- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
- «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
کتاب صلوات 37 –
- هنگام از دست دادن و یا نابودي چیزي
- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هنگامی که چیزي از بین رفت بگو: اللهم صل علی محمد و آل محمد.
- 38 –
- صلوات خدا
- رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: جبرییل بر من نازل شد و گفت : خداوند متعال می فرماید: هر کس که بر تو صلوات بفرستد،
- من و فرشتگانم ده بار بر او صلوات می فرستیم و کسی که بر تو سلام دهد من و فرشتگانم ده بار بر او سلام می دهیم .
- 39 –
- صلوات به معناي عهد
- حضرت موسی بن جعفر از پدر بزرگوار خود علیه السلام نقل فرمود: هر که بر پیامبر صلوات می فرستد، به این معنی است که من بر
- عهد و پیمان خود هستم آن عهد و پیمانی که وقتی خداوند در عالم ذر فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم ، همه گفتند: بلی .
- بخش چهارم : برکت صلوات
- 40 –
- باریدن طلا از آسمان
- در حکایات الصالحین آورده اند که : فقیري محتاج و عیالوار، براي طلب پول از خانه بیرون آمد، نمی دانست که به کجا برود.
- ناگاه گذارش به کنار مجلس واعظی افتاد که حاضران را به فرستادن صلوات ترغیب می فرمود. آن فقیر در آن جا ایستاد و شنید که
- واعظ می گفت : در فرستادن صلوات ، تقصیر مکنید که اگر توانگر بر آن سرور صلوات فرستد، در مالش برکت به هم می رسد و
- اگر فقیر صلوات فرستد، حق تعالی از آسمان روزي بر او می فرستد. آن فقیر از آن مجلس بیرون رفت و به فرستادن صلوات مشغول
- شد؛ بعد سه روز، از ویرانه اي می گذشت ، پایش به سنگی خورد. آن سنگ کنده شد و سبوي پر از زر، در زیر آن سنگ ظاهر
- گردید. آن مرد گفت : وعده روزي من از آسمان است ، و روي زمین را نمی خواهیم ، و آن سنگ را در جاي خود گذاشت و به
- خانه آمد، صورت حال را با زن گفت . آن مرد، همسایه اي داشت که یهودي بر بام خانه خود بود؛ و حکایت آن مرد را که با
- زنش می گفت ، شنید. و فی الحال ، از بام فرود آمده ، به ویرانه رفت ، آن سبو را برداشته ، به خانه آمد. وقتی سر آن را گشود،
- دید که سبو، پر از مار و عقرب است . به اطرافیان خود گفت : این همسایه مسلمان ، دشمن ما است . وقتی که من در بام بودم ،
- فهمید، و آن سخن را براي این گفت که در طمع افتم ، و آن سبو را به خانه آورم ، و از آن ضرري به من رسد. پس بهتر آن است
- که آن را به بام برده از راه ، روزنه ، در خانه او ریزم ، تا آن که ضرري را که براي من می خواست ، به خودش برگردد. به بام آمد،
- در وقتی که آن زن فقیر، به شوهر خود می گفت : روا باشد که تو سبوي پر از زر بیابی و آن را بگذاري و ما در فقر و تنگدستی
- باشیم ؟ آن مرد می گفت : من امیدوارم که روزي ما از آسمان نازل شود. ناگاه یهودي ، سر سبو را گشود و آن را سرنگون ساخت
- ؛ آن مرد، آوازي شنیده سر را بالا کرده دید که از روزنه خانه او، زر فرو ریخت . فریاد زد: اي زن ! این زر است که از آسمان فرو
- می ریزد، و آن زرها را بر می داشت ، و صلوات می فرستاد. وقتی یهودي دید که از سبو زر می ریزد، آن را برداشت ، در آن مکان
- ، دید که همان مار و عقرب است . باقی را نیز، در خانه درویش ریخت ، و همه زر سرخ بود. آن یهودي دانست که این سري است
- از اسرار غیبی که به ظهور می رسد. در خاطرش گذشت که این همان حکم آب نیل دارد، که در زمان حضرت موسی علی نبیا و
- آله و علیه السلام در نظر قبطی خون می نمود، و در نظر سبطی آب بود. و فی الحال ، آن درویش را به بام طلبیده ، به دست او
- مسلمان شد و از برکت صلوات بر آن حضرت ، مسلمان را دولت غناء، و یهودي را سعادت اسلام روزي شد.
- 41 –
- سه صلوات و شیرین شدن عسل
- روزي رسول خدا - صلی الله علیه و آله - در نخلستان نشسته بود، و امیر المؤ منین (علیه السلام در خدمت آن جناب بود ناگاه زنبور
- عسلی به نزد آن حضرت آمد، گرد آن حضرت می گردید. آن جناب - صلی الله علیه و آله و سلم ؛ به امیر المؤ منین - علیه السلام فرمود: این زنبور می خواهد که ما را ضیافت کند. می گوید که قدري عسل در فلان موضع گذاشته ام . امیر المؤ منین – علیه السلام - را بفرست که آن را بیاورد. امیر المؤ منین - علیه السلام - رفت ، و آن عسل را حضور پیامبر آورد.
- رسول خدا - صلی الله علیه و آله - از آن زنبور پرسید: خورش شما شکوفه تلخ است ، به چه سبب در درون شما شیرین می گردد؟ عرض کرد: آن به
- برکت جناب شماست ؛ زیرا که هرگاه که قدري از شکوفه در درون ما، در می آید، فی الحال الهام الهی به ما می رسد که سه
- نوبت بر شما صلوات فرستیم و به برکت آن صلوات ، شکوفه تلخ در درون ما شیرین می شود
- «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»