/ پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
- نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
- وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
- «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- کتاب شفاءالصدور شرح زیارت عاشورا - میرزا تهرانی – ص : 315
- اللّهمّ اجعلنى عندك وجيها بالحسين عليه السّلام في الدّنيا و الاخرة.
- ج بار الها بگردان مرا نزد خودت عزيز و محترم بواسطه حسين عليه السّلام در دنيا و آخرت.......باقی ازگذنیه قبل
- بلى علم بىعمل مقصود نيست مگر در جائى كه علم و عمل يكى باشند چنانچه در مرحله اول تقوى كه ايمان باشد مطلوب همان علم است يعنى اعتقاد قلبى و تحقق واقعى باذعان بصفات ربوبيت و انبيا و ائمه و كتب و ملائكه و حشر و نشر كه مبدء ومعاد عبارت از آنهاست حاصل سخن اينكه شخص زائر در اين زيارت از خداى تعالى طلب مىكند كه بواسطه اعتصام به عروة الوثقاى محبت حسين و تمسك به آن حبل متين به مدارج علم و عمل صعود كند تا در دنيا مرضى خداى عز و جل شود و در آخرت به مقام قرب و درجه اوليا برسد.اللهم اجعلنى عندك وجيها بالحسين عليه السّلام في الدّنيا و الاخرة بجاه محمّد و عترته الطّاهرة.
- يا ابا عبد اللّه انّى اتقرب إلى اللّه و إلى رسوله...
- و إلى امير المؤمنين و إلى الحسن و اليك بموالاتك و بالبراءة ممّن قاتلك و نصب لك الحرب و بالبراءة ممّن اسّس اساس الظّلم و الجور عليكم و أبرأ إلى اللّه و إلى رسوله ممّن اسّس اساس ذلك و بنى عليه بنيانه و جرى في ظلمه و جوره عليكم و على اشياعكم.
- ج اى أبو عبد الله همانا من تقرب مىجويم به سوى خدا و به سوى پيغمبر و به سوى امير المؤمنين و به سوى امام حسن و به سوى تو بدوستى تو و به بيزارى از هر كه با تو مقاتله كرد و جنگ را براى تو برپا كرد و به بيزارى جستن از هر كه تأسيس اساس ظلم و جور بر شما اهل بيت كرده و بيزارى مىجويم از هر كه اساس ظلم را گذاشته و بنيان بنا كرده بر او و دست باز نكشيده از جور و ظلم بر شما و بر شيعيان شما.
- تقرب تفعل از قرب است و صيغه تفعل در اين باب تواند بود كه براى طلب باشد و شايد براى مبالغه باشد و اول اظهر است و عبارت قاموس كه گفته: تقرب به إلى اللّه تقربا و تقرّابا يعنى كتملاق اى طلب القربة و الوسيلة به عنده شاهد اوست اگر چه في نفسه حجت نيست چه دعوى سماع از واضع در اين موضع بغايت بعيد است و استعمال بر هر دو وجه ممكن الانطباق است و ظاهر عبارت مذكوره اين است كه باء بعد از تقرب باء سببيت باشد و در فقره زيارت بعيدا محتمل است كه باء ملابست باشد و مراد آن باشد كه با ولايت و برائت طلب قربت مىكنم يا نيك قريب در حضرت شما مىشوم و شك نيست در امثال اين مقام مراد قرب معنوى است نه قرب مكانى و حصول او بملازمت طاعات و مجانبت معاصى و تخلق به اخلاق الله است تا از صورت ايمان گذشته به حقيقت ايمان متحقق شوند: فانّ لكل حق حقيقه و على كل صواب نورا.
- موالات: به معنى محبت و ولايت است و وجه دلالت ولايت كه در حقيقت به معنى قرب است بر مودت سابقا مشروح شد و باب مفاعله در اين مقام مصوغ براى تقويت معنى مجرد است چه ظاهر اين است كه اختلاف صيغه و زيادت حروف در لغت بىنكته نباشد اگر چند علماء غالبا به اين معنى در باب مفاعله تصريح نكردهاند ولى كليه قانون لغات و خصوصيات كلمات مهره فن و اساطين صناعت در دست است و آنها مقوى اين خيال و مقرب اين احتمالاند.
- اين همه بر فرض آن است كه ولى در لغت به معنى احب استعمال شده باشد ولى بعضى نفى كردهاند و بنا بر اين استعمال موالات و تولى در محبت به ملاحظه ملازمه تأكد قربى است كه مدلول صيغه است با محبت و علهذا ولى ماخوذ از موالاة است مثل بديع از ابداع و اين كلام في الجمله جاى مناقشه و تأمل دارد، اگر چه متبع در هر حال استعمال است. و الله العالم.
- نصب در اصل لغت به معنى بر پاى داشتن چيزى است و اكثر معانى اين لفظ از قبيل نصب نحوى و نصب به معنى غناى مخصوص، و نصيب به معنى سهم و نصاب به معنى حد و نصب به معنى معبود باطل راجع به اين استعمال است و از وجوه اوست اينكه مىگويند نصب له العداوة يا نصب له الحرب يا ناصبه العداوة و از فروع اين استعمال اخير است نصب به معنى عداوت امير المؤمنين عليه السّلام نه اينكه معنى لغوى اصلى باشد، چه معقول نيست كه اضافه به مضاف جزئى حقيقى متأخر الوجود بسنين متطاوله از زمان وضع ملحوظ واضع باشد و لفظى براى او وضع كند با اينكه نصب به معنى عداوت به هيچوجه نيست
- بلكه استعمالى است به حذف متعلق كه عداوت باشد و به كثرت استعمال ظهورى يافته و مراد بعض لغويين كه گفتهاند مجاز است، اين است كه ما تحقيق كرديم و از اين جا معلوم مىشود كه آنچه صاحب حدايق تخيل كرده كه نصب در لغت حقيقت در تدين به بغض امير المؤمنين است باستناد بظاهر عبارت قاموس كه گفته النواصب و الناصبية و أهل المتدينون ببغضة على وجهى ندارد. چه وظيفه لغوى جز بيان مورد استعمال نيست و استعمال اعم از حقيقت است و دانستى كه احتمال حقيقت بودن در اين مقام متمشى نيست، علاوه بر اينكه نفس عبارت قاموس منادى به خلاف دعواى اوست چه بعد از عبارت مذكوره گفته: لانهم نصبوا له اى عادوه چه صريح اين كلام اين است كه استعمال از باب اطلاق كلى بر فرد است نه از جهت اخذ خصوصيت در مفهوم لفظ و تفسير نصب به معاداة به جهت افاده حاصل معنى است و تقريب دلالت آن است كه ما بيان كرديم
- و از همين جا معلوم مىشود كه آنكه به مجاز ملتزم شده از جهت آن است كه اطلاق كلى را بر فرد مجاز دانسته و غفلت از تحقيق متأخرين اصوليين كرده كه حقيقت است ولى حقيقت بودن به اين وجه فايده به حال صاحب حدائق ندارد چه غرض او اخذ خصوصيت مبغوض است. در مفهوم حقيقى لفظ و حال او ظاهر شد.
- جرى به معنى روان شدن است و از راغب حكايت شده كه الجري المر السريع و اصله فى الماء و نحوه و گاه كنايه از استمرار شود به جهت آنكه فعلى كه منقطع شود جريان ندارد و استعمال او در جرى فرس و جرى سفينه و ساير مواضع استعمال بر سبيل تشبيه است يا توسع و كنيز را كه جاريه مىگويند هم به جهت اين است كه جارى در خدمت است.
- در مصباح مىگويد: الجارية السفينة سميت بذلك لجريانها في البحر و منه قيل للامة جاريه على التشبيه لجريانها مستسخرة في اشغال مواليها و الاصل فيها الشابة لخفتها ثم توسّعوا فيها حتى سمّوا كلّ امة جارية و ان كانت عجوزا لا تقدر على السّعى تسمية بما كانت عليه و محكى از محيط اين است كه انما سمّيت جارية لانها تجرى في الحوائج.
- و در اساس گفته و سميت الجارية لانها تستجرى في الخدمة و محكى از مهذب و قانون اللغة نيز اين است و در بعض كتب لغت تعبير شده از جاريه به قينه به قاف و ياء مثناة تحتيه و نون كه مؤنث قين است و به معنى امه است چنانچه قين به معنى عبد است و صاحب قاموس را در اين كلمه غفلتى سخت عجيب و تصحيفى طرفه بديع دست داده چه او را فتيه خوانده كه مؤنث فتى است و چون ديده كه اين اطلاق صحيح نيست به جهت شمول جمل و فرس و امثال آنها از قبل خود لفظ من النساء را ملحق كرده و گفته: الجارية الفتية من النّساء يعنى جوان از زنان و در هيچ يك از كتب لغت نه ديده شده و نه شنيده كه جاريه به معنى زن جوان باشد و هذا عجيب جدّا و ان كان منه غير عجيب فانّ له في ذلك اليد الطولى و المرتبة الاولى.
- بالجمله مراد از فقره زيارت و جرى في ظلمه و جوره عليكم آن است كه مستمر شد در طريقه ظلم و جور بر شما و عليكم متعلق است به ظلم و جور و در بعض نسخ حكايت شده كه جرى ظلمه و جوره است به حذف في و بنا بر اين مراد از جريان از قبيل وقوع و تعلق است و تعبير اول ابلغ است، چه اعتبار معنى ثانى در او شده كه نسبت جريان بذات باشد نه به حدث و اين معنى متوقف بر مزيت اعتبار و مزيد لطيفه تصرفى است كه موجب حركت ذهن و انتقال جديدى مىشود كه در نفس اوقع و در قلب احلى مىشود و غالبا حسن تعبير منوط به اوست، چنانچه ارباب قرائح لطيفه و اذهان دقيقه كه تعاطى لطايف بيان و بدايع كلام كردهاند به اوّل وهله تنبه مىشوند و آن را كه اين ذوق نيست از طول بيان و كثرت تطويل فائده نمىبرد و من لم يستضيء به مصباح لم يستضى باصباح. [1]
- فائدة استطرادية
- با جماعات مستفيضه بلكه اجماع محقق و اخبار متكثره معتبره منجبره بعمل اصحاب كفر نواصب ثابت شده ولى در تحقيق موضوع و تعيين مفهوم ناصب اختلافى است بين اخبار باب و عبارات اصحاب چه در پاره از روايات آمده:الناصب لاهل بيتى حربا و در بعض اخبار در تفسير او وارد شده هو من نصب العداوة لاهل بيت محمد و در ديگرىمن دان بمعاداتهم
و در جائى من نصب العداوة لعلىّ عليه السّلام و در خبر ديگرمن اعلن بالعداوة. و در روايت ديگرمن نصب العداوة لشيعتهم و در طريق ديگر من قدم الجبت و الطاغوت
- چنانچه بعض فقهاء معاصرين استقصاء كردهاند و اين اخبار غالبا راجع بيك معنى هستند كه همان تدين به بغض اهل بيت باشد چنانچه در عبارت قاموس نيز بود اگر چه اختصاص بامير المؤمنين داشت. مثل بعض اخبار به جهت اينكه اجلاى افراد اهل بيت عليهم السّلام بلكه سيد ايشان او بود و اظهار و اعلان و نصب عداوت همه از لوازم او است و كاشف اعتبار شده و نصب حرب يكى از افراد او است و نصب شيعيان ايشان از جهت مشايعت و متابعت ايشان راجع بنصب ايشان است چه در علوم ما فوق الطبيعة مقرر شده كه حكم بر محيث راجع به حيثيت است به جهت وجوب رجوع ما بالعرض بما بالذات
- و مراد از تقديم جبت و طاغوت تواند بود كه تقديمى باشد بر وجه نفى استحقاق على عليه السّلام براى محبت، چنانچه از ملاحظه رساله جاحظ در تقديم اسلام أبوبكر بر امير المؤمنين معلوم مىشود كه در ضمن تقديم ابوبكر نفى فضيلت امير عليه السّلام مىكند و مراد به تدين اظهار بودن او از دين است نه اعتقاد واقعى تا كفر جحود كه اشد انواع كفر است. داخل شود
- و حديث جناده از امام حسن عليه السّلام كه بسيد الشهداء عليه السّلام فرموده در وصف لشگر يزيدكلهم يتقرب إلى اللّه [2] اشاره به اين معنى است و الا تقرب حقيقى با ظهور بينات و قيام حجج و قرب عهد ايشان بامير المؤمنين عليه السّلام و رسول خدا از جميع معقول نيست اگر درباره بعض تصور شود پس معاويه و عمرو عاص و منصور و هارون و اشباه ايشان كه علم تفصيلى به فضائل امير المؤمنين داشتند و اظهار عداوت آن جناب مىكردند از اعظم نواصبند.
__________________________________________________
- [1] كسى كه از نور چراغ بهره نگيرد، روشنى روز نيز برايش كارساز نيست
[2] همه قصد تقرب به خدا (در سپاه يزيد) فراهم آمدهاند.
- بالجمله بعد از تامل مؤداى مجموع اخبار معلوم شد و همچنين است كلمات اصحاب كه ارجاع آنها به معنى وحدانى بر اين وجه غالبا امكان دارد و دليلى بر كفر غير اين طايفه از مطلق اهل خلاف به معنى وجوب ترتيب آثار كفر به حسب ظاهر تا به حال ديده نشده چه اجماع بالضروره مفقود است و اخبار مخصوصند بنواصب و معنى او معلوم شد و دعوى نصب كليه اهل خلاف به مقتضاى روايت معلى بن خنيس: ليس الناصب من نصب لنا اهل البيت لانك لا تجد احدا يقول انى ابغض محمّدا و ال محمّد و لكن النّاصب من نصب لكم و هو يعلم انكم تتولّون و تتبرءون من اعدائنا [1].
- نيز وجهى ندارد چه بعد از غض بصر از ضعف طريق خبر مقتضاى تامل او آن است كه كسى مجاهره و مبارزه بعداوت پيغمبر و آل نتواند كرد بلكه اعلان بعداوت شيعه ايشان مىكند تا بالاخره راجع به ايشان شود و البته اين گروه نواصباند ولى كلام در صغرى است چه غالبا عوام عامه با خاصه اين عداوت ندارند بلكه عداوت ايشان به جهت برائت از صحابه است كه بگمان ايشان اعداء آل محمد نيستند، لهذا خود لعن اعداء آل محمد را ملتزمند و نزاع صغروى با ما دارند، اگر چه ما بعون اللّه تعالى اثبات مقدمه ممنوعه را از كتب خود ايشان كردهايم. ولى الزام ما دخلى به اعتقاد فعلى ايشان ندارد و اگر فرضا عداوتي كامن داشته باشند چون كاشف ندارد و ما نمىتوانيم معامله كفر با ايشان بكنيم بلكه مناط اعلان و اظهار است
- چنانچه در اخبار او را كاشف از تدين واقعى اعتبار كردهاند به شرحى كه اشاره به او شد و اخبار وارده در كفر مطلق اهل خلاف چون معارض هستند به اخبار وارده در معامله اسلام با ايشان از طهارت و جو از معاشرت و مواكلت و حل مناكحت و مصاهرت و اكل ذبائح ايشان و اخبار متظافره بلكه متواتره وارده در فرق بين اسلام و ايمان مبثوثه __________________________________________________
- [1] ناصبى كسى نيست كه دشمنى با ما اهل بيت كند زيرا نمىيابى كسى را كه بگويد من از پيغمبر و از خاندان پيغمبر متنفّرم بلكه ناصبى كسى است كه با شما دشمنى كند در حالى كه ميداند شما ما را دوست داريد و از دشمنان ما بيزاريد.
- در مطاوى كتب اخبار سيما كتاب جليل القدر عظيم الشان كافى در باب معقود براى همين معنى با سيره قطعيه مستمره محققه كه مجال ترديد و تشكيك به هيچ وجه ندارد و منزّل مىشوند بر كفر باطنى چه مانعى ندارد احكام كفار به حسب اختلاف اقسام مختلف شود و اين معنى في الجمله بين فريقين مسلم است و طايفه از عبارات فقهاء در موارد خاصه مشعر به اين فرق هست و از عبارت شيخ در تهذيب و عبارت سيد در تنزيه الانبياء استشمام و استشعار اين معنى توان كرد و از جمله آنچه گفتيم ظاهر شد كه قول بكفر و وجوب اجتناب فعلى از مطلق اهل خلاف مسرحى در وادى تحقيق ندارد
- اگر چند صاحب حدائق قدس سره به اصرار بليغ متصدى اثبات او شده بطايفه از اخبار و كلمات فقهاء اخيار اعتضاد كرده كه اگر دليل بر خلاف مدعاى او نباشد لا اقل دلالت بر مقصود او ندارند يا قابل تاويلاند به توجيه قريبى و با اين همه طعنهاى بليغ و تعريضات اكيده بر متأخرين كرده بر وجه ى كه نه شايسته فضل اوست نه زيبنده مقام منيع ايشان و بسط كلام در اين مقام بر ذمت كتب مفصله است و در اين جا لمعه و لمحه از اين مسئله بيشتر مقصود نبود و الله الموفق.
- على الجمله از مجموع آنچه در اين فايده تحقيق و تقرير كرديم معلوم شد كه كفر محاربين سيد الشهداء عليه السّلام كه در فقره من نب لك الحرب اشاره به ايشان شده از مسلمات است بلكه اين معنى از ضروريات مذهب شيعه است و حاجت به استدلال ندارد چه علاوه بر اينكه اين محاربه اماره نصب است و او خود على التحقيق سببى است مستقل براى كفر اين طايفه، از خوارج هم هستند و از فئه باغيهاند
- و خروج بر امام و هتك احترام او و تصدى قتل و سفك دم مقدسش هر يك بالاستقلال براى كفر سببى است كه اين عناوين در محاربين سيد الشهداء عليه السّلام مجتمع است و حاجت نيست در اثبات كفر اين طايفه بلكه طايفه سابقه كه مطلق نواصب باشند كه ارجاع به مسئله انكار ضرورى كنند، چنانچه از بعض اساطين ظاهر مىشود چه مسئله كفر منكر ضرورى محل خلاف است كه ايا از جهت موضوعيت است يا به سبب كاشفيت و طايفه از كبراى محققين متأخرين
- مثل مقدس اردبيلى و فاضل هندى و جمال المحققين و محقق قمى و استاد اساتيد عصر در رسائل و غير ايشان قدس سرهم قائل به احتمال ثانى شدهاند، كما هو الاقوى و بنابر اين در صورت شبهه بايد حكم بكفر ايشان نكرد، و اين معنى در حق محاربين و خوارج مقطوع الفساد است و در حق نواصب خلاف ظاهر، پس اولى اينكه در اثبات كفر اين طوايف تعويل بر ادله خاصه كفر ايشان كنيم و ارجاع نكنيم مطلب را به مسئله كفر منكر ضرورى و متأمل متصفح [1]
- در اخبار اعتبار ولايت از اجزاء ايمان كه در اصول معتمده [2] و مأخذ وثيقه و كتب صحيحه اساطين علماء شيعه رضوان الله عليهم از قبيل جوامع سبع عظام [3] و جز آنها مجموع و متفرق است جازم است يا مشرف بر جزم كه ولايت نيز مثل توحيد و نبوت از اركان اصليه و عناصر اسطقسيه [4] ايمان است كه به فقه او حقيقت ايمان مفقود مىشود و احكام ايمان بر فاقد او به هيچ وجه مرتب نيست خواه از قصور باشد و خواه از تقصير چنانچه بالاتفاق بلكه به ضرورت اسلام حال توحيد و نبوت چنين است بلى فرقى كه هست اين است كه جماعتى از محققين و اهل نظر به قرائن صريحه عقليه شواهد صحيحه نقليه جازماند به اينكه قاصر را عقابى نيست و تحقق قصور هم در ظرف خارج و وعاء نفس الامر به مراجعه احوال اصناف بشر و ملاحظه اخلاق اخلاط زمر [5] و تأمل فرق قابليات و اختلاف استعدادات مردم از وحشى و متمدن و قروى [6] و بدوى و زنگى و رومى و رجال و نسوان به تفاوت مراتب وجود و تباين درجات نفوس امرى است محسوس و مطلبى است مشهود.
- و ليس يصح في الافهام شيى اذا احتجاج النّهار إلى دليل [7]و طعن بعض اخباريين بر بعض اساطين فرقه و رؤساى مذهب به اختيار عدم عقاب قاصر ناشى از قصور خود طاعن است و اين جمله كه نوشته شد بر سبيل استجرار و تطفل بود و محصّل غرض و حاصل مطلب اين است كه علماى اماميه رضى الله عنهم مطبقند بر كفر محاربين سيد الشهداء و جواز لعن و سب ايشان و اخبار عامه هم تصريحا و تلويحا بر اين مدعى شاهد است
- و اين بىبضاعت بعون خداوند جل ذكره به تفاريق در تضاعيف مباحث اين شرح شمه از اخبار فريقين وارده در اين معانى را ياد كرده و زياده بر اين در اين موضع تعرض او منافى شرط اختصار است. و الله الموفق و هو الهادى.
__________________________________________________
- [1] نگرش كوتاه و دزديده و زير چشمى
[2] تكيه كردن
[3] چنانچه در صفحه... گذشت عبارت است از كافى، من لا يحضره الفقيه، تهذيب، استبصار، علل الشرايع، عيون اخبار الرضا، خصال صدوق
[4] عنصر اصلى
[5] جمع زمره، گروه و جماعت
[6] منسوب به قريه: روستا و شهر
[7] در فهمها ديگر چيزى درست درنمىآيد، اگر روز نيازمند به دليل باشد. شفاءالصدور ص : 322
- «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»