تحرك و كار عبادت است، كمخورى كه مايه ضعف شود، نيز مانع تحرك و عبادت، مىباشد، از اين رو مولى از جمله صفات متقيان كمخوراكى را مىشمارند، نه بىخوراكى را، زيرا قوام جسم و بدن و روح انسان خوراك و غذا است.
- حالت تعادل در هر كارى و به خصوص در غذا خوردن پسنديده است، نه بى خوراكى و نه پرخوراكى كه به اسراف و تبذير منجر شود، بى خوراكى انسان را به سستى و ضعف مىكشاند، و پرخورى موجب اسراف مىگردد و اسراف كنندگان اهل آتشند أَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ و همچنين پرخورى باعث تبذير مىشود و اهل آن برادران شيطان هستند. «إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِينِ» دين اسلام جامع ترين وكاملترين اديان است و بايد به تمام شئون انسان رسيدگى كند جامعترين و كوتاه ترين تعريف دربارهء دين و مذهب اين است كه دين آئين حيات و آئين زندگى است. اين تعريف از سوره انفال آيه 24 قابل استفاده است. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ ...»: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد خدا و رسول او را هنگامى كه شما را به سوى آنچه به شما حيات و زندگى مىبخشد دعوت مىكنند، اجابت كنيد».
- خدا و رسول ما را به چيزى دعوت مىكنند كه ما را حيات مىبخشد و اين حيات اعم از مادى و معنوى است، از اين رو بايد هم به امور زندگى مادى و دنيوى كه خوردن و آشاميدن است برسد و هم به امور معنوى و اخروى بپردازد و بحث ما در اين فراز راجع به قسمت اول و يكىاز مسائل زندگى مادى است كه بى ارتباط با..
- در قرآن هم سخن از زندگى و حيات مادى است مثل «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها ...» (حديد 17) «بدانيد خدا زنده مىكند زمين را بعد از مرگش ...» و هم زندگى و حيات معنوى «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها ...» (انعام 122) «آيا كسى كه مرده بود و زندهاش كرديم و حياتش بخشيديم و نورى برايش قرار داديم تا با آن راه رود مثل كسى است كه در تاريكيها است و خارج از آن نمىشود ...» شأن نزول آيه را بعضى در مورد حمزه كه با ايمان آوردن زنده شد و بعضى عمارياسر گفتهاند در برابر ابوجهل كه مردهاى بود و زنده نشد و در تاريكى ماند و همچنين قرآن درباره هر دو حيات مادى و معنوى سخن مىگويد «... وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً ...» (مائده 32) «كسى كه نفس ى را زنده كند مثل اين است كه همه مردم را حيات بخشيده است» (در تفسير نور الثقلين جلد 1 ذيل همين آيه امام صادق (عليه السلام) به هر دو حيات) اشاره فرمودهاند) ..زندگى اخروى نيست.
- در كتاب مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة در باب 41 چنين آمده است: «قِلَّةُ الاكْلِ مَحْمُودٌ فى كُلِّ حال وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْم لأَنّ فيه مَصْلحةً للظّاهرِ وَ الباطِن وَ المَحْمُود مِنَ المَاكُولات ارْبَعَةٌ، ضَرُورةٌ و عُدّة و فُتُوح و قُوَّة، فالاكْل الضّرورى للأصْفِياء و العُدَّة لقوام الاتْقياء و الفُتُوحُ لِلمُتَوَكّلين و القُوَّةُ لِلمؤمنين وَ لَيسَ شىءٌ أضَرَّ عَلى قلب المؤمن مِنْ كَثْرَةِ الاكْلِ فَيُورِثُ شَيئَين قَسْوَةُ القلب وَ هَيَجانُ الشَّهْوَةِ والجوع إدامُ لِلمؤمنين وَ غذاءٌ لِلرُّوح و طَعامٌ لَلْقلب وَ صحَّة لَلْبَدَنْ».
«كم خوردن در هر حالى و نزد هر قوم و دستهاى پسنديده است، زيرا در آن صلاح و خير ظاهر و باطن است و آنچه از انواع خوردنيها مطلوب و پسنديده است چهار است : خوردن ضرورى، كه آن براى انبياء (عليهم السلام) و فراد برگزيده است. خوردن عدة كه به معناى مهيا شدن براى امر ديگر است و اين براى پرهيزگاران است كه خوراك را مقدمه انجام وظيفه قرار مىدهند.
خوردن فتوح كه وسيله گشايش امور تكيه كنندگان به حق است.
خوردن قوّت است كه براى توانائى و نيرو گرفتن مؤمنين است. چيزى زيانآورتر بر قلب مؤمن از پرخورى نيست، كه موجب قساوت و سنگدلى قلب و هيجان و شعلهور شدن شهوت مىشود و گرسنگى خورشت مؤمنين و غذاى روح و طعام قلب و سلامتى بدن است».
- شرح بيشتر كلمات فوق اين است كه: غذا خوردن سه مرتبه دارد: يك بار به منظور لذت بردن از غذا و طعام است و بس و اين موافق طبع حيوانات است كه تا آنجا كه از غذا لذّت مىبرند، مىخورند و هيچگونه رعايت بهداشت و تندرستى و يا ملاحظه روحانيت و معنويت نمىكنند. يك بار به منظور لذت بردن از خوراكى با حفظ بهداشت تن، و در اين مقام هر دو جنبه رعايت مىشود، و اشخاصى كه اين طور هستند در اثر علوم پزشكى و بهداشتى و يا تجربه مقّيدند كه خوردن و التذاذ از طعام بيش از حدود بهداشتى نباشد.
- به منظور حفظ روحانيت و براى توفيق در انجام وظائف الهى، و در اين مرتبه است كه چهار نوع مزبور متصوّر مىشود و به اختلاف مقامات اصفياء، اتقياء، متوكلين، مؤمنين نيت و مقصود در خوردن متفاوت خواهد شد.
- در آن كتاب شريف در ادامه رواياتى را از بزرگان دين نقل مىكند كه اشاره مىكنيم: نبى اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمودند: «فرزند آدم ظرفى را پر نكرد كه بدتر از شكمش باشد (زيرا مايه قساوت قلب و بدبختى انسان است)» حضرت داود (عليه السلام) فرمود: «تَرْكُ لُقْمَة مَعَ الضّرُورَةِ الَيْها أحَبُّ ألَىَّ مِنْ قِيامِ عِشْرينَ لَيلةً»:
«ترك كردن لقمهاى با اين كه نياز به آن است، محبوبتر است نزد من از عبادت بيست شب».
آرى اين پيامبر الهى، به اثر آن لقمه آگاهتر است، تا ما كه بىخبريم گاه آن لقمه اثرى مىگذارد كه عبادت بيست شب نمىتواند اثر آن را خنثى كند.
- رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) فرمودند: «مؤمن در يك معده چيزى مىخورد و منافق در هفت معده». به اصطلاح مؤمن يك شكم مىخورد و منافق هفت شكم! و اين كنايه از كمخورى مؤمن و پرخورى منافق است.
- در حديثى ديگر فرمودند: واى بر مردم از «قَبْقَبَينْ» سؤال شد مراد از دو (قبقب) چيست؟ فرمودند: شكم و فرج (كه اشاره به شهوت جنسى است).
- عيسى بن مريم (عليه السلام) فرمود: قلب ى مريض نمىشود، به شديدتر از قساوت و نفس ى مريض و بيمار نمىگردد، به سختتر از بُغْض گرسنگى و اين دو بيمارى دو مهارند براى مطرود شدن و دور گشتن از رحمت الهى و نزديك شدن به شقاوت و گمراهى.
- نخستين قدم براى مهيا شدن در مسير سير و سلوك، پرهيز كردن از خوردن بيش از حدّ لازم است تا بتوان هميشه خود را مهياى خضوع و خشوع و عبادت نمايد.
- در مقدار خوردن و اعتدال در آن، بايد مثل همه كارها به اسوههاى اخلاق و راهيان راه الهى توجه كرد، پيامبران و اوليائى كه با روش و سير خود راه را به ما نشان مىدهند.
- مولى على (عليه السلام) در ذيل خطبه 159 در مورد چند پيامبر بزرگوار الهى چنين مىفرمايد:
در مورد حضرت موسى كليم اللّه مىفرمايد: آن حضرت مىگفت: رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ: «پروردگارا، به آنچه از خير و نيكوئى برايم فرستادى فقير و محتاجم».
- سوگند به خدا موسى (عليه السلام) از خدا نخواسته بود، مگر نانى را كه بخورد، زيرا گياه زمين را مىخورد، و به جهت لاغرى بيش از اندازه، سبزى گياه از زير پوست او ديده مىشد.
- درباره حضرت داود (عليه السلام) كه صاحب مزامير و زبور و خواننده اهل بهشت است مىفرمايد به دست خود از ليف خرما زنبيل مىبافتو به همنشينان خويش مىگفت: كدام يك از شما در فروختن آنها مرا كمك مىكنيد (شايد مرادش اين بود كه كداميك مىخريد؟) و از بهاى آنها براى خود غذا تهيه مىكرد كه يك عدد نان جو بود.
- اكثر مفسرين گفتهاند مراد از آن خيرى كه نازل بر حضرت موسى (عليه السلام) شد طعام و غذا بود و اين حرف را روايت تفسير صافى و تفسير عياشى از امام صادق (عليه السلام) تائيد مىكند كه حضرت فرمودند موسى (عليه السلام) از خدا طعام خواست (سَأَلَ الطعام) و در تفسير صافى گفته در «اكمال» روايت شده كه موسى (عليه السلام) درخواست طعام مىكرد در حالى كه نياز به نصف خرما داشت و در مجمع البيان، از ابنعباس نقل كرده كه حضرت موسى (عليه السلام) اين نبىّ خداوند نصف نان از خدا درخواست مىكرد تا استقامت و توانائى خود را حفظ كند (سأَلَ نبىُّ اللّه فِلْقَ خُبز يُقيم بِه صُلبَه) (شرح نهجالبلاغه خوئى، جلد 9، صفحه 368).
- مرحوم مجلسى در بحار الانوار مىفرمايد: شايد اين زنبيل بافى، قبل از آن بوده كه آهن به دست او نرم شود (زيرا خداوند آهن را براى او نرم كرد تا زره ببافد) ..
- در مورد حضرت عيسى بن مريم (عليه السلام) مىفرمايد: سنگ را پشتى خود قرار داده و لباس خشن مىپوشيد و طعام سفت مىخورد و خورش او گرسنگى بود و چراغ او در شب روشنائى ماه بود و سايهبان او در زمستان مشرق و مغربها زمين بود، يعنى جائى بود كه آفتاب مىتابيد و خانهاى براى سكونت نداشت (ممكن است مراد از مشرق صبح و مغرب عصر باشد چنانكه مرحوم خوئى ذكر كرده است) و ميوه و سبزى خوشبوى او گياهى بود، كه زمين براى چهارپايان مىروياند، نه زنى داشت كه او را به فتنه و تباهكارى افكند و نه فرزندى كه او را اندوهگين سازد و نه دارائى كه او را از توجه به خدا بازدارد و نه (به دنيا و اهل آن) طمعى كه او را خوار كند، مركب او دوپا بود (پياده را مىرفت) و خدمتكار او دو دستش (هر كارى را خود انجام مىداد).
- در مورد پيامبر خاتم نبى اكرم (صلى الله عليه و آله) نيز مىفرمايد: «لقمه دنيا را به اطراف دندان مىخورد نه به پرى دهان» يعنى در دنيا زيادتر از آنچه را كه ناچار به استفاده بود، فرا نمىگرفت، و يا مراد از به اطراف دندان خوردن، اين است كه غذاى سخت و خشك مثل نان خشك مىخورد، كه با دندانهاى محكم آسيا جويده و خُرد مىشود. نه چيزهاى نرم كه با تمام دهان خورده مىشود و دنيا را به گوشه چشم نمىنگريست (مثل آدمهائى كه حسرت آن دارند و دل به آن بستهاند)، از جهت بدن لاغرتر و از جهت شكم گرسنهترين اهل دنيا بود، دنيا به او پيشنهاد شد (خداوند نيز بوسيله جبرئيل اختيار كردن دنيا را به او پيشنهاد فرمود)از قبول آن امتناع نمود ... او بر روى زمين (بى آنكه سفره اندازد) غذا مىخورد و مانند نشستن بنده مىنشست (دو زانو مىنشست و پا روى پا نمىانداخت) به دست خود پارگى كفشش را دوخته و جامهاش را وصله مىكرد و بر خر برهنه سوار مىشد و پشت سر خويش ديگرى را سوار مىكرد ...)
- مرحوم خوئى در مراد از اين كه خورشت او گرسنگى بود، دو احتمال از مرحوم علامه مجلسى و دو احتمال از خودشان ذكر مىكنند.1- انسان محتاج به خورشت است زيرا نفس انسانى برايش مشكل است نان خشك و خالى خورد، پس با گرسنگى شديد از نان لذت مىبرد و چيز ديگرى نمىخواهد پس گرسنگى گويا به منزله خورشت مىشود. 2- يا آن كه نان را در موقع گرسنگى اگر خورد گويا گرسنگى با آن، مثل خورشت مخلوط مىشود.
- اما دو احتمال مرحوم خوئى: 1- از گرسنگى لذت مىبرد چنانكه از خورشت و غذا لذت مىبرد. 2- گرسنگى بدل از خورشت است، پس لفظ جوع به معنى گرسنگى براى خورشت استعاره گرفته شده آن هم استعاره اسم ضد براى ضد ..
- مرحوم خوئى در شرح كلمات فوق در مورد حضرت موسى (عليه السلام) مىگويد: از شهر فرعون كه به حال ترس خارج شد، بدون مركب و توشه بود، گاه زمين مىخورد و گاه بلند مىشد، تا اين كه به زمين «مدين» رسيد و فاصله شهر فرعون و (مدين) سه روز و به قولى هشت روز بوده، با پاى برهنه خارج شد ... و در مدت سفرش به جز گياه صحرا و روئيدنيهاى زمين نخورد.
- مرحوم خوئى در مورد حضرت عيسى (عليه السلام) مىگويد: در عدة الداعى از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده كه فرمودند: در انجيل است كه عيسى (عليه السلام) گفت خدايا در صبح گرده نانى از جو و در عصر نيز گرده نانى از جو روزيم گردان، و بيشتر از اين به من مده كه طغيان مىكنم.
- سپس در مورد ابراهيم خليل اللّه گويد: لباسش پشمين و غذايش از جو بود (مثل نان جو) و حضرت يحيى بن زكريا (عليه السلام) لباسش از ليف خرما و غذايش برگ درخت بود، سليمان (عليه السلام) نيز غذايش را از طريق زنبيلبافى با ليف خرما مانند پدرش به دست مىآورد.
مقدار كمخوراكى
- مقدار آن را نبى اكرم (صلى الله عليه و آله) و پزشك عالم بشريت معين كرده است، در عدة الداعى مىگويد: از آن حضرت روايت شده كه فرمودند: فرزند آدم در غذا خوردن حساب مىكند چند لقمه بخورد كه توانائى او حفظ شود و اگر بخواهد بخورد معده را سه قسمت مىكند، يك سوم براى غذا، يك سوم براى نوشيدنى، و يك سوم براى تنفس .
- «قرطبى» مىگويد: اگر «بقراط» آن حكيم بزرگ اين قسمت از سخن پيامبر (صلى الله عليه و آله) را مىشنيد، از حكمت آن حضرت تعجب مىكرد.
- بعضى مراتب خوردن را به هفت رساندهاند: 1- مقدارى كه بتواند شخص زندگى كند. 2- مقدارى زياد كند كه بتواند روزه بگيرد و نماز ايستاده خواند (و فعاليت واجب زندگى را انجام دهد) و اين دو مرتبه از واجبات خوردن است. 3-
مقدارى زياد كند كه بتواند مستحبات و نوافل را به جاى آورد. 4- مقدارى زياد كند كه قدرت بر كسب براى گسترش زندگى پيدا كند، و اين دو مرتبه مستحب است. 5- به مقدار ثلث معده غذا خورد كه اين جائز است و همان است كه نبىاكرم (صلى الله عليه و آله) فرمودند. 6- مقدار زيادترى خورد به طورى كه بدن سنگين شود و خواب زياد گردد و اين مكروه است. 7- به اندازهاى زياد خوردن كه ضرر داشته باشد و اين شكمپرستى و پرخورى است كه از آن نهى شده است و اين حرام است (مرحوم خوئى در شرح خود مىگويند ممكن است مرتبه اول را در دوم و سوم را در چهارم ادغام نمود).
فوائد كمخورى و مضرات پرخورى
- كمخورى موجب سلامتى و اعتدال جسمى و روحى مىشود- چنانكه در ذيل همين فراز از خطبه توضيح داديم تمام پزشكان بر اين باورند كه: از عوامل مؤثر و مهم در سلامتى جسم كمخوراكى است و عامل بسيارى از سكتهها و مرگهاى زودرس پرخورى است، روانشناسان و روانپزشكان نيز يكى از عوامل به هم خوردگى اعتدال روحى و اضطرابات و كسالتها را پرخورى مىدانند. مولى على (عليه السلام) مىفرمايند «قَلّةُ الغذاءِ كَرَمُ النفس و أدْوَم للصّحة»: «كمخورى موجب كرامت نفس و دوام سلامتى است».
- در جاى ديگر مىفرمايند: كسى كه غذايش زياد شد، سلامتى او كم مىشود و سختى و ناراحتى بر نفس او زياد مىگردد.در جاى ديگر مىفرمايند «من قَلّ طعامُه قَلّ الامُه»: «كسى كه غذايش كم شد دردهايش كم مىشود».
- فوائد گرسنگى و كمخورى : مرحوم خوئى در جلد 9 شرح نهج البلاغه، خطبه 159، به ده چيز كه فوائد گرسنگى و كمخورى است از احياء العلوم غزالى اشاره مىكند در فائده نهم درباره صحت بدن و سلامت مىگويد: سبب بيمارى زيادهخورى و زياد شدن أخلاط در معده و عروق است.
- نقل شده كه سقراط حكيم كمخوراك بود و وقتى در اين باره از او سؤال شد جواب داد: «إنّ الأَكْلَ لَلْحَياةِ وَ لَيْسَ الحَياةُ لِلأكْل»: «خوردن براى زنده ماندن است نه زنده ماندن براى خوردن» (به تعبير ديگر مىخوريم تا زندگى كنيم نه زندگى مىكنيم تا بخوريم).
- محدث جزائرى در «زهر الربيع» گويد: در حديثى آمده كه حكيمى نصرانى وارد بر امام صادق (عليه السلام) شد و گفت: آيا در كتاب پروردگار شما (قرآن) و در سنت پيامبر (روايات) شما چيزى از طبّ و پزشكى هست؟ فرمودند: آيا در كتاب پروردگار ما نيست: «كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا»: «بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد»، و آيا در سنت پيامبر ما نيست: «ألِاسْرافُ فِى الاكْلِ رَأسُ كُلِّ داء وَ الحِميةَ منه رَأْس كُلِّ دَواء»: «اسراف در خوردن سرآمد هر مرض و پرهيز از خوردن سرآمد هر دوائى است»، مرد نصرانى بلند شد و گفت: به خدا قسم كتاب پروردگار شما و سنّت پيامبر شما، از طبّ جالينوس چيزى را جا نگذاشته (يعنى تمام دستورات جالينوس در همان دو جمله خلاصه شده است).
- مرحوم محدث جزائرى گويد: از امام صادق (عليه السلام) روايت شد كه اگر از اهل قبور سؤال شود، سبب مرگ شما چه بود؟ اكثر آنها مىگويند: «تُخَمِة» (سنگينى ناشى از خوردن).
- يكى از دانشمندان مىگفت: روزى سنگ قبرها را خواندم، ديدم اكثر آنها در ماه شوال فوت كردهاند مىدانيد چرا؟ زيرا بعد از ماه رمضان بدون رويه پرخورى كردهاند و اين واقعيتى است گرچه او به شوخى مىگفت. كمخورى مايه بيدارى و استفاده از فرصتها است- بسيار تجربه شده كه غالب خوابها ناشى از پرخورى است، چه بسيار فعاليتها و مطالعهها و كسب و كارها و استفاده از فرصتها كه با خواب بعد از پرخورى از بين مىرود، چه بسيار عبادتها خصوصاً نماز شبها كه با پرخورى سر شب از دست مىرود. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم