سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- کتاب شفاءالصدور ص : 305
- بلى در اين مقام كلامى است كه بعضى بر مشرب حكمت و فلسفه تلفيق مىكنند و خلاصه او آنكه مقام نبوت خاتمه مقام عقول است و در مرتبه عقل ما بالقوه عين ما بالفعل است و كمال مترقبى ندارند و عقل هر چه بايد داشته باشد دارد و در آن مقام فقد و نيستى نيست جز همان امكان ذاتى و قيام صدورى به مبدء وهاب و حديث:اوّل ما خلق اللّه العقل واوّل ما خلق نورى.
- شاهد اين دعوى است بلى فرقى كه هست آن است كه عقل نزولى از اول واجد كمالات است و عقل صعودى چون در جميع مراتب بايد سير كند و قطع دو دوره هر دو قوس وجود را نمايد بالاخره بآن درجه مىرسد.
- و جواب اين شبهه آن است كه برهان قائم شده بر امتناع انفكاك هيولى از صورت پس عقل صعودى به جهت هيولانيتى كه دارد قوّه آن غير متناهى خواهد بود و از درجه عقل نزولى هم عبور خواهد كرد قال شاعرهم: احمد ار بكشايد آن پر جليل تا ابد مدهوش ماند جبرئيلو كريمه:خلق الانسان ضعيفا 4: 28«»،تواند بود كه اشاره به اين ضعف كه عبارت از عدم تحقق به مرتبه خاصه و استعداد قبول كمالات غير متناهيه است باشد كه سر از گريبان قوت در مىآورد
- بالجمله بسط اين جواب خارج از وظيفه اين مختصر است و آنان كه بصيرتى درين علوم دارند آگاهند كه لباب حل اشكال در اين دو سطر وديعه گذاشته شده بر مشرب اين قوم راهى براى اشكال باقى نماند و پاره ببرخى از احاديث متمسك شدهاند كه آن هم وجهى ندارد مثل فقره زيارت جامعه و جعل صلوات نا عليكم... الخ. [1]
__________________________________________________
- [1]و جعل صلوات نا عليكم و ما خصّنا به من ولايتكم طيبا لخلقنا و طهارة لانفسنا و تزكية لنا و كفّارة لذنوبنا...
كه منظور از آن بطور خلاصه اين است كه از صلوات بر شما صلوات فرستنده بهره مىبرد.
- و اين استدلال بر طريقه أبو حنيفه كه قائل به مفهوم لقب است مستقيم است و الا ازمشهورات است كه عوام هم مىگويند اثبات شيى نفى ما عدا نمىكند، چه اشتمال صلوات بر اين خواص و آثار موجب عدم رجوع نفع او بديگران نيست.
- بلى در اين مقام سخن ديگرى هست كه عارف محقق ملا عبد الرزاق كاشى در تفسير حقايق التأويل اشاره به او كرده و محصل او با تحرير آنكه حقيقت صلوات امداد و تاييد و افاضه كمالات است پس مصلى حقيقة خداى تعالى است گاه در مقام جمع و بلا واسطه و گاه در مقام تفصيل و مع الواسطه كه فعل عباد است و حقيقت صلوات مؤمنين همين است چه او عبارت است از قبول هدايت و انتقاش لوح وجود به نقش محبت او
- و اين نوعى است از امداد آن جناب در غرض تكميل و مقصد تعميم فيض خدا چه اگر قبول ماده نبودى اثر فاعليت فاعل بظهور نرسيدى چنانچه گفتهاند: وجود من به تو است و ظهور تو از من فلست تظهر لولاى لم اكن لولاك [1]
- و در حديث قدسى است كه اگر خلق همه اطاعت مىكردند خلقى ديگر مىآفريدم كه معصيت كنند تا عفو و فضل من معلوم شود و همچنين تسليم مومنين دفع آفت نقص تكميل او است باظهار جلال عموم دعوت و قوت فاعليت او در مقام هدايت و به اين وجه از بيان ممكن است جمع بين هر دو قول شود چه نفع صلوات ، اوّلا و بالذات راجع بمصلى است و به اعتبار اظهار اقتدار و تكميل غرض بعثت و تحصيل مقصد هدايت راجع به مصلى عليه و موجب رفع درجه و علوشان و ظهور كلمه اوست چنانچه فرمود: فإنّى أباهي بكم الامم و لو بالسقط. بالجمله آنچه نظر اين قاصر فعلا مؤدى به اوست اين است كه از جانب طرفين تقرير كردم و بيش از اين تفصيل شايسته مقام نيست.
- فائدة: ضم آل رسول صلّى اللّه عليه و آله در صلوات موافق اخبار كثيره متواتره مرويه از طرق فريقين است از آن جمله در اكثر اصول معتمده اهل سنت نقل شده كه از حضرت رسالت صلّى الله عليه و آله و سلم پرسيدند كه چگونه بر تو صلوات فرستيم فرمود: بگوئيد:
- : اللّهم صلّ على محمّد و على آل محمّد كما صلّيت على إبراهيم و على آل إبراهيم و بارك على محمّد و على آل محمّد كما باركت على إبراهيم و على آل إبراهيم انّك حميد مجيد.
- __________________________________________________
- [1] اگر من نبودم تو آشكار نمىشدى و اگر تو نبودى من وجود نداشتم
- و خصوص اين صلوات در تشهد نماز بنابر يك قول شافعى واجب است و بر قول ديگر او مستحب است چنانچه در تقريب ابى شجاع و شرح ابى قاسم و حواشى او مذكور است كه هر دو از علماء شافعيهاند و عمل شافعيه غالبا بر آن نسخه است باضافه سيدنا در محمد و إبراهيم در مواضع اربعه و اين شعر معروف شافعى كه در كثيرى از كتب جماعت مذكور است و در السنه ايشان مشهور مىگويد: يا آل بيت رسول اللّه حبّكم فرض من اللّه في القران انزله
- يكفيكم من عظيم الفخر انّكم من لم يصل عليكم لا صلوة له [1]
- شاهد وجوب است ولى حمل بر نفى كمال كردهاند نه بر نفى حقيقت چنانچه در نور الابصار شبلنجى معاصر است و در ينابيع المودة از صواعق و جواهر العقدين روايت كرده كه پيغمبر فرمود: لا تصلّوا علىّ الصلوة البتراء قالوا و ما الصّلوة البتراء يا رسول اللّه. قآل تقولون: اللّهم صلّ على محمّد و تسكتون بل قولوا اللّهم صلّ على محمّد و على آل محمّد [2].
- با وجود اين اهل سنت ملتزماند در ذكر حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و سلّم مىنويسند و اسم مبارك آل را از صلوات حذف مىنمايند تا عناد فطرى و انحراف جبلى را بنمايانند و اعراض از ركوب سفينه نجات و دخول سلامت خانه نوح را از خود معلوم كنند و همچنين در موارد ذكر اسامى اهل بيت ملتزمند به ترك ذكر صلوات و سلام با اين كه خداى آنها را در اين شرف شريك نبوت كرده و از طرق معتمده آنها جواز تصليه و تسليم بر عترت اطهار معلوم مىشود
- علاوه بر اين كه صريح آيه:هو الذي يصلّى عليكم 33: 43«»و كريمه و صلّ عليهم انّ صلوتك سكن لهم 9: 103«» و بشارتأولئك عليهم صلوات من ربّهم و رحمة 2: 157«».دالّند بر جواز صلوات بر عموم اهل ايمان و از عمل صحابه هم نقل شده كه صلوات بر آل مىفرستادند. __________________________________________________
- [1] اى خاندان پيغمبر خدا محبت شما از طرف خدا واجب شده و در قرآن آن را نازل كرده از عظمت افتخار شما همين بس كه هر كه بر شما صلوات نفرستد نماز او را نيست (نمازش صحيح نيست)
[2] بر من صلوات بىدنباله نفرستيد گفتند: صلوات بىدنباله چيست؟ فرمود: مىگوئيد: اللهمّ صل على محمد و ساكت مىشويد بلكه بگوئيد اللّهم صل على محمد و آل محمد
- در ينابيع المودة از أبو نعيم حافظ و جماعت مفسرين روايت كرده كه سند به مجاهد و ابى صالح رساندند و اين دو از ابن عباس روايت مىكنند كه آل ياسين در كريمه سلام على آل ياسين، آل محمداند و ياسين اسمى از اسماء آن حضرت است با اين همه از گفتن: سلام الله عليه يا صلّى الله عليه، مضايقه دارند و علت او را در كشاف اشاره مىنمايد بعد از اينكه مىگويد قياس جواز صلوات بر غير نبى است بدليل آيه زكوة و هو الّذى... [1] الخ
- وقول رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اللهم صلّ على آل ابى اوفى تفصيل مىدهد بين ذكر تبعى كه جايز است و ذكر بالاستقلال كه مكروه است به جهت اينكه شعار ذكر نبى شده و موجب اتهام بر رافضى بودن است و پيغمبر فرموده:من كان يؤمن بالله و اليوم الاخر فلا يقفنّ. مواقف التهم.( هر كه به خدا و روز بازپسين ايمان دارد، دست از كار نكشد. موقعیت ها مهم است)
- و از ابن القيم در فتح البارى نقل شده كه: المختار ان يصلّى على الانبياء و الملائكة و ازواج النبى و اله و ذريته و اهل الطاعة على سبيل الاجماع و يكره في غير الانبياء لشخص مفرد بحيث يصير شعارا لا سيّما اذا ترك في حق مثله او افضل منه كما يفعله الرافضه. الى اخر كلامه [2].
- عجيبتر آن است كه در اصول صحيحه اللّهم صلّ على آل ابى اوفى و اللّهم صلّ على آل سعد بن عباده
- از پيغمبر صلّى الله عليه و آله نقل كردند. و در فتح البارى است كه صلوات بر غير انبياء بر مذهب حسن بصرى و مجاهد و اسحق و أبو ثور و داود طبرى جائز است
- و از منهاج السنه ابن تيميه خذله الله نقل شده: ابو حنيفه مذهبه انه يجوز الصلوة على غير النبى كابى بكر و عمر و عثمان و على و هو اختيار اكثر اصحابه كالقاضى ابى يعلى و ابن عقيل و ابى محمّد عبد القادر الجيلى
__________________________________________________
- [1] مخفى نماند كه آيه مزبور يعنى آيه 43 سوره احزاب اگر چه دليل بر جواز صلوات بر غير پيغمبر است و زمخشرى هم به آن استفاده كرده ولى آيه زكوة نيست و آيه زكوة به آن هم استفاده كرده آيه 103 سوره توبه است كه ميفرمايد:خذ من اموالهم صدقة تطهّرهم و تزكّيهم و صل عليهم...و اين سهو از ناحيه مصنف محترم است، زمخشرى در ذيل آيه 56 سوره احزابصلوا عليه و سلموا تسليما،گفته... القياس جواز الصلوات على كل مؤمن لقوله تعالىهو الذي يصلّى عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمات إلى النورو قوله تعالىو صل عليهم ان صلوات ك سكن لهم..
- [2] فتواى من اين است كه جايز است صلوات بر پيامبر و همسران پيامبر و خاندانش و اهل طاعت خدا اجمالا و كراهت دارد در غير پيامبران بر يك نفر تنها بطريقى كه شعار شود مخصوصا صلوات در حق همانند او و يا افضل از او شده باشد چنانكه رافضىها مىكنند.
- پس با اتفاق اين جماعت منع زمحشرى و ابن قيم چه وجه دارد. حاصل سخن بىپرده و سرباز اين است كه چون شيعه چنين مىكنند با اينكه كتاب و سنت و عقل و اجماع شاهد جواز و رجحان است بايد ترك كرد اگر چنين است كه التزام طايفه به احسان باهل بيت و تجليل اينها موجب التزام ترك او شود پس خوب است جميع فرائض و سنن را به همين جهت اجتناب نمايند،
- و محمد محبى شامى كه از فضلاى اين طايفه است در تاريخ خلاصة الاثر تصريح به اين عناد و تعصب كرده و پرده از روى كار برداشته در ذيل شعرى كه از عبد الرحيم بن تاج الدين دمشقى در ترجمه او نقل مىكند و هو هذا:
- انّ الفتى العالم مع علمه تراه محروما من العالم مثل اليد اليمنى لفضل بها قد منعت من زينة الخاتم [1]
- مىگويد تختم به يسار در واقعه تحكيم حادث شد گاهى كه عمرو بن عاص خطبه خواند و گفت من خلافت را از على خلع كردم چنانچه خاتم خود را از دست راستم خلع كردم و قرار خلافت را در معاويه دادم چنانچه گذاشتم خاتم را در دست چپ خودم پس سنت عمرو در عموم مردم باقى ماند،
- ولى پيغمبر خلفاى راشدين تختم بيمين مىكردند و فقهاى ما از آن جمله بيرجندى در كتاب كشف گفته تختم به يسار بايد كرد، و گفته شده كه بيمين لكن آن شعار روافض است و واجب است از آن احتراز كردن
- و علاء حصكفى در شرح ملتقى الابحر گفته لا شعور لنا بهذا الشعار في هذه الامصار فنتبع اثر المختار. چه در حديث آمده:و اجعلها في يمينك.
- يعنى: انگشتر را در دست راست كن بعد از اين باستطراد شعرى از أبو عامر جرجانى نقل مىكند كه گفته:
تختم في اليسار فليس يلقى طرازا لكم الا في اليسار
و ما نقصوا اليمين به و لكن لباس الزين اولى بالصغار
لذاك ترى الاباهم عاطلات و هن على الاكف من الكبار [2]
__________________________________________________
- [1] همانا جوان دانشمند را با دانشى كه دارد از همه (نعمتهاى) جهان محروم مىبينى مانند دست راست با فضيلتى كه دارد از زينت انگشتر بازداشته شده
[2] انگشترى را به دست چپ كن كه براى شما جز با در دست چپ كردن انگشترى
آنگاه مىگويد و قد عرفت الحديث فكل هذا غفلة منه.
- و در تيميه ثعالبى كلامى طريف است كه حق اين مقام حكايت اوست مىگويد ابو حفص فقيه از أبو احمد كاتب پرسيد: چرا خاتم را در يمين كردى؟ ابو حاتم گفت: در اين چهار فايده است،
- يكى اينكه سنت ماثوره از نبى صلّى الله عليه و آله از طرق متعدده و وجوه مختلفه اين است كه او تختم به يمين مىكرد و همچنين خلفاء راشدين بعد از او تا اينكه واقعه صفين و حكمين پيش آمد و عمرو عاص خطبه كرد كه: الا انّى خلعت الخلافة من علىّ كخلع خاتمى هذا من يمينى و جعلتها في معوية كما جعلت هذا فى يسارى فبقيت سنة عمرو بين العامة إلى يومنا هذا [1].
- فائده دويم: در كتاب خداست كه مىفرمايد:لا يكلّف اللّه نفسا الا وسعها 2: 286«».و معلوم است كه يمين اقوى از يسار است و واجب آن است كه كلفت حمل اشيا را در عهده اقوى قرار دهند نه اضعف.
- سوم اينكه از قياس است چه نهى از استنجاء به يمين صحيح است و ادب در استنجاء به يسار است و نقش خاتمى از اسم خداى تعالى خالى نيست. پس واجب افتاد كه وى را تنزيه از جاى پليدى كند.
- چهارم اينكه خاتم زينت است و اسم او به فارسى انگشت آراى است و يمين اولى است به تشريف از يسار. تا اينجا بود كلام أبو احمد در اسكات أبو حفص فقيه كه در تيميه حكايت شده بود.
- و راغب اصفهانى در كتاب محاضرات مىگويد: كان خاتمه صلّى اللّه عليه و سلم حلقة فضة و عليه فص عقيق و كان يتختّم به في يمينه و سبب اتخاذه انه كتب إلى ملك الروم فقيل انه لا يقبل كتابا الا مختوما قال و اول من تختم في يساره معاويه و قيل شعر:
- شفاءالصدور ص : 308
- «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»