کتاب  شفاء الصدور ص :194 فایده بعث الفاظ سند زیارت و جزییات وکمیات آن در سند مزار قدیم فائدة استطراديه‏ در كتاب منتهى الارب آورده كه يقال يكنى بابى عبد الله مجهولا و لا يقال يكنّى بعبد الله.

«بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»

«اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ»

  1. کتاب  شفاء الصدور ص 
  2. فایده بعث الفاظ سند زیارت و جزییات وکمیات آن در سند مزار قدیم
  3. فائدة استطراديه‏
  4. در كتاب منتهى الارب آورده كه يقال يكنى بابى عبد الله مجهولا و لا يقال يكنّى بعبد الله. يعنى اگر بخواهند بگويند: كنيه فلان چيست؟ مثلا مى‏گويند: يكنى بابى عبد الله. نه عبد الله.
  5. من مى‏گويم اگر مراد نافى عدم صحت اين عبارت است وجهى ندارد چه باء حرف‏ جر گاه صله اين فعل است كه تكنيه باشد، در اين وقت بايد: گفت يكنى بابى فلان
  6. و گاه باء حرف جر  براى سببيت است و در اين وقت معنى عبارت چنان است كه بواسطه فلان كنيه‏دار شده و لازم است كه اسم خود آن فرزند را مثلا مدخول با كنند و گويند: يكنى بفلان،
  7. و اگر مراد نافى نفى استعمال است خلاف واقع و ناشى از قصور تتبع و عدم اطلاع بر مجارى استعمالات عرب است
  8. چه نوع اين عبارت كه يكنى بولده فلان يا بعد از ذكر فرزند مخصوص كسى و به يكنى در كلمات سلف و طبقاتى كه كلماتشان حجت است، بيش از حد احصا است.
  9. از آن جمله است عبارت ابن اسحق و قتاده محكيه در اسد الغابه در ذكر پيغمبر كه گفته‏اند و بالقاسم كان يكنى و در شعر جناب عبد المطلب كه در كتب معتبره به آن حضرت نسبت داده‏اند، وارد شده است. چنانچه فرموده:
  10. وصيّت من كنيته بطالب            عبد مناف و هو ذو تجارب.
  11. و در اشعار ادباء شعراء متأخرين كثير الورود است كه اگر استقصاء آن كنم موجب ملال مى‏شود و به اين يك بيت از شعر أبو طالب مأمونى كه از مشاهير شعراء عصر وزير فاضل محقق كافى الكفاة صاحب اجل أبو القاسم اسمعيل بن عباد [1] رضى اللّه عنه بوده و در طبقه أبو سعيد رستمى و أبو محمد خازن معدود مى‏شده اقتصار مى‏كنم، كه در قصيده ميميه معروفه خود مى‏گويد: و لا تاج الا ما توليّت عقده            على جهة الملك المكنى بقاسم
  12. و ما اگر بر طريقه كه سيوطى در «مزهر» از أبو على فارسى در ايضاح نقل كرده و صاحب كشاف و نجم الائمه و محقق شريف و قاضى بيضاوى و عبد القادر بغدادى و شهاب خفاجى و جمعى از فضلاء متأخرين برانند هم نباشيم كه تجويز استشهاد باشعار علماء مولدين كرده‏اند چه استعمال ايشان بمنزله نقل است پس حجت خواهد بود
  13. در خصوص اين شعر بايد ملتزم بصحت باشيم چه در حضور صاحب كه اعظم علماى لغت‏ عرب و استاد مهره شعر و ادب است.

_________________________

  1. [1] از مشاهير ادبا و وزراء عهد ديالمه. بنابر مشهور در سال 326 در طالقين ولادت و در 385 در رى وفات يافت و جنازه‏اش به اصفهان منتقل شد. (امامزاده صاحب ابن عباد محله طوقچی، اصفهان
  2. )وزير مؤيد الدوله و فخر الدوله ديلمى بود علّت شهرت او به صاحب ظاهرا مصاحبت او با مويد الدوله از كودكى بوده است بعضى اين شهرت را علت مصاحبت او با ابن عميد مى‏دانند، از آثارش رسالة الكشف در انتقاد اشعار متنبى و كتاب المحيط در لغت است اشعارى به عربى سروده و مجموعه رسائل و مكتوبات او باقى است، كتابخانه معظمى داشته كه فهرست آن چندين مجلد مى‏شده است.
  3. صاحب را بعضى شيعه اثنى عشرى، بعضى سنى حنفى و بعضى معتزلى مى‏دانند.
  4. و عبد القادر جرجانى كه ترجمان بلاغت است ريزه‏خوار خوان تحقيق او بوده و در خدمت وى استفاده علوم نموده و كتاب محيط او بحر محيط لغت است خوانده و بدرجه قبول رسيده و از انتقاد آن نادره نقاد مصون افتاده و ساير ادباء زمان او كه غالبا با مأمونى مذكور كدورتى داشته‏اند و در صدد انتقاد اقوال و افعال او بوده‏اند از احدى مناقشه منقول نشده و أبو منصور عبد الملك ثعالبى [1] كه لسان ناطق عربيت است اين شعر را در كتاب يتيمة الدهر از افراد انتخاب شمرده و اين جمله كه نوشتم قبل از آن است كه ظفر يابم بر شعر أبو صخر هذلى كه از كبار طبقه ثالثه شعرا و فحول متقدمين است كه به اسلام يين از ايشان تعبير مى‏شود
  5. شعر او بالاتفاق حجت است، از قصيده طنانه كه شطرى از او در اغانى و بعضى در حماسه و تماما در خزانة الادب عبد القادر بغدادى نقلا از ذيل امالى قالى منقول است و سيبويه فمن تأخر ببعض اشعار آن قصيده استشهاد كرده‏اند و در آن قصيده مى‏گويد:

ابى القلب الاجها عامرية            لها كنية عمرو و ليس لها عمروكه ظاهر اين استعمال آن است كه نفس عمرو را كنيه مى‏گويند

  1. و بنا بر اين باء در يكنى بعمرو مثلا براى صله فعل است نه به معنى سببيت و مجاز در اسناد شده چه مدار كناية و مناط رمز في الحقيقة همان اسم است و لفظ اب و ام بمنزله علاقه و رابطه است و اطلاق لفظ كنيه بر خود او به اين عنايت مستحسن و مستعذب است.
  2. و بهر حال شعر خود او در اين قصيده ثابتة الانتساب به او در رد منكرين برهان قاطع است. پس روشن شد كه ناچار چنين استعمال صحيح است. و از مجموع آنچه ذكر كرديم، معلوم شد كه در حديث شريف كه شيخ صدوق رضى الله عنه در كتاب كمال الدين در ذكر امام زمان آورده كه يكنى بجعفر مقصود او آن است كه كنيه او أبو جعفر است. چنانچه در خبر ديگر است يكنى بعمه و عم آن جناب جعفر بوده پس كنيه ابو جعفر خواهد بود. و علامه مجلسى عليه الرّحمه ترجيح اين احتمال داده و نيز تجويز

__________________________________________________

  1. [1] متولد 350 در نيشابور متوفى در 429، از زندگيش اطلاعى در دست نيست در انتسابش به ثعلب (روباه) گويند شغلش پوستين دوزى بود از پوست روباه، اديب مشهور عربى نويس كه مشهورترين اثرش همان يتيمة الدهر است كه بعدها ذيلى بر آن يتيمة اليتيمه نوشت، از آثار ديگرش فقه اللغه، لطائف المعارف، ثمار القلوب في المضاف و المنسوب، الفرائد و القلائد، التمثل و المحاضره.
  2. كرده كه مراد آن باشد كه كنايه از آن جناب بجعفر مى‏كنند و اين بعيد است و مانوس بمجارى استعمال قاطع بوجه اوّل خواهد بود و عجبتر آن كه بعض اجله معاصرين ايده الله تعالى مستند بعبارت منتهى الارب شده تعيين وجه ثانى كرده و بر علامه مجلسى اعتراض كرده كه چرا وجه اوّل را استظهار كرده و از اين معنى تعجّب نموده و او را غريب شمرده و الله العالم بحقايق الامور.
  3. تنبيه:
  4. اشاره كرديم كه اين كنيه شريفه از اول امر براى جناب سيد الشهداء عليه السلام  بوده و البته بايد باذن رسول خدا باشد و معلوم است كه آن جناب بدون وحى الهى ابدا اقدام در امرى نمى‏فرمود، و ناچار بايد سرى در تحت اين كنيه منطوى باشد و نكته داشته باشد و دور نيست كه بگوئيم: اين كنيه از قبيل مكنى شدن پيغمبر باشد به أبو القاسم.
  5. چنانچه در بعض اخبار وارد شده و از قبيل كناى متعارفه مذكوره نباشد و توضيح او چنانست كه چون حضرت سيد الشهداء عليه السلام  در مقام اظهار عبوديت و خداپرستى و ثبات قدم در توحيد و محبت شاهد ازل چنان اقدام كرد كه احدى از انبياء و اوليا جز جد و پدر و برادر بزرگوارش عليهم السلام  نتوانستند نيل آن مرتبه كنند، و همه بلسان حال گفتند: لو دنوت انملة لاحترقت [1]
  6. خصوصا در روز عاشورا  كه عبادتى كرد كه جامع جميع عبادات ظاهريه و اعمال قلبيه بود. و هر يك از اعمالش از صوم و صلوة و زكوة و حج و جهاد و امر به معروف و نهى از منكر كه برخى حقيقة از آن جناب صادر شده مثل جهاد و امر به معروف و صلوة و اشباه آنها و بعضى چنانست كه پاره افعال آن جناب را به تأمل و تدبر با رعايت تطبيق و تشبيه بر آنها مى‏توان منطبق كرد مثل حج و زكوة و غير ذلك عبرت عقلا و أولوا الابصار كشته و همچنين مكارم اخلاق از شجاعت و سماحت و مروّت و غيرت و حميت و عفو و مدارات و نصيحت و اصلاح و يقين و

__________________________________________________

  1. [1] اگر چند انگشتى نزديكتر شوم خواهم سوخت. گفته جبرئيل است كه در شب معراج همراه پيغمبر در پرواز بود تا در جائى توقف كرد پيغمبر علّت توقف او را جويا شد اين سخن را در پاسخ حضرت بيان كرد،

گفت جبرئيلا بپر اندر پيم            گفت رو رو من حريف تو نيم‏

از اينجا چو يك ذرّه بالا پرم            فروغ تجلى بسوزد پرم‏

  1. اطمينان و ثبات و لين و حسن معاشرت و مواساة و بر و ملاطفت كه از آن حضرت ظاهر كشته و اعظم از همه صبر كه في الحقيقة داراى همه مكارم و فضايل است كه مايه تعجب ملائكه سماويه كه نفوس قدسيه و عباد مكرمين هستند شده و دور نيست اشاره همه كمالات شده باشد فقره لا يوم كيومك يا ابا عبد الله و فاضل فقيه معاصر در كتاب خصائص الحسين شرحى مبسوط در تحقيق و تقريب عبادات صادره از آن جناب در روز عاشورا  آورده كه اداى حق بيان اين مقام چنانچه شايسته اين نوع از تقريبات خطابيه است نموده.
  2. حاصل سخن اين كه چون آن جناب در مراتب ظهور بندگى امتيازى خاص و اختصاصى مخصوص داشته او را بابوعبد الله كنيه دادند و اين اعتبار بمشرب عربيت قريب است چه هر كس داراى صفتى باشد در مقام مبالغه گاهى بر سبيل تجريد بيانى مى‏گويند رايت منه اسدا و گاهى مى‏گويند فلان أبو جواد يعنى صاحب جود زياد است و اين استعمال فعلا در عرب شايع است و اگر اقسام كناى منقوله از عرب را نيكو تدبر كنى و نيك بينديشى شطرى صالح و فصلى مشبع از اين قسم خواهى يافت كه رفع استبعاد و دفع اشكال كند. چنانچه پالوده را أبو سائغ گويند و سركه را أبو نافع و سكباج [1] را ابو عاصم و شمع را أبومونس و خروس را أبو اليقظان و امثال اين بسيار است.
  3. و از اين قبيل است آنچه اشاره به او شد كه در بعض اخبار وارد شده كه پيغمبر را ابو القاسم [2] گفتند به آن جهت كه قسمت جهنم و بهشت بدست اوست وجه ديگر آن كه چون هر مطلع بر طريقه خلفاى جور و مردم ازمان سابقه قاطع است كه
  4. اگر سيد الشهداء عليه السلام  در روز عاشورا  اين جد و جهد نمى‏كرد و در ميدان سربازى ثابت قدم نمى‏بود، يكسره طريقه شريعت محمديه از روى زمين مى‏رفت و مردم بروش جاهليت و طريقه كفار مستقر مى‏شدند و جبروت ملك و هواى دنيا غالب شده مسلمى رخساره شاهد هدايت مشاهده نمى‏كرد و فضائح امويه و قبائح تيميه و عدويه درست گوشزد هيچكس نمى‏شد. السلام

__________________________________________________

  1. [1] نوعى آش سركه‏

[2] همانطور كه پيغمبر و على (كه باب مدينه پيغمبر است) دو پدر معنوى اين امت هستند (انا و على ابوا هذه الامة) طبق روايتى از حضرت رضا عليه السلام  چون تعليم و تربيت على با پيغمبر بوده پس پيغمبر پدر على محسوب مى‏شود و چون على تقسيم كننده و قاسم جنت و نار است پس پيغمبر أبو القاسم است.

  1. پس هر كس بعد از آن جناب پرستش خدا و پيروى مصطفى نمود همه ببركت آن وجود مقدس بود، كه: لو لاه ما عبد الله و لو لاه ما عرف اللّه على هذا. بحقيقت آن جناب پدر همه بندگان خداست چه پدر به معنى مربى و مؤيد در لغت عرب دائر الاستعمال و شايع الورود است و مراد از عبد الله جنس بندگان خداى تعالى است چه عبد عبادت باشد و چه عبد عبوديت و استعمال لفظ در اكثر از معنى لازم نيايد چه حقيقت عبوديت به حسب لغت خضوع و تذلل است و تعبيد به معنى تذليل است و عبادت وظيفه عبوديت است پس اشكالى نيست. و اللّه اعلم.
  2. السلام  عليك يا ابن رسول اللّه‏
  3. ج سلام  بر تو باد اى پسر پيغمبر خداش اين از الفاظى است كه همزه وصل در اوائل آنها بدل محذوف زياد شده و اشتقاق او از بناست به جهت اين كه وجود پسر مبتنى بر پدر است. چنانچه در مجمع البيان مذكور است نه از بنو چنانچه معروف است و شاهد او است عدم استعمال ساير تراكيب نبو و وجود نبوّت شاهد قول ثانى نتواند شد به جهت و درود فتوت با اين كه تثنيه فتى فتيان است و قلت تبديل يا بتاء چنانچه در بنت است معارضه با عدم ورود بنو نتواند نمود
  4. از اين روى از راغب اصفهانى و ابن سيّده در محكم اختيار احتمال اوّل نقل شده و بر فرض تعادل ادله جاى توقف و ترديد است. چنانچه در قاموس است. و از اخفش حكايت شده و جزم بوجه ثانى وجهى ندارد. رسول لغة به معنى مرسل است و اصطلاحا اخص از نبى است بالجمله مناسب است.
  5. آیات دال بر اینکه حسنین علیهما السلام  ابناء رسول الله (صل الله علیه وآله وسلم ) هستند - در شرح اين فقره اشارتى به دليل اين شود كه جناب سيد الشهداء عليه السلام  و حضرت مجتبى عليه السلام  و ساير ائمه هدى عليهم السلام  پسران پيغمبر بوده‏اند اگر چه اين مطلب از مسلمات فرقه اماميّه است و از اخبار و آثار به سر حدّ ضرورت رسيده ولى چون مخالف در اين مسئله بعض اهل سنّت و جماعت‏اند بايد. بادله كه نزد ايشان معتبر باشد استدلال نمود.
  6. لهذا اكتفا به دو آيه از كتاب كريم و چند خبر از طريقه اهل سنت و جماعت كه استخراج از كتب معتبره علماء ايشان كرده‏ام، بر وجه اختصار مى‏شود تا شكى و شبه در دل هيچكس از ناظرين باقى نماند و عقايد شنوندگان زياده محكم و ثابت الاركان شود. شفاءالصدور ص :  109
  7. «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ»

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید