- سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
- نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
- وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
- «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- کتاب شفاءالصدور الشّجرة الملعونة في القران و لا خلاف بين احد انّه تعالى يريد بنى اميه ص : 233
- و لعن اللّه بنى اميّة قاطبة
- ج و لعنت كناد خداى بنى اميه را يكسره.
- ش قاطبة حال است چنانچه در جميعا گذشت و معنى او جميع است و اسم است چنانكه در صحاح آورده و از عبارت اساس معلوم مىشود كه مجاز است و اميه بنابر مشهور پسر عبد شمس بن عبد مناف است و بنى اميه دو فرقهاند يكى اعياص كه ابو العاص و عاص و أبو العيص و عيص و اولاد ايشان باشند و ديگرى عنابس كه اولاد حرب بن اميه باشند چه اسم حرب عنبسه بود و اخبار در لعن بنى اميه و ذم ايشان از طريق فريقين بيش از حدّ احصا است و تعداد آنها خارج از طور اين مختصر است
- و ما خبرى چند از كتب اهل سنت ايراد مىكنيم كه انصار و اشياع ايشانند و ايشان را خلفاى رسول و امراى مؤمنين و ائمه امّت و اولى الامر واجب الاطاعه مىدانند تا اتمام حجت و قطع عذر بر ايشان شود و از باب تيمن و تبرك خبرى چند از طريق اهل بيت عليهم السّلام نيز درج مىكنيم تا مايه انشراح صدور و انبساط قلوب باشد و اولىتر آنكه، اوّلا آياتى چند از قرآن مجيد كه تصريح بلعن و ذم ايشان در آنها شده ايراد نمائيم آنگاه بذكر اخبار فريقين بپردازيم. از جمله اين آيت مبارك است:
- و ما جَعَلْنا الرُّؤْيَا الَّتى ارَيْنَاكَ الا فِتْنَةً لِلنّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرانِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزيدُهُمْ الا طُغْيانا كَبيرا. 17: 60«»خلاصه معنى چنانست كه ما قرار نداديم خوابى كه تو ديدى مگر امتحان مردم و همچنين شجره ملعونه در قرآن را و مىترسانيم ما ايشان را و زياد نمىكند ايشان را، يعنى: نمىبخشد براى ايشان مگر طغيان بزرگ.
- فخر رازى در تفسير كبير مىگويد سعيد بن المسيب روايت كرده كه پيغمبر صلى الله عليه و آله در خواب ديد كه بنى اميه بر منبر او جست و خيز مىكنند چنانچه بوزينه جست و خيز مىكند، پس محزون كرد او را اين كار و هم در آن تفسير است كه ابن عباس رضى الله عنهما گفته شجره ملعونه در قرآن مراد به او بنى اميهاند حكم بن أبي العاص و اولاد ايشان و كلام او در قصه اين رؤيا و اتهام عمر و الزام طريفى كه بمدد الهى و فضل ائمه اطهار ايراد كرديم در احوال مروان گذشت.
- و نيشابورى در تفسير خود از ابن عباس روايت كرده كه شجره ملعونه بنى اميهاند.
- و بيضاوى مىگويد كه قولى چنين است كه رسول صلّى اللّه عليه و آله قومى از بنى اميه را ديد كه بر منبر او بالا مىروند و جست و خيز مىكنند چنانكه بوزينه فرمود اين حظ ايشان است در دنيا كه به جزاى اسلام ظاهرى به ايشان داده مىشود كنايه از آنكه در آخرت نصيبى ندارند. و قريب به اين كلام در كشاف است با نسبت به روايت.
- و در بحار از عمده ابن بطريق از تفسير ثعلبى به دو طريق اين حديث را روايت كرده.
- و ابن أبي الحديد از امالى أبو جعفر محمد بن حبيب آورده در ذيل حديثى مبسوط كه عمر از كعب پرسيد در اخبار شما آمده كه خليفتى از آن كيست گفت بعد از پيغمبر و دو نفر از اصحابش به دشمنان او رسد كه با ايشان جنگ كرد و ايشان با او جنگ كردند عمر گفت:انا للّه و انّا إليه راجعونو روى به ابن عباس آورد و گفت شنيدم از رسول خداى شبيه اين كلام شنيدمش كه مىگفت:ليصعدنّ بنو اميّة على منبرى و لقد رايتهم في منامى ينزون عليه نزو القردة و فيهم انزلو ما جعلنا... الاية. [1]
- و در منشورى كه معتضد بالله عباسى نوشت و امر كرد كه در بلاد بخوانند كه ما إن شاء الله در ذيل احوال بنى اميه او را به عينه مىنويسم [2] مىگويد آنگاه خداى قرآنى در شان ايشان فرستاد و فرمود: الشّجرة الملعونة في القران و لا خلاف بين احد انّه تعالى يريد بنى اميه يعنى احدى خلاف نكرده كه مراد بنى اميه است.
_________________________________
- [1] بىگمان بنى اميه بر منبر من بالا خواهند رفت و همانا آنان را در خواب ديدم كه همانند بوزينهها بر منبرم جست مىزنند و درباره آنان نازل شد آيه و ما جعلنا... الخ
- [2] در صفحه... همين كتاب.
- و در رساله مفاخره بنى هاشم و بنى اميه كه تصنيف جاحظ است مذكور است كه بنى هاشم را عقيده آنست كه شجره ملعونه بنى اميه هستند و ناچار بنى هاشم قاطبة تا حديث صحيح نداشته باشند چنين گمان نكنند و هم در آن رساله است ولى ممزوج است به كلام ابن أبي الحديد و خصوص اين فقره اظهر آنست كه كلام جاحظ باشد و اگر هم نباشد كلام ابن أبي الحديد است كه مىگويد جميع مفسرين چنين گفتهاند و در اين باب اخبار كثيره روايت كردهاند و شما يعنى بنى اميه قدرت بر انكار او نداريد و از اينجا معلوم مىشود كه مثل بيضاوى كه اين روايت را تعبير بقيل مىكند از غايت تعصب است و بسى روشن است كه شجره ملعونه را تاويل بزقوم كردن از انحراف و بىامانتى است و در اخبار اهلبيت عليهم السّلام اين تفسير قطعى الصدور است، چه در تفسير على بن إبراهيم و تفسير مجمع البيان و در بحار و صافى از تفسير عياشى بطرق متعدده و الفاظ متقاربه روايت شده و در بعض آنها الحاق تيم و عدى شده چنانچه در تفسير صافى مذكور است.
- و از محاسن اين تفسير و بدايع اين تاويل جمله:فما يزيدهم الا طغيانا كبيرااست چه محتمل است يزيد اسم باشد و حمل طغيان بر او بمبالغه است و بدعوى اين كه او چندان طاغى است كه گوئى از افراد حقيقت طغيان شده و ذكر خصوص او به جهت انكار عظيم و گناه بزرگ و داهيه هايله است كه در وقعه طف از او سر زد و از جمله آياتى كه مأوّل به بنى اميه شده است اين آيت مباركه است:الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللَّهِ كُفْرا وَ احَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ البَوار جَهَنَّم يَصْلَونَها وَ بِئسَ القَرار 14: 28 - 29«».
- چنانچه از عمده ابن بطريق رضى الله عنه در بحار نقل مىكند كه او از تفسير ثعلبى روايت كرده مىگويد كه عمر بن الخطاب گفت: هما الا فخران من قريش بنو المغيره و بنو اميه اما بنى المغيرة كفايت شديد از شر ايشان در يوم بدر و اما بنو اميه مهلت داده شدند تا روزى.
- و از تفسير عياشى اين حديث از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده ولى بدون تقسيم مذكور و هر دو آيه را در مقدمه صحيفه كامله بتفصيل مذكور روايت مىكند و مراد بنعمة اللّه در اين آيه امام عليه السّلام است چه جميع ما سوى اللّه ببركات وجود ايشان خلق
- شده پس هر خيرى بهر كس رسيد و هر انتفاعى از هر چه يابد بواسطه على و اولادش عليهم السّلام است و نعمت حقيقيّه ايشانند كه بنى اميه كفران كردند و تبديل نعمت خداى نمودند و قوم خود را در دار البوار و بئس القرار جاى دادند.
- و موافق اين است اخبارى كه از صادقين عليهما السّلام در تفسير كريمه:ثُمَّ لَتُسْئَلَنَّ يومئِذٍ عَنِ النَّعيم. 102: 8«»در صافى روايت كرده:عن العياشى عن الصادق عليه السّلامانّه سئل أبو حنيفه عن هذه الاية فقال له ما النّعيم عندك يا نعمان قال القوت من الطعام و الماء البارد فقال لئن اوقفك اللّه يوم القيمة بين يديه حتى يسئلك عن كلّ اكلة اكلتها او شربة شربتها ليطولنّ وقوفك بين يديه قال فما النّعيم جعلت فداك قال نحن اهل البيت النّعيم الّذى انعم اللّه بنا على العباد و بنا ايتلفوا بعد ان كانوا مختلفين و بنا الّف اللّه بين قلوبهم و جعلهم اخوانا بعد ان كانوا اعداء و بنا هداهم اللّه للاسلام و هو النّعمة التي لا تنقطع و اللّه سائلهم عن حق النعيم الّذى انعم به عليهم و هو النبى صلّى اللّه عليه و آله و عترته.
- وفي رواية انه صلّى اللّه عليه و آله قال لهبلغنى انك تفسر النعيم في هذه الاية بالطعام الطيب و الماء بارد في اليوم الصايف؟ قال: نعم، قال: لو دعاك رجل و اطعمك طيبا و سقاك ماء باردا ثم امتّن عليك به إلى ما كنت تنسبه قال إلى البخل قال أ فتبخل اللّه تعالى قال فما هو قال حبنّا اهل البيت.
- وفي العيون عن الرضا قالفي الدنيا نعيم حقيقى فقال له بعض الفقهاء ممن حضره فيقول اللّه تعالىثمّ لتسئلنّ يومئذ عن النعيمما هذا النعيم في الدنيا هو الماء البارد فقال له الرضا عليه السّلام و علا صوته كذا فسرتموه أنتم و جعلتموه على ضروب فقالت طائفة هو الماء البارد و قال غيرهم هو الطعام الطيب و قال اخرون هو طيب النوم و لقد حدثنى أبي عن ابيه أبي عبد اللّه عليه السّلام ان اقوالكم هذه ذكرت عنده في قول اللّه عز و جلّ و لتسئلنّ يومئذ عن النّعيم فغضب و قال ان اللّه عز و جلّ لا يسئل عباده عما تفضّل عليهم به و لا يمنّ بذلك عليهم و الامتنان بالانعام مستقبح من المخلوقين فكيف يضاف إلى الخالق عزّ و جل ما لا يرضى المخلوقون و لكن النّعيم حبّنا اهل البيت و موالاتنا يسئل اللّه عنه بعد التوحيد و النبوة لانّ العبد اذا و في بذلك اراه إلى نعيم الجنّة الذي لا يزول.
- وفي الكافى عن الصادق في هذه الاية قالان اللّه عز و جل اعز و اكرم ان يطعمكم طعاما فسوغكموا فيسئلكم عنه و لكن يسئلكم عمّا انعم عليكم بمحمد و ال محمّد.
- وفي رواية عن الباقر عليه السّلام انما يسئلكم عما أنتم عليه من الحق.
- وفي المحاسن عن الصّادق قال ثلثة لا يحاسب العبد المؤمن عليهن: اطعام يأكله، و ثوب يلبسه، و زوجة صالحة تعاونه، و يحصن بها فرجه.
- وفي رواية قال:انّ اللّه اكرم من ان يسئل مؤمنا عن اكله و شربه. [1]
- بالجمله و از آياتى كه در ذم بنى اميه وارد شده سوره مباركه انا انزلناه است چه مراد از الف شهر دولت بنى اميه است كه هزار ماه بود از بركات ليلة القدر محروم بودند و خير اخروى يك شب قدر از خير دنيوى هزار ماه رياست بنى اميه بيشتر است،
- چنانچه فخر رازى در تفسير كبير و ابن اثير در اسد الغابه از حضرت امام حسن عليه السّلام نقل مىكند كه رسول خداى در خواب ديد بنى اميه را كه پاى بر منبرش مىگذارند و مىگويد روايتى آمده كه فرمود ديد جست و خيز مىكنند بر منبرش چون بوزينگان و شاق شد بر آن جناب اين كار پس خداى تعالى اين آيت فرستاد: انا انزلناه تا في الف شهر. يعنى ملك بنى اميه.
- قاسم كه راوى حديث است مىگويد حساب كرديم ديديم ملك بنى اميه هزار ماه است. آنگاه رازى مىگويد قاضى طعن در اين وجه زده چه ايّام بنى اميه ايام مذمومه بودند و فضيلتى از براى شب قدر در ترجيح بر ايام بنى اميه نيست و خود جواب مىدهد از قاضى كه چون ايام بنى اميه سعادات دنيويه داشتند از اين روى عظيم بودند و شب قدر در سعادات دينيه بيش از انست كه اين هزار ماه در سعادات دنيويه و همين حديث باختلاف يسيرى در صحيح ترمذى مذكور است در باب تفسير قرآن.
- و مسعودى رحمه اللّه در مروج الذهب كه مقبول علماى عاميه و اصل جليل و ركن وثيق ايشان است مىگويد: جميع ملك بنى اميه تابيعت أبو العباس سفاح هزار ماه كامل
__________________________________________________
- [1] خلاصه مضمون روايات فوق اينست كه عدهاى مانند أبو حنيفه گمان مىكردند منظور از نعيم در آيه شريفه آب و غذا است و معصومين ميفرمايد: اگر كسى شما را دعوت كند و آب و غذا بدهد و بعد بر شما منت بگذارد او چگونه فردى است؟ گفته بخيل حضرت فرمود بخل به خدا ميدهيد، خدا كريمتر از آن است كه از عطاياى خوراكى خود سؤال كند، پرسيدند پس منظور چيست؟ فرمود محبت و ولايت ما اهل البيت.
- بود، نه زايد و نه ناقص. چه ايشان نود سال و يازده ماه و سيزده روز ملك داشتند. آنگاه مىگويد مردم خلاف كردند در تواريخ ايّام ايشان و تعويل و اعتماد بر آنست كه ما ذكر مىكنيم و او صحيح است نزد اهل بحث و معتنيان بتاريخ اين جهان.
- معاويه بيست سال. يزيد سه سال و هشت ماه و چهارده روز. معاوية بن يزيد يك ماه و يازده روز. مروان هشت ماه و پنج روز عبد الملك بن مروان بيست و يكسال و يك ماه و يازده روز، وليد بن عبد الملك نه سال و هشت ماه و دو روز. سليمان بن عبد الملك دو سال و شش ماه و پانزده روز. عمر بن عبد العزيز بن مروان دو سال و پنج ماه و پنج روز. يزيد بن عبد الملك چهار سال و سيزده روز. هشام بن عبد الملك نوزده سال و نه ماه و نه روز. وليد بن يزيد بن عبد الملك يك سال و سه ماه. يزيد بن الوليد دو ماه و ده روز.
- مىگويد: اسقاط كرديم ايام إبراهيم بن الوليد بن عبد الملك [1] را چنانكه إبراهيم بن المهدى را اسقاط كرديم از خلفاى بنى عباس و مروان بن محمد بن مروان پنجسال و دو ماه و ده روز، تا بيعت سفاح واقع شد و اين جمله نود سال و يازده ماه و سيزده روز مىشود. اضافه مىشود به اين مدت هشت ماهى كه مروان در آن مدت با بنى عباس مقاتله مىكرد تا كشته شد. پس ملك ايشان نود و يكسال و نه ماه و سيزده روز مىشود. نقص مىكنيم از او ايام خلافت امام حسن عليه السّلام را كه پنج ماه و ده روز باشد، هم نقيصه مىكنيم از او ايام عبد اللّه بن الزبير را تا وقتى كه كشته شد و او هفت سال و ده ماه و سه روز بود، پس باقى بعد از كسر اين دو فقره هشتاد و سه سال و چهار ماه است كه هزار ماه تمام مىشود. آنگاه مىفرمايد و قومى گفتهاند كه تاويل قول خداى عزّ و جل ليلة القدر خير من الف شهر اين است كه ما گفتيم. تمام شد كلام مسعودى__________________________________________________
- [1] إبراهيم بن الوليد چهار ماه رياست داشت، و گاهى او را بخلافت مىخواندند و گاهى سلام بخلافت نمىكردند تا مروان الحمار او را خلع كرد (منه دام ظلّه)
- «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»