کتاب  شفاءالصدور ص : 305 بلى در اين مقام كلامى است كه بعضى بر مشرب حكمت و فلسفه تلفيق مى‏كنند و خلاصه او آنكه مقام نبوت خاتمه مقام

سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/        

نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 

وبلاگ صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 

«بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»

«اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ»

  1. کتاب  شفاءالصدور ص : 305
  2. بلى در اين مقام كلامى است كه بعضى بر مشرب حكمت و فلسفه تلفيق مى‏كنند و خلاصه او آنكه مقام نبوت خاتمه مقام عقول است و در مرتبه عقل ما بالقوه عين ما بالفعل است و كمال مترقبى ندارند و عقل هر چه بايد داشته باشد دارد و در آن مقام فقد و نيستى نيست جز همان امكان ذاتى و قيام صدورى به مبدء وهاب و حديث:اوّل ما خلق اللّه العقل‏ واوّل ما خلق نورى.
  3. شاهد اين دعوى است بلى فرقى كه هست آن است كه عقل نزولى از اول واجد كمالات است و عقل صعودى چون در جميع مراتب بايد سير كند و قطع دو دوره هر دو قوس وجود را نمايد بالاخره بآن درجه مى‏رسد.
  4. و جواب اين شبهه آن است كه برهان قائم شده بر امتناع انفكاك هيولى از صورت پس عقل صعودى به جهت هيولانيتى كه دارد قوّه آن غير متناهى خواهد بود و از درجه عقل نزولى هم عبور خواهد كرد قال شاعرهم: احمد ار بكشايد آن پر جليل                   تا ابد مدهوش ماند جبرئيل‏و كريمه:خلق الانسان ضعيفا 4: 28«»،تواند بود كه اشاره به اين ضعف كه عبارت از عدم تحقق به مرتبه خاصه و استعداد قبول كمالات غير متناهيه است باشد كه سر از گريبان قوت در مى‏آورد
  5. بالجمله بسط اين جواب خارج از وظيفه اين مختصر است و آنان كه بصيرتى درين علوم دارند آگاهند كه لباب حل اشكال در اين دو سطر وديعه گذاشته شده بر مشرب اين قوم راهى براى اشكال باقى نماند و پاره ببرخى از احاديث متمسك شده‏اند كه آن هم وجهى ندارد مثل فقره زيارت جامعه‏ و جعل صلوات نا عليكم... الخ. [1]

__________________________________________________

  1. [1]و جعل صلوات نا عليكم و ما خصّنا به من ولايتكم طيبا لخلقنا و طهارة لانفسنا و تزكية لنا و كفّارة لذنوبنا...

كه منظور از آن بطور خلاصه اين است كه از صلوات  بر شما صلوات  فرستنده بهره مى‏برد.

  1. و اين استدلال بر طريقه أبو حنيفه كه قائل به مفهوم لقب است مستقيم است و الا ازمشهورات است كه عوام هم مى‏گويند اثبات شيى نفى ما عدا نمى‏كند، چه اشتمال صلوات  بر اين خواص و آثار موجب عدم رجوع نفع او بديگران نيست.
  2. بلى در اين مقام سخن ديگرى هست كه عارف محقق ملا عبد الرزاق كاشى در تفسير حقايق التأويل اشاره به او كرده و محصل او با تحرير آنكه حقيقت صلوات امداد و تاييد و افاضه كمالات است پس مصلى حقيقة خداى تعالى است گاه در مقام جمع و بلا واسطه و گاه در مقام تفصيل و مع الواسطه كه فعل عباد است و حقيقت صلوات  مؤمنين همين است چه او عبارت است از قبول هدايت و انتقاش لوح وجود به نقش محبت او
  3. و اين نوعى است از امداد آن جناب در غرض تكميل و مقصد تعميم فيض خدا چه اگر قبول ماده نبودى اثر فاعليت فاعل بظهور نرسيدى چنانچه گفته‏اند: وجود من به تو است و ظهور تو از من            فلست تظهر لولاى لم اكن لولاك [1]
  4. و در حديث قدسى است كه اگر خلق همه اطاعت مى‏كردند خلقى ديگر مى‏آفريدم كه معصيت كنند تا عفو و فضل من معلوم شود و همچنين تسليم مومنين دفع آفت نقص تكميل او است باظهار جلال عموم دعوت و قوت فاعليت او در مقام هدايت و به اين وجه از بيان ممكن است جمع بين هر دو قول شود چه نفع صلوات ، اوّلا و بالذات راجع بمصلى است و به اعتبار اظهار اقتدار و تكميل غرض بعثت و تحصيل مقصد هدايت راجع به مصلى عليه و موجب رفع درجه و علوشان و ظهور كلمه اوست چنانچه فرمود: فإنّى أباهي بكم الامم و لو بالسقط. بالجمله آنچه نظر اين قاصر فعلا مؤدى به اوست اين است كه از جانب طرفين تقرير كردم و بيش از اين تفصيل شايسته مقام نيست.
  5. فائدة: ضم آل رسول صلّى اللّه عليه و آله در صلوات  موافق اخبار كثيره متواتره مرويه از طرق فريقين است از آن جمله در اكثر اصول معتمده اهل سنت نقل شده كه از حضرت رسالت صلّى الله عليه و آله و سلم پرسيدند كه چگونه بر تو صلوات  فرستيم فرمود: بگوئيد:
  6. : اللّهم صلّ على محمّد و على آل محمّد كما صلّيت على إبراهيم و على آل إبراهيم و بارك على محمّد و على آل محمّد كما باركت على إبراهيم و على آل إبراهيم انّك حميد مجيد.
    1. __________________________________________________
  7. [1] اگر من نبودم تو آشكار نمى‏شدى و اگر تو نبودى من وجود نداشتم‏

 

  1. و خصوص اين صلوات  در تشهد نماز بنابر يك قول شافعى واجب است و بر قول ديگر او مستحب است چنانچه در تقريب ابى شجاع و شرح ابى قاسم و حواشى او مذكور است كه هر دو از علماء شافعيه‏اند و عمل شافعيه غالبا بر آن نسخه است باضافه سيدنا در محمد و إبراهيم در مواضع اربعه و اين شعر معروف شافعى كه در كثيرى از كتب جماعت مذكور است و در السنه ايشان مشهور مى‏گويد: يا آل بيت رسول اللّه حبّكم            فرض من اللّه في القران انزله‏
    1. يكفيكم من عظيم الفخر انّكم            من لم يصل عليكم لا صلوة له [1]
  2. شاهد وجوب است ولى حمل بر نفى كمال كرده‏اند نه بر نفى حقيقت چنانچه در نور الابصار شبلنجى معاصر است و در ينابيع المودة از صواعق و جواهر العقدين روايت كرده كه پيغمبر فرمود: لا تصلّوا علىّ الصلوة البتراء قالوا و ما الصّلوة البتراء يا رسول اللّه. قآل تقولون: اللّهم صلّ على محمّد و تسكتون بل قولوا اللّهم صلّ على محمّد و على آل محمّد [2].
  3. با وجود اين اهل سنت ملتزم‏اند در ذكر حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و سلّم مى‏نويسند و اسم مبارك آل را از صلوات  حذف مى‏نمايند تا عناد فطرى و انحراف جبلى را بنمايانند و اعراض از ركوب سفينه نجات و دخول سلامت خانه نوح را از خود معلوم كنند و همچنين در موارد ذكر اسامى اهل بيت ملتزمند به ترك ذكر صلوات و سلام با اين كه خداى آنها را در اين شرف شريك نبوت كرده و از طرق معتمده آنها جواز تصليه و تسليم بر عترت اطهار معلوم مى‏شود
  4. علاوه بر اين كه صريح آيه:هو الذي يصلّى عليكم 33: 43«»و كريمه ‏و صلّ عليهم انّ صلوتك سكن لهم 9: 103«» و بشارت‏أولئك عليهم صلوات  من ربّهم و رحمة 2: 157«».دالّند بر جواز صلوات  بر عموم اهل ايمان و از عمل صحابه هم نقل شده كه صلوات  بر آل مى‏فرستادند. __________________________________________________
  5. [1] اى خاندان پيغمبر خدا محبت شما از طرف خدا واجب شده و در قرآن آن را نازل كرده از عظمت افتخار شما همين بس كه هر كه بر شما صلوات  نفرستد نماز او را نيست (نمازش صحيح نيست)

[2] بر من صلوات  بى‏دنباله نفرستيد گفتند: صلوات  بى‏دنباله چيست؟ فرمود: مى‏گوئيد: اللهمّ صل على محمد و ساكت مى‏شويد بلكه بگوئيد اللّهم صل على محمد و آل محمد

  1. در ينابيع المودة از أبو نعيم حافظ و جماعت مفسرين روايت كرده كه سند به مجاهد و ابى صالح رساندند و اين دو از ابن عباس روايت مى‏كنند كه آل ياسين در كريمه سلام على آل ياسين، آل محمداند و ياسين اسمى از اسماء آن حضرت است با اين همه از گفتن: سلام الله عليه يا صلّى الله عليه، مضايقه دارند و علت او را در كشاف اشاره مى‏نمايد بعد از اينكه مى‏گويد قياس جواز صلوات  بر غير نبى است بدليل آيه زكوة و هو الّذى... [1] الخ
  2. وقول رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله‏ اللهم صلّ على آل ابى اوفى‏ تفصيل مى‏دهد بين ذكر تبعى كه جايز است و ذكر بالاستقلال كه مكروه است به جهت اينكه شعار ذكر نبى شده و موجب اتهام بر رافضى بودن است و پيغمبر فرموده:من كان يؤمن بالله و اليوم الاخر فلا يقفنّ. مواقف التهم.( هر كه به خدا و روز بازپسين ايمان دارد، دست از كار نكشد. موقعیت ها مهم است)
  3. و از ابن القيم در فتح البارى نقل شده كه: المختار ان يصلّى على الانبياء و الملائكة و ازواج النبى و اله و ذريته و اهل الطاعة على سبيل الاجماع و يكره في غير الانبياء لشخص مفرد بحيث يصير شعارا لا سيّما اذا ترك في حق مثله او افضل منه كما يفعله الرافضه. الى اخر كلامه [2].
  4. عجيبتر آن است كه در اصول صحيحه ‏اللّهم صلّ على آل ابى اوفى و اللّهم صلّ على آل سعد بن عباده
  5. از پيغمبر صلّى الله عليه و آله نقل كردند. و در فتح البارى است كه صلوات  بر غير انبياء بر مذهب حسن بصرى و مجاهد و اسحق و أبو ثور و داود طبرى جائز است
  6. و از منهاج السنه ابن تيميه خذله الله نقل شده: ابو حنيفه مذهبه انه يجوز الصلوة على غير النبى كابى بكر و عمر و عثمان و على و هو اختيار اكثر اصحابه كالقاضى ابى يعلى و ابن عقيل و ابى محمّد عبد القادر الجيلى

__________________________________________________

  1. [1] مخفى نماند كه آيه مزبور يعنى آيه 43 سوره احزاب اگر چه دليل بر جواز صلوات  بر غير پيغمبر است و زمخشرى هم به آن استفاده كرده ولى آيه زكوة نيست و آيه زكوة به آن هم استفاده كرده آيه 103 سوره توبه است كه ميفرمايد:خذ من اموالهم صدقة تطهّرهم و تزكّيهم و صل عليهم...و اين سهو از ناحيه مصنف محترم است، زمخشرى در ذيل آيه 56 سوره احزاب‏صلوا عليه و سلموا تسليما،گفته... القياس جواز الصلوات  على كل مؤمن لقوله تعالى‏هو الذي يصلّى عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمات إلى النورو قوله تعالى‏و صل عليهم ان صلوات ك سكن لهم..
  2. [2] فتواى من اين است كه جايز است صلوات  بر پيامبر و همسران پيامبر و خاندانش و اهل طاعت خدا اجمالا و كراهت دارد در غير پيامبران بر يك نفر تنها بطريقى كه شعار شود مخصوصا صلوات  در حق همانند او و يا افضل از او شده باشد چنانكه رافضى‏ها مى‏كنند.
  3. پس با اتفاق اين جماعت منع زمحشرى و ابن قيم چه وجه دارد. حاصل سخن بى‏پرده و سرباز اين است كه چون شيعه چنين مى‏كنند با اينكه كتاب و سنت و عقل و اجماع شاهد جواز و رجحان است بايد ترك كرد اگر چنين است كه التزام طايفه به احسان باهل بيت و تجليل اين‏ها موجب التزام ترك او شود پس خوب است جميع فرائض و سنن را به همين جهت اجتناب نمايند،
  4. و محمد محبى شامى كه از فضلاى اين طايفه است در تاريخ خلاصة الاثر تصريح به اين عناد و تعصب كرده و پرده از روى كار برداشته در ذيل شعرى كه از عبد الرحيم بن تاج الدين دمشقى در ترجمه او نقل مى‏كند و هو هذا:
    1. انّ الفتى العالم مع علمه            تراه محروما من العالم‏       مثل اليد اليمنى لفضل بها            قد منعت من زينة الخاتم [1]
  5. مى‏گويد تختم به يسار در واقعه تحكيم حادث شد گاهى كه عمرو بن عاص خطبه خواند و گفت من خلافت را از على خلع كردم چنانچه خاتم خود را از دست راستم خلع كردم و قرار خلافت را در معاويه دادم چنانچه گذاشتم خاتم را در دست چپ خودم پس سنت عمرو در عموم مردم باقى ماند،
  6. ولى پيغمبر خلفاى راشدين تختم بيمين مى‏كردند و فقهاى ما از آن جمله بيرجندى در كتاب كشف گفته تختم به يسار بايد كرد، و گفته شده كه بيمين لكن آن شعار روافض است و واجب است از آن احتراز كردن
  7. و علاء حصكفى در شرح ملتقى الابحر گفته لا شعور لنا بهذا الشعار في هذه الامصار فنتبع اثر المختار. چه در حديث آمده:و اجعلها في يمينك.
  8. يعنى: انگشتر را در دست راست كن بعد از اين باستطراد شعرى از أبو عامر جرجانى نقل مى‏كند كه گفته:

تختم في اليسار فليس يلقى            طرازا لكم الا في اليسار

و ما نقصوا اليمين به و لكن            لباس الزين اولى بالصغار

لذاك ترى الاباهم عاطلات            و هن على الاكف من الكبار [2]

__________________________________________________

  1. [1] همانا جوان دانشمند را با دانشى كه دارد از همه (نعمت‏هاى) جهان محروم مى‏بينى مانند دست راست با فضيلتى كه دارد از زينت انگشتر بازداشته شده‏

[2] انگشترى را به دست چپ كن كه براى شما جز با در دست چپ كردن انگشترى‏

آنگاه مى‏گويد و قد عرفت الحديث فكل هذا غفلة منه.

  1. و در تيميه ثعالبى كلامى طريف است كه حق اين مقام حكايت اوست مى‏گويد ابو حفص فقيه از أبو احمد كاتب پرسيد: چرا خاتم را در يمين كردى؟ ابو حاتم گفت: در اين چهار فايده است،
  2. يكى اينكه سنت ماثوره از نبى صلّى الله عليه و آله از طرق متعدده و وجوه مختلفه اين است كه او تختم به يمين مى‏كرد و همچنين خلفاء راشدين بعد از او تا اينكه واقعه صفين و حكمين پيش آمد و عمرو عاص خطبه كرد كه: الا انّى خلعت الخلافة من علىّ كخلع خاتمى هذا من يمينى و جعلتها في معوية كما جعلت هذا فى يسارى فبقيت سنة عمرو بين العامة إلى يومنا هذا [1].
  3. فائده دويم: در كتاب خداست كه مى‏فرمايد:لا يكلّف اللّه نفسا الا وسعها 2: 286«».و معلوم است كه يمين اقوى از يسار است و واجب آن است كه كلفت حمل اشيا را در عهده اقوى قرار دهند نه اضعف.
  4. سوم اينكه از قياس است چه نهى از استنجاء به يمين صحيح است و ادب در استنجاء به يسار است و نقش خاتمى از اسم خداى تعالى خالى نيست. پس واجب افتاد كه وى را تنزيه از جاى پليدى كند.
  5. چهارم اينكه خاتم زينت است و اسم او به فارسى انگشت آراى است و يمين اولى است به تشريف از يسار. تا اينجا بود كلام أبو احمد در اسكات أبو حفص فقيه كه در تيميه حكايت شده بود.
  6. و راغب اصفهانى در كتاب محاضرات مى‏گويد: كان خاتمه صلّى اللّه عليه و سلم حلقة فضة و عليه فص عقيق و كان يتختّم به في يمينه و سبب اتخاذه انه كتب إلى ملك الروم فقيل انه لا يقبل كتابا الا مختوما قال و اول من تختم في يساره معاويه و قيل شعر:
  7.  شفاءالصدور ص :  308
  8. «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ»

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید