مجلس چهاردهم :   السلام علیک یا ثارالله  و ابن ثارسلام بر تو اى کسیکه خدا خونخواهى او میکند

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم .

 

و پسر کسیکه خدا خونخواهى او میکند.

شرح ثارالله  :ثار در لغت بمعنى خون و بمعنى طالب خون آمده

که مخفف ثائر بر وزن طالب باشد مثل شاک که مخفف شائک است .

  1. یا لثارات ال حسین  یعنى بیائید اى طلب کنندگان خون  حسینى .
  2. ((مروان حمار)) آخرین خلیفه بنى امیه بود وقتى که در ((حران )) ((ابراهیم )) عموى ((منصور دوانیقى )) را گرفت سر او را میان انبان آهک گذاشت آنقدر دست و پا زد تا جان داد، صالح بن على با جمعى در طلب خون ابراهیم برآمدند و با ((مروان حمار)) جنگ کردند تا او را کشتند روزیکه طبل جنگ را مینواختند نداى یا لثارات ابراهیم آنها بلند بود تا آخر مطلب که مفصل است چون معنى آثار دانسته شد این جمله را چند معنى میتوان نمود.
  3. معنى اول ثار: اگر گفتیم که ((ثار)) خون ریخته شده از روى ظلمست ، معنى چنین میشود که سلام بر تو اى کسیکه خون خدا هستى البته خدا جسم نیست که داراى خون باشد بلکه باید گفت اى  حسین  تو آنقدر بزرگوار و در خانه خدا با آبرو هستى که اگر بنا بود خدا خون داشته باشد، خون تو همان خون خدا بود، در زیارت آنحضرت میخوانى : السلام علیک یا من ثاره ثارالله  .
  4. نظایر اینگونه عبارات در زیارت امیرالمؤ منین علیه السلام بسیار است مانند: عین الله ، یدالله ، وجه الله ، جنب الله چنانچه میگویى :السلام علیک یا عین الله الناظرة و یده الباسطة و اذنه الواعیة ، السلام على اسم الله الرضى و وجه المضى ء و جنبه العلى .
  5. پس اینکه میگوئیم على عین الله است نه آنکه خدا چشم دارد، یعنى همانطور که خدا بدون چشم در همه جا حاضر و ناظر است و همه چیز نزد او آشکار میباشد على نیز مظهر این صفت خداست .
  6. حضرتش در مسجد کوفه بالاى منبر موعظه میفرمود، مردى برخاست و عرض کرد یا امیرالمؤ منین جبرئیل در کجاست ، حضرت یک نگاه به آسمان ، یک نگاه بزمین و یک نگاه باطراف نموده فرمود تو خودت جبرئیل هستى آن مرد ناپدید شد مردم از حضرت موضوع را سئوال کردند فرمود بیک نظر تمام آسمانها و تمام طبقات زمین را ملاحظه کردم و بیک نظر مغرب و مشرق عالم را دیدم ، در هیچ جاى عالم جبرئیل نبود دانستم که این مرد خودش جبرئیل است . پس دیدن على تمام زمین و آسمان را با این چشم ظاهرى نبود بلکه با چشم دیگرى بود که همان عین الله است .
  7. على ( علیه السلام ) یده الباسطة است که از کوفه دست دراز میکند و نصف سبیل معاویه را در شام گرفته میکند. مردى در موقع مرگ سلمان در مدائن بالاى سر او بود ازو پرسید که بعد از مرگ چه کسى شما را غسل دهد و کفن نماید، فرمود آن کسیکه رسول خدا را دفن کرد
  8. آنمرد گفت سلمان تو در مدائن هستى و او در مدینه است چگونه مرتکب این افعال خواهد شد سلمان گفت چون روح از بدن من مفارقت نماید هنوز مرا درست نخوابانیده باشى که آنحضرت حاضر شود بر او سلام کن هر چه دستور دهد انجام ده آن مرد گفت چون سلمان از دنیا رفت من او را بچادرى پوشیده
  9. ناگاه دیدم امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) حاضر شد، سلام کردم دیدم که آنحضرت چادر از روى سلمان برداشت ، سلمان تبسمى کرد، آنحضرت فرمود مرحبا اى سلمان ، چون بخدمت رسول خدا برسى آنچه اصحاب او بعد از او با من کرده اند عرضه خواهى داشت آنگاه چادر روى سلمان کشیده متوجه غسل و کفن او شد و مجددا بمدینه برگشته نماز ظهر را در مدینه خواندند.
  10. در قرآن میفرماید:  و قالت الیهود یدالله علت اءیدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان (مائده - 64) پس امام مظهر صفات خداست ، عین الله و اذن الله و وجه الله میباشد.
  11. ما در همین کتاب در ذیل آیه قل اعملوا فسیرى الله عملکم و رسوله و المؤ منون . (توبه 105)گفتیم که دانستن اعمال مردم توسط امام شرطش بودن در آنمحل نیست همانطور که خدا همه جا حاضر و ناظر است و همه چیز را مى بیند و میداند امام هم قلب عالم امکان بوده همه کردار و رفتار مردم را میداند، خواه بچشم ببیند یا نبیند.
  12. در کتاب کافى از امام باقر ( علیه السلام ) روایت میکند: قال لما اءسرى بالنبى (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) قال یا رب ما حال و المؤ من عندک قال یا محمد من اءهان لى ولیا فقد بارزنى بالمحاربة و انا اسرع شى الى نصرة اولیائى و ما ترددت عن شى ء انا فاعله کترددى عن وفاة المؤ من یکره المؤ من و اکره مسائته و ان من عبادى المؤ منین من لایصلحه الا الغنى و لو صرفته الى غیر ذلک لهلک و اءن من عبادى المؤ منین من لا یصلحه الا الفقر و لو صرفته الى غیر ذلک لهلک و ما یتقرب الى من عبادى بشى ء احب الى مما افترضت علیه و انه لیتقرب الى بالنافلة حتى احبه فاذا اءحبتبه اذا سمعه الذى یسمع به و بصره الذى یبصر به و لسانه الذى ینطق به و یده التى بها ان دعانى اءجتبه و ان ساءلنى اءعطیته .
  13. چون پیغمبر را به معراج بالا بردند گفت : پروردگارا حال مؤ من در نزد تو چون است ؟ فرمود: اى محمد هر که بیک دوست من اهانت کند محققا آشکارا با من بجنگ برخاسته است ، من بیارى دوستانم پیش از همه چیز مى شتابم من درباره چیزى آن اندازه درنگ ندارم که درباره قبض روح مؤ من ، او از مرگ بدش آید و منهم از بدى کردن باو بدم میآید براستى برخى از بندگان مؤ منم را جز توانگرى نشاید و نیکو نساز و اگر بجز آتش بگردانم نابود و هلاک شود و براستى برخى از بندگان مؤ منم باشند که جز با درویشى و فقر به نشوند و اگر بجز آنش بگردانم نابود و هلاک شوند، هیچ بنده اى تقرب نجوید به عملیکه نزد من محبوبتر باشد از آنچه بر او واجب کرده ام و براستى که او با عمل نافله بمن تقرب جوید تا آنکه دوستش بدارم و چون دوستدارش شدم در اینصورت گوش او شوم با آن بشنود و چشم او شوم که با آن ببیند و زبانش شوم که با آن بگوید و دستش شوم که با آن بگیرد اگر دعا کند اجابتش کنم و اگر از من خواهشى کند به او عطا نمایم . از اینحدیث چند مطلب استفاده میگردد:
  14. واجبات اهمیتش بیشتر از مستحبات است .نوافل جمیع مستحبات را شامل میشود و اختصاصى به نوافل یومیه ندارد.
  15. تردید خدا نه مثل ما نیست که در امرى مردد باشیم و ندانیم کدامیک صلاح کار ماست که آنرا انجام دهیم در حقیقت در کلام مقدریست باین تعبیر که اگر تردیدى بر من روا بود چنین بود.
  16. ((فاذا اءجتبه کنت سمعه الذى یسمع به )) سمع و بصر معمولى انسان ضعیف و ناتوان است و چون متوجه امور ظاهرى و مادى گردد و صرف شهوت نفس و هواپرستى شود به زودى از میان رود و نابود گردد و ازین جهت خداوند در آیات قرآن مخالفان حق را کر و کور خوانده است ولى اگر متوجه خدا شوند و طاعت او را کنند
  17. تا محبوب او گردند چشم و گوش معنوى و روحانى دایم و ابدى به آنها عطا فرماید تا همیشه حقایق را بشنوند و ببینند و در ماده شنیدن و دیدن چون خداوند باقى گردند،
  18. هر چند ناتوان شوند تا بمیرند و تن از میان برود گوش و چشم دل معنوى آنها بجا ماند و ادراک حقایق جهان درک کند و هیچگاه از کار نیفتد و فعالیت روح آنها برجا و استوار باشد.
  19. اراده بنده مؤ من اراده خداست : در حدیث قدسى میفرماید: یابن آدم انا ملک لا اءزول اذا اقلت لشى ء کن فیکون اءطعنى فیما اءمرتک و انته عما نهننیک حتى تقول لشى ء کن فیکون .
  20. اى پسر آدم من پادشاهى هستم که هرگز سلطنتم زوال نیابد هر گاه بچیزى بگویم باش فورا خلق میگردد تو هم امر مرا اطاعت کن و آنچه ترا نهى کرده ام ترک کن ، تا مثل من بچیزى بگویى باش و خلق گردد، این حدیث مطلب بزرگى را بما میفهماند که در اثر اطاعت کردن خدا، بنده بجایى میرسد که اراده او اراده خدا میشود و منصب خلاقیت پیدا میکند.
  21. این مسلم است که اگر بنده اى اینقدر بخدا نزدیک شد که اراده او اراده حق گردد پس هر چه از خدا بخواهد دعایش به هدف اجابت رسد.
  22. حکایت : در کتاب ((لئالى الاخبار)) نقل میکند که وقتى سلمان والى مدائن بود روزى مهمانى بر او وارد شد از شهر مدائن بیرون آمد آهوهایى دید که در بیابان میروند و طیورى را دید که در آسمان طیران مینمایند سلمان صدا زد که یک آهوى فربه و یک مرغ پرنده از بین شماها نزد من حاضر شود که براى من مهمانى رسیده و اراده اکرام او را دارم ، یک آهو و یک مرغ از آنها در نزد سلمان حاضر شدند، مهمان سلمان از آن کیفیت تعجب کرد، سلمان ملتفت تعجب او شده گفت آیا ازین کیفیت تعجب میکنى ، آیا نه چنین است که هر کس اطاعت مولاى خود را بنماید همه چیز اطاعت او را مینماید، آیا ممکنست که بنده اطاعت خدا را بنماید و خدا از خواسته هاى آن بنده تجاوز کند.
  23. حکایت : در کتاب لئالى الاخبار است که ((عبدالواحد بن زید)) گفت من و ((ابو ایوب سجستانى )) در راه شام میرفتیم ناگاه غلام سیاهى را دیدم که هیزم بر دوش دارد بطرف ما میآید چون بما رسید من ازاو سؤ ال کردم من ربک چون اینرا از من شنید گفت چنین سؤ الى از من میکنى پس صورت خود را بجانب آسمان نموده عرض کرد خدایا این هیزم را تبدیل به طلا نما ناگاه تمام هیزم طلاى احمر شد رو بما کرده گفت دیدید آنگاه گفت بارخدایا اینرا تبدیل به هیزم نما فورا هیزم شد
  24. ابو ایوب میگوید من ازو خجل و شرمنده شدم باو گفتم تو طعامى همراه دارى که بما بخورانى اشاره اى کرد ناگاه جامى از عسل که از برف سفیدتر و از مشک خوشبوتر بود پیش چشم ما حاضر شد گفت بخورید قسم به آن خدائى که جز او خدایى نیست این عسل از شکم زنبور خارج نشده است چون خوردیم چیزى از آن شیرین تر و خوشبوتر و بهتر نخورده بودیم .
  25. حکایت  : عبدالوهاب میگوید قصد تشرف به بیت المقدس را نمودم در بیابان راه را گم کردم و متحیر بودم که چه کنم ناگاه دیدم پیرزنى میآید، باو گفتم غریبم در این صحرا راه را گم کرده ام پیرزن گفت چگونه غریب است کسى که خدا دارد و چگونه گم میشود کسى که خدا با اوست و دوستش دارد گفت سر عصاى مرا بگیر و با من بیا چون چنین کردم و چند قدمى با او رفتم خود را در بیت المقدس دیدم ولى اثرى از آن پیرزن نبود.
  26. حکایت :یکى از عارفین گوسفند میچرانید، پس گرگى در میان گله گوسفندانش وارد شده ولى گوسفندان او را اذیت نرسانید، مردى از آنجا عبور نمود چون این منظره را دید گفت : متى اصلح الذئب و الغنم آن مرد عارف در جوابش گفت من حین اصلح الراعى مع الله .
  27. قصه گوسفندان ابوذر که گرگها مواظبت آنها را میکردند معروفست بمحلش مراجعه شود.
  28. از این اخبار و حکایات معلوم میشود که ممکنست انسان در اثر عبادت و بندگى بجایى رسد که چشم و گوش و اراده خدا شود، بنابراین چه مانعى دارد که بگوئیم  حسین  ( علیه السلام ) ثارالله  ((خون خدا)) است ، یعنى اگر بنا بود که خدا خونى داشته باشد خون  حسین  خون خدا بود همچنانکه درباره پدر بزرگوارش میگوئیم عین الله ، یدالله ، اذن الله
  29. بعدی علت اینکه  حسین  ثارالله  شد: علت اینکه  حسین  ( علیه السلام ) بمنزله خدا و پدرش على ( علیه السلام ) بمنزله چشم و گوش خدا شد اینست که ارزش و قیمت خون در بدن از تمام اعضاء بیشتر است چه انسان بدون چشم و گوش و دست میتواند زندگانى کند ولى بدون خون نمیتواند نماید بلکه اگر از آنمقدار معمولى که باید در بدن باشد کمتر شود موجب مرض و انحراف مزاج میشود.
  30. حسین  ( علیه السلام ) در این دنیا بمنزله خون الهى است باین معنى که رواج اسم خدا از خون  حسین  است عبادت و پرستش خدا بواسطه شهادت  حسین  ( علیه السلام ) است
  31. اگر بواسطه شهادت آنحضرت نبود بنى امیه طورى نقشه کشیده بودند که مردم را زیر لواء کلمه توحید به وادى بى دینى و ضلالت و گمراهى بکشانند، پس اگر فهمید نقشه اى کشیده شده که سفره توحید و اسم خدا از روى زمین برچیده شود و علاجى ندارد مگر با ریخته شدن خون خودش و جوانان و اسارت اهل بیتش در اینصورت اگر نکند نزد عقلاء عالم مورد ندمت خواهد بود
  32. مثل کسى که در جایى ایستاده باشد و ببیند که آتشى در خانه مسلمانى افتاده میسوزد و اگر او آتش را خاموش نکند یک محله و یک شهر در خطر سوختن است پس اگر با امکان علاج تعلل نماید اگر چه در ظاهر شرع ضامن نیست ولکن عاصى هست و در عالم معنى هم خالى از ضمانت نیست .
  33. پس اگر  حسین  ( علیه السلام ) قیام نمى نمود ما هم بر کفروالحاد بودیم مؤ ید اینمطلب فقره شریفه زیارت اربعین است که شیخ در ((تهذیب )) و ((مصباح المجتهد)) نقل نموده :
  34. و بذل مهجته فیک لیستنقد عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة یعنى : درباره تو ((این خدا)) جان بخشى کرد تا بندگانت را از نادانى و سرگردانى و گمراهى نجات دهد.
  35. این تاریکى غصب خلافت و ظلم و جور در زمان معاویه و یزید بحد اعلاى خود رسید در چنین تاریکى سختى صبح عدالت  حسین ى قیام نمود و مردم را متوجه ساخت که اى مردم عالم شما در تاریکى عمیقى فرو رفته اید و باید ازین تاریکى نجات یابید
  36. و لذا  حسین  ( علیه السلام ) را فجر نامیدند و خداوند سوره فجر را به اسم  حسین  ( علیه السلام ) نازل فرمود والفجر و لیال عشر به فجر  حسین  و قسم به شبهاى دهه اول محرم ، این فجر که طلوع کردم کم کم مردم از خواب غفلت بیدار شوند و فهمیدند که بنى امیه چه بلایى به سر آنها آورده اند و هنگامیکه اهل عالم بیدار شوند و خود را در زیر کلمه توحید و ولایت اهلبیت در آورند
  37. روزیست که فرزند  حسین  مهدى موعود ظهور فرماید و دنیا را از ظلم و جور پاک کرده پر از عدل و داد نماید و لذا آیه والنهار اءذا تجلى به قیام حضرت ولى عصر ( علیه السلام ) تعبیر شده است .
  38. سیاست معاویه پس از شهادت على ( علیه السلام ) بعد از شهادت امیرالمؤ منین ( علیه السلام ) که معلویه خلافت را غصب کرد چنان تضییع دین و تخریب شریعت سیدالمرسلین و ترویج زندقه و باطل را نمود که اکثر خلق را از شاهراه هدایت منحرف نمود ، بطوریکه اگر واقعه کربلا اتفاق نمى افتاد و چند سالى دیگر بر آن منوال میگذشت نه از اسلام رسمى و نه آئین اثرى باقى میماند.
  39. مثلا معاویه پس از صلح با امام مجتبى ( علیه السلام ) از شام به کوفه آمد و در نخیله کوفه بر بالاى منبر رفت و گفت اى مردم بخدا قسم این جنگهایى که در اینمدت با شما نمودم براى آن نبود که شما نماز نمیخواندید روزه نمى گرفتید یا حج بجا نمى آوردید و یا زکوة نمیدادید چه همه اینها از شما صادر میشد بلکه مقصود من سلطنت و حکومت بر شما بود
  40. که اینک به آن رسیدم و حال آنکه شما راضى بحکومت من نبودید و اینک شرطهائیکه در قرارداد صلح با امام مجتبى ( علیه السلام ) امضا کردم همه را باطل کرده زیر پا میگذارم و بهیچ یک از وعده هاى خود وفا نمى کنم
  41. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید