سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل علی محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- کتاب شفاء الصدور ص: 138 در لقب امیرالمومنین علی علیه السلام
- بالجمله فرمود: سوگند بكسى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد اگر بخواهم بنمايانم بمردم از آنچه رسول خداى مرا تعليم كرده از آيات و عجايب هر آينه بر مىكشتند به كفر. آنگاه رجوع فرمود بمستقر خود و مرا متوجه قادسيه داشت من سوار شدم و رسيدم به قادسيه قبل از اذان صبح و شنيدم كه مردم مىگفتند سنان را شير در ربود و من با آنها كه براى نظر كردن بسوى او رفته بودند رفتم جز سر و بعض اعضاء او را مثل طرف اصابع او شير باقى نگذاشته بود و باقى را بلع كرده بود
- پس سر او را بكوفه آوردند بحضرت امير المؤمنين عليه السّلام و آن جناب متعجب بود و من قصه را براى مردم حكايت كردم و مردم مشغول شدند، به برداشتن خاك اقدام آن جناب و استشفا مىنمودند. آنگاه آن جناب بپاى ايستاد و حمد و ثناى الهى بجاى آورد و فرمود: اى گروه مردم هيچكس ما را دوست ندارد كه بجهنم برود و هيچكس ما را دشمن ندارد كه به بهشت برود
- من قسيم جنت و نارم تقسيم مىكنم. مردم را بين بهشت و آتش آن را بجنت از يمين و اين را بنار از شمال بجهنم مىگويم در روز قيامت كه اين از من است و اين از تو مىگذرند شيعت من بر صراط چون برق خاطف [1] و رعد عاصف [2] و مرغ تيزرو و اسب پيش قدم آنگاه مردم يكباره و يك دسته بجانب او شتافتند و مىگفتند حمد مر خداى را كه تورا بر بيشتر خلق خود تفضيل داد
______________________________________________
- [1] تند و شديد
- [2] آنكه چشم را خيره كند.
- منقض مىگويد كهحضرت اين آيت مبارك تلاوت فرمود:
- الّذين قال لهم النّاس انّ الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا و قالوا حسبنا اللّه و نعم الوكيل فانقلبوا بنعمة من اللّه و فضل لم يمسسهم سوء و اتّبعوا رضوان اللّه و اللّه ذو فضل عظيم 3: 173 - 174«».تمام شد حديث مبارك.
- و روايات ديگر در شهادت گرگ و شهادت دراج و شهادت شتر و شهادت دو شير به سلام كردن بر قبر آن جناب مذكور است درين كتاب و من بنده اين حديث را به جهت غرابت و امتيازى كه داشت كه مايه تسديد قلوب اهل ايمان است با اين كه خالى از طولى نبود نوشتم عجب است كه اين مردم با اين آيات بينات كه در كتب خود ضبط مىكنند باز انكار مىنمايند نعوذ بالله من الخذلان و سوء التوفيق.
- حديث نهم: شهادت يهود از كتب سماويه
- شيخ منتجب الدين مذكور در كتاب اربعين سند به عبد الله بن خالد بن سعيد بن العاص مىرساند كه با امير المؤمنين عليه السّلام بوديم در وقتى كه از كوفه بيرون آمده بود كه عبور كرد بر زمين معروف به نخله كه در دو فرسخى كوفه است پنجاه نفر از يهود بيرون آمدند و گفتند علی بن ابى طالب امام توئى فرمود بلى منم گفتند مكتوبست در كتب ما كه سنگى است كه اسم شش پيغمبر بر او نوشته شده و اين كه ما در جستجوى اوييم و نمىيابيم.
- اگر تو امامى پيدا كن آن صخره را براى ما فرمود از پى من بيائيد عبد الله بن خالد گويد آن جماعت از پى امير المؤمنين عليه السّلام آمدند تا با آن جناب رسيدگى به حال آن صحرا كردند و كوهى عظيم از رمل يافتند بباد فرود كه اى باد اين رمل را بكن بر کنده وپيدا كن از روى صخره بحق اسم الله الاعظم. ساعتى نگذشت كه ريك بركنده و پراكنده شد و سنگ ظاهر شد فرمود اين صخره شماست گفتند آن صخره بر او اسماء شش پيغمبر بود آنچه ما شنيدهايم و ديدهايم در كتب خود و نمىبينيم آن اسمها را بر او.
- فرمود آن اسمها بر روى ديگرى است كه بر زمين است برگردانيد پس مجتمع شدند هزار مرد كه احضار شده بودند در آن مكان بر آن سنگ و قدرت بر قلب او نيافتند فرمود دور رويد و دست دراز كرد و برگرداند او را و بر او يافتند اسم شش نفر از انبياء صاحب شريعت آدم و نوح و إبراهيم و موسى و عيسى و محمّد عليهم السّلام.
- آنگاه آن جماعت گفتند: نشهد انلا اله الا اللّهو انّ محمّدا رسول اللّه و انّك امير المؤمنين و سيّد الوصييّن و حجّة اللّه في ارضه هر كه بشناسد تورا ناجى است و هر كه مخالفت كند ضال و غاوى و در جهنم افتاده است بزرگتر است مناقب تو از تحديد و بيشتر است آثار نعمت تو از شماره و تعديد.
- حديث دهم: شهادت أبو بكر و عمر
- حافظ بن مردويه از مشوق مولاى امير المؤمنين نقل كرده كه با علی بودم در زمينى كه از آن حضرت بود و مشغول حراثت او بود تا أبو بكر و عمر آمدند و گفتند خدا را بياد تو مىآوريم سلام عليك يا امير المؤمنين و رحمة الله و بركاته. كسى گفت كه در زمان رسول خدا هم چنين مىگفتند: عمر گفت پيغمبر ما را امر كرد به اين كار.
- روايت ديگر هم در شهادت عمر نقل شده است كه عرض كرد: انت و الله امير المؤمنين حقا. علی عليه السّلام فرمود: پيش تو يا پيش خدا عرض كرد: پيش من و پيش خدا. و اين روايت عثمان بن احمد السماك است حاليا خوب است اين طايفه كه خود را بسنت نبويه نسبت مىدهند اندكى گوش فرا دارند و چشم بگشايند اگر بشهادت خدا و رسول اعتمادى ندارند چنانچه در مواضع متعدده رد شهادت آن دو كردند مثل اين كه خداى فرمود:شهد اللّه انّه لا اله الا هو قائما بالقسط.يعنى شهادت داد بر عدالت خود باز انكار كردند و نسبت ظلم و جبر و تجويز ارتكاب قبايح بخدا دادند و پيغمبر شهادت داد اگر چنگ بدامن اهل بيت زنيد، هرگز گمراه نشويد.
- ابو حنيفه و شافعى را بر حضرت باقر و صادق (عليهما السّلام) كه خزاين علم الهى و معدن وحى و تنزيلند ترجيح داده، به مذاهب ايشان متمسك شدند خوب است اين دو نفر عادل متقى و مؤمن صالح كه گاهى به جهت اصلاح خلافت ايشان ملتزم به اين شدند كه عقل از ارتكاب قبايح كه تقديم مفضول از آن جمله است مضايقه ندارد و گاهى قائل شدهاند به اين كه پيغمبر معصوم نيست العياذ بالله و هذيان مىگويد و آيه و ما ينطق عن الهوى را مقيد به قرآن كردند تا در غير قرآن بر هوى بتوانند حرف او را حمل كنند به شهادت اين دو نفر رفتار نمايند و ملتزم بشوند كه اين لقب شريف در عهد پيغمبر از آن
- جناب بوده و ديگرى را در او دخلى و تصرفى نبوده حق خاص و لقب ثابت الاختصاص آن جناب است.
- تنبيه:
- از اخبار مذكوره دانستى اختصاص آن جناب را به اين لقب و در اخبار وارد شده كه اين لقب جايز براى كسى نيست حتى امام زمان عجل الله فرجه در زمان ظهور.
- چنانچه محدث حر عاملى در وسايل از تفسير عياشى نقل كرده كه كسى به خدمت حضرت صادق عليه السّلام رسيد و عرض كرد السّلام عليك يا امير المؤمنين پس برخاست آن حضرت بر دو قدم خود و فرمود كه ساكت باش كه اين اسمى است كه سزاوار نيست مگر براى امير المؤمنين خداوند تسميه كرده او را به اين اسم ناميده نمىشود به اين اسم كسى كه راضى باشد باو، مگر اين كه مفعول باشد. و اگر مبتلى نباشد به اين مبتلى مىشود و اين است قول خداى تعالى:ان يدعون من دونه الا اناثا و ان يدعون الا شيطانا مريدا. 4: 117مى گويد گفتم: پس بچه نام مىخوانند قائم شما را فرمود:
- مىگويند السّلام عليك يا بقيّة اللّه السّلام عليك يا بن رسول اللّه.
- و در كافى منقول است كه از صادق آل محمد عليهم السّلام سؤال كردند كه سلام بامارت مؤمنين بر قائم مىكنند؟ فرمود نه آن اسمى است كه ناميده شده به او امير المؤمنين و ناميده نشده به او كسى قبل از او و ناميده نمىشود كسى به او بعد از او مگر كافر.
- و مطابق اين احاديث اخطب خوارزم نقل كرده و چنانچه در كتاب يقين است كه پيغمبر فرمود: چون به آسمان رفتم و از آسمان به سدرة المنتهى پيش روى پروردگارم عز و جل ايستادم، فرمود: يا محمد گفتم: لبيك و سعديك. فرمود: تو امتحان كردى خلق مرا كدام يك مطيعتراند، براى تو. گفتم: پروردگارا علی . فرمود: راست گفتى يا محمد. آيا گرفتى براى خودت خليفه كه تأديه احكام كند و تعليم كند بندگان مرا آنچه ندانند. گفت: گفتم: اختيار كن براى من كه جبرئيل تخيير كرده مرا فرمود: من اختيار كردم براى تو علی را. و تو بگير او را براى خودت خليفه و وصى. و من عطا و نحله كردم مر او را علم و حلم خود. و او امير المؤمنين است نرسيده به اين لقب احدى قبل از او و نيست براى احدى بعد از او.
- يا محمد علی رأيت هدا است و امام كسى كه اطاعت كند مرا و نور اولياى من است. و او كلمه است لازم شده متقيان را هر كه او را دوست دارد مرا دوست دارد، و هر كه او را دشمن دارد، مرا دشمن دارد. بشارت بده او را اى محمد پيغمبر گفت: گفتم: ربّى ربّى همانا بشارت دادم او را. گفت: من بنده خدايم و در قبضه او. اگر عقاب كند مرا بگناهان من است ظلم نكرده مرا. چيزى و اگر وعده مرا تمام كند خدا مولاى من است. آنگاه پيغمبر گفت: خدايا ايمان را بهار او كن. گفت چنين كردم.
- لكن من مخصوص مىدارم او را بچيزى از بلا كه مخصوص نكردهام به او كسى را از اولياى خودم. پيغمبر گفت: گفتم پروردگارا برادر من است و رفيق من. فرمود: سبقت گرفته در علم من كه او مبتلى است، اگر علی نباشد شناخته نشود نه حزب من و نه دوستان من، و نه دوستان پيغمبران من.
- و از اين قبيل احاديث در كتاب يقين و غير او از طرق اهل سنت بسيار است و اگر درست درين اخبار كه اتفاق فريقين بر نقل آنها شده تأمل كنى خواهى دانست كه حال آنان كه اين لقب را بر خود بستند و بىاستحقاق ادعا كردند در دنيا و اخرت چه بوده و چه خواهد شد چنانچه هم در كتاب يقين از ابن عقده كه از اكابر حفاظ ايشان است و مثل عسقلانى و غير او بر او اعتماد كردهاند و خطيب بغدادى مبالغه در ثناى بر او كرده كما في اليقين روايت نموده كه سند بجناب صادق عليه السّلام مىرساند
- لواى حمد را بآل محمد مىدهد : كه در تفسير اين آيه كه خداى تعالى مىفرمايد: فلمّا رأوه زلفة سيئت وجوه الّذين كفروا و قيل هذا الّذى كنتم به تدّعون 67: 27«».فرمود چون فلان و فلان منزله علی را در روز قيامت بينند هنگامى كه خداى تبارك و تعالى لواى حمد را بآل محمد مىدهد كه در زير اوست هر ملك مقرب و هر نبى مرسل بد مىشود روى آنان كه كافر شدند و گفته مىشود به ايشان اين آن است كه به نام او خود را تسميه مىكردند يعنى خود را امير المؤمنين مىخوانديد.
- نكتة
- جامع جميع كمالات امير المؤمنين علی ابن ابى طالب : از آنچه در معنى امارت گفتيم مىتوان دانست چرا اين لقب از خصايص شده و در حق ائمه هم جايز الاستعمال نيست چه افضل مومنين ائمه هستند و آن كه امارت و حكمرانى بر همه دارد از جهت كثرت سوابق و وفور فضايل در زمان نبى و اتحاد با درجه محمدى در ما سواى نبوت و وساطت در وصول احكام و اسرار كه حامل او از پيغمبر بوده و مرتبه ابوّت [1] كه از اسباب وجوب طاعت است همان امير المؤمنين علی ابن ابى طالب است كه در هيچيك از ائمه اين صفات مجتمع نيست اگر چه هر يك جامع جميع كمالات و حاوى تمام مقامات هستند سلام اللّه عليهم اجمعين.
- و اگر در اخبار نظر كنى و ملاحظه آداب سلوك ائمه را در زيارات نمائى و اسلوب مخاطبات ايشان را با جناب ولايت مآب نيكو متأمل شوى كه يكجا ايمان او را قرين ايمان بخدا و رسول خدا شمردهاند و يكجا ناله وا سيداه بر آوردهاند و يكجا در مقابل قبر مقدّس او عبدك و ابن عبدك گفتهاند و يكجا در اداى حوائج متوسل به ولاى او شدهاند و يكجا افتخار به محبت او كردهاند و غير اينها از مواردى كه مقام و مجال ذكر آنها نيست البته خار شك در سينهات نخلد و اعتقاد ثابت جازم خواهى داشت كه لفظ امير المؤمنين بر سبيل حقيقت منحصر است در علی عليه السّلام واحدى از خلق اولين و آخرين شايسته اين مقام نيست چه هر كس در هر مقام و هر موجود در هر مرتبه هر فيض كه از مبدء فياض به او مىرسد به توسط مقام محمدى است كه واسطه فيض او مقام علی است چنانچه فرموده لا يؤدى عنّى الا علی و در خبر معراج است لا يؤدى عنك الا علی
- و فعل در قوه نكره است و نكره در سياق نفى مقتضى عموم چنانچه حذف متعلق نيز مفيد عموم است. پس هيچ چيز هرگز از پيغمبر به توسط غير علی نخواهد رسيد.
- توبه تاريكى علی را ديده زين سبب غيرى بر او بگزيده
- و ابن سيّد الوصيّين
- ج واى پسر آقاى اوصيا ش در شرح اين كلمه نيز در دو مطلب بايد سخن گفت
- مطلب اوّل در اثبات وصايت آن جناب
- بدان كه وصى عبارت از كسى است كه انسان اختيار امورى كه در حيات اختيار داشت به آن كس بعد ممات واگذارد. چنانچه اين معنى از كتب لغت و مجارى استعمالات ظاهر مىشود و چون امور راجعه به انبيا نشر احكام و هدايت انام و
- __________________________________________________
- [1]انا و علی ابوا هذه الامّة -
- من و علی دو پدر اين امتيم.- اقامه نظام است وصايت آنها نيابت در اين امور است و ناچار اين مقام را كسى بايد متصدى باشد كه عالم به جميع ما يحتاج إليه الامّه باشد و در محاسن اخلاق و مكارم آداب كه لازمه رياست عامه است از قبيل شرافت نسب و زهد وجود و شجاعت و فضيلت از ساير خلق ممتاز باشد تا بتواند به كارهاى پيغمبر برسد و تتميم غرض بعثت و ابقاء آثار شريعت بكند چه در هر يك از صفات مذكوره اگر نقصى باشد در جهتى از امور خلق نقصى خواهد عارض شد و ما چون بىطرفانه نگاه كنيم و بىغرضانه رجوع به اخبار نمائيم علم قطعى حاصل كنيم كه در امت مرحومه كسى در اين صفات و ساير كمالات به درجه امير المؤمنين نرسيده،
- اما جهت شرف راجع به غير اول هاشمى بوده كه پدر و مادرش هاشمى باشند پدرش أبو طالب عمّ و ناصر و معين پيغمبر بود كه خدمات او در اسلام روى زمين را گرفته و دوست و دشمن حتى نواصب و خوارج نتوانستند انكار كنند و نصرت او از پيغمبر مثل وجودش متواتر است و اگر كسى انكار اين كند بايد مضايقه از انكار آن ديگر نداشته باشد.
- و مادرش فاطمه بنت اسد است كه پيغمبر او را مادر خطاب مىكرد و از برد خود براى وى كفن ساخت و در قبرش خوابيد. چنانچه در ذخاير العقبى و اسد الغابه و غير اينها از كتب عامه مذكور است عموزاده و داماد پيغمبر هم بود شوهر فاطمه و پدر حسنين و جد ائمه تسعه معصومين كه افضل خلق خدايند در هر عصرى و اما جهت علم اين حديث متفق عليه كه انا مدينة العلم و علی بابها فمن اراد المدينة فليات الباب. كافى است چه خوب مىگويد فردوسى للّه دره و علی اللّه بره:
- چه گفت آن خداوند تنزيل و وحى خداوند امر و خداوند نهى
كه من شهر علمم عليم در است درست اين سخن قول پيغمبر است
گواهى دهم كاين سخن راز اوست تو گوئى دو گوشم بر آواز اوست
- و اما جهت زهد حديث طلاق دنيا نيز كافى است. و در جهت جود سوره هل اتى شاهد عادل. و در جهت شجاعت محتاج به دليل نيست. و چون اين صفات كه شرائط وصايت انبيا است در كسى ديگر جمع نبوده بالضروره عقل صريح حاكم خواهد شد كه وصى پيغمبر علی عليه السّلام بوده.
- «اللهم صل علی محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»