بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم .
- 79..مجلس سى و هشتم : یا ابا عبدالله انى اتقرب الى الله و الى رسوله و الى امیرالمؤ منین و الى فاطمة و الى الحسن و الیک بموالاتک و بالبرائة ممن قاتلک و نصب لک الحرب .
- اى ابا عبدالله من بدرگاه خدا تقرب میجویم و بدرگاه رسولش و بنزد حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام و حضرت فاطمه و حضرت حسن و بحضرت تو قرب میطلبم و بواسطه دوستى و محبت تو بیزارى میجویم از کسانى که با شماء خاندان عصمت بجنگ و مخالفت برخاستند و برپاکنندگان جنگ براى شما بودند.
- در معنى ابا عبدالله در مجلس چهارم مفصلا بحث شد
- و اما در معنى اتقرب از باب تفعل از قرب است و صیغه تفعل گاهى براى طلب ذکر میشود و گاهى براى مبالغه ولى معنى اول ظاهرتر است و در اینجا تقرب بمعنى قرب به جوار رحمت و درجات فضیلت و مقامات عالیه است .
- ائمه هدى مقربان درگاه الهى هستند آرى آنانند که اشراف مخلوقات و اقرب موجودات و نزدیکان بمقام قرب معنوى در درگاه پروردگار هستند آنانند که بوسیله طاعات و عبادات و از راه عشق و محبت خود را به ساحت قرب کبریائى نزدیک کرده از تمام مواهب و الطاف او در هر دو جهان برخوردارند چون آنچه در نزد پروردگار عالم موجب تقرب معنوى بسوى خداست همانا اشتغال دایم به ذکر و یاد اوست
- و این معنى بسیار مورد توجه ائمه معصومین علیهم السلام بوده که آنى از یاد خدا غافل نبوده اند و لذا در دعاى کمیل میخوانیم : اللهم انى اتقرب الیک بذکرک . خدایا من جدا و صمیمانه بوسیله اشتغال بذکر تو بسویت تقرب میجویم همین تقرب بذکر او تحصیل مقام قرب معنوى است .
و در جاى دیگر با بیانى عرض میکند: و اسئلک بجودک تدنینى من قربک خدایا درخواست میکنم از توبه کرم و بخشش تو که مرا بقرب خود بسیار نزدیک گردانى . - البته قرب خداى تعالى نسبت به بندگان و قرب بندگان نسبت بخداى تعالى دو موضوع است چنانچه در قرآن مجید تصریح شده است و جایى میفرماید: و نحن اقرب الیه من حبل الورید که او نزدیکتر است به بندگان از رگ گردن آنان به خود آنان و این قرب حقتعالى از نظر علم به حال بندگان و به اعمال و گفتار ایشان است نه از نظر مکان و جایگاه چنانکه در جاى دیگر میفرماید: و اذ اسئلک عبادى غنى فانى قریب
- و اما اینکه بندگان باید چگونه بسوى خدا تقرب جویند امریست که خدایتعالى خود به آن اشاره فرموده و آنرا عطف به قرب خود نسبت به بندگان داده است چنانکه در جایى میفرماید: فاستغفروه ثم توبو الیه ان ربى قریب مجیب یعنى پس از او آمرزش خواهید و از گناهان خود بسوى او باز گردید همانا که پروردگار من نزدیک و اجابت کننده است .
- اشاره بر اینکه مقام قرب حاصل نمیشود مگر آنکه بندگان توبه کنند و طلب آمرزش نمایند و اعمال صالح بجاى آورند و آنکس که در راه دوستى و محبت با خدا کردار شایسته و نیکو انجام دهد رحمت و عنایت حقتعالى شامل او شده و در نتیجه بمقام تقرب رسیده است پس از اینکه مقام قرب معلوم شد میگوئیم اى آقا حسین جان مقام قرب به خدا و رسول و امیرالمؤ منین و فاطمه و حضرت حسن صلوات الله علیهم دو چیز لازم دارد: یکى محبت و دوستى نسبت به شما و دیگر بیزارى از آن اشخاصى که بجنگ و مخالفت شما برخاستند و برپاکنندگان جنگ با شما بودند چه نصب لک الحرب به معنى برپا داشتن چیزى لازم است .
- حال باید ببینیم که چه اشخاصى پایه این جنگ با این خانواده را بنا نهادند و اساس ظلم و جور را براى این خانواده بنا نهادند تا قصه کربلا پیش آمد.
- و در نسخه دیگر این زیارت چنین است : و بالبرائة ممن اسس اساس ذلک و بنى علیه بنیانه و جرى فى ظلمه و جوره علیکم على اشیاعکم برئت الى الله و الیکم منهم .
و بیزارى میجویم از آن کسى که پایه گذارى نمود این را و بنا نهاد بر آن بناى خود را و ستم بیدادگرى خود را بر شما و بر شیعیان شما جارى ساخت و بسوى خدا و بسوى شما از آنان بیزارى میجویم . - چه کسى پایه گذارى ظلم و ستم را بر این خانواده نمود :اى خواننده عزیز بهتر است درین موضوع مهم به سراغ تاریخ و تحقیق سند و مدرک برویم و ببینیم بنیان این ظلم و ستم در اسلام از کجا پیدا و پایه گذارى گشت که در این قسمت از زیارت میفرماید: بالبرائة ممن اسس اساس ذلک و بنى علیه بنیانه با یک نگاه به اسناد تاریخى و حقایق ذکر شده در کتب شیعه و سنى این مشکل براى ما حل میشود.
- اختلاف اول : در این امت از موقعى پیدا شد که رسول اکرم در بستر بیمارى لحظات آخر حیات را طى مینمود و این اختلاف متظاهرا بوقوع پیوست که چون آن حضرت عازم خروج از این عالم فانى گردید. که بعضى گفته اند سه روز قبل از فوت آن حضرت بود، در حالتى که عده اى از صحابه اطراف بستر آنحضرت جمع بودند فرمودند: ایتونى بدوات و بیاض لاکتب لکم کتابا لا تضلوا بعدى . دواتى و چیز سفیدى براى من بیاورید تا براى شما بنویسم چیزى را که بعد از من گمراه نشوید.
- و بروایت حضرت غزالى در مقاله چهارم کتاب سرالعالمین که یوسف سبط ابن جوزى هم در صفحه 63 تذکرة خواص الامة عین عبارات او را نقل نموده که رسول اکرم (صل الله علیه وآله وسلم ) قبل از وفاتش فرمود: ایتونى بدوات و بیاض لا کتب لکم کتابا بالازیل عنکم اشکال الامر اذکر لکم من استحق لها بعدى . و در بعضى از اخبار وارده است که فرمود: لا کتب لکم کتابا لا تختلفون فیه بعدى . یعنى دوات وکاغذ سفیدى براى من بیاورید تا براى شما بنویسم چیزى را که اشکال امر شما را زایل کند و براى شما کتابى مینویسم که اختلاف پیدا نکند در آن کسى که به امر خلافت بعد از من مستحق تر است .
- گذشته از اجماع علما شیعه ، اکابر علما اهل سنت با عبارات و الفاظ مختلفى واقعه بیمارى آن حضرت را هنگام مرگ و منع رسول خدا از وصیت و جسارت نمودن به آن حضرت هنگام ارتحال از این عالم را نقل نموده اند مانند محمد بن اسماعیل در صحیح بخارى و حمیدى در جمع بین الصحیحین و احمد بن حنبل و کرمانى در شرح صحیح بخارى و ابن ابى الحدید و دیگران که داستان منع وصیت را نوشته اند.
و اما داستان چنین بود که عمر بن الخطاب براى جلوگیرى از امر وصیت گفت : دعو الرجل فانه لیهجر حسبنا کتاب الله فاختلف من فى البیت و اختصموا منهم من یقول قربوا یکتب لکم النبى صلى الله علیه و آله کتابا لن تضلوا بعده و منهم من یقول ما قال عمر فلما اکثر اللغو و الاختلاف عند النبى ، غضب علیهم فقال لهم صلى الله علیه و آله قوموا عنى و لاینبغى عندى التنازع . - یعنى این مرد را ((رسول خدا)) واگذارید زیرا که او هذیان میگوید کتاب خدا ما را بس است پس اختلاف در میانه صحابه افتاد و مخاصمه شروع شد. بعضى از آنها گفتند کاغذ بیاورید تا پیغمبر براى شما کتابى بنویسد که هرگز گمراه نشوید و بعضى گفتند حرف عمر صحیح است چون اختلاف و گفتگوى لغو بین اصحاب در حضور آن حضرت زیاد شد پیغمبر بر آنها غضب نمود و فرمود برخیزید تنازع و اختلاف نزد من سزاوار نیست .
- این قضیه اول فتنه و فسادى بود که بعد از بیست و سه سال زحمات رسول اکرم (صل الله علیه وآله وسلم ) در حضور خود آن حضرت واقع شد.چنانچه اکابر علماء عامه از قبیل حسین میبدى در شرح دیوان و شهرستانى در مقدمه چهارم ملل و نحل و ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه تصدیق این معنى را نموده اند که اول فتنه و اختلافى که بین مسلمانان واقع شد در حضور خود رسول الله (صل الله علیه وآله وسلم ) بود
- زمانى که عمر بن خطاب منع نمود از وصیت نمودن آنحضرت بچیزى که اسباب هدایت امت و جلوگیر از اختلاف و نفاق بین امت بود. و همین عمل سبب فتح باب اختلاف در امت شد که کشش پیدا نمود تا شعب آن به زیاده از هفتاد فرقه رسید که خود آن حضرت با علم الهى از این پیشامد و اختلافات خبر داد
- اگر میگذاشتند که پیغمبر وصیت خود را بنویسد و جانشین خود را تعیین کند این اختلافها پیدا نمیشد و حق آل محمد بدست اجانب و منافقین نمى افتاد و لذا در این قسمت از زیارت میفرماید: و بالبرائة ممن اسس اساس ذلک و بنى علیه بنیانه و جرى فى ظلمه و جوره علیکم .
- در صحیح بخارى در اوایل جزء دوم و مسلم بن حجاج در اواخر جزء دوم صحیح و دیگران نقل نموده اند که عبداله بن عباس پسرعم رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم ) پیوسته اشک میریخت و میگفت : یوم الخمیس و ما یوم الخمیس ثم بکى حتى خضب و معه الحصباء یعنى روز پنجشنبه چه روز پنجشنبه اى پس از آن گریست تا آنکه سنگ ریزه هاى زمین از اشک چشمش رنگین کردند.
- و به روایت مسلم در کتاب الوصیة صحیح و حضرت احمد بن حنبل در مسند خود گفته : ثم جعل دموعة حتى رویت على خدیه کانها نظام اللولو پس از آن اشک چشمش جارى شد تا آنکه دیدم بر دو طرف صورتش مانند دانه هاى مروارید ریزش داشت
- و در جاى دیگر صحیح بخارى میگوید مصیبت چه مصیبت بزرگى که حایل و مانع شدند بین رسول خدا صلى الله علیه و آله و بین آنکه بنویسد براى آنها کتابى که جلوگیر از اختلافات و صداهاى بى جاى آنها گردد.
- براى اشخاص صالح غیرمتعصب بنیا، همین جملات و ناله هاى پى در پى ابن عباس پسرعم آنحضرت کافیست که بدانند آنروزها چه انقلاباتى در کار بود که هر که زمانى که ابن عباس یاد آن میافتاد گریان میشد.
- اختلاف دوم : که در مرض آن حضرت ظاهر گردید وقتى بود که رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم ) فرمود: براى لشکر و اردوگاه اسامه مهیا و آماده شوید لعنت خدا بر کسى که از لشکر اسامه تخلف نماید جمعى از امت گفتند بر ما واجب است که اطاعت و امتثال آن حضرت را بکنیم گروه دیگرى از منافقین گفتند مرض رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم ) شدت یافته ما تاب مفارقت آن حضرت را نداریم فلذا تخلف نموده و از لشکر اسامه دورى نمودند.
- اختلاف سوم : در موضع دفن رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم ) بود اهالى مکه از مهاجرین گفتند چون مسقط الراءس و مواطن اصلى آنحضرت مکه معظمه بود باید بدن مبارکش به مکه برده شود اهالى مدینه از انصار عقیده داشتند چون مدینه مرکز مهاجرت آن حضرت و محل نصرت و یارى خداوند بوده است البته باید در همینجا دفن گردد.
- و جماعتى میگفتند چون بیت المقدس محل دفن انبیاء و مقابر آنها در آنجا میباشد و رسول اکرم (صل الله علیه وآله وسلم ) از آنجا بمعراج ملکوت رفته است مقتضى است بدن مبارکش بآنجا حمل گردد.
- عاقبت یکدسته از حاضران با بیان یک حدیث از پیغمبر که ، آن حضرت فرموده : الانبیاء یدفنون حیث یموتون یعنى انبیاء هر جا وفات نمودند همانجا دفن میگردند پس متفقا حاضر بدفن در مدینه گردیدند. نمیدانم چرا کسى آنجا نگفت که یوسف که در مصر از دنیا رفت چرا آنجا دفن نکردند در شهر الخلیل در مقبره بنى اسرائیل دفن کردند و همچنین انبیاء بنى اسرائیل که همه را در شهر الخلیل دفن کردند
- عایشه میگوید که اول رسول خدا در خانه میمونه مریض شد چون روز بعد نوبت من بود از آنجا به خانه من آمد و بالاخره چون حال حضرت سخت بود قرار بر این شد که همانجا باشند و همه زنان آن حضرت اطراف بستر جمع و پرستارى از آن حضرت بنمایند.
اختلافات چهارم : در امر حضرت و خلافت بعد از پیغمبر واقع شد و حقیقتا این بزرگترین اختلافى بود که بعد از وجود مبارک پیغمبر در اسلام پیدا شد و خلاصه آن چنین است که انصار در سقیفه بنى ساعده جمع شدند در حالیکه جنازه پیغمبر روى زمین و على (علیه السلام ) مشغول غسل دادن آن حضرت است - انصار به مهاجرین میگفتند: منا امیر و منکم امیر یعنى امیرى از ما و امیرى از شما باشد و اتفاق نمودند که سعد بن عباده که بزرگ قبیله خزرج و نقیب بنى ساعده و مردى بزرگوار و صاحب جود و سخاوت و در تمام جنگها پرچمدار انصار بوده رئیس آنها باشد.
- در این هنگام چون این خبر به ابوبکر و عمر و یارانشان رسید آنها هم با عجله تمام به سقیفه رفتند و بعد از کلماتى که ابوبکر گفت جاى شرح آن نیست عمر دستهاى خود را بلند کرده با ابوبکر بیعت کرد و فتنه و نزاع بین مهاجر و انصار خاموش گردید آنگاه عمر بن خطاب گفت : ان بیعة ابى بکر کانت فلتة وقى الله المسلمین شرها فمن عاد الى مثلها فاقتلوه فایما رجل بایع رجلا من غیر مشورة من المسلمین فانه لا یؤ مر واحد منهما تغرة یجب ان یقیلا . (20)
- یعنى بدانید که بیعت با ابوبکر بغتة و بدون مقدمه قبلى شد خداوند متعال حفظ کند ما را ز شر او و هر کس بعدها چنین عملى بنماید او را بکشید این بیان عمر در روز سقیفه صراحت دارد باینکه چون بیعت با ابى بکر بدون شور و مشورت عموم صحابه و امت ناگهانى و دفعة واقع شد و بخلافت برقرار گردید نظر و راءى عموم در آن بکار نرفت و بى تاءمل و فکر این نظر انجام گرفت خداوند ما را از شر آن نگهدارى کند.
- ولى بعدها امت نباید دچار چنین اشتباهى شوند و بدون مراجعه عمومى و اخذ راى تعیین خلیفه نمایند پس اگر چنین چیزى اتفاق افتاد او را بکشید ما نمیدانیم چرا ابوبکر بدون مشورت امت عمر را خلیفه و جانشین خود قرار داد.
- داستان چنین عملى است که ابوبکر در حال مرض موتش عثمان بن عفان را طلبید و گفت بنویس بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما عهد ابوبکر ابى قحافة الى المسلمین اما بعد ثم اغمى علیه یعنى این عهدنامه ایست از ابى بکر بن ابى قحافه بسوى مسلمین در همان حال از شدت مرض بیهوش گردید و حالت اغماء به او دست داد
- عثمان از پیش خود نوشت فانى قد استخلفت علیکم عمر بن الخطاب یعنى من عمر بن الخطاب را بر شما خلیفه دادم و در آنحال ابوبکر بهوش آمد و به عثمان گفت بخوان ببینم چه نوشتى عثمان چنین خواند بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما عهد ابوبکر بن ابى قحافه الى المسلمین اما بعد فانى قد استخلفت علیکم عمر بن الخطاب و لم لکم خیرا منه یعنى این عهدنامه ایست از ابوبکر بن ابى قحافه بسوى مسلمانان بدرستى که بر شما عمر بن الخطاب را خلیفه قرار دادم و تا کنون بر شما بهتر از او را والى نساختم .
- ابوبکر پس از شنیدن آن به عثمان گفت ترسیدى من در حال بیهوشى بمیرم و امت در اختلاف واقع شوند فلذا نام عمر را نوشتى عثمان گفت بلى ابوبکر گفت جزاک الله خیرا عن الاسلام و اهله یعنى خداوند تو را از اسلام و اهلش جزاى خیر دهد.
- همین عمل خلیفه ابى بکر در تعیین نمودن عمر بخلافت بدون رجوع به امت و اخذ راءى سبب شد که با اعتراض و مخالفت جمعى از امت روبرو شد و مقدمه و اساس دیکتاتورى در امر خلافت گردید که بعدها خلفاء و ملکوک اموى و عباسى ابدا اعتنایى به نظر و راءى امتها ننمودند.
- همین عمل باعث شد که معاویه براى جانشینى خود سفرها بکند و پایه خلافتش را براى یزید محکم سازد و جبرا از مردم بیعت مگیر و همین خلافت یزید باعث کشتار و تاریخ کربلا شد، پس جا دارد بگوئیم : و بالبرائة ممن اسس اساس ذلک و بنى علیه بنیانه و جرى فى ظلمه و جوره علیکم و على اشیاعکم برئت الى الله و الیکم منهم .
- اختلاف پنجم : وصیت عمر بود که براى امر خلافت بعد از من باید مجلس شورایى تشکیل دهید ما شرح این مجلس شورا در مجلس دادیم به آنجا مراجعه شود.
- آنچه در اوراق این مجلس ذکر شد، خلاصه اى از معانى اختلافاتى بود که بعد از وفات پیغمبر (صل الله علیه وآله وسلم ) پیدا شد چه اگر خلاف و اختلاف اولى که موجب تفرقه و جدایى امت بود ظاهر نمیشد ایجاد شکافى در وحدت مسلمین پیدا نمیگشت . خشت اول گر نهد معمار کج..... تا ثریا میرود دیوار کج
- زیرا همانروز که پاى امتحان بمیان آمد و فرقه از اصحاب آن حضرت مؤ منین و منافقین مرام و عقیده خود را ظاهر و آشکار نمودند صحابه مؤ منین و شیعیان و پیروان بیغرض و پاکدل به حمایت رسول خدا و اهلبیت او برخاستند و منافقین با غرض و سیاه دل که پیوسته عقب فرصت میگشتند تا مرام خود را در مخالفت رسول الله (صل الله علیه وآله وسلم ) و اخلال کردن در عقاید پاک مسلمین آشکار سازند بطرفدارى گفتار عمر برخاستند. رگ رگ است این آب شیرین آب شور..... در خلایق میرود تا نفخ صور.
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم