بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- مجلس شانزدهم : السلام علیک و على الارواح التى حلت بفنائک
- ((سلام بر تو و آن روانهایى که در آستان تو جا گرفته و در ساحت قرب تو فرود آورده اند)) ارواح جمع روح ست و اصل لغت روح بمعنى طیب و طهارت است و ازین جهت روح انسانى را روح گویند و ملائکه مظهرین را روح نامند و جبرئیل را روح القدس نامند و ملک اعظم را که در آیه کریمه یوم یقوم الروح مذکور شده روح و عیسى را روح الله گویند.
- در تعریف روح انسانى نظریه و آراء دانشمندان بسیارست و ما قول سه دسته آنها را نقل میکنیم
1 - عقیده مادیون
2 - فلاسفه و عرفا
3 - قرآن و روایات - عقیده مادیون در مورد روح : بطور کلى مادیون بوجود روح ى که جدا از بدن وجود داشته باشد و براى او حیات و بقائى قبل از تشکیل یا بعد از فناء بدن باشد عقیده ندارند و میگویند ما جز بآنچه محسوس بحواس گردد معتقد نیستیم و ماوراى امور حسى را قبول نداریم ،
- لذا با مختصر اختلافاتى روح و آثار آنرا متولد از ساختمان بدن و مزاج میدانند چنانکه
- بعضى گفته اند روح جسم لطیفى است که از اجزاء لطیف غذا تکوین شده و
- جمعى دیگر گفته اند روح حاصل از دوران خونست
- و دسته دیگر گفته اند هوائى است سیال در بدن
- و گروهى گفته اند روح نوریست که از حرارت طبیعى مزاج حاصل گردد
- و جمعى از مادیون عصر ما برآنند که ادراک و شعور و فهم و حیات و بطور کلى همه اموریکه بنام آثار روح ى نامیده میشوند متولد از اجزاء دماغ هستند یعنى همانطور که هر یک از اجزاء بدن مانند قلب و جگر و کلیه داراى وظایف خاصه و آثار معین میباشند اجزاء و سلولهاى دماغى هم داراى آثارى میباشند در حقیقت آثار روحى هم مثل نور و حرارت و الکتریسته آثار جسمانى میباشند و کلیه اموریکه الهیون آثار روحى مینامند آثار ماده هستند و نیازى بوجود روح دیگر و قواى آن نیست .
- جواب : براى اینکه روشن سازیم که نفس غیر از ماده و جسم غیر از روح ست و از اختصار کلام و فن منبر هم خارج نشویم میگوئیم که شخص در حال خواب لذائذ و آلامى را درک میکند که گاهى شدیدتر از حال بیداریست و گاهى مطالبى در خواب بر او کشف میشود که مشکلهاى بیدارى او را حل میکند.
- مثلا یکى از دوستان براى من نقل کرد که وقتى یک مطلب علمى در جواهر دیده بودم و فراموش کرده بودم که در چه جلد و چه صفحه اى بوده مدتها عقب آن میگشتم و پیدا نمیکردم تا اینکه شبى پدرم را در خواب دیدم و بمن گفت فرزند مطلبى را که میخواهى در فلان جلد جواهر و فلان صفحه و فلان سطر میباشد از خواب بیدار شده فورى چراغ را روشن نمودم و کتاب را برداشتم ، همانطور که او نشان داده بود یافتم .
- باید به این مادیون گفت جواب این خواب را چه میگویید اگر روح و جسم یکى است پس چگونه این جسم در بیدارى هر چه کوشش کرد نتوانست آن مطلب را پیدا کند ولى در خواب به او گفتند آیا آن پدرى را که در خواب دید جسم بود یا روح ؟
- جواب دیگر آنکه نزد دانشمندان امروز مسلمست که اجزاء بدن بواسطه جریان خون و تنفس و تغذیه در تبدیل میباشد یعنى پیوسته قسمتى از سلولهاى بدن میمیرند و از بین میروند و سلولهاى دیگر جانشین آنها میشوند ولى با این تبدیل دائمى در همه احوال شخصیت انسان باقیست و هر کس خود را در همان شخص ده یا بیست یا پنجاه سال قبلى میشناسد در صورتیکه شاهد قسمت اعظم بدن او تبدیل شده باشد.
- اگر قواى روحى متولد از بدن باشد باید پس از آنکه شخص در نتیجه بیمارى قسمتى از بدنش تحلیل رفت معلومات و محفوظات او هم زائل شود و پس از بهبودى ناچار شود که تمام آنرا دو مرتبه تحصیل و کسب نماید در صورتیکه بر خلاف آن مى بینم بعضى اشخاص با داشتن بنیه ضعیف و ناتوان داراى روحى قوى یا معلوماتى فراوان میباشند و در حال بیمارى جسمى قواى روحى را از دست نمیدهند
- و بفرض اینکه چندى هم روح آنان بواسطه ضعف بدن کار خود را کاملا انجام ندهد پس از بهبودى بدون اینکه مجددا تحصیلى کند آنچه دانسته بودند دوباره میدانند و با تبدیل اجزاء بدن تجدید مکتسبات لازم نمیگردد ولى آثار اجسام پس از زائل شدن باید تجدید شود.
- بعدی خوب مغناطیسى یا هیپنوتیزم و اثبات روح : ادله عقیله و نقلیه اى که براى اثبات روح اقامه نموده اند امروز جمعى از مردم باور ندارند مگر با آنکه با دلیل حسى همراه باشد زیرا امروز فلسفه هاى عقلى پیشینیان را پست و فرومایه دانسته و سر تسلیم بقول آنها فرمود نمیآورند لذا ما مجبوریم که براى ادعاى خود ادله حسى اقامه کنیم تا براى خوانندگان عزیز جاى شک و تردیدى درباره جاودانى بودن روح باقى نماند.
- از جمله آن خواب مغناطیسى است که همان خواب ساختگى باشد که دارندگان اینکار برخى را بخواب میکنند و از آنها کارهاى شگفت آورى مى بینند که شخص بیننده یقین میکند که انسان غیر از بدن داراى چیز دیگریست که آن روح است که کارهاى مهمى انجام میدهد ((
- شارکو)) یکى از بزرگترین پزشکان جهان میگوید: خواب مغناطیسى جهان بیمناکى است و در آن چیزهایى دیده میشود که مایه شگفتى و برتر از دانشهاى حسى است .
- ((ببو)) در کتاب مغناطیس حیوانى گوید: خواب مغناطیسى هستى و جاودانى بودن روح را ثابت میکند بپایه اى که دو گوهر مجرد یعنى روح دو نفر میتواند با هم آمیخته بى آنکه نیازى بماده داشته باشد.
- اگر بخواهیم اقوال علماء این فن را نقل کنیم مثنوى هفتاد من کاغذ شود و فقط آزمایشهائیکه درین فن نموده اند بعضى از آنها را مختصرا مینمائیم .
- قبلا این سخن را هم باید متذکر شد که شخص خواب رفته رام شخص خواب کننده است و میتواند چیزهایى بچشم او نمودار کند که فعلا هستى ندارد و چیزهایى حس کند که جز در خزانه و هم حقیقت ندارد و به اندازه اى این بدن خواب از خود بیخودست که اگر قطعه اى از گوشت بدن او را ببرند آزرده نشوند و حس ننمایند.
- مثلا اگر جوهر نشادر نزد بینى او برند کمترین اثرى در او ایجاد نمیکند در صورتیکه اگر نزدیک بینى آدم بیدار برند هماندم بمیرد و بزرگترین فریادها او را از خواب بیدار نکند و تنها خواب کننده میتواند به اندک صدایى او را بخود متوجه سازد.
- دو نفر طبیب نامدار فرانسوى ((مارچ واسکرول )) در بیمارستان مشغول آزمایش این امر شدند در نتیجه ثابت کردند که خواب رفته هاى مغناطیس حس خود را گم میکنند یکى از آزمایشهاى آن این بود که یک اندازه جوهر نشادر در جلوى بینى خواب رفته گرفتند و چند بار این عمل را تکرار کردند، کوچکترین اثرى دیده نشد،
- یکى از دانشمندان که این امر را باور نمیداشت نزدیک آمده و براى آزمایش و آرامى دل جوهر را نزدیک بینى خود برد و در هماندم جان سپرد.
- شخص خواب رفته نه تنها بیحس میشود بلکه کارهایى شگفت آور از او سر میزند مانند دیدن چیزها از جاى دور و آگاهى از کارها ناپیدا و آگاهى از اندیشه مردمى که گرد او هستند.
- ((اگزاکوف )) دانشمند روح شناس روسى میگوید: یکى از آزمایشهایى که بخوبى وجود روح جداگانه را در آدمى ثابت میکند و بما میفهماند که روح از ماده جداست و خود میتواند کارهاى شگفت آورى بى کمک ماده کند
- داستان مادام لویس است که زنى را بخواب کرد و در جلوى گروهى از تماشاچیان بآن شخص جواب فرمان داد که بخانه خواب کننده یعنى مادام لویس برود و ببیند که افراد خانه او در چه حالى میباشند بعد از اندک زمانى شخص خواب رفته گفت رفتم دیدم دو نفر بکارهاى خانه مشغولند.
- لویس گفت : دست خود را به یکى از آنها بزن در آن هنگام شخص خواب رفته خندید و گفت دست به یکى از آنها زدم ولى بسیار ترسید
- آنگاه مادام لویس از تماشاچیان پرسید آیا کسى خانه ما را میداند چند تن بلند شدند به آنها گفت بروید بخانه من و از آنها بپرسید آیا چیز تازه اى در منزل اتفاق افتاده است ؟
- آن چند نفر رفتند و زود برگشتند و همگى گفتند در خانه شور و غوغاى عجیبى بود سبب را پرسیدیم گفتند ناشناسى را دیدیم که در آشپزخانه راه میرود و همینکه نزدیک یکى از ما رسید دست خود را به یکى از ما زده و دیگر او را ندیدیم بدین سبب بیم و هراسى بر ما غلبه نموده است .
- قال الفیض فى الوافى فى الجزو الثالث عشر بعد ذکر فى قبض روح المومن قال : المراد بالروح هنا ما یشیرالیه الانسان بقوله انا اعنى النفس الناطقه و قد تحیر العقلاء فى حقیقتها و المستفاد من الاخبار عن الائمة الاطهار سلام الله علیهم انها شبح مثالى على صورة البدن و کذلک عرفها المتالهون بمجاهداتهم و حققها المحققون بمشاهداتهم فهى لیست بجسمانى محض و لا بعقلائى صرف بل برزخ بین الامرین متوسط بین النشاتین من عالم الملکوت و للانبیاء و الاوصیاء صلوات الله علیهم روح آخر فوق ذلک هى عقلانیه صرفة و جبروتیة محضة .
- اخبارى که در باب قالب مثالى وارد شده که میت پس از مرگش با اوست و حکایات و مقاماتى که درین باب رسیده زیادست که جاى بحث آن نیست و از مطالب منبر خارجست . ما در جلد دوم شرح اصول کافى در صفحه 232 در حدیث 540 مفصلا درینموضوع نموده ایم بحث نموده ایم ، طالبین بانجا رجوع فرمایند.
- مختار فلاسفه و عرفا در باب روح : فلاسفه گویند روح گوهریست بسیط و مجرد از ماده و لوازم ماده و تعلق آن به بدن تعلق تدبیرى است ، مانند تعلق سلطان به مملکت و ناخدا به کشتى ، روح به فناى بدن فانى نشود پس از مرگ متنعم یا معذب بنعم و عذاب روح انى است .
- گروهى از آنان بقدم ارواح و برخى بحدوث آن و دسته اى بتناسخ قائل شده اند و گفته اند که روح در اجسام و ابدان تردد دارد و بعضى گفته اند که روح یک حقیقتند و اختلاف آنها بعوارض و مشخصات است و این قول به ارسطو نسبت داده شده است .
- و مختار ملاصدرا اینست که نفس در ابتداء حدوث صورت جسمى است و بحرکت در ذرات و جوهر خود بمرتبه حس و ادراک و خیال و عقل میرسد تا اینکه بعقل فعال منتهى میشود و عرفا همین قول را قبول کرده اند.
- گفتار آیات و اخبار در روح : حقتعالى در قرآن میفرماید: فاذا ستویته و نفخت فیه من روحى فقعواله ساجدین .
- در دو سوره قرآن کریم این آیه ذکر شده یکى سوره (ص ) و دیگر سوره الحجر آیه 29 و این آیه مبارکه دلالت دارد که خلقت بشر بستگى بدو چیز دارد
- یکى تسویه که ساختمان جسد است که از گوشت و خون و استخوان تشکیل شده
- و دیگر روح است که از او تعبیر به نفس ناطقه میکنند و چون حقتعالى روح را بخود اضافه نمود و ((نفخت فیه من روحى )) دلالت میکند بر اینکه این روح جوهر بسیار شریفى است که از عالم علوى و قدسى در این بدن نهاده شده است .
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم