سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- کتاب شفاء الصدور ص :46- مقصد اول در سند حديث شريف
- و كلام در او در دو فصل است.
- فصل اوّل در تعريف حال آحاد رواة اين حديث و بيان حال او به حسب اصطلاح و از جهت اعتبار و ضعف است.
- اما روايت شيخ تفصيل او چنان است كه شيخ عليه الرحمة از محمّد بن اسمعيل نقل كرده و معلوم است كه اين اسلوب نقل از كتاب اوست و كتب در آن زمان قطعى يا اطمينانى بوده و واسطه محض اتّصال سند ذكر مىشد. [1] پس اگر طريق ضعيف هم باشد با صاحب كتاب ضررى ندارد. ولى در اين مقام محتاج به اين تقريب نيستم. چه طريق شيخ رحمه اللّه به محمد بن اسمعيل صحيح است. به تصريح علامه [2] غير او بلكه حاجت به تأمل ندارد. چه شيخ از مفيد نقل مىكند و او از صدوق و او از پدرش و او از احمد بن محمد بن عيسى و او از محمد بن اسمعيل و اين طبقه همه اكابر مشايخ اماميه باشند كه مىتوان دعوى قطع در روايت هر يك كرد محمد بن اسمعيل خود از اجله ثقات است و شيعه بر جلالت قدر و عظمت شان او متفقاند و البته نقل چون اويى از كسى دليل اعتماد است.
- از صالح كه مروى عنه اوست و صالح بن عقبه بضمّ عين و سكون قاف ابن قيس بن سمعان بفتح سين مهمله نجاشى در رجال خود وى را ذكر كرده و گفته:
- مقصد اول در سند حديث شريف
- و كلام در او در دو فصل است.
- فصل اوّل در تعريف حال آحاد رواة اين حديث و بيان حال او به حسب اصطلاح و از جهت اعتبار و ضعف است.
- اما روايت شيخ تفصيل او چنان است كه شيخ عليه الرحمة از محمّد بن اسمعيل نقل كرده و معلوم است كه اين اسلوب نقل از كتاب اوست و كتب در آن زمان قطعى يا اطمينانى بوده و واسطه محض اتّصال سند ذكر مىشد. [1] پس اگر طريق ضعيف هم باشد با صاحب كتاب ضررى ندارد. ولى در اين مقام محتاج به اين تقريب نيستم. چه طريق شيخ رحمه اللّه به محمد بن اسمعيل صحيح است. به تصريح علامه [2] غير او بلكه حاجت به تأمل ندارد. چه شيخ از مفيد نقل مىكند و او از صدوق و او از پدرش و او از احمد بن محمد بن عيسى و او از محمد بن اسمعيل و اين طبقه همه اكابر مشايخ اماميه باشند كه مىتوان دعوى قطع در روايت هر يك كرد محمد بن اسمعيل خود از اجله ثقات است و شيعه بر جلالت قدر و عظمت شان او متفقاند و البته نقل چون اويى از كسى دليل اعتماد است.
- از صالح كه مروى عنه اوست و صالح بن عقبه بضمّ عين و سكون قاف ابن قيس بن سمعان بفتح سين مهمله نجاشى در رجال خود وى را ذكر كرده و گفته:
- قيل انه روى عن أبي عبد اللّه عليه السلام و ذكر نجاشى چنانچه در محلّ خودش تحقيق كردهايم دليل اماميت است. چه اين كتاب را در تعداد اسماء مصنفين شيعه نوشته و هم ملتزم شده كه هر كه قدحى داشته باشد خواه در ترجمه خودش و خواه در جاى ديگر متعرض شود و چون متعرض نشده معلوم مىشود كه او سالم از مذمت بوده و اين نوع مدحى براى او خواهد بود.
______________________________________
- [1] پس اگر طريق تا صاحب كتاب ضعيف هم باشد ضررى ندارد
[2] خلاصه الاقوال في معرفة علم الرجال.
- و از اين جهت شيخ فاضل تقى الدين حسن بن داود رحمه الله در بسيارى از جاها كه چنين است، نسبت مدح بنجاشى مىدهد و بىخبران اعتراض مىكنند كه در كلام او چنين چيزى نيست و تفاصيل اين مطالب را صناديد صناعت در محلّ خود نوشتهاند و اين بىبضاعت در حاشيه رجال نجاشى مواضع اين استفادات را به اشارات وافيه بيان اجمالى كردهام.
- و شيخ در فهرست او را ذكر كرده و گفته له كتاب و اين خود نيز شهادت بر استقامت مذهب است چه شيخ نيز ملتزم بذكر علماى اماميّه است مگر آنجاها كه تصريح به خلاف كند و اثبات كتاب نيز خالى از مدحى نيست و علامه در حق او فرموده كذّاب غال لا يلتفت إليه و محققين اين فن مثل محقق مجلسى اول و استاد اعظم چنين استفاده كردهاند كه اين قدح از ابن غضايرى است چه غالب در حال خلاصه اينست كه در جرح و تعديل متابعت اصول خمسه رجاليه فرموده كه رجال شيخ، و فهرست، و رجال ابن غضايرى، و رجال نجاشى، و رجال كشى باشد، و تعديل و تفسيق استقلالى در آن كتاب كم بنظر آمده و عادت ابن غضايرى وقيعه در ثقات و قدح در عدول بوده و نسبت غلو به او به جهت روايات متضمنه مدايح اهلبيت عليهم السلام بوده و ظاهر نجاشى چنانچه تمهيدا اشاره كرديم عدم صحت اين قدح است و روايت محمد بن اسمعيل و محمد بن الحسين بن أبي الخطاب دليل اعتماد است. و ظاهر صدوق نيز اعتماد كتاب اوست لهذا مشايخ ثلثه كه مدار فقهند باخبار او عمل كردهاند پس اصح و اقوى اين كه خبر از طرف او معيوب نشود.
- و پدر او قيس از اصحاب حضرت صادق بوده و شيخ مفيد و ابن شهرآشوب در معالم العلما كليه اصحاب حضرت صادق عليه السلام را توثيق كردهاند و اگر روايت صالح نيز از حضرت صادق عليه السلام معلوم شود دليل وثاقت او خواهد بود و استقامت مذهب وى از همين روايت معلوم است.
- بالجمله خبر بنابر طريق شيخ تا اين جا مردد است بين حسن يا صحّت بنابر طريقه متأخرين و بنابر اصطلاح سابقين كه مطلق خبر موثوق الصدور را صحيح مىگويند البته
- صحيح است و بنابر طريقه ما كه در اصطلاح متابعت متأخرين كردهايم [1] و در حجيّت متابعت متقدمين البته حجت است اگر چه اسم صحيح نداشته باشد.
- اينها همه با قطع نظر از ذيل حديث است كه امر در او اسهل است چه در ذيل حديث محمد بن اسمعيل حديث را از سيف بن عميره بفتح عين مهمله روايت كرده و او از علقمة و ظاهر روايت اين است كه علقمة نيز حاضر بوده و كلام را شنيده و استدعاى تعليم كرده با اين كه محل حاجت ما همان جاى نقل علقمة است.
- و سيف را شيخ در فهرست و نجاشى و علامه در خلاصه تصريح بوثاقت كردهاند و نجاشى در حق او گفته «له كتاب يرويه جماعات من اصحابنا» و اين مدح عظيمى است و هيچكس قدحى در او نكرده جز آبى در محكى كشف الرموز كه طعن بر وى زده و گفته مطعون فيه ملعون و مستند قول او على الظاهر نسبت ابن شهرآشوب است او را به وقف و از اين جهت شهيد فرموده و ربما ضعّف بعضهم سيفا و الصحيح انه ثقة و كلام ابن شهرآشوب علاوه بر آن كه موافقى ندارد مخالف صريح فهرست و نجاشى است و البته قول ايشان مقدم است.
- و طعن كاشف الرموز چنانچه اشاره كرديم باخذ از ابن شهرآشوب است بضميمه عدم حجيت موثق و بر فرض كه ما تقديم كنيم قول ابن شهر آشوب را شهادت مشايخ مثل شيخ و نجاشى و علامه و شهيد بوثاقت او باقى است و ما مستوفى در محل خود حجيت اخبار موثقه را بر منصه ثبوت جلوه دادهايم.
- اما علقمة بن محمد: شيخ او را در كتاب رجال از اصحاب باقر و صادق عليهما السلام شمرده «و اسند عنه» گفته و بمذهب جماعتى اين عبارت مفيد مدح است اگر چه محل تأمل است ولى شيخ كشى مناظره از او با زيد بن على نقل كرده كه دلالت بر بصيرت و حسن حال او دارد و از ذيل همين روايت معلوم مىشود كه جلالت شان او بحدّى بوده كه روايت نكردن او معارض روايت صفوان [2] بوده و احتمال عدم حفظ يا اسقاط
____________________
- [1] به اصطلاح علماى متأخر علم رجال حديثى را كه راويانش امامى و ممدوح باشند حديث را حسن و اگر مدحشان در حدّ توثيق باشد صحيح، و اگر روات غير امامى توثيق شده باشند موثق و ما بقى را ضعيف گويند
[2] يعنى با اينكه معمولا روايت نكردن معارض با روايت كردن نمىشود آنقدر جلالت داشته كه روايت نكردنش معارض روايت صفوان شده
- عمدى در او نمىرفت و صفوان نيز تقرير كرده معتذر بوجه ديگر شده و بيان صدور حديث را در موضع ديگر كرده كه مشتمل بر دعا بوده.
- خلاصه آن كه ظاهر كلام سيف و صفوان آنست كه شرايط روايت في نفسه در علقمة موجود بوده و اين يا تعديل است و يا مدحى بزرگ بنابر عموم شهادت شيخ مفيد و ابن شهرآشوب [1] ثقه خواهد بود پس خبر از اين جهت نيز يا صحيح است يا حسن اگر اخذ بظاهر شهادت مذكوره نكنيم چنانچه ظاهر اين است كه علما اين عموم را از اسباب توثيق ندانند و شرح اين مطلب وظيفه مفصلات است و بهر صورت على الصحيح حجت خواهد بود و در ذيل حديث نيز طريق ديگرى است كه شيخ رحمه اللّه از محمد بن خالد طيالسى بكسر اللام منسوب إلى الطيالسه جمع الطيلسان [2] لبيعه لها روايت كرده و طريق شيخ ره به او كه در فهرست مذكور است صحيح است و خود او از اصحاب كاظم عليه السلام و در فهرست و رجال نجاشى مذكور است و قدحى از او شنيده نشده بكله صاحب كتاب و نوادريست پس امامى ممدوح است و على بن حسن بن فضال و محمد بن على بن محبوب و جماعتى از اجله از او روايت كردهاند كه دليل غايت اعتماد و استناد است.
- و شيخ در كتاب رجال گفته روى عنه حميد اصولا كثيره و اين نيز مدحى جليل است.
- و از مجموع اين امارات ظن بعدالت او براى ممارس علم رجال حاصل مىشود و از آنجا كه فرموده قال سيف بن عميره اگر حديث ديگرى باشد كه صحيح بالاتفاق است چه طريق شيخ بسيف معلوم الصحة است و حال صفوان و جلالت شان او حاجت به تنبيه ندارد و اگر ذيل همين حديث باشد و از تتمه روايت محمد بن خالد باشد چنانچه ظاهر او است حكمش از آنچه گذشت ظاهر مىشود كه ظاهرا صحيح باشد و بعيدا احتمال مىرود كه حسن باشد.
- حاصل سخن آن كه اين روايت صدر او ذيلا در اين موضع از مصباح به سه طريق نقل شده كه از ملاحظه مجموع آنها البته محدث خبير و فقيه بصير در دعوى قطع به صدور معذور است.
_______________________________________
- [1] كه كليه اصحاب حضرت صادق را توثيق كردهاند
[2] طيلسان نوعى عبا است و طيالسى يعنى عبافروش.
- اما روايت كامل الزيارة مشتمل بر دو سند است:
- يكى روايت حكيم بن داود بن حكيم [1] از محمد بن موسى از محمد بن خالد الطيالسى و اين سند اگر چه ضعيف است باشتمال بر محمد بن موسى كه على الظاهر ضعيف است و حكيم بن داود فعلا نزد اين بنده مجهول الحال است ولى ظاهر بظهور قوى معتمد اين است كه ذكر طريق براى اتصال سند است و روايت از كتاب اخذ شده، چنانچه ظاهر عبارت شيخ ره اين است كه كتاب محمد بن خالد نزد او موجود بوده، بلكه صريح عبارت فهرست است و غالب الظن من بنده چنان است كه نزد ابن قولويه نيز بوده و اين استظهارى است كه مهره فن غالبا از دعوى قطع به او مضايقه ندارند و حال محمد بن خالد و سيف بن عميره و صالح بن عقبه و محمد بن علقمة معلوم شد.
- و سند ديگر ابتدا كرده به محمّد بن اسمعيل كه از جهت تواتر كتاب او سند را حذف كرده و عبارت او كه گفته و محمّد بن اسمعيل نه چنان است كه عطف باشد بر علقمة بن محمد و جزء سند سابق شود [2]، چنانچه بعضى از اكابر توهم كردهاند، بلكه عطف بر حكيم بن داود بن حكيم و استيناف سند است، و تواند بود عطف باشد بر محمد بن خالد، و حكيم بن داود و محمد بن موسى طريق ابن قولويه به محمد بن اسمعيل هم باشند و على اى تقدير هر متأمل با بصيرت قطع مىكند بفساد احتمال سابق باندك التفات بلكه در نظره اولى ترديدى حاصل نخواهد شد و حال صالح ابن عقبه مذكور شد و مالك جهينى از اصحاب باقر و صادق عليهما السلام است و در مدح جناب باقر عليه السلام ابياتى گفته كه در ارشاد نقل كرده: و هي هذه:
- اذا طلب الناس علم القران كانت قريش عليه عيالا
و ان قيل اين ابن بنت النّبى نلت بذاك فروعا طوالا
نجوم تهلل للمدلجين جبال توازن علما جبالاو در كافى بسند صحيح على الصحيح [3] از او نقل كرده كه باقر علوم النبيين عليه السلام __________________________________________________
- [1] نام راوى حكيم بن داود بن حكيم است و (حكيم) اول در اينجا بعد از اينجا مفعول واقع شده
[2] چون اگر جز سند سابق باشد لازمهاش اين است كه صالح بن عقبه، بواسطه علقمة بن محمد و محمد بن اسماعيل خودش براى خودش روايت كرده باشد
[3] يعنى سندى كه بنابر قول درست و على الاقوى صحيح است.
- به او فرموده: انتم شيعتنا الا ترى انك تفرط في امرنا انه لا يقدر على صفة اللّه فكما لا يقدر على صفة اللّه كذلك لا يقدر على صفتنا و كما لا يقدر على صفتنا كذلك لا يقدر على صفة المؤمن ان المؤمن ليلقى المؤمن فيصافحه فلا يزال اللّه ينظر إليهما و الذنوب يتحات عن وجوههما كما تيحات الورق عن الشجر حتى يفترقا فكيف يقدر على صفة من هو كذلك [1].
- و اين خبر مشتمل مدح جليلى است چه وصف بشيعه در لسان ائمه عليهم السلام با اخبار كثيره در مدح شيعه صد مرتبه از عدالت بالاتر است و در طريق او اگر چه محمد بن عيسى عبيدى [2] است از يونس و بعض علما در او تأمل كردهاند. ولى بنحو اوفى در مواضعى ما اثبات كردهايم عدالت و جلالت او را و جمعى از اكابر شهادت دادهاند نيز بوثاقت وى:
- نجاشى در رجال گفته ثقه عين كثير الرواية حسن التصانيف و در رد صدوق عليه الرحمة كه فرموده آنچه محمد بن عيسى يك تنه از يونس روايت كند، درست نيست. مىگويد من اصحاب را ديدم و اين اشاره به اجماع است كه انكار مىكردند بر ابن بابويه و مىگفتند: من مثل أبي جعفر. و فضل بن شاذان در حق او مىگفت: ليس في اقرانه مثله.
- و كشى در ترجمه محمد بن سنان تصريح به عدالت او كرده و ما در رساله اصابه تأسيس كردهايم كه جميع آنچه در اختيار [3] است، مختار شيخ است. پس شيخ نيز موافق است و تضعيف فهرست به موافقت ابن بابويه قدس اللّه سره واقع شده.
__________________________________________________
- [1] شما شيعيان مائيد (با اين حال) آيا فكر نميكنى كه تو درباره ما كوتاهى ميكنى، بى شك قدرت بر توصيف خدا نيست و همانسان كه قدرت بر توصيف بر خدا نيست قدرت بر توصيف ما نيست، و همانطور كه قدرت بر توصيف ما نيست همچنين قدرت بر توصيف مومن نيست، همانا مومن چون ملاقات ميكند مومنى را و با او مصافحه ميكند خداوند مدام بر آنها نظر (مرحمت) ميفرمايد و گناهان از گهره آن دو ميريزد همانسان كه برگ از درختان ميريزد تا از هم جدا شوند، پس چگونه ميتوان كسى را كه اينچنين است توصيف كرد (اين روايت با توجه بنقلى ديگر از آن ترجمه شده)
- [2] مراد همان محمد بن عيسى است
- [3] مراد همان (اختيار الرجال) شيخ طوسى است كه آن را از رجال كشّى اخذ كرده است.
شفاءالصدور ص : 52
- «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»