بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
17-شرح زیارت عاشورا... ازمجلس ششم ...
- مجلس ششم : السلام علیک یابن رسول الله سلام بر تو اى پسر رسول خدا.....
- آیه دوم که دلالت دارد ایندو بزرگوار فرزند پیغمبرند حقتعالى میفرماید: و وهبنا له اسحاق یعقوب کلا هدینا و نوحا هدینا من قبل ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون و کذلک نجزى المحسنین و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس کل من الصالحین . (84/ ، 85/ ا نعام)
- ما به ابراهیم ، اسحاق و یعقوب دادیم همه را راهنمایى کردیم و نوح را پیش از ابراهیم و فرزندش داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون را هدایت نمودیم و همچنین نیکوکاران را پاداش خواهیم داد و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس همه از نیکوکارانند.
- ((عیاشى )) از ((ابى الاسود)) روایت کرده که حجاج شخصى نزد یحیى بن معمر فرستاد و باو پیغام داد، شنیده ام تو عقیده دارى که امام حسن و امام حسین (علیهما السلام ) فرزندان پیغمبرند و گفته اى که اینمطلب در قرآن میباشد، من قرآن را از اول تا آخر خواندم چنین چیزى ندیدم .
- یحیى در جواب گفت آیا درسوره انعام نخوانده اى و من ذریته داود و سلیمان تا آنجا که میگوید یحیى و عیسى از ذریه ابراهیم نیست ؟ گفت چرا، گفت عیسى عیسى با آنکه پدر نداشت از ذریه ابراهیم خوانده شده همینطور است امام حسن و امام حسین . (علیهما السلام )
- در عیون اخبارالرضا از حضرت موسى بن جعفر علیه السلام ماءثور است که حقتعالى عیسى را از طریق مریم به ذرارى انبیاء ساخت و ما اهلبیت را از طرف مادرمان فاطمه الزهرا علیهاالسلام به ذرارى حضرت رسول (صل الله علیه وآله وسلم ) ملحق ساخت .اخبارى که از طریق شیعه و سنى رسیده که حسن و حسین علیهما السلام فرزندان پیغمبران بسیار است و ما بعضى از آنها را نقل میکنیم .
- روایت اول در صحیح بخارى یکى از کتب معتبر اهل سنت از ابى بکر نقل میکند که گفت : سمعت النبى صلى الله علیه و آله و هو على المنبر و الحسن الى جنبه ینظر الى الناس مرة اولیه مرة و یقول ابنى هذا سید و لعل الله ان یصلح به بین فئتین من المسلمین .
- شنیدم که پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم ) در حالیکه بر منبر بوده و حسن در پهلوى او نشسته بود و گاهى بمردم نظر میکرد و گاهى بسوى حسنش و میفرمود: این پسر من سید است . یعنى امام واجب الاطاعة است . و خداوند به واسطه او بین دو طایفه از مسلمین را اصلاح خواهد کرد. این روایت اشاره بصلح حضرت حسن و معاویه است و اینکه این روایت معاویه و اهل شام را مسلم خطاب فرموده مراد اسلام ظاهریست که تکلم به شهادتین میکردند و الا کفر معاویه مسلم است چنانچه شرح آن بعدا خواهد آمد.
- روایت دوم
در صحیح ترمذى ((اسامة بن زید)) نقل میکند: قال طرقت لنبى صلى الله علیه و آله ذات لیلة فى بعض الحاجة فخرج النبى صلى الله علیه و آله و هو مشتمل على شى ء لا ادرى فلما فرغت من حاجتى قلت ما هذا الذى انت مشتمل علیه فکشفه فاذا حسن و حسین علیهماالسلام على ورکه فقال هذان ابناى و ابنا بنتى اللهم انى احبهما فاحبهما و احب من یحبهما . - اسامة بن زید میگوید شبى براى حاجتى خدمت پیغمبر رفتم در خانه را کوبیدم حضرت خودش تشریف آورد و با خود چیزى داشت که من ندانستم آن چیست چون کارم با آنحضرت تمام شد عرض کردم این چیست که با خودتان دارید، چون حضرت بمن نشان داد دیدم حسین و حسن هستند که روى ران آنحضرت بودند آنگاه بمن فرمود اینها دو پسران دختر منند خدایا من اینها را دوست دارم و تو هم دوست دار ایشانرا دوست بدار کسى را که دوستدار ایشان باشد.
- روایت سوم
ترمذى در صحیح خود از یوسف بن ابراهیم نقل میکند که انه سمع انس بن مالک یقول سئل رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم اى اهل بیتک احب الیک قال الحسن و الحسین و کان یقول و لفاطمة ادعى ابنى فیشمهما و یضمهما الیه . انس گفت که از رسول خدا سئوال کردند کدامیک از اهل بیت شما نزد شما محبوبتر است ؟ فرمود حسن و حسین . - رسم آنحضرت چنان بود که به فاطمه میفرمود: پسران مرا بخوان ، چون حسنین میآمدند آنها را در بر گرفت و ایشان را میبوئید.
- روایت چهارم
ابن حجر در صواعق نقل میکند که پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم ) فرمود: دو پسر من حسن و حسین سید جوانان بهشتند ولى پدر آنها بهتر از آنهاست .
و نیز روایت میکند که رسول خدا فرمود: هارون دو پسر خود را شبر و شبیر نام نهاد و من پسرانم را حسن و حسین نام گذاردم - روایت پنجم
((شیخ سلیمان حنفى )) در کتاب ((ینابیع المودة )) از عبداله بن شداد نقل میکند که گفت : رسول خدا براى ادا نماز مغرب یا نماز عشاء آمد و حسن و حسین را بر دوش خود سوار نموده بود چون مهیاى نماز شد آنانرا بر زمین گذاشت و تکبیر نماز را گفته وارد نماز شد و سجده را بسیار طولانى فرمود که من سر بلند کردم دیدم آندو طفل بر دوش پیغمبر سوارند، مجددا بسجده رفتم چون نماز تمام شد مردم عرص کردند یا رسول الله سجده را طولانى فرمودى تا بحدیکه ما گمان کردیم وحى نازل شده یا اتفاق دیگرى رخ داده است فرمود: هیچیک از اینها که شما گفتید نبود بلکه فرزندان من بر پشت من بودند و نخواستم که آنها را بر زمین گذارم تا اینکه خودشان پائین آیند. - روایت ششم
در اکثر تفاسیر شیعه و سنى نقل کرده اند که ((عاص بن وایل سهمى )) در نزدیک باب ((بنى سهم )) وجود مبارک پیغمبر را ملاقات کرد، مدتى با یکدیگر سخن میگفتند بعد از جدا شدن عاص بن وایل بمسجدالحرام وارد شد جمعى از بزرگان قریش که در مسجد نشسته بودند از او پرسیدند با که سخن میگفتى ؟ گفت با این ابتر صنوبر، چه عادت عرب این بود که هر کس پسر نداشت او را ابتر میگفتند یعنى اقطع است و از او عقبى نخواهد ماند و صنوبر شخصى است که او را فرزند و برادر نباشد و - در آن ایام پسر آنحضرت که عبدالله نام داشت و ملقب بطاهر و از خدیجه بود درگذشته و خاطر مبارک پیغمبراندوهناک شده بود، در آنحال جبرئیل نازل شده سوره کوثر را آورد و گفت دلتنگ مباش از اینکه ترا ابتر خوانند، ما فرزندان بسیارى بتو عطا کنیم که در اقطار عالم مکانى نباشد مگر آنکه جماعتى از فرزندان و نسل تو در آنجا باشند.در روز عاشورا که بنى امیه حضرت سیدالشهدا را شهید کردند جز فرزندش على بن الحسین امام سجاد کسى باقى نماند، خداوند از نسل آن یکنفر عالم را پر کرد –
- فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ (2)إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ (3) اکنون اى رسول ما به شکرانه این نعمت براى خدا به نماز و طاعت و قربانى و اعمال حج بپرداز، که دشمنان بدگو و عیب جویان تو نسل بریده خواهند بود و در جهان از ایشان و اعقابشان اثرى باقى نخواهد ماند.
- این دلیلى است که خداوند در این سوره میفرماید: ما به تو کوثر دادیم ، یعنى اولاد و نسل زیادى به تو عنایت کردیم و این مسلم است که نسل پیغمبر از حسن و حسین بوده پس این دلیلى است که آندو بزرگوار فرزندان پیغمبر بوده اند.
- تعداد فرزندان پیغمبر
در اصول کافى است که وجود مبارک رسول اکرم (صل الله علیه وآله وسلم ) از خدیجه کبرى سه پسر و چهار دختر داشتند که جناب قاسم و زینب و رقیه و ام کلثوم قبل از بعثت متولد شدند و جناب طیب و طاهر و فاطمه زهرا که بعد از بعثت متولد گردیدند. - از مناقب ابن شهر آشوب مستفاد میگردد که حضرت پیغمبر صلى الله علیه و آله از خدیجه کبرى دو پسر داشت و چهار دختر، قاسم و عبدالله آندو را طیب و طاهر میگفتند و از این عبارت معلوم میگردد که طاهر لقب قاسم و طیب لقب عبدالله بوده است .
- در بحار نقل میکند که طاهر و طیب هر دو لقب جناب عبدالله است و از سایر زوجات آنحضرت ابدا اولادى نشد مگر جناب ابراهیم که از ماریه قطبیه بود، پس آنحضرت دختر داشتند و سه یا چهار پسر و تمام اولادهاى آنحضرت در مکه متولد شدند مگر ابراهیم که در مدینه متولد شد.
- و نیز تمام اولادان آنحضرت در زمان حیات آنحضرت از دنیا رفتند غیر از فاطمه زهرا سلام الله علیها که چندى بعد از آنحضرت از دنیا رحلت فرمود.
پس مسلم شد که اولادان آنحضرت هر چه در دنیا فعلا موجودند از نسل حسن و حسین علیهماالسلام میباشند. - مورخین مینویسند که یزید بن معاویه ملعون در سن سى و هشت سالگى بدرک جهنم واصل شد در حالیکه داراى سیزده پسر و چهار دختر بود و امروز یکنفر از نسل یزید در تمام دنیا پیدا نمیشود ولى در روز عاشورا یک پسر از حسین علیه السلام باقى ماند بنام على بن الحسین امام سجاد علیه السلام و دو دختر که سکینه و فاطمه بودند و امروز کمتر مجلسى است که منعقد شود و چند نفر از اولادان فاطمه در اینمجلس نباشند، پس در حقیقت این یکى از معجزات قرآنست که میفرماید: انا اعطیناک الکوثر، به تو خیر کثیرى دادیم که آن وجود فاطمه است نسل شما از او باقى خواهد ماند.
- اگر در بین ما مردى بمیرد و اولاد او منحصر به یک یا چند دختر باشد پس از آنکه دخترها از دنیا رفتند میگویند او قطع اگر چه آن دخترها داراى اولاد باشند چه آن اولادها انتسابشان به پدر است و اگر بگویند این مرد ابتر است جا دارد و روى همین حساب هم وجود مبارک پیغمبر را ابتر میگفتند و نظرشان این بود که پیغمبر پسرى نداشت که جانشین او بشود، خداوند در بین سى و دو نفر از اولادهاى امیرالمؤ منین علیه السلام نسل پیغمبر را در دو اولاد فاطمه یعنى حسن و حسین قرار داد و سایر اولادهاى پیغمبر را از نسل پسر و دختر در زمان حیات آنحضرت از دنیا برد بعلت اینکه بعد از پیغمبر اختلاف در خلافت پیدا نشود و مردم نگویند اولاد پیغمبر ولى بجانشینى آنحضرت هستند تا داماد و ابن عم آن بزرگوار.
- مخالفت بنى امیه با فر زندان پیغمبر
بزرگترین مخالفت و منکر فرزندان پیغمبر بنى امیه بودند که به عمال و پیروان خود دستور میدادند در بین مردم شایع سازند که حسنین اولاد پیغمبر نیستند و اولاد دختر را نمیتوان فرزند خواند در صورتیکه که در صدر اسلام بیشتر صحابه از قبیل : ابن عباس ، عبدالله بن عمر، زید بن ارقم ، جابر بن عبدالله انصارى و دیگران به آن دو آقا زاده میگفتند یابن رسول الله . - حتى وقتى شمر براى بریدن سر آنحضرت روى سینه آن بزرگوار نشست گفت : گواهى میدهم که تو زاده پیغمبرى و پسر دختر او هستى با وجود این سرت را میبرم .
پیغمبر فرمود: فرزندان هر مردى بقوم و قبیله پدرى خود منتسب میشوند فرزندان فاطمه که پدرشان من هستم و به من منسوب میباشند. - و نیز فرمود: خداى تعالى فرزندان هر پیغمبرى را از صلب او قرار داده مگر فرزندان مرا که از صلب من و صلب على بن ابیطالب آفریده است .
- قتل عام سادات علوى
حکومت اموى و آل مروان مبغوضترین دولتها و منفورترین حکومتهاى عربى بوده است ، نه تنها با علویان و ذریه فاطمه دشمنى داشته داشتند، بلکه اصلا با اسلام و مردان حق و پاکدل مخالفت مى ورزیدند و بقدرى از بنى هاشم و مردان خوب کشتند و زیر خاک نمودند که جاى شرح آن نیست ان شاء الله در جاى خود بعضى از فجایع آنها را نقل میکنیم . - امویان دشمن دیرین بنى هاشم و بدخواه و بدکینه و بیخرد بودند و بمقتضاى هیئت ناپاک و درمان خود مرتکب چنان جنایاتى گردیدند ولى بنى عباس چه عذرى داشتند؟ آنها در نسب و خون مشترک با بنى هاشم بودند پس چرا آن جنایات را با اولاد فاطمه کردند.
- مثلا چون منصور دوایقى بر حکومت مستقر شد و خواست شهر بغداد را بسازد و مرکز خلافت را از حیره رصافه به بغداد منتقل سازد و دستور داد هر جا که سیدى از اولاد علوى خواه حسنى یا حسینى بزرگ یا کوچک دیدند، مخصوصا اگر پسر بود در هر سن و سالى او را دستگیر کرده به بغداد بفرستند.
- منصور گروهى از بد طینتان دربارى را براى جاسوسى و دستگیرى سادات علوى به حجاز و کوفه و بصره فرستاد تا جوانان سادات علوى و فاطمى را گرفته به بغداد بفرستند این مردمان پست براى ریاست چند روزه دنیا شبانه در خانه ها میریختند و تمام اتاقها و سایبانهاى خانه ها را جستجو میکردند
- و هر کجا سیدى بود میگرفتند و بى هیچ رحم و شفقتى آنها را به بغداد میآوردند و مبلغى جایزه میگرفتند در حقیقت خون آنها را به خلیفه میفروختند و او هم دستور میداد که این سادات بیگناه را در میان بناها بگذارند و روى آنها را بپوشانند اکثر ستونهاى مجوف شهر بغداد از سادات علوى پر شده بود.
- کودک حسینى
روزى یکى از عمال جاسوسى بنى عباس که در جستجوى سادات علوى بود به پسرى کوچک در کمال حسن و ملاحت بود برخورد که موهاى سیاه و بسیار زیبایى داشت ، این کودک یکى از اولاد امام حسن مجتبى علیه السلام بود، جاسوس او را گرفته به بغداد آورد و بدست بنایى سپرد که مشغول بالا بردن دیوار بود باو تکلیف کرد که باید او را در میان دیوار بگذارى و روى آنرا بپوشانى و اصرار داشت که در حضور من باید این ستون از گچ و آجر بالا رود و این سید حسنى را در میان آن بگذارى - شخص بنا که این طفل معصوم را دید بر حالت مظلومیت او رحم کرد و در حالیکه ناگزیر بود کودک را در میان ستون گذاشت و آهسته باو گفت نگران مباش من براى تو راه نفس میگذارم و شب که دشمن متوجه نباشد تو را بیرون میآورم .
- بنا کار خود را بپایان برد و شب که شد آمد و آن طفل را از میان ستون بیرون آورد و سر ستون را باز پوشانید و به آن کودک گفت من براى خدا و احترام جدت رسول خدا تو را نجات دآدم راضى مباش که من و زن و فرزندم کشته شویم اگر تو خود را در جایى پنهان نکنى و جاسوسان منصور بفهمند مرا با زن و فرزندم خواهند کشت ، تو بمنزلى برو که بتوانى خود را مخفى کنى و از جدت رسول بخواه که شفاعت مرا در روز قیامت بکند و قدرى هم از گیسوان او را بریده به گچ آلوده کرد که اگر خواستند نشان دهد.
- آن کودک حسنى هم گفت منهم از تو توقعى دارم و آن اینست که از موهاى من قدرى بچینى و به مادرم که در فلان نقطه در انتظار منست از حال من خبر دهى تا بداند که من زنده هستم ولى گریخته ام او هم پذیرفت .
- طفل ناپدید و بنا بدبنال مادر رفت و او را یافت ، دید چند نفر زن گرد یکدیگر نشسته مشغول گریه هستند، شناخت که آن زنى که بیشتر گریه میکند مادر آن کودک است ، نزد او رفت و جریان فرزندش را گفت او قدرى آرام گرفت .
- گفته اند این کودک حسین بن زید بود که بخانه امام جعفر صادق علیه السلام پناه برد و مخفى شد و در مدت عمر بعبادت و علم پرداخت و امام صادق علیه السلام او را تربیت فرموده و بقدرى گریه میکرد که معروف به ((ذى العیره )) شد و در سال صد و سى و پنج از دنیا رفت و در حله مدفون شد و قبر او در حله معروف و محل زیارت عرب و عجم است ،
- امامزاده طاهر که در صحن حضرت عبدالعظیم داراى قبه و بارگاه میباشد از اولاد ایشانست و به سه واسطه بجناب حسین میرسد.
- قتل شصت سید علوى بفرمان هارون
علامه مجلسى در ((بحار)) نقل میکند که ((عبیدالله بزاز نیشابورى )) گفت من با ((حمید بن قحطبه )) والى خراسان دوست بودم و در ماه رمضان به طوس رسیدم حمید بدیدن من آمد، منهم نزدیک ظهرى به منزل او رفتم ، آفتابه لگن آوردند دست شستم و سفره آوردند متوجه شدم که ماه رمضان است ، گفتم روزه هستم ولى از براى شما عذرى هست که افطار میکنید..؟؟ - اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم