- / پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
- نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
- وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
- «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- کتاب شفاءالصدور شرح زیارت عاشورا - میرزا تهرانی –ص : 323
- برئت إلى اللّه و إليكم منهم و اتقرب إلى اللّه...
- ثمّ إليكم بموالاتكم و موالاة وليّكم و بالبراءة من اعداءكم و النّاصبين لكم الحرب و بالبراءة من اشياعهم انّى سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم ولىّ لمن والاكم و عدوّ لمن عاداكم.
- ج بيزارى جستم به سوى خداى تعالى و به سوى شما از ايشان و تقرب مىجويم به سوى خدا آنگاه به سوى شما به موالات شما و موالات دوست شما و برائت از اعداى شما و آنانكه حرب بپا كنند براى شما و بيزارى از پيروان ايشان همانا من مسالمت مىكنم هر كه را با شما مسالمت كند و محاربت مىكنم هر كه را با شما محاربت كند.
- ش چون از اهم اصول دين اعتقاد بامامت اهل بيت عليهم السّلام است و قبل از اين گفتيم قوام اصل مذكور بدو ركن است يكى تولّى و ديگرى تبرّى چنانچه در طب ابدان صحت منوط است به تنقيه كه دفع اخلاط عفنه و مواد فاسده باشد و تقويت كه حفظ قواى اصليه و اعانت ارواح بر افاعيل خود باشد و در طب نفوس نيز كمال نفسانى مشروط است به تخليه كه ازاله ملكات رذيله و اخلاق رديه باشد و تحليه كه جلب ملكات عادله و اخلاق فاضله است
- پس طب ايمانى هم متوقف بر تحصيل اين دو ركن است، چه تبرى كه عبارت از برائت از اعداء اهل بيت است بازاء تنقيه و تخليه است و تولّى كه دوستدارى و ارادتمندى به اين خاندان بزرگوار است در مقابل تقويت و تحليه مذكور مىشود و غرض از اين زيارت چون اظهار مشايعت و متابعت واقعى از اهل بيت است و قوام او به اين دو ركن بود
- لهذا اين دو مطلب در اين زيارت شريفه با سآليب مختلفه و وجوه متعدده مذكور شد گاهى به اين اسلوب در ضمن لعن اعداء اظهار او شده بر سبيل استطراد و استتباع گويا چون ذكر مساوى آنها شد حالت اخلاق به هيجان آمد و شوق باطنى در ثوران [1] شد و به مقتضاى محبت جبلى با اين طايفه و عداوت فطرى: فطرة اللّه فطر النّاس«».با آن قبيله اظهار برائت و بيزارى از آنها كرد .__________________________________________________
- [1] برانگيخته شدن و به هيجان در آمدن
- و گاهى بعنوان خصوص سيد الشهداء تولى اولياى او و تبرى از اعداى آن جناب را سرمايه قربت و واسطه تقدم در پيشگاه جناب احديت جلّ مجده و حضرت رسالت و جناب ولايت مآب و سيده نساء و حضرت مجتبى عليهم السلام كه اقرب خلق خداىاند به سوى او و احب ناساند از براى سيد الشهداء قرار داده و اتقرب إلى اللّه و إلى رسوله تا آخر فقره سابقه را مىخواند
- و بعد از اينكه او را مايه تقرب و واسطه تقدم قرار داد تاكيدا للبراءة و تقوية للمطلوب. باز انشاء برائت فعليه مىكند و مىگويد:برئت إلى اللّه
- و گاهى خطاب را بعنوان عموم مىآورد و متوجه بجميع اهل البيت مىشود تقرب به خدا مىكند باظهار برائت از دشمنان ايشان و دوستى با خود ايشان و دوستان ايشان و مىگويد:و اتقرب الى اللّه و إليكم،
- و گاهى بعبارت ديگر بر سبيل فذلكه و خلاصهگويى مىگويد:انّى سلم لمن سالمكم تا آخر، يعنى حاصل سخن اين است كه هر كه با شما است من با اويم و هر كه بر شما است من بر اويم، آشنائى با جز شما ندارم و در دنيا و آخرت شما را دارم، فقط و شما مايه سعادت و وسيله نجات و قرب من هستيد.
- نگسلد رشته اميد گرانبارى جرم زمره را كه شما حبل متينيد همه سيزده تن ز شما چاشنى از يكتن يافت زان نمكدان حقيقت نميكنيد همه
- و اگر چه اخبار وارده در فضل اولياى آل محمد و مثالب اعداى ايشان بيش از آن است كه بتوان در محلى گنجاند يا در كتابى درج كرد ولى ما درين مقام بيك حديث وارد در اين باب محكى از تفسير ثعلبى مسند او مذكور در كتاب كشاف و تفسير كبير رازى مرسلا اكتفا مىكنم تا حجت بر خصم باشد و آن چنين است كه در كتاب ينابيع الموده از كتاب فصل الخطاب خواجه محمد پارساى بخارى نقشبندى كه از اجلّاى عرفا و محدثين علماى عاميه است روايت مىكند كه گفته است:
- روى الامام أبو اسحق الثعلبى في تفسيره عن الامام محمد بن اسلم الطوسى عن يعلى بن عبيد عن اسمعيل بن ابى خالد عن قيس بن ابى حازم عن جرير بن عبد اللّه قال قال رسول اللهمن مات على حب ال محمد مات شهيدا الا و من مات على حب آل محمد مات مغفورا له إلا و من مات على حب ال محمّد مات تائبا الا و من مات على حب آل محمد مات مؤمنا مستكمل الايمان الا و من مات على حب آل محمد بشره ملك الموت ثم منكر و نكير الا و من مات على حب ال محمّد يزف إلى الجنة كما تزف العروس إلى بيت زوجه ا الا و من مات على حب آل محمد فتح له في قبره بابان إلى الجنة الا و من مات على حب ال محمد جعل الله قبره مزار ملائكة الرحمة الا و من مات على حب ال محمد مات على السنة و الجماعة الا و من مات على بغض ال محمد جاء يوم القيمة مكتوب بين عينيه ايس من رحمة الله الا و من مات على بغض ال محمد مات كافرا الا و من مات على بغض ال محمد لم يشم رايحة الجنّة.
- ملخّص معنى خبر شريف اينكه هر كه بر محبّت ال محمّد بميرد شهيد و آمرزيده و با توبه و مومن كامل عيار در ايمان رفته است و ملك الموت و بعد از او منكر و نكير او را بشارت به بهشت دهند و او را بدان نازكى و ناز به بهشت برند كه عروس را به خانه داماد. و در قبر او دو در به بهشت باز شود و قبرش مزار ملائكه رحمت گردد و او در حال مرگ بر سنت پيغمبر و اجتماع كلمه در گذرد
- و هان هر كه بر دشمنى آل محمد در گذرد روز قيامت در آيد با حالتى كه در پيشانى او نوشتهاند كه اين مايوس است از رحمت خدا و كافر از دنيا رفته است و بوى بهشت را نمىيابد و از اين خبر شريف بر اهل انصاف معلوم مىشود كه موالاة اولياى آل محمد عليهم السّلام و معادات اعداى ايشان واجب است و الحمد للّه على وضوح الحجة و ظهور الكلمة و جريان الحق على لسان الاعداء.
- فاسئل اللّه الّذى اكرمنى بمعرفتكم و معرفة اولياءكم و رزقنى البراءة من أعدائكم ان يجعلنى معكم في الدّنيا و الاخرة.
- ج پس مسئلت مىكنم از خدائى كه مرا بشناخت شما و شناخت دوستان شما اكرام كرد و برائت از دشمنان شما را روزى من گردانيد اينكه با شما بگرداند مرا در دنيا و آخرت.
- ش معرفت ائمه عليهم السلام مراتبى دارد.
- اول احاطه به مقام ايشان است كما هو حقه و اين مرتبه در حيز افهام ما نيست. جمله ادراكات بر خرهاى لنگ او سوار باد پايان چون خدنگ
- و حديث شريف من عرفنا فقد عرف اللّه مىتواند اشاره به اين معنى باشد و حديث معروف كه شيخ صدوق عليه الرحمه روايت كرده كه پيغمبر فرمود: يا على ما عرف اللّه الا انا و أنت و لا عرفنى الا اللّه و أنت و لا عرفك الا اللّه و انا [1].
بنابر عموم ثبوت احكام امير المؤمنين براى ائمه عليهم السلام چنانچه در اخبار وارد شده شايد شاهد صدق اين مدعى باشد.
- مرتبه ثانيه اطلاع بر اسرار و سراير و وقوف بر بواطن و ضمائر ايشان است
- به حدى كه طاقت بشريه اقتضا كند اين هم مراتبى دارد و مقول به تشكيك است و اين درجه خصيصين شيعه و صديقين اولياست و از اخبار اهل بيت عليهم السلام معلوم مىشود
- كه سلمان فارسى و أبو حمزه ثمالى و يونس بن عبد الرحمن مولى آل يقطين و جماعتى ديگر هر يك به مرتبه از مراتب اين مقام رسيدهاند و مستفاد از مجموع اخبار آن است كه در صحابه افضل از سلمان نيست و اين حكم جارى در اهل بيت نيست چه او به تنزيل از ايشان شده و ايشان به تحقيق از اين طايفه هستند.
- مرتبه ثالثه اطلاع بر مراتب كمالات و مدارج مقامات عاليه ايشان است
- چنانچه از اخبار اهل بيت و آثار شريفه ايشان ظاهر مىشود از علم و حلم و تقوى و شجاعت و سماحت و احتياج جميع خلق در جميع امور به ايشان و وساطت ايشان در صدور جميع فيوض الهيه و مواهب ربانيه و اينكه امامت بر جميع ما في الوجود دارند و اين مقام علما و فقها و مؤمنين از حكماء و عرفا است
- و هر كس هر چه بيشتر از مشكوة انوار مقدسه ايشان اقتباس كرده و زيادتر از بحر محيط فضائلشان اعتراف [2] نموده در اين مرحله ثابتقدمتر و صاحب منزلهتر است.
- مرتبه رابعه اعتراف بامامت ايشان و دارائى كمالات است اجمالا
- و اين حظ عوام است و جميع مراتب از تشكيك و اختلاف به حسب اختلاف استعداد اصحاب آنها خالى نيست. لمؤلفه:
و اختلاف الهيوليات دليل لاختلاف الحظوظ و الأنصبءا [3] و مراتب ثلاثه بلكه اربعه در معرفت اولياى ايشان على حسب مراتبهم ايضا جارى است و معيت بر سه قسم است
- معيت قيوميه كه عبارت از احاطه بوجود شيى است به حيثيت كه انفكاك او از او مستحيل باشد به اين معنى كه اگر مقيم رفع علاقه اقامت از او كند نيست و نابود شود و اين معيت خداست با خلق و هو معكم اينما كنتم«». قال النظامى و نعم ما قال. زير نشين علمت كاينات ما به تو قايم چو تو قائم بذات
__________________________________________________
- [1] نشناخت خدا را جز من و تو و نشناخت مرا جز خدا و تو و نشناخت تورا جز خدا و من
[2] با كف دست آب برداشتن و نوشيدن
[3] اختلاف خميرهها دليل است بر اختلاف بهره.
- دوم معيت مصاحبت است كه عبارت از همراهى و انضمام دو شيى با يكديگر باشد بحسب جسمانيت چنانچه انسانى با انسانى جمع كنند يا خطى با خطى ضم نمايند
- سوم معيت روحانيه است كه عبارت از موافقت در اخلاق و اطوار و مشابهت در رفتار و كردار باشد و عموم اين معيت بسيار قليل الاتفاق است و آنچه مطلوب سائل است اين است كه خداى تعالى او را با اهل بيت پيغمبر به معيت روحانيه در دنيا و آخرت برساند و اين معنى به جز اين نمىشود كه نفس در مراتب كمالات ترقى كند و دفع رذائل از خود نمايد و زنگ شقاوت به صيقل علم و عمل از آئينه دل بزدايد تا به حسب مرتبه از ظلال مقدسه آن انوار متلالئه شود
- و آن وقت البته بدرجه معيت رسد قهرا پس روح اين معيت آن معيت اولى است و آن بى سنخيت البته صورت نگيرد و چون مقدمه اين كار ولايت آن ذوات قدسيه و انوار الهيه است به حقيقت ولايت و تمام متابعت بعد از اظهاران درجه مناسب شد كه خداى را به حق معرفت ياد كند كه خود كرامتى است بزرگ و وسيلهايست عظيم براى نيل اين مقام و صفت جماليهاى است كه ذكرش موجب تحريك سلسله اجابت است و از خداى اين مقام را مسئلت نمايد
- و به اين ملاحظه فاء تفريع را بعد از ذكر برائت و ولايت آورد و صفت اكرام به معرفت را براى خداى تعالى اثبات نمود تا موجب جلب امثال آن شرف و اعطاى اشباه آن كرامت باشد: و اللّه اعلم. شفاءالصدور ص : 326
«اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»