سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- کتاب شفاءالصدور ص : 196
- مسئله مراد از آن امت كه تاسيس اساس ظلم كردند
- يا عموم آنها هستند كه در روز وفات پيغمبر هنوز جسد مبارك را حمل نكرده و غسل نداده، بطلب رياست باطل و حطام زايل رو به سقيفه بنى ساعده گذاشته مخالفت با نصوص مسموعه و آيات مشهوده و مبالغات غير معدوده كه حضرت رسالت كرده ملك و خلافت را از خانواده وحى و تنزيل بيرون بردند و دست به دست ما بين تيم وعدى و اميه و سايرين گرداندند و جميع مفاسد كه در دنيا واقع شد، حتى كفر كفار مستند بآنها است، چه اگر حق را تمكين مىكردند و باهلش مىرساندند و خود تصرف نمىنمودند اعلاء كلمه حق و املاء لاء مطلق مىشد و عدل روى زمين را فرو مىگرفت و شوكت اسلام قاهر كفر مىشد و ائمه هدى نشر احكام و اقامه نظام مىفرمودند و اين ظلم و فسق كه روى زمين را گرفته و دول باطله كه مستولى شدهاند نبود و انقدر خونهاى باطل كه در حروب ريخته شد و معاصى عظيمه كه گفتنى و نوشتنى نيست و واقع شد و مىشود نمىشد.
- چنانچه شيخ كشى رحمه الله از داود بن النعمان روايت فرموده كه كميت بن زيد الاسدى بر حضرت صادق عليه السلام وارد شد و در اثناء مجلس عرض كرد: يا سيدى سئوال مىكنم از تو مسئله و آن حضرت تكيه داده بود، برخاست و مستوى بنشست و وساده را در سينه مبارك بشكست كه تكيهگاه خود نمايد، آنگاه فرمود: پرسش كن عرض كرد: سئوال مىكنم تورا از حال آن دو مرد فرمود: اى كميت بن زيد ريخته نشد در اسلام اندازه يك محجمه [1] از خون و نه كسب شد مالى از غير حلال و نه نكاح شد فرجى از حرام، مگر اينكه در گردن آن دو است تا روزى كه قيام كند قائم ما و ما طايفه بنى هاشم امر مىكنيم كبار و صغار خودمان را بسبب آن دو و برائت از آن دو،
- بلكه در بعض اخبار وارد شده كه كناه اوّلين و آخرين در كردن سامرى اين امت است كه عجل را دعوى رياست تلقين كرد و بعد از رفتن موسى مردم را از هرون منصرف كرده:قال النّبى لعلىأنت منّى بمنزلة هرون من موسى. استناد افعال آخرين باو ظاهر است و اما پشتيبان استناد افعالشان بآنها بهمان نمط است كه خيرات سابقين مستند بوجود محمد و آل محمد است چه هر كس در صفتى لاحق و بيان اين مسئله شايسته اين موضع نيست.
- [1] شيشه يا شاخ حجامت.
- و محتمل است كه مراد از امت همان شخص باشد. چه او مثير فتنه و مؤسس اين بدعت بوده و اول كسى بود كه بيعت كرد در سقيفه و از اين جهت علماء عامه گفتهاند: اجماع منعقد شد بر خلافت فلان به بيعت فلان و بر عموم مسلمين واجب شد متابعت او و اين سخن را براى تصحيح اجماع گفتهاند، چه مسلّم و متفق عليه نزد خود ايشان است و در صحاح ايشان وارد شده كه امير المؤمنين صلى اللّه عليه و اله و بنى هاشم و جماعتى از خواص صحابه مثل زبير و عمار و سلمان و حذيفه و ابو ذر و جز ايشان ما دام حيات فاطمه عليها السلام بيعت نكردند و با وجود تخلف آنها اجماع منعقد شد به بيعت همان يكنفر و از اين جهت بر اينان واجب بود متابعت و براى آنان جايز بود سوختن خانه فاطمه براى حفظ نظام امت و صلاح خلق اگر چه على و حسنين و فاطمه عليهم السّلام در آن خانه بودند، چنانچه ابن عبد ربه در عقد و صاحب روض المناظر تصريح كردهاند و مسعودى در مروج الذهب در ذكر فتنه عبد الله بن زبير روايت كرده.
- و همچنين از تاريخ واقدى و طبرى و ابن حرابه و صاحب كتاب انفاس الجواهر نقل شده و قاضى القضاة در مغنى در عبارت منقوله در شافى گفته اين تهديد بجهت مصلحت جايز است نعوذ بالله من الخزى و الخذلان در كدام مذهب رواست كه سوختن خانه پيغمبر و دختر پيغمبر و داماد پيغمبر و فرزندان پيغمبر و اقرباى پيغمبر و خواص پيغمبر جايز باشد براى رعايت بيعت يك نفر اعرابى جاهل با چون خودى بمخالفت آيات كتاب و نصوص متعدده از خود پيغمبر.ما سمعنا بهذا [في آبائنا اوّلين] سبحانك ان هذا الا اختلاق [1].
- [1] آيه هفتم سوره ص است و آيه به اين صورت است:ما سمعنا بهذا في الملّة الاخرة ان هذا الا اختلاق. 38: 7
- مسئلة
- جواز لعن بر آن جماعت را كه ظلم حق آل محمّد كردند و تاسيس اين اساس و تمهيد اين قياس از آيات قرآن بضميمه اخبار صحاح اهل سنت استفاده مىتوان كرد و آنها كه تخلف كردند مخالفت حكم قرآن در اين مطلب هم نمودند.
- و ما در اين جاى به يك دليل اكتفا مىكنيم چه عمومات لعن بر ظالمين و كاذبين در قرآن بسيار است و اثبات اين هر سه عنوان از براى آن طايفه سهل است بلكه مراجع در اخبار و آثار قاطع بظلم و افتراء آنهاست و به اين كه آنها از دين برگشتند و به آخرت پشت پاى زدند و شرح آن دليل آن است كه خداى تعالى در كتاب كريم مىفرمايد:انّ الّذين يوذون اللَّه و رسوله لعن هم اللَّه في الدّنيا و الاخرة و اعدّ لهم عذابا مهينا. 33: 57«»در صحيح بخارى وارد است كه پيغمبر فرمود:فاطمة بضعة منى فمن اغضبها اغضبنى.
- و در صحيح مسلم روايت كرده به يك طريق كه رسول خداى فرمود درباره اوابنتى بضعة منى يريبنى ما رابها [1] و در صحيح ترمذى حديث كرده كه نبى فرموده:«انما فاطمة بضعة مني يؤذيني ما آذاها و ينضبنى ما أنضبها، در نسخه ينضينى ما انضيها.محصّل مضمون اين اخبار كه از اين سه صحيح كه حال تأليف از صحاح سته حاضر بود بلا واسطه استخراج كردم آن است كه: فاطمه پاره تن من است غضب او غضب من است و اذيت او اذيت من و تعب او، تعب من، رنجورى او، رنجورى من.
- هم در صحيح بخارى در باب غزوه خيبر است كه عايشه مىگويد: فاطمه دختر پيغمبر كس فرستاد بسوى ابو بكر كه طلب ميراث رسول كند از آنچه از فيء مدينه و فدك و بقيه خمس خيبر داشت. ابو بكر گفت رسول خدا فرمود:لا نورث ما تركناه صدقة انما ياكل آل محمّد في هذا المال. سوگند با خداى تغيير نمىدهم چيزى از صدقه رسول را از حالى كه در عهد رسول داشت و عمل مىكنم در او به عمل رسول خداى پس ابا كرد. ابو بكر از اينكه برگرداند به فاطمه چيزى از آنها را پس غضبناك شد فاطمه بر أبو بكر، در انكار و ترك كرد او را و با او سخن نگفت تا وفات كرد.
- [1] اين روايت و چهارده روايت بعدى را مؤلف محترم اجمالا به ترجمه آنها اشاره كرده، لذا از ترجمه خوددارى شد.
- و شش ماه بعد از رسول بزيست و چون وفات كرد، شوهرش شب او را دفن كرد و أبو بكر را بجنازه خبر نداد و خود نماز گذاشت بر او، و على تا فاطمه زنده بودى آبروئى در مردم داشت، چون فاطمه در گذشت در نظر مردم منكر آمد و بىاعتبار شد از اين روى خواستار بمصالحت و مبايعت ابو بكر شد و او كسى نبود كه در حيات فاطمه بيعت كند.
- و ذيل حديث اگر چه نافع بحال شيعه است ولى ربطى بمطلوب ما ندارد شكر خدا را كه از اين اخبار صحيحه معلوم شد كه أبو بكر فاطمه را بغضب آورد و اذيت كرد و اذيت و غضب فاطمه اذيت و غضب رسول خداست.
- هم آية الله العلامه قدس سره از مسند احمد بن حنبل روايت كرده و ابن روزبهان تقرير نموده كه پيغمبر فرمود:من اذى عليّا فقد اذانى ايّها الناس من اذى عليا بعث يوم القيمة يهوديا او نصرانيّا [1].
- چون اين مقدمه را با مضمون آيه ضميمه كنى قياسى بر اين صورت تركيب مىشود كه أبو بكر اذيت على و فاطمه كرد و هر كه اذيت على و فاطمه كرد اذيت رسول كرده نتيجه قياس مىشود كه أبو بكر اذيت رسول كرده پس نتيجه اين قياس را صغراى قياس ديگر كنيم. و گوئيم أبو بكر اذيّت رسول كرد و هر كه اذيت رسول كند خداى او را در دنيا و آخرت لعن ت كرده و عذاب مهين براى او اعداد كرده ديگر تصريح بنتيجه مىكنيم تو خود تأمل نما تا نتيجه اين قياس چه خواهد شد. و احدى از اهل سنت در هيچ يك از مقدمات اين دو قياس نتوانند مناقشه كرد، مگر آنكه از قرآن يا صحيح بخارى كه اصح كتب است بعد قرآن پيش ايشان دست بردارند و چشم بپوشند.
- و الحمد لله على وضوح الحجة و از همين جا حال سايرين كه مساعدت با او كردند معلوم مىشود چه همه شريك در اذيت على و فاطمه عليهما سلام الله بودهاند و معاون بلكه مباشر ظلم در كثيرى از وقايع چنانچه خود آن مظلومه جابجا در كلمات خود تظلم اظهار و تألم از آن جماعت كرده و در كتب معتبره اهل سنت موجود است، چنانچه عز الدين أبو حامد عبد الحميد بن أبي الحديد المداينى در شرح نهج البلاغه مكرم از كتاب سقيفه أبو بكر احمد بن عبد العزيز جوهرى نقل كرده و در وصف او گفته.
__________________________________________________
- [1] كسيكه على را بيازارد مرا آزرده، اى مردم هر كه على را بيازارد روز قيامت بر انگيخته مىشود يهودى يا نصرانى.
- عالم محدث كثير الادب ثقه ورع اثنى عليه المحدثون و رووا عنه مصنفاته و هم شيخ جليل كبير و وزير خطير بهاء الدين على بن عيسى الاربلى قدس سره در كشف الغمه از نسخه مقروه بر مصنف از آن كتاب كه در ربيع الآخر سيصد و سى و دو بر وى قرائت شده رويت فرموده و اين هر دو خطبه معروفه مسجد را با كلامى كه در جواب زنان انصار فرموده كه در احتجاج و بحار و ناسخ التواريخ و جز آنها مذكورند از آن كتاب ايراد كردهاند و آن كلمات سراپا اظهار تاذى روحانى و تصدم نفسانى است از آن جمله مىفرمايد:لبئس ما قدّمت لهم انفسهم ان سخط اللّه عليهم و في العذاب هم خالدون 5: 80«».
- و همين كلمه در اثبات مدعى كافى است و اگر خواهى تفصيل اين مقال را يكى از كتب مشار إليها را كه متضمن خطبه يا ترجمه او است ملاحظه كن كه از تأمل او تصديق وجدانى خواهى كرد بحديث مقطوع الصّدور منقول در كتب اماميه مستفيضا بل متواترا را كه صادق آل محمد فرمود:
لمّا مات رسول اللّه ارتدّ النّاس الا ثلثة و في رواية الا اربعة سلمان و ابو ذر و المقداد و حذيفه و امّا عمار فانه حاص حيصة ثم عاد.
- و بعد از ملاحظه اين اخبار نيكو ملتفت مىشوى چگونه اركان عموم الصحابة كلهم عدول متزلزل شد و بنيان اين اصل ممهد خراب و منهدم گشت و مناسب است ما در اين مقام اخبارى چند از خصوص كتاب بخارى در ارتداد صحابه و فتن ايشان و بدع مستحدثه كه رسول در زمان حيات اخبار كرده ايراد نمائيم بر وجه اختصار محض تسجيل صواب و تحصيل ثواب و ما آن اخبار را بالفاظها ايراد مىكنيم و به ترجمه نمىپردازيم.
- الف.روى البخارى في باب الحوض عند عبد الله رضى اللّه عنه عن النبى صلى اللّه عليه و اله قالانا فرطكم على الحوض و ليرفعنّ رجال منكم ثم ليختلجنّ دونى فاقول يا رب اصحابى فيقال انّك لا تدرى ما احدثوا بعدك.
- ب. عن حذيفه مثله ج.عن انس عن النبى صلّى اللّه عليه و آلهليردنّ على ناس من اصحابى حتى اذا عرفتهم اختلجوا دونى فاقول اصحابى فيقول لا تدرى ما احدثوا بعدك.
- د.ابو حازم ابن سهل بن سعد قال قال النّبى صلى اللّه عليه و اله و سلّمانى فرطكم على الحوض من مرّ على شرب و من شرب لم يظمأ ابدا ليردنّ على اقوام اعرفهم و يعرفونى ثم يحال بينى و بينهم
- قال أبو حازم فسمعنى النعمان بن أبي عياش فقال هكذا سمعت من سهل فقلت نعم فقال اشهد على أبي سعيد الخدرى لسمعته و هو يزيد فيها فاقول انّهم منّى فيقال انك لا تدرى ما احدثوا بعدك فاقول سحقا سحقا لمن غير بعدى و قال ابن عباس سحقا بعدا يقال سحيق بعيد سحقه و اسحقه أبعده.
- ه.عن أبي هريره انه كان يحدث انّ رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله قالليردنّ على يوم القيمه رهط من اصحابى فيجلون عن الحوض فاقول يا رب اصحابى فيقول انّك لا علم لك ما احدثوا بعدك انهم ارتدّوا على ادبارهم القهقرى.
- و.عن ابن المسيب انّه كان يحدث عن اصحاب النبى صلى اللّه عليه و اله ان النبى قاليرد على الحوض رجال من اصحابى فيحلئون عنه فاقول: يا ربّ اصحابى فيقول انك لا علم لك بما احدثوا بعدك انّهم ارتدو على ادبارهم القهقرىو قال شعيب عن الزهرى كان ابو هريره يحدث عن النبى صلى اللّه عليه و اله فيجلون و قال عقيل فيحلّؤن.
- ز.عن أبي هريره عن النبى صلى اللّه عليه و اله مثله ح أبي هريره عن النبى قالبينا انا قائم فاذا زمرة حتى اذا عرفتهم خرج رجل من بينى و بينهم فقال هلم فقلت اين قال إلى النار و الله من بينى و بينهم فقال هلم قلت اين قال إلى النار و اللّه قلت ما شانهم قال انّهم ارتدّوا بعدك على ادبارهم القهقرى فلا اراه يخلص منهم الا مثل حمل النعم.
- ط.عن ابن أبي مليكه عن اسماء بنت أبي بكر قالت قال النبى صلّى اللّه عليه و آلهانّى على الحوض حتى انظر من يرد على منكم و سيؤخذ ناس من دونى فاقول يا ربّ منّى و من امّتى فيقال هل شعرت ما عملوا بعدك و اللّه ما برحوا يرجعون على اعقابهم فكان ابن أبي مليكه يقول اللهم انا نعوذ بك ان نرجع على اعقابنا او نفتن عن ديننا.
- و.روى في كتاب الفتن عن ابن أبي مليكه عن اسماء عن النبى صلى اللّه عليه و اله قالانا على حوضى انتظر من يرد على فيؤخذ بناس من دونى فاقول امّتى فيقول لا تدرى مشوا على القهقرى قال ابن أبي مليكه اللّهم انّا نعوذ بك ان نرجع على اعقابنا او نفتن قلت يمكن التعدد في الاستماع من اسماء و يجوز ان تكون اسماء غير بنت أبي بكر و الظاهر الوحدة لكن لفظ الثانى اوضح و اصرح.
- ى. عن أبي حازم مثل ما مر في باب الحوض. يا.عن عبد الله قال قال النبى صلّى اللّه عليه و آلهانكم سترون بعدى اثره و امورا تنكرونها قالوا فما تامرنا يا رسول اللّه قال ادّوا اليهم حقهم و اسئل الله حقكم قلت فيه اخبار باستيثار اعداء اللّه بقى اهل البيت كما يوضحه كون الخطاب لابن عباس و في ذيله امر بالتقيه و لزوم الصبر كما فيما قبلهعن عبد اللّه بن زيداصبروا حتى تلقونى على الحوض
- يب.عن اسامة بن زيد قالاشرف النبى صلى اللّه عليه و اله على اطم من اطام المدينة فقال هل ترون ما ارى قالوا لا قال فانّى لارى الفتن تقع خلال بيوتكم كوقع القطر.
- يج.عن ابن المسيب عن أبي هريرهستكون فتن القاعد فيها خير من القائم و القائم فيها خير من الماشى و الماشى فيها خير من الساعى من تشرف لها تستشرفه فمن وجد فيها ملجاء او معاذا فليعذبه.
- يد. ابو سلمة بن عبد الرحمن عن أبي هريره مثله.
- و اخبار ديگر در صحيح مسلم و ترمذى و ساير كتب اوضح و اصرح از اينها ديدهام و همين قدر براى منصف با ديانت كافى است و از مجموع اين چهارده حديث كه در صحيح بخارى است معلوم مىشود كه رسول خدا خبر از ارتداد جماعتى از صحابه داده و فرموده فتنهائى چند حادث مىشود كه نشسته در آنها بهتر از ايستاده است و فرموده فتنه در خانههاى مدينه چون دانههاى باران واقع خواهد شد و فرموده به اهل بيت كه بعد از من حقوق شما را خواهند برد و شما صبر كنيد و تحمل فرمائيد.
- ديگر منصفى احتمال مىدهد كه اشاره بغير از غصب خلافت و ظلم فاطمه عليها السلام باشد و فتنه عام و بلاى شامل جز اين و نتايج اين كى در اسلام حادث شده و شيعه كه لعن مىكنند بر مرتدين و كفار و ظالمين لعن مىكنند
- و الا اخيار صحابه و خواص ايشان مثل سلمان و ابو ذر و مقداد و حذيفه و عمار و أبو الهيثم بن التيهان و عمرو بن الحمق و حجر بن عدى و عدى بن حاتم سلام الله عليهم احب خلقند نزد شيعه بعد از ائمه صلوات اللّه عليهم و در سر و علانيه تعظيم و تكريم آنها را واجب مىشمارند و البته اگر كسى العياذ باللّه سبّ عموم صحابه كند كافر خوانند و تبرّى ازو واجب دانند. على هذا نسبت سبّ صحابه مطلقا بشيعه دادن از مكايد اعداستسبحانك هذا بهتان عظيم«».بلى چون حال صحابه مختلف است چنانچه شنيدى و از آيات متكاثره كه مشتمل بر حال منافقين است نيز معلوم مىشود چه بالضروره بموت نبى صلى اللّه عليه و اله منافقين نمردند، پس بعد از وفات پيغمبر صلى اللّه عليه و اله حال مردم متشابه بود و تميزى نداشتند بد از خوب و منافق از مؤمن و ثابت از مرتد معلوم نشد آرى رسول صلى اللّه عليه و اله بنفس نفيس ميزانى صحيح و قسطاسى مستقيم از براى اين كار تعيين فرمود چه متواترا از طرق فريقين منقول است كه فرمود:انّى تارك فيكم الثقلين ما ان تمسّكتم بهما لن تضلّوا.
- «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»