کتاب  شفاء الصدور ص: 130 از باقر علوم النبين عليه السّلام كه فرمود:«علمه الذي تأخذ عمن يأخذه» و بالجمله اين طريق استدلال انى كه استدلال از معلول بر علت است

سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/        

نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 

وبلاگ صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 

«بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»

«اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ»

  1. کتاب  شفاء الصدور ص130
  2. از باقر علوم النبين عليه السّلام كه فرمود:«علمه الذي تأخذ عمن يأخذه» و بالجمله اين طريق استدلال انى كه استدلال از معلول بر علت است درست آيد چه جلب ميره و كفايت رزق كه لازمه امارت است دليل بر تحقق ملزوم گرفته شده است، و پر ظاهر است كه اختصاص به علم در اين حديث بجهت شرافت او است،
  3. و بجهت تعميم امارت آن جناب در عوالم كليه وجود است، و هيچ منافات با آن ندارد كه جلب رزق ظاهرى هم بكند، و ببركت او آسمان به بارد بزمين، و زمين برويد، و خلق منتفع و مرتزق شوند كه «لولاه لساخت الارض باهلها» و اللّه اعلم بالصواب.
  4. بالجمله علي از روز ألست بر كليه موجودات امير المؤمنين است در همه جا حتى لوح محفوظ چنانچه اشاره به اين تعميم در طريق اهل سنت و جماعت نيز شده.
  5. سيد على همدانى در كتاب (مودة القربى) گويد كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:  و لو علم الناس متى سمي علي امير المؤمنين ما انكروا فضله».
  6. و هم در آن كتاب از أبو هريره حديث كرده كه پيغمبر فرمود كه خداى گفت در روزألست: أ لست بربكم؟ ارواح گفتند: چرا، فرمود:«انا ربكم و محمد نبيكم و علي اميركم».
  7. و در كتاب «يقين» از كتاب عثمان بن احمد السماك آورده كه رسول خدا فرمود: «فى اللوح المحفوظ تحت العرش علي امير المؤمنين».
  8. بالجمله از اين قبيل در فضايل آن امام بزرگوار نه چندان است كه در صحيفه بگنجد يا در كتابى ضبط شود، سلام اللّه عليه و على اخيه و آله و ذريته.  
  9. اما ايمان:
  10. باب افعال از امن است و حقيقت او ايمن كردن نفس است از عذاب مخالفت يا از ملكات رديه يا ايمن كردن نبى است از خلاف رأى او چنانچه اسلام هم به همين اعتبار مأخوذ از سلامت است، و مقتضاى قاعده آن است كه اين دو فعل متعدى به نفس باشند، ولى به تضمين معنى اذعان و اعتراف متعدى به «باء» و «لام» مى‏شوند، چنانچه تصديق و اقرار هم چنين‏اند، چه اشتقاق همه آنها مؤدى بتعدى است.
  11. و محقق نراقى رحمه الله در (معراج السعادة) اقسام ايمان را چهار قرار داده اصطلاح فرموده به قشر، و قشر قشر، و لب و لب لب، و مقتضاى تتبع تام در موارد اطلاقات كتاب و سنت آن است كه يك مرتبه ديگر بر قشر و لب بيفزايند، و اقسام را شش قرار بدهند.
  12. اول - وجود لفظى صرف است، و آن همان اقرار لسانى است، اگر چند در قلب ابدا راه نيابد، و جز كفر در باطن مضمر نباشد، و فايده اين همان حفظ مال و جان و طهارة صورى است، و اين مرتبه مسمى به نفاق است و به اصطلاح مقدم قشر قشر قشر است.
  13. دوم - عبارت از اعتقاد في الجملة به توحيد و نبوت است با انكار شروط كه قصور در مقام ولايت باشد، و اين در فائده و بى‏فايدگى با اول شريك است و اگر ثوابى براى اعتقاد آنها باشد بموجب اخبار ما راجع بقائلين به ولايت است كه شيعه ائمه اثنى عشر باشند، و اين مرتبه به اصطلاح مذكور قشر قشر است.
  14. سوم - اعتقاد به اصول خمسه است بر طبق مذهب اماميه اگر چند مقرون به عمل صالح نباشد چون عموم فساق شيعه، از براى اين مرتبه در موت و حيات و دنيا و آخرت شؤن و مراتبى است، مثل اينكه سؤرش [1] شفاء است، و قضاء حاجتش از جميع مستحبات افضل و زيارت و عيادت و اعانت او مستحب، و غيبتش حرام و حفظ حياتش واجب و اكرام ميتش به نماز و كفن و دفن بالضرورة واجب و استغفار براى او بعد از موت مندوب و مستحسن است، و احكام كثيره از واجبات و مستحبات و محرمات و مكروهات متعلق به اوست، و نجات براى او ثابت است عقلا و نقلا كتابا و سنة و اجماعا و عقاب بر معاصى او موجب خلود نخواهد شد و اگر بر بعض معاصى در كتاب و سنت وعده خلود باشد ماول بطول بقا و امتداد مكث است و اين مرتبه در آن اصطلاح قشر [2] است.
    1. ____________________________________________
  15. [1] بيرون كردن و در آوردن‏
    1. [2] پوست.
  16. چهارم - همين مرتبه است با عمل صالح كه تقوى باشد از معاصى و مواظبت بر واجبات مثل عالم زهاد و عباد و عدول از عوام اهل ايمان و مرتبه اين‏ها بالاتر از سابق است چه هيچ عذاب ندارند و اختلافاتشان بيشتر و بواسطه سلامت اعتقاد و صلاح عمل نورى در قلب آنها پيدا مى‏شود كه في الجمله بصيرتى در اسرار باطنيه شايد بيابند و برزخ اين‏ها روشنتر و احاطه به مقامات عاليه بيشتر دارند و اين مرتبه را به اصطلاح مذكور لب مى‏نامند.
  17. پنجم - همين مرتبه است با علم كامل كه موجب انشراح صدر و نورانيت ضمير شود و فضل اين‏ها بر آن طايفه مثل قمر است، بر ساير نجوم بلكه مثل فضل پيغمبر است بر ساير امت و اين مقام در اصطلاح مشار إليه لب لب است.
  18. ششم - همين مرتبه است باضافه يقين قلم اين جا رسيد سر بشكست و اين مقام اوليا و صديقين است و نتيجه اين رسوخ كمالات نفسانيه است در قلب از رضا و توكل و اقبال بطاعت و خلع ربقه علايق و نضو جلباب هواى خلايق و وحدت هم و عكوف همت بر حضرت احديت جل جناب قدسه و اين همه مراتب دارد و مقول به تشكيك است. لمؤلّفه:
    1. انّ النجوم في ارتفاع قدرها            ليس سهاها في السنا كبدرها [1]و اسم اين مرتبه در اصطلاح مذكور لب لب لب مى‏شود.
  19. و در كافى است كه حضرت صادق عليه السّلام بجابر جعفى فرمود:ما من شيئ اعز من اليقين [2]
  20. و حضرت رضا به على بن الحسن الوشا فرمود:ما قسّم في الناس شيئ اقل من اليقين‏
  21. و در روايت يونس بن عبد الرحمن از آن جناب است كه فرمود:اليقين التوكّل على اللّه و التسليم للّه و الرّضا بقضاء اللّه و التّفويض إلى اللّه.
  22. و اخبار درين باب بسيار وارد است و اين قدر كه متعرض شدم از بيان اجمال آن بود كه بدست آمده بود و از براى چهار مرتبه آخر مى‏شود و مراتبى قرار داد و حكم هر يك را از اخبار اهل بيت طهارت استفاده كرد و امارت جميع ارباب اين مراتب با آن جناب است. يعنى هر كس پا در دايره رسالت محمّديه گذاشت بايد طوق اطاعت على عليه السّلام در كردن بيفكند. يعنى اگر منافق هم باشد بايد فرمان او را بظاهر بشنود و متابعت امر او كند
    1. __________________________________________________
  23. [1] ستارگان اگر چه بلند مرتبه‏اند اما رتبه ستاره سها در روشنائى به بدر نمى‏رسد
    1. [2] در بين مردم چيزى كمتر از يقين تقسيم نشده.
  24. به حكم اين كه فرموده‏ من كنت مولاه فهذا علىّ مولاه. پس هر كس هر قدر به ولايت پيغمبر صلوات اللّه و سلامه عليه ملتزم شده و تن زير بار او داده همان قدر بايد ملتزم به ولايت و رياست اين جناب باشد. ص130
  25. موضع دوم:  
  26. موضع دوم:
  27. در اثبات اين كه امير المؤمنين لقب خاص الهى علی ‏ عليه السّلام بوده‏
  28. و ديگران خود را بى‏استحقاق به اين لقب ملقب داشتند و غصب اين نام نامى كردند.
  29. بدان كه متفق عليه علماء اماميه ضاعف اللّه اقتدارها است كه اين لقب خاص آن جناب است. و از زمان حضرت رسالت اين مرتبه براى آن جناب ثابت بوده و اخبار از طرق ائمه معصومين عليهم السّلام بى‏شمار است و اهل سنت را گمان آنست كه دو نفر از سابقين و ساير خلفا در آن لقب شريك بوده‏اند، بلكه از اوليات ثانى شمرده‏اند و گفته‏اند اول كسى كه بامير المؤمنين ملقب شد عمر بود، ولى در اخبار صحاح و معتبره خود ايشان آنقدر حديث روايت شده به اين مضون كه در عرش و در بهشت و در محشر و در لسان جبرئيل و ملائكه و پيغمبر و مؤمنين و احبار يهود و آفتاب و ذو الفقار و سباع و منافقين حتى عمر، لقب علی ‏ عليه السّلام بوده كه نمى‏توان شماره كرد بلكه در بعضى تصريح دارد كه سابقا و لا حقا احدى را استحقاق اين لقب نبوده، و از اكابر صحابه مثل حذيفه و ابو ذر اين مطلب نقل شده و مذهب ايشان اين است كه قول صحابى حجت است به حكم اين كه روايت كرده‏اند:اصحابى كالنّجوم بايّهم اقتديتم اهتديتم [1]
  30. و چون در مسائل محل اختلاف البته بقول اهل خلاف تمسك كردن اولى و اوقع ا ست ما درين مختصر حديثى چند از طرق آنها روايت مى‏كنيم.
  31. و سيد اجل ازهد اورع اقدس أبو القاسم رضى الدين علی ‏ بن طاوس الحسينى رضى اللّه عنه و ارضاه درين مسئله كتابى نوشته كه جميع اخبار آن كتاب را از كتب معتبره و طرق معتمده آنها روايت فرموده و اگر بعض اخبار از علماء شيعه باشد آنها از علماء اهل سنت روايت كرده‏اند و دويست و بيست حديث باسانيد مختلفه متعدده در آن كتاب نقل فرموده و خود اعتراف فرموده به اين كه استقصاء جميع اخبار نفرموده و

__________________________________________________

  1. [1] اصحاب من همچون ستارگانند از هر كدامشان پيروى كنيد هدايت مى‏شويد.
  2. چنين است. چه اين بنده غير از آن احاديث اخبارى بسيار از طريقه عامه ديده‏ام ولى در اين مقام محض تيمن و تبرك ده حديث از آن كتاب مبارك بحذف اسانيد درين مختصر انتخاب كرده، به جهت تنوير قلوب اخوان و روشنى چشم اهل ايمان مى‏نويسم.
  3. حديث اوّل:
  4. در شهادت خداى تعالى به ثبوت اين لقب شريف براى علی ‏ عليه السّلام.
  5. ابو الفتح محمد بن علی ‏ الكاتب الأصفهاني النطنزى [1] در كتاب خصايص سند بابن عباس مى‏رساند كه چون خداى تعالى آدم را آفريد و دميد در او از روح خود عطسه كرد. خداى الهامش كرد كه بگويد الحمد للّه رب العالمين.آنگاه خداى به او فرمود:  يرحمك ربك  آنگاه چون سجده كردند ملائكه براى او. بخود باليد و گفت: اى پروردگارا يا خلقى آفريدى كه محبوب‏تر از من باشد بسوى تو. جوابى نشنيد. ثانيا سؤال كرد. هم جوابى نشنيد. ثالثا سؤال كرد و خداى عزّ و جل گفت: بلى. و اگر ايشان نبودند تورا نمى‏آفريدم گفت: خدايا بنما ايشان را بمن. خداى تعالى وحى رساند بملائكه حجب كه برداريد حجابها را چون رفع حجب كردند. ناگاه آدم پنج شبح ديد كه در جلو عرشند. گفت: خدايا اينان كيانند؟ خداى گفت: اى آدم اين محمد نبى من است و اين علی ‏ امير المؤمنين كه پسر عم پيغمبر من و وصى اوست و اين فاطمه  دختر پيغمبر من است و اين حسن و حسين است كه پسران علی ‏ و فرزندان پيغمبر منند. آنگاه فرمود: اى آدم اين‏ها اولاد تويند. آدم فرحناك شد و چون ترك اولى كرد، گفت يا رب اسئلك بمحمّد و علی ‏ و فاطمة و الحسن و الحسين لما غفرت لي. و خداى بيامرزيد او را بواسطه اين كار. و اين است كه خداى فرمايد:فتلقّى ادم من ربه كلمات فتاب عليه 2: 37«»،و چون بزمين هبوط كرد، انگشترى صياغت كرد و نقش كرد بر او رسول اللّه امير المؤمنين و آدم را أبو محمد كنيه مى‏كنند.

______________________

  1. [1] نطنز بنون و طاء مهمله و نون و زاى، بلوك معروفى است ما بين اصفهان و كاشان كه در سابق ايام از توابع اصفهان محسوب ميشد و جمعى تصريح به انتساب او به اين بلد كرده‏اند و از عجائب زمان آنكه يكتن از مدعيان فضل و هنر را ديدم كه خود را در فن حديث و ادب و رجال ممتاز مى‏دانست با اين همه اصرار داشت كه لفظ، نظيرى به نون مضمومه و ظاء معجمه و يا مثناه وراء مهلمه است و هيچ شبهه نداشت تا چه رسد به حجتى و دليلى، و إلى اللّه المشتكى (منه زيد فضله)

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید