- سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
- نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
- وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
- «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- کتاب شفاءالصدور ص : 287 دويم - اختصاص شفا به تربت مقدسه آن جناب است
- و در تهذيب به سند صحيح از معاوية بن عمار حديث مىكند كه گفت صادق آل محمد عليهم السلام را كيسه بود از ديباى زرد كه در او تربت ابى عبد الله عليه السّلام بود چون وقت نماز در مىرسيد آن تربت را بر سجاده خود مىريخت و سجده بر او مىكرد.
- ثم قآل انّ السّجود على تربة ابى عبد الله ع يخرق الحجب السبع [1].
- و ظاهر عبارت حديث اين است كه اين كلام از معاوية بن عمار باشد ولى بعيد است هر چند اگر چنين هم باشد حجت است چه ظاهر اين است كه چنين محدث عظيم الشانى تكلم به اين كلام كه بنفسه شاهد بر صدور از امام است بدون سماع و تلقى نخواهد كرد.
- و در وسائل از ارشاد ديلمى نقل كرده كه كان الصادق عليه السّلام لا يسجد الا على تربة الحسين [2].
- و مراد از حجب سبع در حديث معاويه بن عمار يا آسمانهاى هفتگانه است كه مراد صعود آن صلوة است به عالم بالا و وصول به درجة قرب حقيقى يا معاصى سبعه است كه مانع از قبول اعمال است و حجاب آنهاست و آن هفت معصيتى است كه جماعتى كبيره را منحصر در آنها دانستهاند چنانچه در كتب فقهيّه مذكور است:
- الف. شرك. ب. قتل نفس. ج. قذف محصنه (متهم کردن ناروی شخصی به زنا زن شوهر دار). د. اكل مال يتيم. ه زنا. و. فرار از زحف(فرار از جنگ گناه کبیره). ز. عقوق والدين.
__________________________________________________
- [1] سپس فرمود: همانا سجده بر قبر ابى عبد اللّه پردههاى (موانع) هفتگانه را مىدرد.
[2] امام صادق (علیه السلام ) هيچگاه سجده نمىفرمود مگر بر تربت امام حسين.
- و معنى خرق اين حجب آنست كه اگر قرون به توبه صادق و عزم ثابت شود به بركت آن تربت مقدسه خداوند گناهان گذشته را عفو و محو مىفرمايد إن شاء الله و تواند بود كه مراد حجب سبعه بر اصطلاح اهل اخلاق باشد كه ادناس مقام نفس و جنود جهلاند بنابر مشرب بعضى از اهل علم كه كليات رذائل را منحصر در هفت جنس دانستهاند و ساير ملكات رذيله را متشعب از آن هفت گرفتهاند، چه اصول ملكات عادله چهارند كه عدالت و عفت و شجاعت و حكمت باشد
- و هر يك را از اين چهار دو ضد باشد جز عدالت كه يك طرف دارد ضد عفت شره است و خمود، و ضد شجاعت، جبن است و تهور، و ضد حكمت بلاهت است و جربزه، و ضد عدالت ظلم است، و اين هفت صفت است كه في الحقيقه طرق جهنماند. يك تن از اهل علم گفته:
- همه اخلاق نيكو در ميانه است كه از افراط و تفريطش كرانه است
- ميانه چون صراط المستقيم است ز هر دو جانبش قعر جحيم است
- به باريكى و تيزى موى و شمشير نه روى كشتن و بودن بر او دير
- عدالت چون يكى دارد ز اضداد همين هفت آمد اين اضداد از اعداد
- بزير هر عدد سرى نهفت است از آن درهاى دوزخ نيز هفت است
- چنان كز ظلم دوزخ شد مهيا بهشت آمد هميشه عدل را جا
- ظهور نيكويى از اعتدال است عدالت جسم را اقصى الكمال است
- ولى تحقيق اين است كه براى عدالت هم دو ضد هست يكى ظلم كه شنيدى و ديگرى انظلام است كه تعبير از او بضيم مىكنند تا وسطيت محقق شود چه وسط بلا طرف محال است بالضرورة چنانچه در برهان وسط و طرف از براهين ابطال تسلسل مقرر شده و تحقيق اين مسئله بر وجه بسط خارج از وظيفه اين مقام است و اين بىبضاعت در بعض مسودات خود به شرح تمام تبيين اين مسئله كرده است.
- و بنابر مشرب طايفه از حكماء اسلاميين كه در شمار ارباب معرفت مذكور مىشوند مىتوان گفت كه مراد از حجب سبعه حجب نورانيه باشد كه مسماى به بلاد محبت و مراتب ولايت و منازل سفر باطنى اولياء است و آن هفت مقام چنين است.
- الف. مقام نفس ب. مقام قلب ج. مقام عقل د. مقام روح. ه مقام سرّ. و. مقام خفى. ز. مقام اخفى.
- و اين امور به اعتبار ثبات و ملكه مقامند و به اعتبار زوال و تجدد حالاند و شايد اشاره به اين امور باشد فقره مناجات معروفه شعبان كه ابن طاوس رضى الله عنه، از ابن خالويه روايت كرده و علامه مجلسى قدس سره شهادت به اعتبار سند او داده كه حضرت امير المؤمنين و ساير ائمه عليهم السلام مواظبت بر خواندن او داشتند: و هي هذه و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها إليك حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الى معدن العظمة و تصير ارواحنا معلّقة بعزّ قدسك [1].
- و بنابر اين مراد آنست كه هر كس از سر صدق و در صفا ز خود گذشته او ز ما سوى رسته به توجه تام و اقبال تمام به نماز آيد و متمسك به حبل ولايت سيد الشهداء عليه السّلام شده بر تربت مقدسه آن جناب سجود آورد كشف غطاء و رفع حجاب او شده انوار جمال محبوب حقيقى را به چشم بصيرت و حقيقت ايمان مشاهده نمايد بلكه هر كس به اين مرتبه رسيده به بركت او رسيده:
- از رهگذر خاك سر كوى شما بود هر نافه كه در دست نسيم سحر افتاد اين تقرير اين احتمال بود
- بر اين طريقه اگر چه خود او في نفسه محل اشكالاتى چند است ولى اداى حق علم مقتضى آن است كه هر طريقه به لسان اهل او بيان شود و ازو كم و كاست نشود آنگاه اشكالات و وجوه نظر در او ذكر شود و مقام مقتضى بسط كلام در او نيست بلكه مراد شرح فضايل تربت مقدسه حسينيه است كه همسنگ آب سلسبيل و همرنگ بال جبرئيل و غيرت آب حيوان و نكهت باغ رضوان و كحل ديده غلمان و غاليه طره حوران است.
__________________________________________________
- [1] نورانى كن ديده دلهاى ما را با روشنى نگاهش بتو تا ديده دلها پردههاى نور را بشكافد و بپيوندد به معدن عظمت و جانهاى ما آميخته گردد به (مقام) ارجمند قدست.
- لمؤلفه:
- فيا لها تربة يرقى بسجدتها اقصى معارج توحيد و عرفان
يضوّع المسك من ذكرى نوافجها و لا تضوّعه من ذكر نعمان
- فمن يرصع بها اكليل سودده بنعله رصعت تيجان خاقان
و لو تاملها خضر العقول راى مرات اسكندر في عين حيوان
- كانما مسحت يوما بها فبدت بيضاء لامعة كف ابن عمران
فمن يشاهد بها الاسرار كان على ملك الحقايق اعلى من سليمان
- فارغب إليها و لا تطلب لها بدلا فى سلسبيل و لا في روض رضوان
فذاك ماء و كالصدّاء ليس و ذا مرعى و لكنه لا مثل سعدان [1]
- بالجمله اشاره شده به اين دو خاصه در دعاى شريف سوم شعبان كه در مصباح كبير و اقبال سيد و در بحار از آن دو نقل شده كه توقيع وقيع از حضرت عسكرى عليه السّلام بوكيل ناحيه مقدسه قاسم بن العلا صادر شد كه روز سوم شعبان مولد حسين عليه السّلام است پس روزه بگير و اين دعا بخوان و
- از آن جمله است در وصف سيد الشهداء عليه السّلام: المعوض عن قتله انّ الائمه من نسله و الشفاء في تربت ه...
- إلى اخر الدعاء [2] و ما اگر چه در ذكر احكام تربت خارج از طريقه اختصار شديم ولى اگر ملاحظه قدر اين تربت مقدسه بكنى و شرف او را در نزد خدا بدانى و ملتفت شوى كه چگونه او را عزيز و محترم داشت و آدمى را از اول ولادت تا بعد از وفات محتاج به او گردانيد
__________________________________________________
- [1] خدايا تو را سوگند مىدهم به حق اين خاك و به آن فرشتهاى كه آن را برگرفته و آن پيغمبرى كه آن را دريافت كرده و به آن وصىيى كه در آن جاى گرفته كه درود بفرست بر پيامبر و خاندانش و در آن شفا قرار ده از هر مرضى و ايمنى از ترس را مؤلف سروده:
- عجب خاكى كه با سجده بر آن به بالاترين پلّه نردبان توحيد و عرفان ارتقاء داده ميشود، بوى مشك از يادآورى نافه آن منتشر مىشود كه از يادآورى نعمان هم چنين عطرى منتشر نمىشود،
- هر كس با آن تاج بزرگى خود را زينت دهد با كفش خود زينت بخش تاجهاى پادشاهان مىشود، و اگر خزر خردها در آن تامل كند آئينه اسكندر را در چشمه زندگانى خواهد ديد،
- مثل اينكه پدر عمران روزى اين خاك را مسح كرده بود كه كف دستش درخشش يافته بود، هر كس اسرار اين خاك را بنگرد از تسلط بر حقايق از سليمان پيشى مىگيرد،
- بدنبال آن برو و جانشين آن را نه در سلسبيل و نه در روضه رضوان مجوى، آن آبى است ولى چون صدّاء نيست و آن يك چراگاهى است ولى همچون سعدان نيست (اين مثلى است در زبان عربى براى افاده حدّ اعلاى خوبى در چيزى.
- البته گويا مؤلف در اينجا تشبيه بر عكس بكار برده است و نظر او آن بوده كه حتّى صدّاء.
- بهترين چشمه آب در بين عرب، و سعدان، بهترين گياه براى شتر، نيز در ارزش به آن نمىرسند)
- [2] عوض داده شده از شهادتش اينكه امام ان از نسل اويند و شفا در تربيت اوست... تا آخر دعا
- «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»