- بسم الله الرحمن الرحیم
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- 69..مجلس سى و دوم : و لعن الله امة اسرجت و الجمت و تنقبت و تهیاءت لقتالک
و خدا لعنت کند گروهى را که اسبها را زین کردند و لجام زدند و براه افتادند و خود را آماده براى مقاتله با شما کردند.
- شرح : اسراج اشتقاق از لفظ سرج است و سرج به فتح سین و سکون راء زین اسب را گویند و جمع آن سردج است و سراج کسى را گویند که زین میسازد و چون گویند ((اسرج الفرس جعله اسرج )) پس معنى چنین میشود که خدا لعنت کند آنهایى که زین اسبهاى خود را محکم بستند این مسلم است که هر اسب سوارى باید اسبش زین داشته باشد
- پس اینکه میفرماید: اسرجت معلوم میشود زین اسبهاى آنها خصوصیتى داشته باین معنى که زینى چنان محکم درست کرده بودند که در میان سى هزار لشکر در میدان جنگ زود پاره نشود چه اگر زین اسب محکم نباشد سوار خود را بزمین میاندازد و دشمن بر او غلبه میکند.
- الجمت ، لجام به کسر لام معرب لگام است و چنانچه جوهرى گفته دهانه اسب است همانطور که در معنى سرج گفته شد خصوصیت این زین و دهنه آنست که در غیر میدان جنگ به این محکمى بسته نمى شده است .
- تنقبت ، ماءخوذ از نقاب یعنى پارچه اى است که زنان با آن صورت خود را میپوشانیده اند، در زمانهاى سابق رسم چنین بوده که در جنگها نقاب بصورت خود میزدند تا در میدان جنگ شناخته نشوند تا محبت دوستى و فامیلى مانع کشتن آنها نشود.
- و تهیات لقاتلک ، یعنى آماده شدند براى قتال و کشتن تو بهتیوء مشتق از هیئت است که بمعنى کیفیت و حال و شکل و صورت چیزیست و بمعنى عده و دسته اى از مردم هم میباشد که جمع آن هیئات میشود.
- اگر کسى گوید مهیا شدن براى جنگ حضرت و کربلا رفتن وقتى بد است که در لشکر پسر سعد شرکت کند ولى اگر در بین راه پشیمان شود و خود را به لشکر پسر سعد نرساند این عمل مهیا شدن بد نیست چه خود را در خون آنحضرت شریک نگردانیده است .
- جواب گوئیم که : دوستى با دشمنان خدا حتى اگر سیاهى لشکر آنها باشد و در عمل با آنها شرکت نکند این خود گناه کبیره است و آثار وخیمى دارد چنانچه در قصد حداد آهنگر در لشکر ابن زیاد این مطلب معلوم میشود.
- مرحوم حاجى نورى در کتاب دارالسلام خود از کتاب بستان الواعظین از قول حر بن ریاح قاضى نقل میکند که گفت که مردیرا از اهل کوفه میشناختم که در لشکر پسر زیاد براى جنگ با حضرت حسین (علیه السلام ) به کربلا حرکت کرد و در مراجعت به کوفه مردم که به دیدن او رفتند او را کور دیدند در صورتیکه در موقع رفتن به کربلا با چشمان سالم رفتم ولى با آنحضرت جنگى نکردم بلکه بمیدان هم نیامدم و هیچ شمشیر و نیزه اى بکار نبردم
- چون آن حضرت را شهید نمودند در چادر خود بعد از خواندن نماز عشا خوابیدم در عالم خواب دیدم که کسى آمد و مرا بسختى کشید و گفت رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم ) را زود اجابت کن به او گفتم مرا با رسول خدا چه کار است او مرا بسختى کشید و حضور حضرت ختمى مرتب برد چون نزدیک آن بزرگوار رسیدم دیدم
- آن حضرت میان محرابى نشسته و در حالیکه غمناک است و دستها را بالا زده پیش روى آن بزرگوار پوستى گسترده شده و فرشته اى ایستاده شمشیرى از آتش پیش روى اوست ، پس نه نفر از آن کسانیکه از لشکر عمر سعد بودند حاضر کردند
- و آن ملک همه آنها را با شمشیر آتشى گردن زد و هر یک از آنها را که میکشت شراره آتش از بدنش متصاعد میشد
- و هر گاه از کشتن یکى از آنها فارغ میشد فى الفور زنده میگشت تا آنکه آنها را هفت مرتبه کشت و زنده شدند پس مرا خدمت حضرت رسالت بردند چون نزدیک شدم خود را روى قدم آن بزرگوار انداختم
- عرض کردم یا رسول الله من در کربلا بودم ولى حربه اى بکار نبردم فرمود بلى حربه اى بکار نبردى ولى براى کشتن حسین من باعث کثرت سواد لشکر ابن سعد بودى پس فرمودند نزدیک بیا چون نزدیک رفتم طشتى پر از خون در مقابل آنحضرت دیدم
- فرمود این خون فرزند من حسین است پس از آن خون بچشم من کشید و من از فزع از خواب بیدار شدم و خودم را کور دیدم
- محدث مزبور خواب دیگرى نظیر همین خواب از همان کتاب نقل میکند که آنشخص چون بحضرت عرض کرد من حربه بکار نبردم حضرت هم تصدیق او را نمودند آیا تو کثرت سواد لشکر هم نشده بودى عرض کرد کثرت سواد لشکر هم نشدم
- حضرت فرمودند درست است بعد فرمودند آیا تو از اهل کوفه نیستى آن شخص عرض کرد چرا حضرت فرمودند پس چرا فرزندم حسین را یارى نکردى و دعوت او را اجابت ننمودى پس تو کشتن حسین را دوست داشتى و با حزب ابن زیاد بودى
- پس همانطور که مهیا و آماده شدن براى قتل حضرت و رفتن به کربلا مورد مواخذه پیغمبر واقع میشود اگر چه در جنگ با آن حضرت شرکت نکند پس آن مردمى هم که میخواهند همه رفتار و کردار خود را مطابق ملت یهود نصارى قرار دهند
- و زندگانى خود را زندگانى اروپایى و امریکایى کنند و در حقیقت باعث تقویت آنها گردند پیغمبر خدا با آنها چه معامله اى خواهد کرد؟!
- در کتاب لئالى الاخبار از معصوم علیه السلام نقل میکند که خطاب به یکى از پیغمبران شد که : قل للمؤ منین لا تلبسوا بس اعدایى و لا تطعموا مطاعم اعدایى و لا تسلکوا مسالک اعدایى فتکونوا اعدایى کما هم اعدایى .
- یعنى اى پیغمبر به مومنین بگو که لباس دشمنان مرا نپوشید و غذایى را که آنها میخورند نخورید و آن راه و روشى را که در زندگى دارند براى خود قرار ندهید اگر چنین کنید شما هم مثل آنها از دشمنان من خواهید شد.
- در روایت است که : من تشبه بقوم فهو منهم کسى که در اخلاق و کردار و رفتار خود را شبیه به قومى بکند او هم از دسته آنها محسوب خواهد شد زیرا صرف شباهت ظاهرى و داراى آثار وخیمى است
- چنانچه نهى شده از نماز خواندن در لباس سیاه چه در این عمل مصلى شبیه به طایفه بنى عباس میشود که لباس سیاه را شعار خود قرار داده بودند
- و همچنین از نماز خواندن در جائیکه صورتى با عکسى در مقابل مصلى باشد نهى شده چه این عبادت بت پرستانست که بتى در مقابل خود قرار میدادند و در مقابل آن کوچکى میکردند
- و همچنین از نمازگزاردن در حالتى در جلوى روى نمازگزار باشد منع شده و چه در اینحال شبیه به آتش پرستان میشود.
- سید جزایرى در کتاب انوارالنعمانیه خود روایتى نقل میکند باین مضمون که فرعون یک مسخره چى داشت که بسیار نزد او مقرب بود و هر روز به لباس و شکلى نزد فرعون میآمد و او را بخنده میآورد زمانیکه موسى و هارون مبعوث به سوى فرعون شدند و به مصر آمدند مدتى معطل شدند که با فرعون ملاقات بنمایند میسر نشد
- روزى بر در قصر فرعون ایستاده بودند با لباسهاى شبانى و بیابانى و عصایى هم بر دست داشتند و مسخره چى خواست نزد فرعون رود که موسى و هارون را بر در قصر فرعون دید و با خود گفت خوبست که امروز با این هیئت و لباس نزد فرعون بروم
- چون با آن شکل و لباس نزد فرعون رفت فرعون از دیدن آن لباس بسیار خندید گفت این چه لباسى است که امروز پوشیده اى
- گفت دو نفر باین شکل و لباس بر در قصر تو ایستاده اند اگر آنها را ببینى چقدر خوشحال میشوى اذن دخول میطلبند و میگویند ما پیغمبریم و از جانب خداوند عالم مبعوث شده ایم که فرعون را براه نجات دعوت کنیم
- فرعون از شنیدن این کلام بسیار خائف و ترسان شد و به آنها اذن دخول داد تا آخر داستان که مفصل است . تا روزیکه خدا فرعون و فرعونیان را در دریا غرق کرد و همه را هلاک نمود ولى این مسخره چى غرق نشد و آب دریا او را بیرون انداخت ،
- موسى چون او را دید عرض کرد این شخص که لباسى مثل لباس من پوشیده و مرا مسخره کرد چرا او را نجات دادى و در دریا غرق نشد؟ خطاب رسید اى موسى من کسى را که خود را شبیه به یکى از دوستان من کند در دنیا هلاکش نمیکنم .
- از اینجا باید بفهمیم که همانطور که شبیه شدن بدوستان خدا این اثر را دارد که خدا در دنیا عذابشان نمیکند و عکس این هم که شباهت و دوستى با دشمنان خدا باشد اثرات بدى دارد که در دنیا و آخرت نصیب آنها میشود.
- لذا حقتعالى در قرآن میفرماید: یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصارى اولیاء بعضهم اولیاء بعض و من یتولهم فهو منهم ان الله لا یهدى القوم الظالمین .
- در ناسخ التواریخ در معجزات امیرالمؤ منین (علیه السلام ) نقل میکند که مردى از طایفه مخزوم خدمت حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) عرض کرد برادر من مرده و من از مرگ او بسیار متاءثرم حضرت فرمود میخواهى او را دیدار کنى عرض کرد چگونه نخواهم حضرت فرمود قبر او را بمن نشان بده
- آنگاه حضرت بر سر قبر او عباى رسول خدا را بر سر کشید و کلمات چندى فرمود و پاى خود را بر آن قبر زد فورا زنده شد و بزبان فارسى با آن حضرت صحبت کرد
- حضرت فرمود تو عربى چرا فارسى میگویى عرض کرد من عربم ولى به سنت فارسیان از دنیا رفتم یعنى آداب و زندگى خود را مانند عجم ها ترتیب دادم چون در آنزمان ایران کشورى متمدن و داراى آداب و رسوم خوبى بود، لذا لغتم دگرگون شد.
- در بارگاه قدس که جای ملال نیست ..... سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
- جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند ..... گویا عزای اشرف اولاد آدم است
- خورشید آسمان و زمین نور مشرقین ..... پروردهٔ کنار رسول خدا حسین
- کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا ..... در خاک و خون طپیده میدان کربلا
- گر چشم روزگار بر او زار میگریست ..... خون میگذشت از سر ایوان کربلا
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم