کتاب  شفاء الصدور ص :98 فایده بعث الفاظ سند زیارت و جزییات وکمیات آن در سند مزار قدیم بالجمله معلوم شد كه مراد از سلام  سلامتى و آسايش است، و لفظ على در عليك مفيد معنى شمول و احاطه است.

«بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»

«اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ»

  1. کتاب  شفاء الصدور ص :98
  2. فایده بعث الفاظ سند زیارت و جزییات وکمیات آن در سند مزار قدیم
  3. بالجمله معلوم شد كه مراد از سلام  سلامتى و آسايش است، و لفظ على در عليك مفيد معنى شمول و احاطه است. چنانچه در رحمة اللّه عليه و رضوان اللّه عليه و اشباه آنهاست و وجه ترجيح اين تحية امورى چند است كه از تضاعيف كلمات علما استفاده شده. اگر چه برخى از آنها در نظر دقيق خالى از مناقشه نيست، ولى غرض در اين گونه مطالب اقناع و تقريبى است و اجمالا بپاره از آنها اشارتى مى‏شود.
  4. اوّل اين كه در الفاظ تحاياى ديگر دعاى بكمال خاصى مثل حياة و غير او بود و در اين تحية اخبار به سلامت كه طارد جميع آفات و شرور است، از موت و قتل و اسقام و مذلت و فقر و جز اين‏ها.
  5. دوّم اين كه چون رسم جاهليت اين بود كه گاهى بى‏هنگام بر يكديگر مى‏تاختند يا بحيله و غدر بر يكديگر دست مى‏يافتند و آن تحاياى مرسومه در تأمين خاطر و تسكين قلب بنصوصيّت و صراحت لفظ سلام  نبود، كه مايه آسايش دلها و آرام قلوب شود. و اوّل وارد بر سمع و مبدء تلاقى كه لفظ سلامت باشد. بشارتى است كه مايه بشر و طيب نفس خواهد شد و ايمنى از همه خيالات حاصل مى‏كند.
  6. سوم آن كه حياك اللّه جمله دعائيه است و چون استجابت دعا لازم نيست مايه اطمينان خاطر و سكون نفس نمى‏شود. بخلاف السلام عليك كه جمله خبريه است و مقتضاى او تحقق سلامت و انس است. پس ايشان بشنيدن او آسوده خاطر و مأمون الفؤاد مى‏شوند. علاوه بر آن كه در صورت عذر تحية  گوى بحياك الله مى‏تواند معتذر شد كه دعاى من مستجاب نشد.

______________________________________

  1. [1] اين عبارت حديث است و منطبق بر معانى ثلاثه سلام  است، هو السلام  به اعتبار تعالى اينكه ذات مقدسه از سمات امكان و منه السلام  به اعتبار اين كه سلامت از آفات از الطاف او است و إليه السلام  به اعتبار اينكه غايت حركات مواد مستعده به جانب قرب حضرت اوست كما قال الحكيم المعاصر (حاج ملا هادى سبزوارى ره).

يا واهب العقل لك المحامد            الى جنابك انتهى المقاصدو هو احسن شعره فاحتفظ مما ذكرناه و اغتنمه (منه دام مجده).

  1. ولى سلام  كننده اگر عذر كند عذرى ندارد چه صريح جمله خبريه سلام تى مسلم عليه است از مسلم. و در صورت تخلف دروغگو خواهد بود صريحانه ضمنا متفطن باش.
  2. چهارم آن كه علماء اخلاق بيان كرده‏اند كه جبليت انسان بلكه كليه حيوان به حكم غلبه هيولى و شدت تعلق بعالم فاسد مايل بشرور است. از اين جهت هر حيوانى چه انسان و چه غير انسان اگر حيوانى را بيند كه بسوى وى مى‏دود بالطبع هارب از او مى‏شود و اگر اصل در آن آينده خير بودى بايستى بالجبله طالب او شود يا فرار و وقوف متساوى باشند نه اين كه فرار غالب و چون فرار غالب است روشن شد كه فطرت اصليه حيوانات مايل بشر است چنانچه كلام ملائكه در بدو خلقت كه:اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدّماء شاهد صدق اين مدعى است و چون دفع ضرر اولى از جلب نفع است پس اهم مهمّات در اوّل تلاقى دو انسان تأمين يكديگر و اخبار به سلامتى از شر يكديگر است تا فارغ البال و آمن السرية [1] بلوازم مواخات [2] وظائف ملاقات رفتار نمايند.
  3. پنجم آن كه لفظ سلام  چنانچه دانستى اسم خداى عز و جل است و ابتدا به اين اسم مبارك اگر چه آن معنى مراد نباشد، بركتى دارد و شرافتى كه در ساير الفاظ نيست و چون موهم اراده اين مسمى هم هست بهجتى ديگر در قلب مستمع مى‏آورد، و لذتى ديگر مى‏بخشد و گويا اشاره به اين معنى است حديثى كه رئيس المحدثين عروة الاسلام  محمد بن على بن الحسين القمى [3] مرسلا و شيخ شهيد رضى الله عنهما در

__________________________________________________

  1. [1] آمن السرية، سريه كسر سين و سكون راء و باء موحدة فارغ البال و آسوده خاطر

[2] برادرى‏

[3] ابو جعفر محمد بن الحسين بن بابويه القمى معروف به شيخ صدوق فرزند على بن حسين بن موسى بن بابويه القمى كه پدر و پسر هر دو از بزرگترين دانشمندان شيعه محسوب مى‏شوند و به طورى كه شيخ صدوق و برادرش به دعاى حضرت بقية اللّه متولد شده و به آن مقام شامخ علمى نائل آمدند، شيخ ره سيصد تأليف بزرگ و كوچك براى او نوشته‏اند كه نجاشى 185 كتاب آن را نام مى‏برد، در سال 355 در بغداد مشايخ حديث از او استماع حديث مى‏كردند با اينكه مرحوم صدوق از آنان كم سن‏تر بود، و آنچنان در طلب علم و دريافت روايت از مشايخ حريص بود كه به همين منظور به شهرهاى دور دست سفر مى‏كرد و لذا بيش از 250

  1. اربعين مسندا نقل فرموده‏اند كه جناب صادق آل محمّد عليهم السلام  بعد از ذكر سلام  فرموده‏اند:السلام  من اسماء اللّه.
  2. دور نيست كه عدم تعمق در اين حديث موجب اشتباه بعض بى‏نظران از اصحاب حديث شده باشد كه به وجه اول تفسير كرده‏اند.
  3. ششم آن كه اين تحية  تحية  ملائكه است با انبيا و اموات در حال دخول بهشت چنانكه در قصه لوط است كه ملائكه بحضرت خليل عرض كردند:سلاما قال سلام  51: 25«» در جاى ديگر فرموده :الّذين تتوفاهم الملائكة طيبين يقولون سلام  عليكم 16: 32«».يعنى آنانى كه ملائكه قبض ارواح آنها مى‏كنند بآسودگى ملائكه به ايشان سلام  مى‏كنند. و در جاى ديگر فرموده:و قال لهم خزنتها سلام  عليكم طبتم 39: 73«».يعنى خزنه بهشت بمؤمنين مى‏گويند: سلام  بر شما باد كه آسوده شديد.
  4. هفتم وجهى است كه فخر رازى در تفسير كبير خود به او اشارت كرده و مبتنى است بر طريقه خطابه و تقريب نه بر مسلك تحقيق و تنقيب و از اين جهت اگر در نظر فضلا تمام نشود، يا محتاج به تتميم بشعرى يا مثل او شود مانعى ندارد، چنانچه حق اين گونه مطالب است و خلاصه آن اين است كه چون هر انسانى به جهت تزاحم جنود علم و جهل و تعارض قوتين مليكة و حيوانية و چالش نفس و عقل هميشه در ملك وجودش غوغا و آشوب است. چنانچه گفته‏اند:

جان كشيده سوى بالا بالها            تن زده اندر زمين چنگالها

ميل جان اندر علوم و در شرف            ميل تن در كسب آبست و علف‏

  1. لهذا لا محاله اگر خبر سلامتى بشنود بشارت بآسايش و راحت خواهد يافت و اماره غلبه جنبه ملكوتيه و انقهار قوه غضبيه و شهويّه در تحت قوه عاقله خواهد شد.

____________________________

  1. نفر از مشايخ روايتى ايشان هستند، در اواخر عمر در رى متوطن شد، صاحب بن عباد وزير دانشمند ركن الدوله او را بسيار گرامى مى‏داشت و كتاب عيون اخبار را به نام صاحب نوشت، معروفترين مؤلفات ايشان: من لا يحضره الفقيه (يكى از كتب اربعه حديثى شيعه) كمال الدين، امالى، معانى الاخبار، توحيد، عيون اخبار الرضا، ثواب الاعمال، عقاب الاعمال، علل الشرايع، الخصال، الاعتقاد، الغيبه. در سال 381 در رى وفات فرمود قبر مطهرش در رى زيارت گاه است‏.
  2. تحية خصوصا از مخبر صادق كامل به مراتب بى‏شمار بهتر از حياك اللّه خواهد بود و به اين لطيفه بعضى ترجيح داده‏اند كه در مقام خطاب السلام عليكم بگويند تا خطاب به جميع قواى نفسانيه شود و اشاره به سلامتى همه كثرات مجتمعه در اين وجود وحدانى باشد. و مرا عقيده چنانست كه اين دقيقه را در جائى بايد رعايت كرد كه اين كثرت محفوظ باشد، ولى در حق اولياء و انبياء عليهم السلام  كه به تجلّى وحدت حقه حقيقيه كثرات خود را فانى كرده، يكدل و يك جهت بجانب قدس متوجه‏اند، لازم نيست و باين لطيفه است كه در خطابات زيارات بيك نفر همه جا خطاب مفرد شده متفطن باش و غنيمت شمار.
  3. هشتم آن كه تحية خداست به انبيا در مواضع متعدده و به آل پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله آنجا كه فرموده:سلام  على آل يس 37: 130«»و بعموم مؤمنين آنجا كه فرموده:تحيتهم يوم يلقونه سلام  33: 44«».و درين هنگام جميع سلام ها متلاشى و مضمحل مى‏شود چه مخلوق را با تجلى خالق ظهورى در ميان نيست و اثرى پيدا نخواهد بود:
  4. يكى قطره باران ز ابرى چكيد            خجل شد چه پهناى دريا بديد

كه جائى كه درياست من كيستم            گر او هست حقا كه من نيستم‏

  1. تنبيه:
  2. بدان كه فخر الدين رازى در تفسير كبير آورده كه تنكير سلام  چون اشاره بتعظيم دارد ابلغ است چون بصورت تعريف دلالت بر صرف طبيعت دارد بى‏ملاحظه وصف تمام و كمال و من بنده را عقيده چنانست كه اين سخن يكسره صحيح نيست بلكه مقامات كلام مختلف است و لهذا در قرآن مختلف وارد شده بلكه اگر ادعاى عكس مى‏كرد اولى بود چه قصر طبيعت اتم از قصر بعض افراد است اگر چه اعتبار كمال شود. چنانچه در لفظ الحمد لله تقرير داده‏اند و السلام على من اتبع الهدى.
  3. لطيفه:
  4. چون دانستى كه معنى سلام  اين است كه سلامتى و آسايش تو را فرا گرفته و از جانب من هيچ شرى و ضررى به تو نخواهد رسيد و تو در ناحيه من امن و امان دارى.
  5. البته شخص زائر بايد در حالى كه در حضور امامى ايستاده يا از دور امامى را ممثل كرده بخاطر آورده مخاطب به سلام  مى‏نمايد، در حالتى باشد كه هيچ آزارى و آسيبى و صدمه از او به آن امام نه در آن وقت و نه بعد از آن نرسد
  6. و چون معلوم است كه آنان كه غرضشان جز هدايت امت و صلاح خلق و اعلاء كلمه توحيد و ظهور آثار بندگى در مردم و شيوع طاعت خداوند در عموم ناس نيست،
  7. البته از معصيت كردن خدا و تخلف از اوامر و نواهى او بلكه بدارائى اخلاق رذيله از قبيل حرص و كبر و ريا و عجب و بخل و حب جاه و حب مال و امثال آنها متاذى خواهند شد،
  8. و اين همه كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام  تظلم و تشكى كرد. به جهت اين بود كه مردم معصيت خدا كردند و اطاعت ائمه هدى ننمودند و دور نيست اين كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:ما اوذى نبىّ مثل ما اوذيت.
  9. يعنى: اذيت نشده پيغمبرى چنانچه من اذيت شدم. اشاره به اين معنى باشد چه در هيچ امتى گناهى به بزرگى گناه اين امت. مثل غصب خلافت و ايذاء فاطمه عليها السلام  و قتل سيد الشهداء عليه السلام  و ساير بلايائى كه بر ائمّه عليهم السلام  وارد كردند نشده بود.
  10. پس هيچ پيغمبرى بقدر اين پيغمبر مكرم اذيت نشده حاصل سخن اين كه بايد انسان حال خود را بر وجهى كند كه در آن وقت مرضى امام باشد، نه مايه اذيت آن جناب تا در كلمه سلام  راستگو باشد. پس بايد دل را بآب توبه شست و شو كند و اشك ندامت از ديده فرو ريزد و آنگاه به سلام  امام اقدام كند.
  11. غوطه در اشك زدم كاهل طريقت گويند            پاك شو اول و پس ديده بران پاك اندازو الا در ابتدا سخن با امام خود دروغ گفته و غدر كرده اين معنى بى‏توفيق خداوند و خلوص نيت محال است رزقنا الله ذلك بمحمد و آله.
  12. مقام دويم در لفظ أبوعبد الله است‏
  13. بدان كه اين كلمه مباركه كنيه است مأخوذ از كنايه است كه به معنى بردن نام چيزيست باشاره و بذكر دليلى كه موجب انتقال شود و از اين جهت بصريين ضمير را كنايه ناميدند. و كنايه مصطلحه علماء بيان از همين معنى است
  14. و هر جا كه نام كسى را نخواهند برند او را به نسبت بپدر يا مادر يا فرزند يا لفظ اب و ام و ابن ياد نمايند.
  15. چون أبو عمرو و ابن عباس و ام معبد و اين كلمه را كنايه و كنيه گويند. چه دلالت او بر ذات بصراحت اسم نيست و چون غالب نفوس از مخاطبه باسم ابا دارند و القابى كه جزء اسم مى‏كنند در عجم كه سبب تعظيم است. و در مخاطبات غالبا به او اكتفا مى‏شود مثل سيد و شيخ و خان و ميرزا، در عرب متعارف نبوده، لهذا بكنيه تعبير مى‏كردند. و رعايت ادب را بسلوك اين طريقه مى‏دانستند. چنانچه يكى از شعراء حماسه مى‏گويد:

اكنيه حين اناديه لاكرمه            و لا القبه و السوءة اللّقبا

كذاك ادّبت حتى صار من خلقى            انى وجدت ملاك الشيمة الادبا [1]

_______________________________________

  1. [1] با كنايه او را صدا مى‏زنم تا گراميش داشته باشم نه با لقب كه زشت است، اين چنين تربيت شده‏ام بطورى كه طبيعت من شده و من نشانه رفتار خوب را با ادب مى‏دانم.
  2. و به اين سبب متعارف كردند كه براى هر كسى كنيه گذارند و گاه قبل از اين كه فرزندى داشته باشد، بلكه در مبدء ولادت كنيه مى‏گذاشتند، بتفال. اين كه فرزنددار بشود و غالب اين است كه در اين قسم كنيه را بتبع كنيه صاحب اوّل يا اشهر اسم كنند.
  3. چنانچه على را اگر اسم قرار دهند: ابو الحسن كنيه كنند و حسن را اگر اسم كنند أبو محمّد كنيه گذارند
  4. چه كنيه جناب امير المؤمنين و امام حسن أبو الحسن و أبو محمّد است و ظاهر از اخبار كثيره آن است كه أبو عبد الله كنيه سيد الشهداء عليه السلام  بوده از زمان طفوليت
  5. چنانچه در روايت اسماء بنت عميس است كه روز اول ولادت پيغمبر او را گرفت وقال : يا ابا عبد الله عزيز علىّ‏
  6. و كريه كرد. گفتم: پدر و مادرم فدايت از روز اوّل چنين مى‏كنى. فرمود: كريه مى‏كنم بر پسرم كه فئه باغيه كافره از بنى اميه او را مى‏كشند و اين كنيه در ائمه مشترك بين دو نفر است يكى جناب سيد الشهداء عليه السلام  و ديگر جناب صادق عليه السلام  و ظاهر آنست كه اين كنيه و اسم از براى ايشان به امر خداوند تبارك و تعالى بوده.  
  7. «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ»

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید