14-شرح زیارت عاشورا... ازمجلس  پنجم ... السلام علیک یابن رسول الله سلام بر تو اى پیغمبر خدا:شرح لفظ یابن رسول الله

بسم الله الرحمن الرحیم       

                               اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

               14-شرح زیارت عاشورا... ازمجلس  پنجم ... السلام علیک یابن رسول الله
سلام بر تو اى پیغمبر خدا:شرح لفظ یابن رسول الله

  1. نزد شیعه اثنى عشرى که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام دو فرزند بزرگوار پیغمبرند ولى چون بعضى از اهل سنت و جماعت مخالف اینموضوع میباشند لذا باید اینمطلب را با ادله اى که نزد آنها معتبر است ثابت کنیم ، دلیل از قرآن و نیز اخباریست که شیعه و سنى در کتب معتبر خود نقل کرده اند.
  2. - آیه اول : در اثبات اینکه حسنین اولاد پیغمبرند
    حقتعالى میفرماید: فمن حاجک فیه من ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبین . ((آل عمران - 61))
  3. -در آیات قبل از این آیه شرح حال حضرت عیسى آمد. نصاراى نجران اعتراض کردند که اى محمد چرا عیسى را دشنام میدهى و نام بندگى بر او مى نهى ، زا تو پسندیده نیست .
  4. حضرت رسول فرمودند: پناه میبرم از اینکه نام عبدالله بر عیسى دشنام باشد او بنده اى است که از طرف خدا بسوى خلق فرستاده شده و اینکه شما نصارى او را پسر خدا میدانید اشتباه است . بزرگ رؤ ساى نجران غضبناک شده گفت : هرگز دیده اى که فرزندى بى پدر خلق شود؟
  5. حقتعالى این آیه را فرستاد که :ان مثل عیسى عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون . ((آل عمران - 59))
    شما خلقت حضرت آدم را از خاک قبول دارید و به نظر شما بعید نمیآید، پس چرا استعباد میکنید که عیسى بدون پدر از خون خلق شود، حضرت آدم که نه پدر داشت ، نه مادر، ولى عیسى که مادر داشت پس قصه خلقت آدم عجیب تر از خلقت عیسى میباشد.
    بعد از این بیان حقتعالى میفرماید: فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم .
  6. پس هر که از نصارى در باب عیسى با تو خصومت و مجادله نماید، و از ضلالت و جهالت بر نگردد و بر اعتقاد خود مصر باشد بعد ما جائک من العلم . پس از آنکه آیات و بیناتى بر تو آمد که موجب علم و یقین توست بر اینکه عیسى برگزیده خدا بر خلق است . فقل تعالوا ابنائنا و ابنائکم پس به آنان بگو که براى مباهله پسران خود را بیاورید، ما هم پسران خود را میآوریم و نسائنا و نسائکم ما زنان خود و شما زنان خود را بیاورید و انفسنا و انفسکم ما کسانى را که از غایت نزدیکى بما مثل خود ما میباشند میآوریم و شما هم نزدیکان خود را که به همین قسم باشند بیاورید ثم نبتهل پس لعنت کنیم بر آنکه دروغ میگوید فنجعل لعنة الله على الکاذبین لعنت خدا را براى دروغگو قرار دهیم .
  7. صلح نصاراى نجران با پیغمبر : در کتب تفسیر شیعه و سنى نقل شده که چون این آیه نازل شد، حضرت رسالت نصاراى نجران را طلبید و فرمود هر چند من بر حجت و دلیل میافزایم شما بر عناد و منازعه میافزائید اکنون بیائید بمباهله مشغول شویم تا حقتعالى محق را از مبطل و صادق را از کاذب ممتاز گرداند،
  8. ایشان گفتند امروز ما را مهلت بده تا بمنزل رویم و با یکدیگر در این امر مشورت کنیم بعد هر چه مصلحت باشد به آن عمل نمائیم .
    چون بمنزل رفتند ((عاقب )) که صاحب راى و عالم ایشان بود آنها را نصیحت کرد که با یکدیگر کمابره مکنید و اشخاص منصفى باشید زیرا بر شما ظاهر شد که محمد پیغمبر خداست .
  9. اسقف از جمله ایشان بود گفت : اى قوم اگر محمد فردا با عامه اصحاب خود بیرون آمد هیچ اندیشه نکنید و با او مباهله نمائید که او بر حق نیست و اگر با خواص اقرباء خود بیرون آید از مباهله او حذر کنید و بدانید که او پیغمبر بر حق است .
