کتاب  شفاءالصدور شرح زیارت عاشورا - میرزا تهرانی – ص : 327  و ان يثبّت لي عندكم قدم صدق في الدّنيا و الاخرة ج و اينكه ثابت كند براى من نزد شما قدم راستى را در دنيا و آخرت.

/ پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/        

نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 

وبلاگ صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 

«بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»

«اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ»

کتاب  شفاءالصدور شرح زیارت عاشورا - میرزا تهرانی – ص : 327 

  1. و ان يثبّت لي عندكم قدم صدق في الدّنيا و الاخرة
  2. ج و اينكه ثابت كند براى من نزد شما قدم راستى را در دنيا و آخرت.
  3. ش قدم در كتب لغت به چند معنى استعمال شده يكى معنى پاى است كه اشهر معانى لغويه اوست ديگرى سابقه و فضل است چنانچه از واحدى در بسيط حكايت كرده‏اند و به اين بيت غيلان ذو الرمه استشهاد كرده است كه گفته است: و أنت امرؤ من اهل بيت ذوابة            لهم قدم معروفة و مفاخر [1]
  4. ديگر از احمد بن يحيى نقل شده كه القدم كل ما قدمت من خير يعنى هر چه پيش فرستند كه از قبيل خير باشد او را قدم گويند.
  5. ديگر از ابن انبارى نقل شده كه قدم عبارت از عملى است كه تقدم در او جويند و در او تأخير و ابطاء نشود و فخر رازى گفته است كه جهت استعمال قدم در اين معانى آن است كه سعى و سبق حاصل نشود مگر به قدم و چون او سبب وجود اوست او را قدم خوانند چنانچه نعمت را يد گويند و اين وجه  جارى نيست جز در معنى سابقه.
  6. اما دو معنى ديگر ماخوذ از تقدم است و مى‏توان گفت كه قدم به معنى پاى هم ماخوذ از اوست چه او ما به التقدم است و عبارت فخر رازى ماخوذ از كشاف است و او منحصر است در ارجاع همان معنى سابقه و اين اشكال ناشى از تصحيف و ابدال شده و در كريمه‏ و بشّر الّذينَ امَنُوا انّ لَهُمْ قدم صِدْق 10: 2«»مفسرين احتمالاتى داده‏اند يكى آنكه مراد اعمال صالحه باشد و اين راجع به معنى احمد بن يحيى است ديگر اينكه ثواب باشد ديگر اينكه شفاعت پيغمبر صلى الله عليه و آله باشد و در تفسير كبير نسبت اختيار اين وجه  را بابن انبارى داده و گفته استشهاد كرده به اين بيت: صل لذى العرش و اتخذ قدما            ينجيك يوم العثارات و الزلّل [2]
  7. و معلوم است كه اين شعر شاهد معنى اوست و دلالت بر اراده شفاعت بهيچ وجه  ندارد و شايد غلط از نسخه باشد اگر چه قدرى بعيد است و الله اعلم.
  8. و بعضى قدم را به مقام تفسير كرده‏اند و ظاهرا به علاقه اين است كه قيام به او واقع مى‏شود و در تفسير حقايق التاويل گاهى تفسير به سابقه عظيمه به حسب عنايت اولى و گاهى به مقام قرب حاصل از تخصص و تشريف ازلى به حسب اجتباء [2] ربانى شده و هر دو مناسب است با آنچه در اخبار اهل بيت عليهم السّلام وارد شده
  9. كه گاهى تفسير به شفاعت شده و گاهى به ولايت و گاهى بوجود مقدس نبوى و مرجع هر سه يك است چه مقصود از دارائى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله دارائى شفاعت اوست و حصول شفاعت بى‏اصول ولايت صورت پذير نيست ‏

__________________________________________________

  1. [1] و تو مردى هستى از خاندانى والا مقام كه آنها را سوابق فضيلت و افتخار است‏

[2] درود بفرست بر صاحب سرير (پيغمبر) و قدم برگير تا نجاتت دهد در روز لغزش و گرفتارى‏

[3] گزينش و انتخاب.

  1. و در اين فقره زيارت هيچيك از اين معانى مناسبتى ندارد مگر معنى ولايت كه آن‏هم به غايت بعيد است و بهترين وجوه به حسب عربيت در آيه كريمه و در فقره زيارت اين است كه لفظ قدم صدق استعاره باشد مثل يد الشمال و تثبيت ترشيح اين استعاره است و مراد اين باشد كه پاى راستى مرا ثابت كند در نزد شما كنايت از اينكه مرا بصدق ارادات و حق عقيدت در دنيا و آخرت با شما داشته باشد و آنى در هيچ نشاة مرا با شما كذب و خيانتى نباشد
  2. و از اين جا معلوم مى‏شود كه آنچه در كشاف و كلام اتباع او مثل رازى و بيضاوى و نيشابورى و غير ايشان واقع شده از اينكه اضافه قدم بصدق از براى تاكيد است كه محصل معنى او اين باشد كه لهم قدم صدقا مثلا وجهى ندارد و بغايت از ذوق سليم دور است و چون نتيجه اين قدم صدق بنحوى كه ما گفتيم نيل شفاعت است در آخرت در اخبار آل رسول مرويه در كافى و تفسير على بن إبراهيم و تفسير عياشى و غير اين‏ها بوجوه مذكور تفسير شده كه بالاخره راجع بشفاعت است چنانچه بيان كرديم.
  3. و اسئله ان يبلّغنى المقام المحمود الّذى لكم عند اللّه‏
  4. ج و طلب مى‏كنم از خداى تعالى كه برساند مرا به مقام محمودى كه شما راست نزد خداى.
  5. ش تبليغ تفعيل از بلاغ است و متعدى است بدو مفعول و در ادعيه كريمه گاهى بلغ بى و بينتى و بلغ بهم وارد شده و باء در اين‏ها زياد شده به جهت تاكيد و اين شاهد طريقه اخفش است در جواز اقحام باء در ايجاب مقام معناى او به حسب لغت گذشت.
  6. و در اصطلاح عارفين هر كمالى كه از براى سالك دست دهد اگر زائل باشد حال گويند و اگر ثابت بماند مقام پس مقام در مراتب قلوب به منزله ملكه است در صفات نفوس و استعمال مقام در اين مقام مناسب اين معنى است.
  7. حمد به فارسى ستايش كردن است و اختلاف كثيرى شده در فرق بين او و شكر و مدح و غالب ديباچهاى كتب علماء از اين مبحث مشحون است و به حدى است كه اذكيا ملول‏اند از مطالعه او و تأمل در او پس اولى‏تر اينكه تعرض او كنيم و به تفسير مقام محمود پردازيم. در مجمع البيان دعوى اجماع مفسرين كرده بر اينكه مراد از مقام محمود در كريمه ‏و من اللّيل فتهجّد به نافلة لك عسى ان يبعثك ربّك مقاما محمودا 17: 79«».
  8. مقام شفاعت است و اين معنى اگر چه به مقتضاى اخبار صحيح است در آيه كريمه و در اين مقام به تقريبى كه مى‏شنوى ولى اجماع مفسرين بهيچوجه  حجت نيست چه مرجع مفسرين مثل كلبى و سدى و حسن و عطا و قتاده و مجاهد هستند كه طبقه اولى از اهل تفسيرند و تفسيرات آنها بعضى به حسب سليقه خودشان است كه از ممارست يافته‏اند و بعضى به موجب هواى نفسانى و تسويل شيطانى پاره‏اى به ادعاى سماع از مشايخ خود مثل ابن عباس و ابن مسعود و عكرمه و غير ايشان و
  9. بنابر اصول اماميه هيچيك از اين‏ها قولشان مرجع نيست اگر چه ابن عباس باشد علاوه بر اينكه نقل وسائط ثابت نيست

و بر فرض نقل شرائط قبول در هيچيك متحقق نيست بلكه متّبع يا آن است كه از ظاهر لفظ مستانس به لغت و متمرن به فهم معانى درمى‏يابد چنانچه لازال طريقه علماى فريقين خلفا عن سلف مستقر بر استفاده مطالب رشيقه و معانى دقيقه از آيات قرآنى است و قرايح جامد نمانده و افهام وقوف نكرده‏اند به محض اينكه حسن يا قتاده چنين گفته‏اند و چنين فهميده‏اند يا آن است كه از ائمه اهلبيت عليهم السلام كه قرآن در خانه ايشان نازل شده و مخاطب به اويند در تفسير او به طريق معتمد رسيده بلكه او هم راجع باول است در محكمات چه اگر موافق ظاهر است. فنعم الاتفاق و الا محمول بر تاويل مخزون و ابداى بعض بطون خواهد شد

بلى در متشابهاتى كه ظاهرى ندارند منحصر است مرجع به اخبار و اگر گاهى به قول مفسرين استشهاد شود يا به جهت تأييد فهم مدعى است يا بجهت الزام بر خصوم و الا بهيچوجه  در قول حسن و امثال او حجتى نيست و يناسبه‏ما في الاحتجاج عن عبد الله بن سليمان قال‏ كنت عند ابى جعفر عليهما السلام فقال له رجل من اهل البصره يقال له عثمان الاعمى انّ الحسن البصرى يزعم انّ الّذين يكتمون العلم توذى ريح بطونهم من يدخل النار فقال أبو جعفر فهلك اذا مؤمن ال فرعون و اللّه مدحه بذلك و ما زال العلم مكتوما منذ بعث الله رسوله نوحا فليذهب الحسن يمينا و شمالا فو اللّه ما يوجد العلم الا هيهنا صدق ولى اللّه عن رسول اللّه عن اللّه [1].

__________________________________________________

  1. [1] نزد امام باقر بودم كه مردى از اهل بصره كه او را عثمان كور مى‏گفتند گفت به حضرت: همانا حسن بصرى گمان ميكند آنان كه علم را پيدا مى‏كنند بوى اندرونشان آزار

 

  1. بالجمله اين سخن اگر چه به مناسبتى استطراديه در ميان آمد ولى به جهت تذكره بعض اهل عصر است كه چنان گمان كرده‏اند كه بر خيالات مفسرين بايد اقتصار كرد و تخطى از آنها روا نيست و اين تخيلى است طرفه عجيب و اشتباهى است سخت ظاهر البطلان.
  2. خلاصه آنكه ظاهر لفظ مقام محمود آن درجه كمالى است كه از هر جهت مستوجب حمد هر كس شود و اين نتيجه قرب نوافل مقام نبوى است و مى‏شود كه مراد مقام محمود فيه به حذف و ايصال باشد يعنى مقامى كه حمد در او واقع شود چنانچه دلالت بر او دارد آنچه در توحيد صدوق از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده در ذكر اهل محشر كه مى‏فرمايد مجتمع مى‏شوند در موطنى كه در آن مقام محمّد صلّى اللّه عليه و آله است و او مقام محمود است پس او ثنا مى‏كند بر خداى به نوعى كه احدى قبل از او چنان ستايش نكرده آنگاه ثنا مى‏كند بر هر مؤمن و مؤمنه ابتدا مى‏كند به صديقين و شهدا آنگاه صالحين چون چنين كند حمد مى‏كنند او را اهل سموات و اهل زمين و از اين روى خداى عز و جل مى‏فرمايدعَسى انْ يَبْعَثَكَ رَبّكَ مَقاما محمودا 17: 79«»فطوبى لمن كان فى ذلك اليوم حظ و نصيب و ويل لمن لم يكن له في ذلك اليوم حظ و لا نصيب [1].
  3. و اين روايت شريفه اشعار بر اين دارد كه مراد از مقام محمود مقام يقع فيه حمد الخلق له است اگر چه به تأمل مى‏شود ارجاع شود به وجه  اول چه تفريع فرمود حمد خلق را بر حسن ثناى جناب نبوى براى حضرت احديت و بلاغ ثنا و كمال حمد به تمام معرفت و شدت قرب و وفور علم است و چون به حسن ثنا از همه انبيا و ساير مخلوقات ممتاز شد به درجه كمالى رسيد كه مستوجب حمد همه خلق شد خاصه كه چون فيض خاص و رحمت مخصوص را بر اتباع خود از اهل ايمان تقسيم فرمود مايه تشكر قومى‏

______________________________________

  1. مى‏رساند كسانى را كه داخل آتش مى‏شوند، حضرت فرمود پس در اين صورت مؤمن آل فرعون هلاك شده با اينكه خداوند او را به اين صفت مدح فرموده و هميشه علم مكتوم بوده از زمانى كه خداوند پيغمبرش نوح را فرستاده تا كنون، بگذار حسن بصرى به چپ و راست برود، به خدا قسم يافت نمى‏شود علم مگر همينجا (يعنى در خود امام)
  2. [1] خوشا به حال آن كس كه او را در آن روز بهره و نصيبى است و واى بحال آنكه او را در آن روز بهره و نصيبى نيست.
  3. و موجب تحسر جمعى گشت و سبب ظهور مقامات قرب او در عرصه حشر و عرض اكبر شد كافه آفرينش و عموم موجودات طوعا و كرها از بزرگى او مدحت كردند و به جلالت او نماز آوردند و كلّهم من رسول اللّه ملتمس غرفا من البحر أو رشفا من الديم [1] و تفسير به شفاعت در اخبار هم از اين جهت است كه يكى از مصاديق مقام محمود است اگر چه عبارت زيارت جامعه كه مى‏فرمايد:و لكم المودّة الواجبة و الدرجات الرفيعه و المقام المحمود و المكان المعلوم عند اللّه عزّ و جلّ و الجاه العظيم و الشّان الكبير و الشّفاعة المقبولة.
  4. ظاهر در تعدد مقام محمود با شفاعت است مگر اينكه بگوئيم در لفظ مقام محمود اعتبار كمالى شده كه شفاعت مضمن در اوست و در ثانى به جهت مزيد تشريف شفاعت مخصوص بذكر شده خاصه كه تصريح باتصاف بقبول لذتى ديگر در اسماع و طربى جديد در قلوب محتاجان مى‏افزايد بالجمله ظاهر فقره اين زيارت و زيارت جامعه مشاركت ائمه عليهم السلام است با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله در مقام محمود مراد از او هر چه باشد و عمومات اخبار معتمده دلالت دارد بر مشابهت ائمه عليهم السلام با آن جناب در جميع فضايل بلى فرقى كه هست در عالم فرق است كه چون حقيقت كمال و ذات فضل مقول به تشكيك است.
  5. فالنّور في النّزول و الصّعود            مشكّك مختلف الحدود [2]اين اختلاف ملحوظ است بلكه در حقيقت درجه اصالت و وساطت از براى مقام نبوت محفوظ است.
  6. در كافى سند به صادق آل محمد عليه السّلام مى‏رساند كه فرمود:ما جاء به علىّ اخذ به و ما نهى عنه انتهى عنه جرى له من الفضل مثل ما جرى لمحمد صلّى اللّه عليه و آله و لمحمد الفضل على جميع من خلق الله إلى ان قال و كذلك يجرى لائمة الهدى واحدا بعد واحد [3].
  7. و هم در كافى است به سند ديگر و متن قريب به اين متن كه بعد از تسويه بين نبى __________________________________________________
  8. [1] و همه آنها از رسول خدا ملتمس كف دستى آب از آن دريا يا بقدر مكيدنى از آن آب‏ها

[2] پس نور در نزول و صعود مشكّك است يعنى حدودش مختلف است و مشكّك به او ساقى گفته ميشود كه قابليت كم و زياد شدن را دارا باشد مانند سفيدى، سياهى، سردى، گرمى، ولى مرگ مشكّك نيست چون كم و زياد ندارد

[3] آنچه را او (پيغمبر) آورد على آن را دريافت كرد و آنچه را نهى كرد از آن دورى گزيد، براى على جارى شد و محمد را برترى است بر جميع آنچه كه خدا آفريده، تا اينكه فرمود: و همچنين جارى ميشود آنچه بر پيغمبر و على جارى شد بر امامان راهنما يكى پس از ديگرى. وصى مى‏فرمايدو بذلك جرت الائمة واحدا بعد واحد

  1. و در هر دو خبر است كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود. اقرار كرده‏اند جميع ملائكه و روح و رسل از براى من به مثل آنچه اقرار كردند براى محمد صلّى اللّه عليه و آله.
  2. و هم در خبر ديگر است بعد از تعميم تسويه و جرى للائمة واحدا بعد واحد إلى ان‏قال‏يجرى لاخرهم من الله مثل الذي جرى لاوّلهم و لا يصل احد إلى ذلك الا بعون الله [1].
  3. و شاهد عقل بر اين عموم نيز در دست است چه مقتضاى وراثت معنوى و انتساب روحانى و اتصال بى‏تكيف و قياس قلبى و اشتقاق لبى كه بين وصىّ و نبى است انتقال جميع كمالات مورث است به سوى وارث و هر چه طبقه ارث اقرب و واسطه اقل باشد جهت اتصال اقوى و انتقال ميراث اشد است و بالضرورة احدى از ائمه هدى به مقام نبوت خاتميه كه سرچشمه فيوضات ربانى و مشرق انوار سبحانى است اقرب نيست پس لا محاله كمالات نبوت بر وجه  اتم در وجود ايشان سارى و متجلى است اگر چه اطلاق اسم نبى بر ايشان جايز نباشد و از اين جهت است كه حضرت امير عليه السّلام در خطبه قاصعه فرمود كه پيغمبر به من گفت:انك لتسمع ما اسمع و ترى ما ارى الا انّك لست بنبى و انّك لوزير و انّك لعلى خير. [2]
  4. بالجمله مشاركت ائمه هدى عليهم السلام با حضرت رسالت در اين كمالات اگر چه بر وجه  ظليت و اصليت است ولى در اصل اتصاف آنها به آن كمالات به موجب اخبار متواتره بالمعنى بلكه مركوز در اذهان شيعه جاى ترديد و ارتياب نيست كلامى كه هست در اينجاست كه مسئلت نيل آن مرتبه و بلوغ آن درجه از براى ديگران چه صورت دارد و آن هم بتأمّل اندكى رفع شود چه دانستى كه اين كمالات و فضائل همه على التحقيق مشكك و مختلف المراتب و متفاوت المدارج هستند چون درجات هر كمالى غير متناهى است ______________________________________________
  5. [1] جارى مى‏شود بر آخرينشان از ناحيه خدا، مثل آنچه را كه جارى شد بر اوّلى آنها و هيچكس به آن حدّ نمى‏رسد، مگر به يارى خدا

[2] بى‏گمان تو مى‏شنوى آنچه من مى‏شنوم و مى‏بينى آنچه من مى‏بينم. الا اينكه تو پيغمبر نيستى و همانا تو وزيرى و همانا تو برخيرى.

  1. و در متابعت ائمه هدى عليهم السّلام امكان نيل هر شرفى و وصول هر فضلى هست و شيعيان ايشان را فضائلى است كه مايه غبطه ملائكه مقربين است سؤال تبلّغ اين درجه كردن ضررى ندارد چنانچه در كثيرى از اخبار است كه وعده‏

اين داده‏اند كه‏ كان معنا و في درجتنا في الجنة [1،]

  1. و آن هم منزل بر همين اختلافى است كه منافى با اجتماع نيست و تعددى كه معارض با اتحاد نه:

انّ النجوم في علوّ قدرها            ليس سهاها في السّنا كبدرها [2]تتميم: بعضى اهل معارف مقام محمود را تفسير به ختم ولايت مطلقه محمديه كرده‏اند كه ظهور مهدى عليه السّلام باشد چه تا به آن مرتبه نرسيده هنوز در مقام حامديت و محموديت است و چون قوسين دايره بنهايت رسيد و ظهور شمس حقيقت از مغرب ولايت شود به تمام كمالات مترقبه بر وجه  اتم بدون كم و كاست على ما هي عليها نمايش كند پس محدوديت صرفه از براى حضرت نبوت آن وقت حاصل شود كه استيفاء اغراض بعثت و استكمال دايره ولايت و انتشار ايمان در قلوب مستعده و ارتفاع ظلم و عصيان يكسره از روى زمين بشود و اين كلام اگر تمام بشود در اين زيارت بسيار مناسب است و آرزوى رسيدن او كنايه از طلب درك آن دولت سعيده و زيارت آن طلعت رشيده است: اللهم ارنا تلك الطلعة الرشيدة و الغرة الحميده.

  1. اى حجت منتظر كه رويت هست            پاك آينه تجلّى يزدان‏
  2. سبحان اللّه خدا نه چونت            رخ در سبحات غيب شد پنهان‏بالجمله اين وجه  ملائمت تمام دارد و با اينكه بر سبيل تكميل همين غرض و توضيح همين مقصود مى‏گويد. شفاءالصدور ص :  333
  3. «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ»

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید