کتاب  شفاءالصدور شرح زیارت عاشورا - میرزا تهرانی – ص : 334  و ان يرزقنى طلب ثارى مع امام مهدى هدی ظاهر ناطق منكم‏ ج و اينكه روزى كند مرا كه بخواهم خون خود را با امام هدايت شده

/ پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/        

نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 

وبلاگ صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 

  1. «بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»
  2. «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ»
  3. کتاب  شفاءالصدور شرح زیارت عاشورا - میرزا تهرانی – ص : 334 
  4. و ان يرزقنى طلب ثارى مع امام مهدى هدی ظاهر ناطق منكم‏
  5. ج و اينكه روزى كند مرا كه بخواهم خون خود را با امام هدايت شده نمايان و گويا از شما.
  6. ش معنى رزق و ثار سابقا گذشت و نكته تكرار اين كلام و اعادة اين مسئلت يا اظهار كمال تشوق و نهايت تضرع است در حصول اين انتقام يا به اعتبار اين است كه در فقره اولى ثار را اضافه به اهلبيت كرده و ثاركم گفته مى‏خواست كه در مقام نصرت و خونخواهى ايشان برايد و در اين مقام اضافه به خود كرده به اين ملاحظه كه چون از شيعه ايشان است ظلم بر ايشان بر او واقع شده به جهت اتصال فطرى كه با ايشان دارد

__________________________________________________

  1. [1] با ما است و در درجه ما است در بهشت‏

[2] ستارگان در بلندى قدرشان (با اينكه همه بالا هستند) سهايشان در بلندى چون ماهشان نيست.

  1. و رسم است كه عشيره و اتباع امور واقعه بر رؤسا يا اقرباء خود را به خود نسبت مى‏دهند و مى‏گويد چنين كرديم و چنين شديم و اين سنت مطرده قاعده مستمره است در باب تعبير در عرب و عجم و يا به اعتبار اين است كه واقعا بر خود او ظلم شده و خون او هم ريخته شده بواسطه ظلمى كه بر اهل بيت واقعشده چه اگر دولت حق ظاهر بود و باطل غلبه نمى‏كرد بى‏اعتدالى در وجه  الارض واقع نمى‏شد و اين همه سفك دماء و هتك اعراض و نهب اموال و سلب نفوس هرگز دست نمى‏داد.
  2. هدايت
  3. موافق آنچه تحقيق اقتضا مى‏كند و اهل تحقيق نيز اختيار كردند به معنى ارشاد و دلالت است، خواه موصل باشد و خواه غير موصل. و تفصيلى كه جماعتى داده‏اند كه اگر متعدى به لام يا إلى باشد، به معنى ارشاد و ارائه طريق است و اگر متعدى به دو مفعول باشد به معنى ايصال است با اينكه خلاف اعتبار است خلاف استعمال صحيح است چه مى‏توان گفت در صورت تعدى به دو مفعول متضمن معنى ارائه است كه دو مفعول مى‏گيرد و با إلى و لام مفيد، معنى ايصال كه حاجت به يكى از اين دو دارد
  4. و در قرآن مجيد است:وَ هَدَيْناه النّجدين 90: 10«».و مراد صرف ارائه است كه ايصال به طريق شر منتى نيست با اينكه شايد مؤدى به تناقص باشد، چه وصول به خير و شر اگر مراد در امر واحد است تناقض صريح است و همچنين:انّ هذا القُرانَ يهدى لِلّتى هِىَ اقْوَمُ 17: 9.«» مراد از او ايصال نيست بالضروره و هدايت گاه به معنى تلويح آيد
  5. و در اين صورت بلام متعدى شود و تعديه به دو مفعول يا بالى گاه به تضمين معنى ارائه و تعريف است و گاه باشراب معنى ايصال و ارشاد و گاه شود كه هدايت به معنى توفيق كه تهيه اسباب خير باشد استعمال شود و مقابل او اضلال است به معنى خذلان و منه قوله تعالى‏وَ مَنْ يُضلِلِ اللّهُ فَلا هادِىَ لَهُ 7: 186«»و قول الشاعر: فلا تعجلنّ هداك المليك            فان لكل مقام مقالا [1]__________________________________________________
  6. [1] عجله مكن خدايت توفيق دهد زيرا براى هر مقامى سخنى است.
  7. و زمخشرى در كشاف گمان كرده كه مطلقا در مفهوم هدايت ايصال مأخوذ است و او عبارت است از دلالت موصلة به مطلوب و استدلال كرده به سه وجه  يكى وقوع ضلالت در قبال هدايت در قول خداى تعالى:اولئِكَ الّذينَ اشْتَروا الضّلالة بالْهدى 2: 16«»و اگر در حقيقت از وصول ماخوذ نبود مقابله حاصل نمى‏شد ديگر اينكه اگر نه چنين بود لفظ مهدى مثل مهتدى در مقام مدح ايراد نمى‏شد، چه بنا بر اين اعم است از اين كه اهتداء حاصل باشد يا نه.
  8. سوم اينكه اهتداء مطاوعه هدى است مى‏گويند هديته فاهتدى چنانچه مى‏گويند كسرته فانكسر چنانچه انكسار لازمه وقوع كسر است اهتداء لازمه وقوع هدايت است و اين هر سه وجه  از مشرب تحقيق بعيد و از طريقه نظر مباينت تامه دارد چه دليل اول دلالت بر مطلوب بهيچوجه  ندارد بيانش اينكه هدى در آيه كريمه مصدر به معنى مفعول است يعنى هدايت شدن نه هدايت كردن و ضلال به معنى گمراهى است يعنى آنها راه شناسى را مبادله بگمراهى كردند و هيچ دلالت بر اخذ وصول ندارد بر فرض تسليم تفضلى به قرينه ضلال است
  9. و دانستى كه مدعاى ما استعمال در اعم است و خاص منافى با عام نيست و استعمال اعم از حقيقت است چنانچه در اصول تحقيق شده اما دليل دوم جواب او آن است كه لفظ مهدى چون در مقام مدح ايراد مى‏شود وقوع در مقام امتداح قرينه بر اعتبار انتقاع و اهتدا است و الا معلوم است كه اگر بگويند هدى فلم يهتد مدحى نيست بلكه مذمت است و اما دليل سوم پس مخدوش است به دو وجه .
  10. يكى اينكه اولا لازم نيست در هر جا كه فعلى مطاوعه فعل ديگر باشد مفيد تحقق اثر و در منفعل باشد چه افعال مطاوعيه گاه به معنى انفعال و تأثر واقعى است و در اين صورت صدق فعل از فاعل موقوف بر انتقاش متأثر بنقش و تأثير مؤثر است و گاه از براى قبول و متابعت است مثل امرته فائتمر كه ايتمار عبارت از پيروى و حرف شنيدن است و در صورت اول حصول انفعال لازمه وقوع تاثر است و در ثانى نيست به معنى اينكه حقيقة از جانب فاعل ايجاد اثرى در مقابل نيست بلكه فعلى است كه نوع تعلقى باو دارد لهذا كسرته فلم ينكسر مجاز است و امرته فلم ياتمر. حقيقت چه عيب دارد اهتدا نيز از قبيل ايتمار باشد چه اگر هدايت به معنى دلالت و ارائه باشد معنى اهتدا راه  دانستن است و مانعى نيست كه بگويم لم يهتد اين وجه .
  11. و ثانيا تسليم كرديم كه مطلقا انفعال لازمه فعل است و اگر بگويند هديته لا علاج واجب است كه بعد از او فاهتدى واقع شود ولى فرق است بين اينكه امرى لازم تحقق مصداق خارجى امرى باشد و بين اينكه در مفهوم او ماخوذ و در حقيقت او معتبر باشد چه هيچكس گمان نمى‏كند كه مفهوم احتراق در مفهوم احراق ماخوذ است به جهت تلازم خارجى و الا لازم آيد كه جميع معلولات در مفاهيم علل معتبر باشند و اين ضرورى الفساد و بديهى البطلان است و نظير اين توهم از بعض محققين در مقابيس خود در تعريف بيع واقع شده و در محلّ خودش از تعليقات مكاسب شيخ ره ما تنبيه بر آن دفاع او كرده‏ايم
  12. بالجمله از آنچه به شرح ذكر كرديم آشكار شد كه حقيقت هدايت متضمن معنى ايصال نيست چنانچه جمعى از محققين كه مستانس به مجارى عبارات و تميز مفاهيم هستند تصريح به اين كرده‏اند مثل شيخ طبرسى و سيد شارح صحيفه و محقق شريف و غير ايشان از علماى فريقين و بدان كه هدايت بر چهار قسم است.
  13. اول هدايت به سوى جلب منافع و دفع مضار به افاضه مشاعر ظاهره و مدارك باطنه و قوه عاقله كه حاكم بين مشاعر جزئيه مدارك حسيه است و اختيار و ترجيح ضرر بر نفع يا عكس مفوض به او است و به منزله امام و نبى است در عالم صغير و اين نوع عام است از براى افراد انسان و احتمال اعميت از براى ساير حيوانات و نباتات بلكه جمادات هم دارد با رعايت تشكيك و حفظ مراتب چنانچه إن شاء الله در بعض فقرات آتيه اشاره اجماليه به صحت عموم اين دعوى خواهد شد و ناظر به اين نوع هدايت است
  14. گفته خداى عز و جل‏ اعْطى كُلّ شَىْ‏ءٍ خَلَقَهُ ثمَّ هدى 20: 50«»و معلوم است كه حظ انسان از اين هدايت او فرو نصيب او اكمل است و بنابر جواز اختلاف مراتب انسانيت البته هر كه كمال حقيقت انسانيه در او اظهر و اتم باشد تجلى او به وصف هدايت به اين معنى اجلى و ابين خواهد بود.
  15. قسم دويم نصب دلايل عقليه و جعل طرق علميّه است‏ كه فرق بين حق و باطل و تميز صحيح از سقيم بدهد و صلاح از فساد و ضلال از رشاد به او معلوم شود و اشاره به اين قسم است آيه شريفه و هديناه النّجدين و حقيقت علم عبارت از اين معنى است  چنانچه حكيم سنائى رحمه الله مى‏فرمايد: علم چبود فرق دانستن حقى از باطلى            نى كتاب رزق شيطان جمله از بر داشتن.
  16. قسم سوم هدايت به ارسال رسل و تنزيل كتب و لطف به تائيد واجبات عقليه به سمعيّات است‏ و اشاره به اين نوع است ‏وَ امَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحِبّوا الْعَمى عَلى الْهدى 41: 17«»
  17. قسم چهارم هدايت به طريق سير به سوى حظاير قدس و سلوك تا مقامات عاليه انس است‏ به انطماس [1] آثار تعلقات جسمانيه و اندراس جلابيب [2] علايق هيولانيه و استغراق در ملاحظه اسرار جلال و مطالعه انوار جمال و اين هدايت خاصه اوليا و خواص مومنين است قال عز من قائل:اللّهُ وَلىّ الّذينَ امَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظّلِمَاتِ الَى النّورِ و الّذينَ كَفَرُوا اولِيائُهُمُ الطّاغوت يُخْرِجونَهُمْ مِنَ النّورِ الَى الظّلُمات 2: 257«» و اطلاق هادى بر خداى عزّ و جلّ به اعتبار جميع مراتب هدايت است چنانچه از عبارت شهيد در قواعد و ابن فهد در عده و غير ايشان بنحو اشاره اجماليه بعد از التفات به تفصيلى كه ذكر كرديم معلوم مى‏شود
  18. و نتيجه هدايت خصوص به معنى رابع علم است چنانچه در انجيل اهل البيت عليهم السلام و زبور آل محمّد وارد است‏ اللّهم صلّ على محمّد و ال محمّد و قنا بك و اهدنا إليك و لا تباعدنا عنك ان من تقه يسلم و من تهده يعلم و من تقرب ه إليك يغنم [3]
  19. مى‏بينى چگونه هدايت را سبب علم اعتبار فرموده پس اگر كسى مهدى باشد به جميع مراتب بايد عالم باشد و ثمره علم هدايت ديگران است پس تفسير مهدى به هادى از قبيل تفسير به لوازم و خواص است و تعليل تسميه او به صدور هدايت از او از مقوله تعليل بغايات و منافع است و اين نوع تعبير در اساليب محاورات و فنون مكالمات از ستاره افزون بلكه از شماره بيرون است و به اين تقريب مرتفع مى‏شود اشكالى كه در ظاهر بعض اخبار است كه سوال كردند از معصومين عليهم السّلام كه به چه جهت قائم آل محمد را مهدى ناميده‏اند، فرمودند به جهت اينكه هدايت مى‏نمايد به سوى امرى كه او را كم كرده‏اند

__________________________________________________

  1. [1] ناپديد و پوشيده شدن‏

[2] چادر و لباس گشاد

[3] خداوندا درود بفرست بر محمد و خاندان محمد و حفظ كن ما را... و هدايت كن ما را به سوى خودت همانا هر كه را تو حفظ كنى سالم ميماند و كسى را كه تو هدايت كنى آگاه مى‏شود و كسيكه تو او را به خود نزديك كنى سود مى‏برد.

  1. چنانچه در ارشاد مفيد است نقلا عن الصادق عليه السّلام و از غيبت شيخ طوسى قدس سره نقل شده كه فرمود به جهت اينكه هدايت مى‏كند مردم را به سوى هر امر و همچنين اخبار ديگر نيز به اين مضمون نقل شده و به ملاحظه شرحى كه مفصّلا مذكور شد موقعى براى اشكال و موضعى بجهت سؤال باقى نماند ظهور چنانچه صريح جميع كتب لغت است آشكارا شدن است و در اطلاق اسم ظاهر بر آن جناب چند وجه  به نظر آمده
  2. يكى اينكه به علاقه اول باشد يا به اعتبار يقين به حصول تشبيه به واقع شده باشد و بنا بر اين تجوز در امر عقلى خواهد شد وجه  ديگر اينكه مراد از ظهور مذكور ظهور فعلى باشد به ملاحظه كثرت دلائل وفور شواهد بر وجود آن جناب از عقل و نقل بر وجهى كه اگر كسى اندك التفاتى كند آثار و امارات آن وجود مبارك را در جميع اشياء ملاحظه كند و تصديق بظهور و وضوح وجود آن حضرت نمايد و اين نظير تفسير غالب و منصور است در قول خداى تعالى ‏فانّ حزب الله هم الغالبون 5: 56«»، و انّ جندنا لهم المنصورون [1]. چه مقصود غلبه به حجت و نصرت ببرهان است وجه  سوم اينكه مراد ظهور براى قلوب شيعيان و تجلى در سر خواص مؤمنان باشد چنانچه در حديث على بن مهزيار مروى از كتب كثيره قدماء رضى الله عنهم مرويست كه آن حضرت محجوب نيست انما حجبه سوء اعمالكم او را محجوب كرده بدى اعمال شما
  3. و در حديث ديگر وارد است كه مى‏بيند او را چشمهاى عارفين بفضل او كه شاكر و كامل‏اند و مژده مى‏دهند بوجود آنان را كه شاك‏اند در وجود او و ملايم اين كلام است قصص و اخبارى كه در نقل مشاهده آن جناب در زمان غيبت در متون كتب و بطون دفاتر مبثوث است
  4. و في الجمله بعد از التفات تفصيلى به تمام آن قصص متواتر است اگر چه بعض آنها هم في نفسه بر وجهى كه افاده قطع مى‏كند پس ضعف سند بعضى و ضعف دلالت بعضى ديگر ابدا مايه قدح در صحت مضمون مجموع آنها نخواهد شد چنانچه حال جميع متواترات يا اكثر آنها از اين قبيل است.
  5. نطق به معنى تكلم به صوت و حروفى است كه مفهم معنى باشد چنانچه در قاموس است پس مطلق تكلم نيست، بلكه ظهور في الجمله و افهام معنى در او مأخوذ است و اتصاف آن جناب به اين وصف به ملاحظه ارتفاع تقيه و ظهور كلمه و انكشاف استار و تبين اسرار است در عصر آن جناب

__________________________________________________

  1. [1] آيه اين چنين است«انّهم لهم المنصورون و انّ جندنا لهم الغالبون 37: 172 - 173.سوره صافات 37 - آيه 172 و 173.
  2. چنانچه از ملاحظه اخبار كثيره وارده در سيره و و تيره [1] آن حضرت معلوم مى‏شود به خلاف آباء اطهار آن جناب به جهت غلبه ظالمين و عدم استعداد نفوس اسرار علوم و لباب معارف را مكتوم داشتند چنانچه جناب امير المؤمنين عليه السّلام اشاره به صدر مبارك فرمود و گفت:ان هاهنا لعلما جمّا لو أصبت له حملة. [2]
  3. و لو در اين مقام براى اتمنّى است و هم سيد الساجدين فرمود:

انّى لاكتم من علمى جواهره            كى لا يراه اخو جهل فيفتتنا

و ربّ جوهر علم لو الوح به            لقيل لي أنت ممن تعبد الوثنا

و قد تقدم في هذا أبو الحسن            الى الحسين و وصى قبله الحسنا [3]

  1. و اما ستر احكام شرعيه و ابقاء بر احكام ظاهريه يا عدول به مقتضاى تقيه كه در اخبار اهل عصمت بيش از آن است كه بتوان تعداد و احصا نمود و اين موانع تماما در عهد ميمون و روزگار هيمون آن امام مؤمل مأمون رفع خواهد شد. اللّهم ارنا تلك الطلعة الرشيده و الغرة الحميده.
  2. بالجمله آنچه اين فقره كريمه و فقره سابقه دلالت بر آن مى‏كند از اختصاص جناب قائم آل محمّد عليهم السّلام بولايت ثار و طلب خون ناكام‏گشتگان از اهل بيت اطهار مدلول اخبار كثيره است كه مى‏توان دعوى تواتر آنها كرد و استقصاى آنها مخالف مقصود اخبار است و ترك يكسره هم منافى وظيفه اين شرح است پس به يكى دو حديث در اين باب از روى اقتصاد اقتصار مى‏شود.
  3. شيخ سعيد موفق جعفر بن قولويه در كامل الزياره و در بحار از امالى شيخ طايفه قدس سره روايت كرده كه سند به أبو عبد اللّه جعفر بن محمّد عليهم السّلام مى‏رساند كه چون حسين عليه السّلام شهيد شد ملائكه ضجيج و ناله كردند به سوى خداوند عز و جلّ و گفتند پروردگارا آيا چنين مى‏كنند با حسين كه صفى تو و پيغمبرزاده تو است.
  4. بنابر اختلاف اقوال در اين باب بر پاى فرمود گفت:بهذا انتقم له من ظالميه. به اين انتقام مى‏كشم براى او از ظلم كنندگانش.

__________________________________________________

  1. [1] طريقه‏

[2] همانا در اينجا دانش فراوان است. اگر بر آن استعدادى مى‏يافتم كه بتواند آن را حمل كند (دريابد)

[3] همانا من گوهرهاى دانشم را مى‏پوشانم تا افراد جاهل آن را نبينند و درباره ما فتنه نكنند و چه بسا گوهرهاى دانشى كه اگر آن را اظهار كنم بمن گفته مى‏شود تو از بت‏پرستانى، و در اين امر (كتمان علم) پيشى گرفت أبو الحسن على (علیه السلام) بر حسين و قبل از حسين هم به حسن (علیه السلام) وصيّت آن را كرد.

40- «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ»

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید