71مجلس سى و چهارم 1:فاسئل الله الذى اکرم مقامک و اکرمنى بک پس از خدایى که مقام ترا بلند و گرامى داشت و مرا هم بواسطه دوستى تو عزت بخشید
سئوال و درخواست مینمایمکه : ان یرزقنى طلب ثارک مع حضرت منصور مناهل بیت محمد
شرح کرامت حضرتابا عبدالله الحسین علیه السلام حقتعالى کرامات و مقاماتیکه براى انبیاء و اولیاء بوده از قرب بدرگاه احدیت بهآنحضرت عنایت فرمود و آن چند چیز است :
اول : دارا بودن معجزه: معجزه چیست ؟ معجزه عبارت از کار خارق العاده ایست که جهات سه گانه زیر در آن جمعباشد:
1- این کار بکلى خارج از حدودتوانایى نوع بشر باشد و هیچکس حتى نوابغجهان نتوانند به اتکاى نیروى انسانى آنرا بیاورند.
2 - باید توام با دعوى پیامبرى باشد.یعنى آورنده آن بعنوان یک سند زنده براىصدق گفتار خود در دعوى رسالت از طرف خدا آنرا انجام دهد و این دعوى براى حضرت ان وحضرت حسین بوده منتهى به اسم حضرت ت و نه پیغمبرى .
3- باید توام با تحدى یعنى دعوتبمعارضه و مقابله باشد باین ترتیب که از تمامانسان ها دعوت کند که اگر میتوانند و قدرت دارند مانند آنرا بیاورند.
بنابراین اگر یکى از این جهات سه گانه در آن نباشد معجزه نامیده نمیشود از انیجاتفاوت معجزه با کارهاى نوابغ جهان و اکتشافات حیرت انگیز علمى اجمالا روشن میشودزیرا کارهاى نوابغ و اکتشافات عجیب علمى اگر چه در نوع خود نادرست است و کم نظیرولى از قدرت و توانایى نوع انسان بیرون نیست و هیچ بعید نیست که نابغه دیگرىمثل آن و یا بهتر آنرا بیاورد.
ولى معجزات باید در وضع و شرایطى باشد که هیچاحتمال نرود که بشر دیگرى مثل آن را بیاورد. مثلا معجزه صالح پیغمبر که مطابق گفتهقرآن شتر ماده با بچه اش از کوه بیرون آمد که یک روز آب رود را میخورد و روز دیگربه همان مقدار شیر میداد.
این مطلب را میتوان ضمنمثالى روشن ساخت اگر کودک 6 یا 8 ساله مانند یک سخنرانورزیده و ماهر با عبارات سلیس و روان و دلنشینى صحبت کند این یک نوع نبوغ فوقالعاده است اما از حدود و توانایى نوع بشر بیرون نیست چه ممکنست کودک دیگرى پیداشود که به همین زیبایى و مهارت سخن بگوید به همیندلیل نمیتوان نام آن را معجزه گذاشت .ولى از مریمى که بدون شوهر بوده عیسى بن مریم که تازه بدنیا آمده بمردم میگوید: انى عبدالله اتانى الکتاب و جعلنى نبیا. این را معجزه میگویند چه از قوه هر بشرى خارجاست .
مرحوم مجلسى از حضرت صادق(علیه السلام ) روایت کرده که حضرت امام حسن علیه السلام باشخصى از اولاد زبیر به عمره میرفتند براى حضرت در زیر درخت خرمایى فرشانداختند و براى آن زبیرى در زیر درخت دیگر و آن درختان خشک بود زبیرى گفت اگرایندرخت رطب میداشت میخوردیم . حضرت فرمودمیل رطب دارى گفت بلى حضرت دست بآسمان کرد و دعایى خواند بزبانى که آن شخصنفهمید در همان ساعت آن درخت سبز شد و بار برداشت شتردارى که همراه ایشان بود گفتوالله این سحر است حضرت فرمود سحر نیست دعاى فرزند پیغمبر است که مستجاب شد.
امام حسین علیه السلام معجزات پیغمبران را هم دارا بوده از بابمثال ابن شهر آشوب روایت کرده که روزى جبرئیل بصورت دحیه کلبى خدمترسول (صل الله علیه وآله وسلم ) آمد و خدمت آنحضرت نشسته بود که ناگاه حسنین علیهماالسلامداخل شدند چون گمان میکردند دحیه کلبى است به نزد او آمدند و از او هدیه اى خواستندجبرئیل دستى بسوى آسمان بلند کرد سیبى و بهى و انارى براى ایشان فرود آورد وبه ایشان داد چون آن میوه ها را دیدند شاد گردیدند و نزد حضرت رسول (صل الله علیه وآله وسلم ) بردند حضرت از ایشان گرفت و بوئید و بایشان رد کرد
و فرمود کهبنزد پدر و مادرخود ببرید ولى اگر اول بنزد پدر ببرید بهتر است پس آنچهآنحضرت فرموده بود بعمل آوردند و این میوه ها را نزد پدر و مادر بردند و همگى از آنمیوه ها تناول میکردند و هر چه میخوردند چیزى از آن کم نمیشد و آن میوه هابحال خود بود
تا وقتى کهرسول خدا(صل الله علیه وآله وسلم ) از دنیا رفت و باز آنها نزداهل بیت بود و تغییرى در آنها به هم نرسید تا آنکه حضرت فاطمه علیهااالسلام رحلتفرمود پس انار برطرف شد
و چون حضرت امیرالمؤ منین(علیه السلام ) شهید شد و آن به از بینرفت و سیب ماند آن سیب را حضرت حسن (علیه السلام ) داشت تا آنکه حضرت حضرت زین العابدین(علیه السلام ) فرمود وقتى که پدرم در صحراى کربلا محصوراهل جور و جفا بود آن سیب را در دست داشت
و هر گاه که تشنگى بر او غالب میشد آنرامیبوئید تا تشنگى آن حضرت تخفیف میافت چون تشنگى زیاد بر آنحضرت غالب شد ودست از حیات خود برداشت دندان بر آن سیب فرو برد
چون شهید شد هر چند آن سیب راطلب کردند نیافتند پس آنحضرت فرمود که من هر گاه بزیارت مرقد مطهر پدرم میرومبوى آن سیب را میشنوم و هر گاه از شیعیان مخلص ما در وقت سحر بزیارت آن مرقد مطهربرود بوى آن سیب را از آن ضریح منور میشنود.
معجزه حضرت حسینعلیه السلام و حفر چاه:چون شب عاشورا تشنگى و عطش بر حسین (علیه السلام ) و اصحاب واهل بیت آنحضرت زیاد شد آنحضرت تبرى برگرفت و از بیرون خیمه زنان نوزده قدمبطرف قبله گام برداشت آنگاه قدرى زمین را با تبر حفر کرد ناگاه آبىزلال و گوارا بجوشید و اصحاب آنحضرت نوشیندند و مشکها را پر از آب کردند پس آنچشمه فروکش کرد و خشک شد و اثرى از آن باقى نماند
در صورتیکه روز نهمحضرت باصحاب فرمود که چاهى حفر کنند شاید آبى پیدا شود ولى هر چه کاوش کردند آبىنیافتند.
تا اینجا معلوم شد کرامات و مقاماتى از قرب بدرگاه احدیت و داشتن معجزه براى همهانبیاء بوده و براى حضرت امامحسین (علیه السلام ) هم بوده است .
بعدی دوم : مصونیت از خطادومین چیزى که براى همه انبیاء بوده مصونیت از خطا است پیامبران نه تنها باید ازگناهان مصونیت داشته باشند بلکه از هر گونه خطا و اشتباهى در تشخیص مطالب نیزباید مصون باشند چه اگر این مقام براى انبیاء نباشد از گفته ها و تعلیمات آنها مردمسلب اطمینان میکنند و این مقام هم براى حسین (علیه السلام ) و سایر حضرتان بوده است .
در اینجا سؤ الى پیش میآید که حضرت حسین (علیه السلام ) از کشتن خود و اسیرىاهل بیتش خبرى داشت و یا بدون اطلاع از مکه و مدینه بطرف کربلا حرکت کرد و اگر خبرداشت با آیه مبارکه و لا تلقوا بایدیکم الى التهلکة سازش ندارد.
جواب این سوال اینست کهحضرت امام حسینعلیه السلام کاملا خبر از شهادت خود داشت و کرارا همرسول اکرم صلى الله علیه و آله خبر شهادت را به او داده بود از جمله صدوق درامالىروایت مى کند که روزى رسول گرامى در خانه ام سلمه فرمودند اى ام سلمه ، هیچکسرامگذار نزد من آید،
ام سلمه مى گوید: ناگاهحسین علیه السلام آمد و من نتوانستم کهجلوى او را بگیرم ، که نزد رسول خدا نرود من بهدنبال او رفتم دیدم که بر سینه رسول خدا صلى الله علیه و آله نشسته و آن حضرت مىگرید و چیزى در دست دارد
فرمود: اى ام سمله این ازجبرئیل است و مرا خبر میدهد که این فرزند تو کشته خواهد شد و این خاکیست که بر روىآن کشته مى شود این خاک را با خود بدار و هر وقت اینخاک خون شد حسین کشته گشته ،
امسلمه مى گوید من عرض کردمیا رسول الله ..خدا را بخوان تا او را ازین مهلکه نجات دهدو این بلا را از وى بگرداند فرمود خدا را براى نجات او خواندم لکن خدا به من وحىفرستاد که در مقابل این شهادت براى او درجه اى خواهد بود که هیچیک از مخلوقین من بهآن درجه نمى رسند
و او را شیعیانى است که براى دیگران شفاعت میکنند و شفاعت آنان نزدمن پذیرفته خواهد شد و مهدى قائم آل محمد (صل الله علیه وآله وسلم ) از فرزندان او است خوشا کسى که ازدوستان و شیعیان حسین باشد و بخدا قسم که آنان در قیامت رستگارانند.
در خبر دیگر است که وجود مبارک پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم ) مشتى از خاک کربلا به ام سلمه دادند وفرمودند که هر وقت دیدى این خاک خون شد بدان که حسینم را کشته اند. ام سلمه هممیگوید من روزى که سر آن شیشه را باز کردم دیدم که آن خاک خون صافى کشته است .
نیز در خبر دیگریست کهچون حضرت امام حسین (علیه السلام ) قصد سفر به عراق را نموده ام سلمهخدمت آنحضرت رسید عرض کرد شما ازین سفر صرف نظر فرمائید چه من ازرسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم ) شنیدم که فرمود فرزندم حسین در عراق کشته میشود و بمن خاکى داد کهدر شیشه کنم که فعلا نزد من میباشد حضرت فرمود بخدا قسم که من کشته میشوم اگر چهبه عراق نروم((
یعنى بنى امیه هر کجا باشم مرا میکشند))و اگر میخواهى من قبر خودم رابتو نشان بدهم تا جاى خوابگاه خودم و اصحابم را دیدار کنى پس با دست مبارک روى امسلمه را مسخ نمود تا حقتعالى حجاب را از پیش چشم او برطرف نمود خاک کربلا قتلگاهحضرت و اصحابش را ملاحظه نمود
آنگاهحسین (علیه السلام ) قدرىاز آنخاک را برداشت و به امسلمه داد که در شیشه اى بریزد و فرمود هر گاه دیدى که اینخاک خون تازه اى گشتبدان که من کشته شده ام ، ام سلمه میگوید در بعد ظهر عاشورا در خاک آن شیشه و آنخاکى که رسول خدا بمن داده بود و در شیشه کرده بودم نظر کردم دیدم هر دو خون تازهشده صیحه زدم و دانستم که حسین کشته شده و در آنروز هیچ سنگى را از جاى خود حرکتندادند مگر آنکه در زیر آن خون صافى دیده شد
تا اینجا معلوم شد که حسین(علیه السلام ) بنابه فرمایش پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم ) از شهادت خود خبر داشته بلکه خود آن حضرت در موقع رفتنبیرون براى سفر کوفه ببرادرش محمد حنفیه فرمود: و الله یا اخى لو کنت فىحجر هامة من هوام الارض لا استخر جونى منه یقتلوننى.یعنى اى برادر قسم بخدا هر گاه در سوراخى از سوراخهاى زمین پنهان هر آینه مرا از آنبیرون میآوردند و میکشند
پسحضرت امامحسین (علیه السلام ) میداند که مسلما بدست بنى امیه کشته میشود ولو هر جاى از زمین باشد.
بنابراین حضرت امامحسین(علیه السلام ) که میداند که کشته میشود چرا به عراق حرکت کرد و در سفرى کهاز مدینه براى کربلا حرکت نمود کرارا از قتل خبر میداد و از حضرت یحیى یاد میفرمود واین عمل حضرت مخالف صریح آیه قرآنست که میفرماید: و لا تلقوا بایدیکم الىالتهلکه چه روى این آیه فقها، فرموده اند اقدام به امریکه ضرر بلکهاحتمال ضرر در آن باشد جایز نیست چه رسد بر یقین شخص در ضرر و هلاکت .
جواب : القاء بمعنى انداختن ومفعول آن محذوف و باء بایدیکم براى سببیت و تعبیر،بایدیکم اشاره است به اینکه از روى اختیار خودتان خود را به مهلکه نیندازید و مراد ازتهلکه اعم از هلاکت دنیوى و اخروى است و مراد از القاء به تهلکه اقدام به هر عملى استکه موجب هلاکت انسان یا ترک عملى است که باعث هلاکت آدمى گردد
مثلا اگر مریض عملىانجام دهد که باعث زیادتى مرض یا موت او گردد مانند پرهیز نکردن و خوردنخوراکیهایى که براى مرض او مضر است و یا اینکه معالجه نکند و دارواستعمال ننماید و به این سبب موجب هلاکت گردد هر دو القاء در تهلکه میباشد.
و در مقام جهاد اگر اقدام به جهاد و صرف مال در راه جهاد نکند تا دشمن مسلط شود و مردمبه هلاکت بیفتند القاء به تهلکه است و بسا مواردیکه باید ساکت و صامت بود و تقیهنمود و اقدام به جهاد ننمود اگر اقدام کند و باعث هلاکت گردد القاء بتهلکه است
و همچنیندر مورد انفاقهاىمالى اگر نجل و رزد و حقوق واجبه را نپردازد و باعث شکنجه و به تنگآمدن زندگانى فقراء و طغیان آنان گردد و یا تماممال خود را صرف کند که قدرت بر نفقه خود دواحب النفقه اش را نداشته باشد همه اینهاالقاء به تهلکه است چنانچه در آیه شریفه میفرماید: و لاتجعل یدک معلولة الى عنقک و لا تبسطها کل السبط فتقعد ملوما محسورا. (اسرا - 3)
و توهم نشود که این ایثار است بلکه ایثار بذلمال است بحدیکه بواجبات لطمه نزند در موضوع بحث پیغمبرى و حضرت باید دانسته شودکه آنچه آنها بجا میآوردند و به مردم میگویند مطابق دستور الهى است و جاى ایراد بر مانیست چه علت آنرا بفهمیم یا نفهمیم عملرسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم ) در حدیبیه و ائمه هدى صلواتاله علیهم اجمعین شاهد بزرگى بر این معنى است پس بر ما نیست که بگوئیم به چهعلت رسول خدا در حدیبیه با مشرکین صلح نمود
و حضرت امیرالمؤ منین(علیه السلام ) 25سال با خلفاء جور زمان خود با مسالمت رفتار مینمود و چرا حضرت امام حسن(علیه السلام )با معاویهصلح نمود و سایر ائمه نیز با خلفاء جور زمان خود با تقیه رفتار میکردند و چراحضرت سیدالشهدا (علیه السلام ) با علم بشهادت از مدینه به کربلا آمد اینها مطالبى است کهجوابش از لابلاى صفحات تاریخ معلوم میشود