مجلس هیجدهم - یا ابا عبداللهلقد عظمت الرزیة و جلت المصیبة بک علینا و علىجمیع اهل الاسلام
یعنى : یا ابا عبدالله هر آینه سوگوارى تو بزرگ شد و مصیبت تو بر ما و بر جمیعاهل اسلام عظیم شد.
شرحعظم بمعنى بزرگاست .در سوره حج آیه 30 میفرماید: و من یعظم حرمات الله فهو خیر له : یعنى کسى که محرماتالهى را بزرگ بشمارد پس برایش بهتر است .
و در آیه 32 همین سوره میفرماید: و من یعطم شعائر الله فانها من تقوى القلوب. لغت جلت هم بمعنى بزرگى ذکر شده .
و یبقى وجه ربک ذوالجلال و الاکرام . ذوالجلال بمعنى صاحب عظمت و بزرگیست .بنابراین هر دو لغت بیک معنى آمده و دو لفظ بیک معنى خواهند بود.
الزیارة بالتشدید الصله الززیتة بالهمزة لانه مهمور مشتق من الزره فخفف الهمزهبا القلب و الادغام.
در قاموس رزیه را بمعنىمصیبت معنى کرده پس جمله لقد عظمت الرزیة با جمله جلتالمصیبة بیک معنى است و فرقى در معنى با هم ندارند.
مصیبت در اصل بمعنى رسیدن است لکن در بلاها و صدماتى که در دنیا بشما رسیدهبقدرى بزرگ است که مثل اینکه بر ما وارد شده بلکه همهاهل اسلام وارد گردیده است .
و على جمیع اهل اسلام بمامیفهماند کسى که در مصیبت آنحضرت مهموم و مغموم نگردد وحالت تاثرى به او روى ندهد اهل اسلام نیست و چگونه ممکنست کسى مسلمان باشد و در ایامعاشورا آن مصایب را بشنود و حالت تاثرى به او دست ندهد و لذا چون مصیبت آنحضرتبسیار بزرگ و مورد اهمیت بود خداوند پیغمبران گذشته را به کربلا آورد و داستانکشته شدن آنحضرت را بجهت آنان نقل فرمود و آنها گریه کرده و ناراحتى در آنزمیندیدند.
آمدن آدم علیه السلام بزمین کربلا((شیخ طریحى))در((منتخب))نقل میکند که چون حضرت آدم بزمین هبوط کرد و حوا را ندیددر طلب او طى طریق بزمین کربلا افتاد بدون آنکه واقعه اى براى او پیش آمد کند بهاندوهى بزرگ در افتاد و سینه اش تنگى گرفت و چونبمقتل حسین ( علیه السلام ) رسید لغزشى در وى پدید آمد که خون از پاى وى جارى گشت ،
سربسوى آسمان کرده و گفت پروردگارا آیا من مرتکب گناه دیگرى شدم که اینک مرا کیفردادى چه من در روى زمین عبور کردم به چنین حادثه اى گرفتار نشدم .
حقتعالى وحى فرستاد که اى آدمجرم تازه اى از تو صادر نشده ولى فرزندت حسین دراین زمین ظلم کشته میشود اینک خون تو بموافقت وى ریخته شد، آدم عرض کرد پروردگارا حسین پیغمبر است ؟
خطاب آمد که پیغمبر نیستولى فرزندزاده پیغمبر من محمد صلى اللهعلیه و آله میباشد، عرض کرد قاتل او کیست ؟ خطاب آمد قاتلش یزید است که ملعوناهل آسمانها و زمین است .
آدم روى بجبرئیل آورده گفتچه کار کنم گفت لعن بر یزید کن آدمچهار مرتبه یزید را لعن نمود و چند قدمى برداشت تا بکوه عرفات رسید و حوا رادریافت .
آمدن حضرت نوح علیه السلام بزمین کربلا :و نیز در((منتخب))روایت میکند چون حضرت نوح سوار کشتى شد و دنیا را آب گرفت درروى آب حرکت میکرد تا بکربلا رسید، در آنجا کشتى ایستاد و حرکت نکرد نوح از غرقشدن کشتى ترسید عرض کرد الهى در روى آب همه جا گردیدم مرا خوفىمثل این زمین نرسید
جبرئیل نازل شد عرض کرد یا نوح در اینزمین امام حسین ( علیه السلام ) شهید میشودکه سبط خاتم انبیاء محمد مصطفى میباشد حضرت نوح پرسیدقاتل او کیست ؟ جبرئیل گفت لعین هفت آسمان و زمین میباشد حضرت نوح چهار مرتبه او رالعن کرد کشتى حرکت کرد تا بکوه جودى رسید.
آمدن حضرت ابراهیمعلیه السلام بزمین کربلا .((طریحى))نقل میکند که وقتى حضرت ابراهیم ( علیه السلام )سواره بصحراى کربلا گذر نموداسب او بسر در آمده و آنحضرت از پشت اسب بزمین افتاد و سر مبارکش شکست و خون جارىشد پس زبان باستغفار گشود و گفت الهى از من چه گناهى سر زده که بدون جهت بزمینخورده خون از سرم جارى شد؟ جبرئیل نازل شده گفت اى ابراهیم گناهى از تو صادرنگشته ولى این سرزمینى است که در آن سبط خاتم الانبیاء و پسر خاتم الاوصیا کشتهمیشود پس خون تو بموافقت خون او ریخته شد.
ابراهیم گفت اى جبرئیل قاتل اوچه کسى خواهد بود؟جبرئیل گفت او ملعون اهل آسمانها و زمینها است و قلم بر لوح بلعن آن پلید بدون اذنپروردگار جارى شد. حقتعالى بقلم وحى نمود که بنگارش این لعن مستحق ثنا و ستایشگشتى آنگاه ابراهیم دست بدعا برداشت و بسیار یزید را لعن کرد و اسب آنحضرتبزبان فصیح آمین گفت .
ابراهیم خطاب به اسب نموده فرمود چگونه بدى یزید بر تومعلوم شد که آمین گفتى ؟ اسب گفت اى ابراهیم من همیشه فخر میکردم که تو بر پشت منسوار میشوى و چون بسر فرود آمدم و تو از پشت من بزمین افتادى خجلت و شرمسارى منزیاد شد و دانستم که این بواسطه پلیدى یزید است لذا آمین گفتم .
مرحوم شوشترى میفرمایدممکنست این محلى که حضرت ابراهیم بزمین خورد همان محلى باشدکه روز عاشورا حسین علیه السلام از روى اسب بزمین افتاد.
راقم این اوراق گوید که از اسب افتادن حضرت ابراهیم در زمین کربلا با افتادن حسین ( علیه السلام )بسیار فرق داشته است ، حضرت ابراهیم سرش شکست و قدرى خون آمد و برخاست
ازینبیابان بیرون رفت ولى حسین ( علیه السلام ) بواسطه نیزه اى که صالح بن وهب بر پهلوىنازنین آنحضرت زد از اسب بزمین افتاد و بعضى نوشتند بواسطه تیرى که بر گلوىنازنین آنحضرت فرود آمد حضرت بر زمین افتادند
و ممکنست صحیح همان باشد که اکثرارباب مقاتل ذکر کرده اند چون آن تیر سه شعبه بر قلب نازنین آقا وارد آمد حضرتنتوانست که تیر را از جلو بیرون آورد بلکه از عقب بیرون آورد و خون چون ناودان جارىشد حضرت نتوانست طاقت سوارى از روى اسب بزمین افتاد.
بلند مرتبه شاهى ز صد رزین افتاد...... اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
صدوق نقل میکند که روزى حضرترسول الله خدا صلى الله علیه و آله در محضر اصحابنشسته بودند که حسین ( علیه السلام ) وارد شد چون پیغمبر چشمش بحسین افتاد اشکش جارى شدفرمود هر وقت حسین را مى بینم گویا آنروزى را مشاهده میکنم که تیرى باو رسیده و اززین بزمین واژگون شده و بعد از افتادن بخاک آن پاره پاره بدن را مانند گوسفندىسر میبرند در صورتیکه حسین من هیچ گناهى ندارد.
ورود حضر اسماعیل علیه السلام بزمین کربلا : حضرت اسماعیل با گوسفندانى که داشت در کنار شط فرات عبور میکرد و گوسفندان چرامینمودند روزى شبان آنحضرت خبر آورد که این گوسفندان چند روز است که از فرات آبنمیخورند حضرت اسماعیل سبب را از خدا سئوال نمود
جبرئیل نازل شد عرض کرد که جهت را از خود گوسفندان بپرس حضرتاسماعیل به گوسفندى فرمود چرا آب نمیخورید؟
گوسفند بزبان فصیحعرض کرد کهبما رسیده فرزند تو حسین که سبط محمد است در این سرزمین تشنه شهید میشود و مابواسطه حزنى که داریم از این آب نمیخوریم .
ورود حضرت موسى علیه السلامبزمین کربلاوقتى((حضرت موسى علیه السلام))با((یوشع بن نون))بزمین کربلا رسیدند بند نعلینموسى پاره شد و خارى سخت بر دو پاى مبارکش فرو رفت و خون جارى شد عرض کردالهى چه گناهى از من صادر شده که بدین کیفر مبتلا شدم حقتعالى وحى فرستاد که دراینموضع خون حسین ریخته میشود و خون تو بموافقت خون وى جارى گردید
عرض کردخدایا حسین کیست ؟ خطاب آمد که سبط محمد مصطفى و پسر على مرتضى است ، عرض کردقاتل او کیست ؟ خطاب آمد که او لعین ماهیهاى دریا و وحوش صحرا و طیور هوا است موسىدست بدعا برداشته یزید لعین را لعن کرد و یوشع بن نون گفت .
عبور حضرت عیسى بزمین کربلا: روایت شده که حضرت عیسى ( علیه السلام ) در ایام سیاحت خود با حواریون گذارش بزمین کربلاافتاد ناگاه شیر غرانى بر سر راه ایشان آمد راه را بر ایشان مسدود کرد حضرت عیسىپیش رفت و فرمود چرا را ه بر ما گرفته اى و نمیگذارى عبور کنیم شیر بزبان فصیحگفت نمیگذارم شما ازین بگذرید مگر آنکه یزید را کشنده حسین است لعن کنید، عیسىفرمود حسین کیست ؟
شیر گفت سبط محمد النبى الامى و پسر على که وصى او است ،فرمود قاتل او کیست ؟ شیر گفت ملعون وحوش بیابانها و گرگان و درندگان صحراهابالخصوص در روز عاشورا آنگاه حضرت عیسى دست بدعا برداشت و یزید را لعن فرمود، حواریون آنحضرت آمین گفتند شیر دور شده آنها رفتند.
آمدن پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله بزمین کربلا: ((شیخ مفید))در کتاب ارشاد باسناد خود از((ام سلمه))نقل میکند که گفت شبى پیغمبر خدا(صل الله علیه وآله وسلم) از نزد ما بیرون رفت و مدت زمان طویلى از ماغایب بود بعد از مدتیکه باز آمد آنحضرت راپریشانحال و گرد و غبارآلوده دیدیم که دست مبارکش را بهم گذاشته و بسته بودعرض کردم یا رسول الله چرا شما را گرد و غبارآلوده وپریشانحال مى بینم
فرمود در این ساعت مرا بعراقبزمینى که کربلا نام داشت بردند ومقتل حسین و جماعتى از فرزندان و اهلبیت مرا بمن نشان دادند و من خون ایشانرا همى جستم واینک خاک آن سرزمین در دست نیست
آنگاه حضرتش دست خود رابگشود که میان دستش خاکقرمز رنگى بود بمن داد و فرمود این خاک را محفوظ بدار من آنخاک را در شیشه کردم وسر آنرا محکم بستم و چون حضرت حسین ( علیه السلام ) از مدینه متوجه عراق شد هر روز و هر شبآنرا میدیدم و چون آخر روز عاشورا آنرا دیدمتبدیل بخون تازه شده بود.
صداى ناله بلند شد و گریه بسیارى کردم و دانستم که حسین ( علیه السلام ) کشته شده ولى اینمطلب را بکسى نگفتم تا خبر شهادت آنحضرت رسید.
و در ارشاد از ام سلمه نقلنموده که گفت شب یازدهم محرم باکمال و غم خوابیدم رسول الله خدا را در خواب دیدم با حالت حزن و ناله و گریان و غبارآلودهو تا آن شب آنحضرت را خواب ندیده بودم منمشغول پاک کردن آن گرد و غبار عرض کردم یارسول الله جانم قربانت چرا گریه میکنى و این گرد و غبار چیست که بر سر و محاسنشما مى بینم فرمود اى ام سلمه امشب مشغول کندن قبر براى حسینم و اصحابش بودم و الاناز کندن آنها فارغ شدم.
زینت دوش نبی روی زمین جای تونیست..... خاک و خاشاک زمین منزل معای تو نیست ...... خاک عالم به سرم بر اثر تیر و ثنان.....جای یک بوسه زینب برهمه اعضای تونیست اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم