«اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
کتاب شفاء الصدور ص: 123
بلكه متامل در اخباركثيره وارده در اين باب و بر استعمالات غير معتمده بر قرينه قطع مىنمايد كه نزاع بين ائمه و بنى عباس در اطلاق حقيقى بوده كه آنها يا لجاجا و عنادا يا از روى التفات به انصراف و غفلت از معنى حقيقى در اين باب خصومت مىكردند و القاء شبهه در اذهان عوام مىنمودند
و حديثى كه در ذيل آيهدويم مذكور شد شاهد صدق اين مدعى است از اين جهت است كه شيخ محقق فقيه محمد بن ادريس حلى رحمه اللّه در كتاب سراير در باب مواريث دعوى اجماع نموده بر حقيقت بودن ابن در ابن بنت و سيد رضى اللّه عنه در كلام مفصلى كه از آن جناب نقل شده حكايت عدم خلاف فرموده
و از شيخ طايفه قدهحكايت اجماع امت شده و دليل مخالفين منحصر است در اين بيت كه شاعر گفته:
بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهنّ أبناء الرجال الا باعدو اين كلام اولا مجهول القائل است و معلوم نيست در چه طبقه گفته شده از كجا شاعرى در عهد بنى اميه و بنى عباس به جهت تقرّب به ايشان وضع نكرده باشد.
چنانچه قصص كثيره از اين قبيل است بلكه اگر حكايات منقوله از خلف احمر و حماد راويه و اصمعى و غير ايشان را در جعل اشعار و نسبت بقدما كه در كتب ادب مبثوث است به بينى ابدا از اين گونه اشعار توهم شهادت بر مدعى نمىكنى. و
ثانيا آنچه بنظر اين بنده مىرسد آنست كه معنى شعر نه اخبار به مطلبى است لغوى
چه اين بيرون غرض شعر است بلكه بعض نحاة و لغويين و ادباء به جهت تسهيل حفظ گاهى لغتى را بنظم مىآرند بلكه مقصود آنست كه در وقت احتياج كسى كه بكار ما مىرسد و دردى از ما دوا مىكند پسران پسران مايند كه پسران مايند اما پسران دختران بمنزله دورانند و با پدران خود همراهى مىكنند نه غرض اين است كه صدق أبناء بر أبناء بنات را نفى كند و اين معنى بر لبيب نكته شناس روشن است.
و تفصيل اين مبحث خارج ازوظيفه اين مختصر است و اين جمله هم به جهت اشاره و تنبيهى كه بعض ناظرين بىبهره نمانند مرقوم افتاد و اللّه المعين الموفق.
السّلام عليك يا بن امير المؤمنين
ج سلام بر تو باد اى پسر فرمانفرماى تمامى اهل ايمان.
ش در شرح اين كلمه مباركه در دو موضع بايد تكلم كرد
موضع اوّل در لفظ امير المؤمنين است
اما امير
فعيل است از امرمهموز الفاء و مصدر او امارت و امر است و معنى او فرمانفرماست و اين واضح است ولى جهت تعرض اين فقره اشاره باشكالى است معروف متعلق به اين كلمه در حديث منقول در علل و معانى الاخبار كه حضرت كاظم عليه الصلوة و السّلام در جواب كسى كه سؤال كرد ازو وجه تسميه آن جناب را با امير المؤمنين عليه السّلام فرمودند:لانه يميرهم بالعلم
يعنى به جهت اين كهاطعام علم مىكند اهل ايمان را. و بظاهر اين خبر دلالت مىكند بر اين كه اشتقاق امير از مار يمير است. چنانچه جماعتى تصريح به اين كردهاند. لهذا در صدد توجيه و تأويل برآمدند و چند وجه در او ذكر شده است.
اوّل:
اين كه اين كلمه مشتملبر قلب مكانى است
يعنى عين الفعل را نقلبمكان فاء الفعل و بعد از آن اشتقاق اين لفظ نمودند و اين وجه بغايت ضعيف و سخيف است چه مار اجوف است و امر مهموز و اگر قلب هم شود با اين كه خود قلب خلاف قاعده و منافى اصل است بايد يمرّ شود و صفت مشبهه او يمير است، مگر آن كه موجه ملتزم شود، بعد از نقل بقلب ياء بهمزه اعتباطا و على خلاف القياس تا مصداق حقيقى زاد في الطنبور نغمة شود.
وجه ثانى:
اين كه اين كلمه برسبيل حكايت است
چون آن جناب متكفل رسانيدن ميره و طعام اهل ايمان شد، فرمود: انا امير المؤمنين. و همين جمله اسم مبارك شد چنان كه در تابّط شرا گفتهاندو اين وجه اگر چه في الجمله اقربست از اول، ولى آنهم ضعيف است چه اگر جمله را اسم چيزى قرار دهند تغيير در اعراب نمىدهند و علهذا بايد لفظ امير هميشه بضم باشد. حتى در حال نصب و جر و اعرابات مختلفه در او داخل نشود. چه فعل است و جزء كلام و اين هم بالضروره فاسد و مختل است و در هر دو وجه اشكالى مشترك است كه معلوم از اخبار متكاثره متواتره آن است كه لفظ امير در آن جناب ماخوذ از امر است آنجا كه فرمودند:سلّموا على علّى بامرة المؤمنين
و اين حديث در طريق شيعهمتواتر است و در صحاح اهل سنت منقول و مسلّم و در كتب كلاميه غالبا قدح در سندش نكردهاند. لهذا احتمال اشتقاق از مار باطل است و ظهور روايت هم چنانچه من بعد بيان مىكنم ممنوع است.
وجه سوم:
آنچه اوّلا بنظر اين بندهرسيده و شيخ فخر الدين بن طريح در مجمع البحرين در ماده امر اجمالى از او را از بعض افاضل نقل كرده و از علامه مجلسى عليه الرحمه نيز حكايت اختيار او شده و نعم الوفاق.
و بيان او بتقريبى كه بنظر قاصر رسيده چنانست كه چون امير المؤمنين عليه السّلام بمقتضاى آن كه باب مدينه علوم است و صاحب اعلاى مراتب ولايت كه رياست بر عامه قلوب و نفوس باشد و جميع ارواح ملكوتيّه و ملائكه كرّوبيه و عقول مجرده و نفوس مفارقه عند من يقول بها به فضل او اعتراف و از بحر او اغتراف مىكنند كما قلت:
من علمه علم العقول و نورها و البحر اصل العارض المتهلّللمؤلفه ايضا:
عاجز چوكان عزمش ازعناصر تا عقول بنده فرمان حكمش از ملايك تا دواب و چون جميع اهل عوالم از صدر تا ساق يعنى از مرتبه عقول كه سلسله بدويه نظام جملى عالم است و قاعده مخروط نور و سيه قوس وجود تا مرتبه هيولى كه عجوزه شوهاء و مبدء سلسله عوديه و قاعده مخروط ظلمت است، هر چه هست و در هر مقام است چه بلسان نطقى و چه بلسان استعدادى بوجهى ايمان آوردهاند.
چنانچه كريمهوان من شى الا يسبّح بحمده 17: 44«»شاهد عدل و گواه اين عموم و اين دعوى است، و چون چنين است بقدر ايمان لا بد بايد معرفت و علم داشته باشند، عليهذا همه در همه مراتب از علم او مستمدند، و از فيض او مستفيض چرا كه آينه سراپا نماى حقيقت محمديه است، بلكه به حكم آيه مباهله عين نفس مقدس او است، بلكه در اخبار عاميه وارده شده«على روحي التي بين جنبي»
و نورش نور او،و شجرهاش شجره او است، و سند علوم همه خلايق مبتنى بعلم حضرت رسالت است، كه او تلميذ خاص و شاگرد ظاهر الاختصاص احديت است، كه به حكم«علمه شديد القوى» 53: 5«» در مدرس قرب الهى علوم اولين و آخرين به او تعليم شده، و اين مقدمه كه بمنزله صغراى قياس است چون معلوم شد، مىگوئيم از مقررات عرفيه و مسلمات عاديه آن است كه هر كه كفالت رزق طايفهاى كند،
و از هر جهت ايصال وجوهمعاش ايشان را در عهده گرفته باشد، البته آن كس امير و اين طايفه مأمورند، و مشعر به اين است قضيه معروفه «الانسان عبيد الاحسان» و اين قضيه بمنزله كبرى است، و از ضم اين دو، قياسى به اين صورت پيدا شد كه على يمير المؤمنين و كل من يمير قوما فهو اميرهم، نتيجه داد كه على امير المؤمنين، و هو المطلوب.
و شايد از مؤيداتاين تأويل باشد حديثى كه در كيفيت ولادت امير المؤمنين عليه السّلام وارد است، كه بعد از ولادت آن حضرت چون پيغمبر به سراى أبو طالب در آمد، و على عليه السّلام آن حضرت را بديد در اهتزاز شد، و بر روى رسول خداى بخنديد و گفت:«السّلام عليك يا رسول اللّه»
از آن پس اين آيهمبارك تلاوت كرد«قد افلح المؤمنون الذين هم في صلاتهم خاشعون» 23: 1 - 2«»
رسول خدا فرمود:«قد افلحوا بك، انت و اللّه اميرهم تميرهم من علومك، و أنت و اللّه دليلهم، و بك يهتدون».چه ظاهر آن است كه تميرهم تفريع «برانت اميرهم» شده، و امارت علت است از براى جلب رزق علوم براى مؤمنين، بالجمله در اين تعليل امام عليه السّلام رعايت جناس، ايهام اشتقاق فرموده، چنانچه در كريمهقال اني لعملكم من القالين» 26: 168«»اتفاق افتاده.
و ميره در اصل چنانچهدر (صحاح) است به معنى طعام است، و مار يمير به معنى تحصيل كردن و جلب نمودن او است، و در (قاموس) خود ميره به معنى جلب طعام ذكر شده، و اين بعيد است، و اشتباه او در امثال اين وافر است، و بهر صورت«لانه يميرهم العلوم»
معنيش اين است كه چون على عليه السّلام جلب رزق و طعام از سنخ علم از براى مؤمنى مىكرد امير المؤمنين شد، و اطلاق طعام بر علم در اين حديث مناسب است، با خبر مروى در (كافى) در تفسير«فلينظر الانسان إلى طعامه» 80: 24«».
«اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»