  10. روز دیگر صحابه در مسجد جمع شدند و هر کدام توقع داشتند که رسول خدا او را حاضر کند. آنحضرت فرمود: حقتعالى بمن فرموده که ار خواص اقارب و زنان و مردان و کودکان خود را ببرم که بدعاى ایشان عذاب نازل سازد پس دست امیرالمؤ منین را گرفت و حسن و حسین از پیش روى او میرفتند و فاطمه در عقب ایشان و حضرت به آنها فرمود من دعا میکنم شما آئین بگوئید.
  11. اسقف گفت اینها کیستند که با محمد آمده اند، گفتند: آن جوان پسرعم و داماد و آن زن دخترش و آن کودکان دخترزادگان اویند. اسقف با ترسایان گفت ببینید چگونه امیدوار بکار خود است که فرزندان و خواص خود را بمباهله آورده است . بخدا اگر او خوفى در این باب داشت هرگز ایشانرا اختیار نمیکرد و از مباهله حذر مینمود مصلحت نیست که ما با او مباهله کنیم اگر از خوف قیصر روم نبود من باو ایمان میآوردم ،
  12. حال باید با او مصالحه کنیم بر هر چه او خواهد و بعد که بشهر خود مراجعت کردید فکر کنید تا صلاح خود را در چه مى بینید.
    آن جماعت گفتند راى ما راى توست ، پس اسقف خطاب به آنحضرت گفت ما با شما مباهله نمى کنیم ولى مصالحه مینمائیم .
  13. رسول خدا (صل الله علیه وآله  ) بر دو هزار حله از حله هاى عراقى با آنها مصالحه نمود که قیمت هر حله چهل درهم و اگر زیاد و کم باشند قیمت آنرا حساب کنند که هزار حله در ماه صفر و هزار حله در ماه رجب بدهند بعلاوه سى زره آهنى و سى نیزه و سى اسب بپردازند تا بر دین خود باشند و مسلمانان با آنها جنگ نکنند.
  14. صلح نامه اى باین مضمون نوشتند و رفتند ((عاقب )) و ((عبدالمسیح )) در بین راه بآنها گفتند والله ما و شما میدانیم که محمد پیغمبر مرسل است و آنچه میگوید از نزد خداست بخدا هیچکس با هیچ پیغمبرى ملاعنه نکرد مگر آنکه مستاصل شد و از کوچک و بزرگ آنان یکى از زنده نماند، اگر شما مباهله میکردید هلاک میشدید و بر روى زمین هیچیک از نصارى باقى نمى ماندند بخدا قسم که من ایشان را نگاه کردم و رویهایى دیدم که اگر از خدا میخواستند که کوهها از مواضع خودش زائل شود البته میشد.
  15. بعد از مراجعت ایشان پیغمبر خدا (صل الله علیه وآله  ) فرمود: قسم به آن خدایى که جان محمد در قبضه قدرت اوست اگر اینها با من مباهله میکردند حقتعالى ایشانرا بصورت بوزینه و خوک مسخ میکرد و آتش بر ایشان فرو میریخت و همگى اهل نجران حتى مرغان بر درختهاى ایشان هلاک میشدند.
  16. بنابر نقل طنطاوى و روح البیان این جماعت نصارى نحران 60 نفر سواره بودند که چهارده نفر از اشراف و سه نفر آنها از اکابر قوم بودند که یکى امیر و اشمس ((عبدالمسیح )) و دیگرى مشاور صاحب راءى آنها بود که به او سید میگفتند و اسم او ((الایهم )) ((وسومى )) ((حبر)) و اسقف آنها که اشمس ((ابوحارثه بن علقمه )) بود.
  17. سلاطین روم به ابوحارث خیلى اهمیت میدادند و بواسطه علم و اجتهادى که در دین نصارى داشت از او تجلیل میکردند و امپراطور روم براى او کنیه هایى بنا کرده بود.
  18. چون این جماعت از نجران حرکت کردند ابوحارث برقاطرى سوار بود و پهلوى او هم برادرش ((کزربن علقمه )) سوار بود، در بین راه قاطر ابوحارث بر زمین خورد کرز ببرادرش گفت برادر صدمه اى به تو نرسد و هلاک تو بعد از هلاکت رسول خدا باشد، ابوحارث گفت مادرت هلاک شود این چه حرفیست که میگویى بخدا قسم این پیغمبریست که ما انتظار او را داشتیم . کرز گفت پس ‍ چرا باو ایمان نمى آورى در صورتیکه میدانى او پیغمبر است .
    گفت بجهت اینکه سلاطین عطایا و اموالى بما میدهند و اکرامهایى میکنند که اگر ما به محمد ایمان آوریم تمام این اشیاء و اموال را از ما میگیرند.
  19. این حرف در قلب کرز خیلى اثر کرد و پنهان میداشت تا مسلمان شد.
  20. بارى این جماعت وقتى بمدینه رسیدند بعد از نماز عصر در مسجد پیغمبر خدمت آنحضرت آمدند با صورتهاى خوب و لباسهاى فاخر.اصحاب پیغمبر قصد داشتند که نگذارند آنها داخل شوند، لکن پیغمبر آنها را از این عمل منع فرمود و آن جماعت را بطرف خود خواند آن سه نفر که امیر و سید اسقف باشند با رسول خدا صحبت کردند گاهى میگفتند عیسى خداست و گاهى مى گفتند پسر خداست و گاهى مى گفتند ثالث ثلثه است و دلیل آنها بر خدا بودن عیسى بدون پدر آمدن آنحضرت بود و دلایل دیگر اینکه :
  21. -((یحیى الموتى )) و تبرى الاکمه و الا برص (( و تخلق من الطین کهیه الطیر)) و فنتنفخ فیها و (( فتکون طیرا)) از این آیه مبارکه و بیان مفسرین چند مطلب مهم براى حقانیت شیعه اثبات میشود.
  22. اول - اثبات حقانیت رسول اکرم (صل الله علیه وآله وسلم  )که اگر ذى حق نبود جراءت مباهله نمى نمود و علماء بزرگ مسیحى از میدان مباهله فرار نمیکردند لذا در آیه فرمود: فمن حاجک فیه من ما جائک من العلم ، یعنى بعد از آنکه شما علم به حقانیت و پیغمبرى خود دارى مباهله را با نصارى شروع کن .
  23. دوم - اثبات اینکه حسنین فرزندان رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم ) هستند.اجماع مفسرین بلکه جمیع امت بر اینست که مراد از ابنائنا حسین و حسن علیهماالسلام میباشند ابوبکر رازى گفته این آیه دلیلست که حسن و حسین پسران رسول خدا ((صل الله علیه وآله وسلم )) هستند و پسر دختر شخص حقیقتا پسر اوست و اخبار عامه و خاصه هم بر این مدعا گواه است .
  24. حافظ ابونعیم و ابن حجر در صواعق و طبرانى در ترجمه حالات حضرت امام حسن (علیه السلام  ) و جمعى دیگر از علما عامه از خلیفه عمر بن خطاب نقل میکنند که گفت :انى سمعت رسول الله یقول کل حسب و نسب فمنقطع یوم القیامة ما خلاجسى و نسبى و کل بنى انثى عصبتهم لابیهم ماخلا بنى فاطمة انا ابوهم و انا عصبتهم .
  25. یعنى شنیدم از رسول خدا (صل الله علیه وآله  ) که فرمود هر حسب و نسبى روز قیامت قطع میشود مگر حسب و نسب من و عصبته هر اولاد دخترى از جانب پدر است مگر اولاد فاطمه من پدر و عصبته آنها مى باشم .
  26. خطیب خوارزمى و احمد بن حنبل و سلیمان بلخى حنفى در - ینابیع المودة - با مختصرکم و زیادى در الفاظ نقل میکنند که رسول اکرم  (صل الله علیه وآله  )) فرمودند: ((ابناى هذان ریحانتاى من الدنیا ابناى هذان امامان قاما او قعدا .
  27. یعنى دو فرزند من حسن و حسین ریحانه دنیاى منند و هر دو فرزندان من امامانند خواه قائم به امر امامت و خواه ساکن و قاعد باشند.
  28. در خبر است که محمد بن حنیفه روزى در صفین جنگ نمایانى کرد، امیرالمؤ منین (علیه السلام ) فرمود:اشهد انک ابنى حقا. گواهى میدهم که به حقیقت پسر منى گفتند یا امیرالمؤ منین حسن و حسین نیز فرزندان تواند فرمود: هما ابنا رسول الله .
  29. اشکال : بعضى ازعلماء اشکال نموده اند که مقصود از مباهله همراه بردن منسوبین بوده است از اینجهت حسنین را همراه خود برد و این حسنین فضیلتى نمى شود چه آنها طفل بودند و اطفال موصوف به فضیلت نباشند.
  30. جواب - اولا اگر از مقصود مباهله فقط همراه بردن منسوبین باشد و مراد فضیلت باشد و مراد فضیلت نباشد بایستى که حضرت رسول (ص ) عباس و عقیل را با خود ببرد زیر آنها مسن تر از امیرالمؤ منین و حسنین علیهم السلام بودند پس نبردن آنها و بردن على و حسنین علیهم السلام کاشف از اینست که در مباهله مقصود همراه بودن افضل منسوبین بوده نه کسى که با آنحضرت نسبت داشته باشد.
  31. ثانیا: قضیه مباهله رسول با نصارى نجران در سال دهم هجرت بوده و حضرت حسنین در آن تاریخ ممیز و در حد رشد و عرفان بودند هر چند که بالغ شرعى باشند و در اول اسلام احکام دائر مدار بلوغ نبوده بلکه دائر مدار تمیز بوده است چنانچه خود علماء عامه اینرا نقل کرده اند.
  32. ثالثا: اینکه گفته اند اطفال داراى فضیلت نیستند بر خلاف قرآن و اخبار است چه در قرآن در باره عیسى بن مریم چند ساعته میفرماید: انى عبدالله آتانى الکتاب و جعلنى نبیا . پس وقتى طفل ساعته ممکنست داراى مقام نبوت و فضیلت باشد چگونه طفل ممیز داراى مقام و فضیلت نیست .
  33. و یا درخبر است که حضرت یحیى در کودکى به بیت المقدس آمد و عباد و رهبانان را دید که پیراهنهایى از مو پوشیده و کلاههایى از پشم بر سر گذاشته و زنجیرهایى در گردن کرده و خود را به ستونهاى مسجد بسته اند چون این جماعت را مشاهده نمود نزد مادرش رفته گفت : اى مادر براى من پیراهنى از مو و کلاهى از پشم بباف تا به بیت المقدس بروم و عبادت خدا را بکنم و با عباد و رهبانان باشم ، مادر گفت : صبر کن تا پدرت پیغمبر خدا بیاید و با او مصلحت کنیم چون حضرت زکریا آمد سخن یحیى را نقل کرد زکریا گفت : اى فرزند چه چیز باعث شد که چنین اراده اى کنى ، تو هنوز طفل و خردسالى . حضرت یحیى گفت : اى پدر مگر ندیده اى که از من خردسالتر شربت ناگوار مرگ را چشیده اند؟
  34. آنگاه زکریا بمادر یحیى گفت آنچه میگوید برایش انجام ده پس مادر کلاه و پشم و پیراهن مویین براى او بافت و یحیى پوشیده به بیت المقدس رفت و با عباد مشغول عبادت شد تا اینکه پیراهن مو بدن شریفش را خورد روزى به بدن خود نظر کرد و گریست ، خطاب الهى باو رسید که اى یحیى آیا گریه میکنى از اینکه بدنت کاهیده شده و بعزت و جلال خودم سوگند اگر یک نظر به جهنم کنى پیراهن آهنى خواهى پوشید حضرت یحیى آنقدر گریست که از بسیارى گریه رویش مجروح شد که دندانهایش پیدا شد چون اینخبر بمادرش رسید با زکریا نزد او آمدند و عباد بنى اسرائیل اطراف او جمع شده به او گفتند از بسیارى گریه روى تو چنین مجروح و کاهیده گشته است . گفت تا حال باخبر نشده بودم .
  35. مادر نمدى تهیه کرد بصورت او نهاد که دندانهاى او را پوشانیده و اشک چشم را هم جذب مینمود تا آخر روایت که مفصل است .
    مقصود از نقل این روایت این بود که طفل و بچه خردسال هم ممکنست داراى فضیلتى باشد،
  36. یحیى پدرش زکریا بود، اما حسنین پدرشان امیرالمؤ منین و جدشان پیغمبر و مادرشان فاطمه زهرا بود پس حسنین گذشته از فضیلت شخصى فضیلت خانوادگى هم داشته اند.
  37. وحى کودک : از جمله اطفالى که در دنیا داراى فضیلت شایانى بودند داستان وحى کودک است که بین ملت یهود شهرت دارد.
    مرحوم ملا محمدرضاى جدیدالاسلام که از مراجع بزرگ روحانیت یهود بود، پس از تاءمل به آئین مبین اسلام مشرف گشت . او در کتاب ردالیهود که موسوم به منقول رضایى و بزبان عربیست چنین مینویسد:
  38. بر حسب آنچه علماى یهود در مقدمه کتاب وحى کودک نگاشته اند یکى از علما بنى اسرائیل بنام ((ربى پنجاس )) که به زهد و پاکى معروف خاص و عام بود با زنش راهیل که وى نیز از زنان پاک سیرت دوران خود بود زمانى چند در آرزوى فرزندى صالح و برومند دست نیاز بسوى پروردگار دراز داشتند تا اینکه حقتعالى دعاى آنان را به هدف اجابت رسانیده
  39. کودکى بنام ((لحمان حطوفاه )) به آنان مرحمت فرمود.

-اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید