بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد للّه رب العالمين بارى الخلائق اجمعين و الصلاة و السلام على عبد اللّه و رسوله، و حبيبه و صفيه، و حافظ سره و مبلغ رسالاته، سيدنا و نبينا و مولانا ابى القاسم محمد (ص)، و على آله الطيبين الطاهرين المعصومين اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم
- حديث غدير -. امروز عید غدیر اولین روز فعالیت در این وبلاگ برای بنده است امیدوارم ... به عنایت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف شرمنده حضرت نباشم 30 تیر1400 شمسی..
- گفتيم علاوه بر اينكه هركس كه مرجع دين است، زعيم دين هم بايد همو باشد، در مسأله زعامت هم پيغمبر تصريح كرده است. يك نمونه آن حديث غدير است كه پيغمبر اكرم آن را در غدير خم و در حجّةالوداع فرمودند. حجّةالوداع آخرين حج پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله است و شايد ايشان بعد از فتح مكه يك حج بيشتر نكردند، البته قبل از حجّةالوداع حج عمره كرده بودند. رسول اكرم صلاى عام دادند و مخصوصاً مردم را دعوت كردند كه به اين حج بيايند. همه را جمع كردند و بعد در مواقع مختلف، در مسجدالحرام، در عرفات، در منى و بيرون منى، در غديرخم و در جاهاى ديگر خطابههاى عمومى خود را القاء كردند. از جمله در غديرخم بعد از آنكه جا به جا مطالبى را فرموده بود، مطلبى را به عنوان آخرين قسمت با بيان شديدى ذكر نمود. به نظر من فلسفه اينكه
- پيغمبر اين مطلب را در آخر فرمود همين آيهاى است كه در آنجا قرائت كرد: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ. بعد از اينكه پيغمبر اكرم در عرفات و منى و مسجدالحرام كليات اسلامى را در باب اصول و فروع بيان كرده- كه مهمترين سخنان ايشان است- يكمرتبه در غديرخم اين طور مىفرمايد: مطلبى است كه اگر آن را نگويم هيچ چيز را نگفتهام. فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ به من گفتهاند كه اگر آن را نگويى هيچ چيز را نگفتهاى يعنى همه هبا و هدر است. بعد مىفرمايد: ا لَسْتُ اوْلى بِكُمْ مِنْ انْفُسِكُمْ؟ (اشاره به آيه قرآن است كه: النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ) آيا من حق تسلط و ولايتم بر شما از خودتان بيشتر نيست؟ همه گفتند: بَلى يا رَسولَ اللَّه.
- حضرت فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ. اين حديث هم مثل حديث ثقلين داراى اسناد زيادى است.
خلاصهاى از بحث غدير را چند سال پيش در مشهد همين كانونيها به صورت كتاب منتشر كردند. البته من هنوز آن را نخواندهام ولى برخى از رفقايمان كه وارد هستند خواندهاند، مىگويند خيلى خوب است. لااقل آن را مطالعه كنيد.
- اگر ما بخواهيم مدارك احاديثى مثل حديث غدير را كه مىگوييم متواتر است يا حديث ثقلين را- كه آقاى ميرحامد حسين صاحب عبقات الانوار كتابى با قطع بزرگ و در چهارصد صفحه درباره مدارك آن نوشته است- بررسى كنيم، خيلى طولانى مىشود. ممكن است احتياج به بحث بيشترى داشته باشد ولى من مايلم كه جوهر بحث را در مسأله امامت عرض كرده باشم همراه با يك اشاره نسبتاً اجمالى به مداركى كه اهل تشيع در باب امامت دارند مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج4، ص: 737
- غدیر در قرآن- دو مطلب جداى از هم در این آیه بیان شده است، یک مطلب مربوط به تحریم گوشتهاى حرام، مگر در موارد اضطرار و مطلب دیگر مربوط به کامل شدن دین و یأس کفّار که این قسمت کاملًا مستقلّ است، به چند دلیل:
- الف: یأس کفّار از دین، به خوردن گوشت مردار یا نخوردن آن ارتباطى ندارد.
- ب: روایاتى که از طریق شیعه و سنى در شأن نزول آیه آمده، در مقام بیان جملهى «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا» و «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» است، نه مربوط به جملات قبل و بعد از آن، که درباره احکام مردار است.
- ج: طبق روایات شیعه و سنّى، این قسمت از آیه: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ ... پس از نصب علىّبن ابىطالب علیهما السلام به امامت در غدیرخم نازل شده است.
- د: غیر از دلائل نقلى، تحلیل عقلى نیز همین را مىرساند، چون چهار ویژگى مهم براى آن روز بیان شدهاست: 1. روز یأس کافران، 2. روز اکمال دین، 3. روز اتمامنعمت الهى بر مردم، 4. روزى که اسلام به عنوان «دین» و یک مذهب کامل، مورد پسند خدا قرار گرفته است.
- حال اگر وقایع روزهاى تاریخ اسلام را بررسى کنیم، هیچ روز مهمى مانند: بعثت، هجرت، فتح مکّه، پیروزى در جنگها و ... با همهى ارزشهایى که داشتهاند، شامل این چهار صفت مهم مطرح شده در این آیه نیستند؛ حتّى «حجّةالوداع» هم به این اهمیّت نیست؛ چون حج، جزئى از دین است، نه همهى دین.
- * امّا بعثت، اوّلین روز شروع رسالت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله است که هرگز نمىتوان گفت روز اوّل بعثت، دین کامل شده است.
- * امّا هجرت، روز هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله به فرمان خداست، روز حملهى کفّار به خانه پیامبر است، نه روز یأس آنان.
- * امّا روزهاى پیروزى در جنگ بدر و خندق و ... تنها کفّارى که در صحنهى نبرد بودند، مأیوس مىشدند، نه همهى کفار، در حالى که قرآن مىفرماید: الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا ...همه کفّار مأیوس شدند.تفسیر نور(10جلدى)، ج2، ص: 237
- * امّا حجّةالوداع که مردم آداب حج را در محضر پیامبر صلى الله علیه و آله آموختند، تنها حج مردم با آموزش پیامبر کامل شد، نه همهى دین در حالى که قرآن مىفرماید: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ»
- * امّا غدیرخم روزى است که خداوند فرمان نصب حضرت على را به جانشینى پیامبر صلى الله علیه و آله صادر کرد، تنها آن روز است که چهار عنوان ذکر شده در آیه «أَکْمَلْتُ، أَتْمَمْتُ، رَضِیتُ، یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا» با آن منطبق است.
- * امّا یأس کفّار، به خاطر آن بود که وقتى تهمت وجنگ وسوءقصد بر ضد پیامبر، نافرجام ماند، تنها امید آنها مرگ پیامبر صلى الله علیه و آله بود. نصب علىّبن ابىطالب علیهما السلام به همه فهماند که اگر آن حضرت پسرى مىداشت، بهتر از على نبود وبا مرگ او دین او محو نمىشود؛ زیرا شخصى چون علىّبن ابىطالب علیهما السلام جانشین پیامبر صلى الله علیه و آله و رهبر امّت اسلام خواهد بود. اینجا بود که همهى کفّار مأیوس شدند.
- * امّا کمال دین، به خاطر آن است که اگر مقرّرات وقوانین کامل وضع شود، لیکن براى امّت و جامعه، رهبرى معصوم وکامل تعیین نشود، مقرّرات ناقص مىماند.
- * امّا اتمام نعمت، به خاطر آن است که قرآن بزرگترین نعمت را نعمت رهبرى وهدایت معرّفى کرده است، اگر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از دنیا برود ومردم را بىسرپرست بگذارد، کارى کرده که یک چوپان نسبت به گله نمىکند. چگونه بدون تعیین رهبرى الهى نعمت تمام مىشود.
- * امّا رضایت خداوند، براى آن است که هرگاه قانون کامل ومجرى عادل بهم گره بخورد، رضایت پروردگار حاصل مىشود.
- اگر هر یک از اکمال دین، اتمام نعمت، رضایت حقّ و یأس کفّار به تنهایى در روزى اتفاق افتد، کافى است که آن روز از «ایّاماللّه» باشد. تا چه رسد به روزى مثل غدیر، که همهى این ویژگىها را یک جا دارد. به همین دلیل در روایات اهلبیت علیهم السلام عید غدیر از بزرگترین اعیاد به شمار آمده است.
- آثار اشیا، گاهى مترتّب بر جمعبودن همه اجزاى آن است، مثل روزه که اگر یک لحظه هم پیش از اذان، افطار کنیم، باطل مىشود، از این جهت کلمه «تمام» به کار رفته است: «أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَى اللَّیْلِ» و گاهى به گونهاى است که هر جزء، اثر خود را دارد، مثل تلاوت آیات تفسیر نور(10جلدى)، ج2، ص: 238
- قرآن که کمالش در تلاوت همهى آن است و هر قدر هم خوانده شود، ثواب دارد. گاهى بعضى اجزا به گونهاى است که اگر نباشد، یک مجموعه ناقص است، هر چند همهى اجزاى دیگر هم باشد، مثل خلبان و راننده که هواپیما و ماشین بدون آنها بىثمر و بىفایده است.
- رهبرى و ولایتِ حقّ هم چنین است، چون انسان را با خدا گره مىزند و بدون آن، آفریدهها و نعمتها به نقمت تبدیل مىشود وانسان را به خدا نمىرساند.
- پيغمبر فرمود هركس كه دوست من است و مرا دوست دارد، على را هم دوست داشته باشد. ما مىگوييم اين چه حرفى است كه پيغمبر در غديرخم مردم را جمع كند كه هركس مرا دوست دارد على را هم دوست داشته باشد! اين چه خصوصيتى دارد؟ على را فقط دوست داشته باشيد؟! مخصوصاً با ضميمه شدن ا لَسْتُ اوْلى بِكُمْ مِنْ انْفُسِكُمْ و نيز با توجه به كلمه «مولا» كه اساساً در هيچ جا به معنى دوست نيامده است.
- سؤال: آيا آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً بعد از واقعه غديرخم نازل شده است؟ جواب: خير، در غدير خم بوده است.
- آيه «اليوم يئس ...» و مسأله امامت
- اساس فكر شيعه در مسأله امامت با فكر اهل تسنن مختلف است و اين دو فكر از ريشه با يكديگر اختلاف دارند. لهذا به اين صورت درباره اين مسأله بحث كردن كه ما قائل به امامتيم، آنها هم قائل به امامت، ولى شرايط امامت از نظر ما و آنها متفاوت است، اساساً درست نيست. چون آن چيزى كه شيعه به نام امامت معتقد است، غير از آن چيزى است كه آنها به نام امامت معتقدند. كما اينكه مسألهاى كه به اين شكل طرح مىشود كه آيا امامت به نصّ است يا به شورا يعنى آيا امام را پيغمبر بايد تعيين كرده باشد يا مردم بايد او را انتخاب كنند نيز به اين صورت صحيح نيست،
- زيرا آنچه شيعه در باب امامت مىگويد و مىگويد به نصّ است، غير از آن چيزى است كه اهل تسنن مىگويند و مىگويند به شوراست. نه اينكه درباره يك چيز بحث مىكنند و يكى مىگويد آن چيز به نصّ است و ديگرى مىگويد همان چيز به شوراست. در واقع بايد چنين گفت كه در نظر شيعه مسألهاى به نام امامت مطرح است كه اهل تسنن از اساس آن را قبول ندارند نه اينكه در شرايطش با آنها اختلاف دارند. درست مثل مسأله نبوت است در مقابل منكرين نبوت.
- شيعه امامت را در سطحى آنچنان بالا مىبرد كه قهراً اگر كسى آن فرضيه را پيش بكشد و قبول كند، نمىتواند قبول نكند كه امام بايد از طرف خدا تعيين شده باشد. همين طور كه در نبوت هيچگاه نمىگويند مردم بنشينند و نبى انتخاب كنند، قهراً در مورد امام در آن سطحى كه شيعه مىگويد نيز جاى اين حرف نيست كه مردم بنشينند و چنان شخصى را انتخاب كنند.
- در جلسه پيش ما آن سلسله مراتب و شرايطى را كه شيعه در باب امامت مىگويد عرض كرديم و رسيديم به اينجا كه شيعه مسأله را از بالا شروع مىكند و مىآيد پايين. بعد مىگويند براى اينكه اين فقط يك فرضيه نباشد بايد ببينيم آيا واقعاً با توجه به آنچه كه ما در باب امامت در آن سطح عالى مىگوييم، پيغمبر اكرم كسى را براى اين مقام تعيين كرده است؟ آيا قرآن فرموده است يا نه؟
- اول در نظر داشتم كه به همان ترتيب حرفهاى خواجه در تجريد مطالب را عنوان كنم ولى به مناسبت اينكه چند روز ديگر روز عيد غدير است، به نظرم رسيد كه بهتر اين است كه ما همين آيات مربوط به غدير را معنى و ترجمه كنيم و شرح بدهيم. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج4، ص: 754
- بررسى آيه «الْيَوْمَ يَئِسَ ...» در اوايل سوره مائده اين آيه آمده است:الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً.
- اين دو قسمت كه هردو با «اليوم» شروع مىشوند، ضمن يك آيه هستند نه دو آيه، و قدر مسلّم اين است كه هردو هم مربوط به يك مطلب است نه دو مطلب. ترجمه اين آيه را عرض مىكنم بعد به شرح معنى آن از روى قرائن مىپردازم.
- كلمه «يوم»- يعنى روز- وقتى با «الف و لام» ذكر مىشود (الف و لام عهد) گاهى به معنى آن روز است و گاهى به معنى امروز، در هر دو مورد به كار برده مىشود. به معنى «آن روز» در جايى به كار مىرود كه قبلًا يك روزى را نام بردهاند بعد مىگويند در آن روز. ولى اگر بگوييم فلان كس اليوم وارد شد يعنى همين امروز وارد شد. الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ (حالا ما نمىگوييم مقصود آن روز است يا امروز، شرحش را بعد مىدهيم.)
- در آن روز (يا امروز) كافران از دين شما مأيوس شدند فَلا تَخْشَوْهُمْ پس، از آنها ديگر بيم نداشته باشيد. يعنى چه آنها از دين شما مأيوس شدند؟ يعنى آنها ديگر مأيوس شدند كه بر دين شما پيروز و فائق شوند و آن را از ميان ببرند. چون مأيوس شدند دست از كار و فعاليت و آن روشى كه قبلًا عليه اسلام داشتند برداشتند.
- از آنها ديگر بيم نداشته باشيد. جمله بعد خيلى عجيب است، مىفرمايد: وَ اخْشَوْنِ اما از من بترسيد.صحبت اين است كه امروز از ناحيه آنها بيم نداشته باشيد ولى از ناحيه من بيم داشته باشيد، با توجه به اينكه بحث درباره خود دين است. بيم از آنها اين بود كه از ناحيه آنان به اين دين آسيب برسد. مىفرمايد نترسيد، ديگر آنها نمىتوانند آسيبى برسانند
- وَ اخْشَوْنِ از من بترسيد. قهراً معنايش اين است كه اگر آسيبى به اين دين برسد، از طرف من مىرسد. حال اين چه مفهومى مىتواند داشته باشد كه بعد از اين از كفار بر دين خودتان نترسيد، از من بترسيد. بعد عرض مىكنيم كه مقصود چيست.
- الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ آن روز (يا امروز) دين شما را كامل كردم، به حد كمال رساندم وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي و نعمت خودم را به پايان رساندم. در اينجا دو كلمه نزديك به هم ذكر شده است: اكمال و اتمام. اين دو كلمه خيلى به هم نزديكند: كامل كردم يا تمام كردم. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج4، ص: 755
- فرق اكمال و اتمام- فرق اين دو كلمه (در فارسى و بيشتر در عربى) با يكديگر اين است كه «تمام» در جايى گفته مىشود كه يك چيزى اجزايش بايد پشت سر يكديگر بيايد؛ تا وقتى كه هنوز همه اجزايش مرتب نشده، مىگوييم ناقص است؛ وقتى كه آخرين جزئش هم آمد، مىگوييم تمام شد.
- مثل يك ساختمان كه مىگوييم ساختمان تمام شد. يك ساختمان تا وقتى كه پايههايش را بالا آوردهاند و حتى سقف آن را هم زدهاند، تمام نيست. تا همه اجزايى كه براى يك ساختمان لازم است- كه اگر نباشد از آن ساختمان نمىشود استفاده كرد- نباشد، مىگوييم اين ساختمان تمام نيست. وقتى همه اجزاء بود به طورى كه بتوان در آن سكنى گزيد، مىگوييم تمام شد. اما در مسأله «كامل» اين طور نيست كه [شىء غير كامل] جزء ناقصى دارد بلكه ممكن است هيچ جزء ناقص و ناتمامى نداشته باشد ولى هنوز كامل نباشد. مثلًا يك جنين در رحم مادر به حد تمام مىرسد يعنى همه ساختمانش تمام مىشود، بچه هم به دنيا مىآيد ولى هنوز انسان كاملى نيست يعنى آن رشدى را كه بايد بكند نكرده است. رشد كردن غير از اين است كه جزء ناقصى داشته باشد. در واقع اختلاف كامل و تمام با يكديگر اختلاف كيفى و كمّى است. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج4، ص: 755
الحمد للّه رب العالمين اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم