/ پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- کتاب شفاءالصدور شرح زیارت عاشورا - میرزا تهرانی –ص : 340
- و در علل الشرايع از أبو حمزه ثمالى نقل شده كه به حضرت باقر عليه السّلام عرض كردم مگر همه شماها قائم به حق نيستيد؟ فرمود: چرا. گفتم: به چه جهت قائم را قائم گفتند: فرمود: چون جدم حسين عليه السّلام كشته شد ضجيج ملائكه به گريه و ناله بلند شد و گفتند: اى اله ما و سيّد ما آيا واگذار مىكنى كسى را كه كشته است صفوه و پسر صفوه تورا و خيره و برگزيده تورا از خلق تو پس خداى عز و جل وحى فرستاد به سوى ايشان كه بر جاى باشيد اى ملائكه من سوگند با عزت و جلال خودم كه هر آينه انتقام خواهم كشيد از ايشان اگر چه بعد از زمان طويلى باشد و پرده برداشت از روى ائمه از اولاد حسين ناگاه ديدند كه يكى از ايشان ايستاده و نماز مىكندفقال اللّه عزّ و جل بذلك القائم انتقم منهم [1].
- تنبيه نافع: در محل خود تقرير يافته كه وجود واحد تواند بود كه مصداق عناوين متعدده و منشأ انتزاع مفاهيم مختلفه باشد و هر چه اين وصف در وجود بيشتر باشد دلالت دارد بر كمال وجود و قوت تحقق و برائت ساحت او از اعدام و تنزه ذيل او از ليسيّات پس اگر القاب چيزى زياد باشد البته دلالت بر شرف و فضل او دارد و از اين جهت در قرآن كريم بر سبيل تمدح و مباهات مىفرمايد:لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى 20: 8«»و از اين روى علماى اعلام بذل همت كردند در احصاء اسماء الله و تعداد القاب پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه عليهم السلام و قرآن و در معانى آنها و جهات اطلاق آنها بقدر امكان وجوهى از عقل و نقل تقرير فرمودهاند و اين معنى في الجمله محلّ اشكال نيست بلى بايد اين مطلب را بدست بياريم كه ميزان در اينكه لفظى را لقب ذكر كنيم و ديگرى را نكنيم چيست و اين ميزان را در كلام كسى نيافتم و آنچه به تأمل در مطاوى كلمات علما و مواضع ذكر اين القاب معلوم مىشود اين است كه لقب يا اسم بر چند قسم است:
__________________________________________________
- [1] خداوند فرمود بوسيله اين شخص ايستاده از آنان انتقام مىكشم
- يكى اينكه از قسم اعلام است به معنى اينكه به وضع شخصى وضع شده براى آن مسمى مثل اللّه مثلا و محمد و قران و ديگرى اينكه صريحا ازو در كتاب و سنت به آن تعبير شده باشد مثل نور در قرآن و ذكر در حق پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله مثلا و از اين قبيل است الفاظ وارده در زيارات مخصوصه و ديگرى اينكه اسمى انتزاع كنند از وصفى كه از براى او در كتاب و سنت اثبات شده مثل اينكه خداى تعالى را ماكر گويند به اعتبار اينكه فرمودهو مكروا و مكر اللّه 3: 54[1] و در دعاى سحر استو لا تمكر بى في حيلتك
- و در اين نوع از اسماء الله شهيد عليه الرحمه در قواعد اظهار تردد مىفرمايد ولى از تتبع موارد ذكر القاب معلوم مىشود كه در اين مقام ذكر مىكند.
- قسم ديگر، اينكه لفظى را در كتاب يا حديث استعمال مىكنند و مؤول به صاحب آن لقب باشد اگر چه در ظاهر عبارت اشاره نباشد مثل ماء معين و رب الارض در القاب امام زمان عليه السّلام.
- قسم پنجم
- اينكه در السنه طائفه خاصه مشهور به او باشد اگر چه در كتاب و سنت نباشد ولى دليل بر فضل و مشعر به مدح باشد مثل أبو الارواح كه به اصطلاح عرفا از القاب حضرت رسالت است و فرق درين القاب نيست بين اينكه عنوان عامى باشد كه ملقب از مصاديق او باشد و به قرينه اراده او شده باشد مثل نبى و رسول يا اختصاصى داشته باشد مثل خاتم النبيين و مفرد باشد يا مركب از جمله مثل: من لم يجعل الله له شبها [2] در القاب حضرت حجت و اكران مفرد هم باطلاق ذكر شود و هم با مضاف إليه دو لقب در شمار آرند
- مثل صاحب و صاحب الزمان و اگر لفظ واحد به اختلاف مضاف اليه متعدد شود هم دو لقب شمارند مثل صاحب الغيبه و صاحب الدار در القاب امام زمان بلكه اگر مضاف إليه مختلف باشد لفظا و متحد باشد معنى هم متعدد حساب نمايند، مثل صاحب الزمان و صاحب العصر. و چون ملتفت اين تفصيل شدى بدان كه جماعتى در صدد استيفاء تعداد القاب امام زمان عليه السّلام شدهاند و در بعضى كتب عدد القاب شريفه آن جناب را به صد و هشتاد رسانيدهاند ولى با وجود اين به حكم
__________________________
- [1] بايد اسم ديگرى را مثال براى انتزاعى ذكر مىفرمود چون ماكر وصف انتزاعى نيست بلكه در قرآن به آن تصريح شده در آخر همين آيه كه مثال زده شده:و مكر الله و الله خير الماكرين 3: 54.آل عمران 3 آيه 54
[2] كسى كه خدا براى او شبيه قرار نداده.اينكه و في الزوايا خبايا [1].
- القابى چند از آن جناب
- با اينكه بعضى مشهور است و بعضى در مأخذ وثيقه و اصول معتمده مذكور در جائى ثبت نشده و اين بىبضاعت چندى از آنها را در اين مقام ياد مىكنيم و با التفات به ميزان مذكور متتبع متوسع در طول زمان مىتواند بر اين باب بسيارى بيفزايد.
- اول أبو الوقت
- و حقيقت ابوت در اين مقام تدبير و رياست كليه است چه متعارف است كه عرب زعيم و مقيم امر هر چيزى را اب او مىگويند و از اين باب است ابو الارواح در كناى حضرت ختمى مرتبت صلّى اللّه عليه و آله و ينخرط في سلكه قول الازرى لم تكن هذه العناصر الا من هيولاء حيث كان أباها [2] و اين لقب أبو الوقت از القاب معروفه آن جناب است در نزد طائفه عرفا چنانچه در دعاى مشتمل بر مدائح ائمه اثنى عشر كه نسبت به محى الدين عربى مىدهند ذكر اين لقب واقع شده است
- دوم امام زمان اشتهار
- آن جناب به اين لقب محتاج بدليل نيست و فرقى نيست كه ولى الله و خليفة الله را در القاب آن جناب بشمارند و اين لقب را ذكر نكنند، بلكه از اين قبيل است قائم الزمان و قيم الزمان كه از القاب آن جناب شمرده شده.
- سوم امام عصر
- و تعدّد اين دو لقب مثل تعدد صاحب الزمان و صاحب العصر است و توهم نكنند كه استغنا مىشود از اين دو لقب بدو لقب مذكور بجهت اختلاف لفظ و معنى كه هر يك كافى است چنانچه سبق ذكر يافت.
__________________________________________________
- [1] در گوشه و كنارها (امور) پنهانى است
[2] خداوند هميشه آن نور را در تحت زمان مخفى مىفرمود تا اينكه رسيد به محمد كه درود خدا و سلامش بر او و خاندانش باد در عالم ظهور... پس او مردم را آشكار و پنهان فرا خواند و تحريكشان فرمود نهانى و آشكار و مىخواند مردم را با گوشزد كردن عهدى كه پيشتر از آفرينش دنيايى بشر در عالم ذر بوده است پس هر كه با او موافقت كرد و از چراغ نورانى پيشين بهرهاى گرفت به راه راست راهنمائى شد و آشكارى امر آن حضرت بر او روشن شد و كسيكه غفلت او را به اشتباه انداخت مستحق خشم (خدا) شد، سپس آن نور منتقل شد به ظروف ما و در امامان ما پرتو افشانى كرد، پس مائيم انوار آسمان و انوار زمين و تنها وسيله ما رهائى است و نزد ما است علوم پنهانى و به سوى ما است بازگشت كارها و به مهدى ما حجتهاى الهى پايان مىپذيرد. او آخرين امامان و نجات دهنده امت و حد اعلاى نور و محل صدور كارها است پس مائيم افضل مخلوقات و اشرف موحدين و حجتهاى پروردگار عالميان، پس به گوارا باد اين نعمت به كسى كه به ولايت ما چنگ زده و دستگيره (نجات) ما را به دست گرفته است
- چهارم باب الله
- در زيارت آل ياسين خطاب آن جناب به اين لقب مذكور است و اين بابى است كه از او ابوابى منفتح شود چنانچه در كثيرى در آن القاب استدلال كردهاند باشتمال زيارتى بر او و ما در ميزان مذكوره اشاره به او كرديم و با ملاحظه اين معنى اگر مطالعه زيارات ماثوره شود آنچه در آن زيارات در مقام مخاطبه و تعظيم آن جناب ذكر شده البته از القاب آن جناب خواهد بود: مثل خليفة آبائه المهديين و دليل ارادة اللّه و ربانى آيات اللّه و حافظ حق اللّه،
- و مقدم و مامول و امثال ذلك و فرق نيست بين مامول كه استناد به اين زيارت كردهاند و لقب شمردهاند و بين اين الفاظ كه اهمال شده است. بالجمله همچنين فرقى نيست بين اينكه در مقام تعبير از آن امام بزرگوار در غيابش عبارتى بگويند يا بعنوان خطاب لفظى بگويند.
- پنجم خليفة آخر الزمان.
- در صحيح مسلم از أبو سعيد و جابر نقل شده كه پيغمبر فرمودهيكون في اخر الزمان خليفة يقسم المال و لا يعد عدا [1].
و اشتمال صحيح مسلم بر اين حديث شريف موجب قطع به صدور است كما قيل و مناقب شهد العدو بفضلها و الفضل ما شهدت به الاعداء [2]. و به خاطر دارم كه در كلمات عرفا مكرر از آن جناب تعبير به خليفة آخر الزمان يافتهام.
- ششم خاتم الاولياء.
- و اين لقب شايع آن جناب است در اصطلاح صوفيه چه ختم دوره ولايت محمّديه و استكمال نفوس بشريه و استتمام غرض از بعثت و ظهور صلاح مطلق و علو كلمه حق در زمان همايون آن جناب خواهد شد و محيى الدين عربى در كلمات خود به اين تصريح كرده است و عبارت او در بشارت به آن جناب معروف است
- و ميبدى در شرح ديوان مىگويد خاتم ولايت مطلقه محمديه مهدى است كه از نسل آن حضرت است و همچنين است ختم الاولياء اگر چه فرق لفظى كافى است در تعدد چنانچه سابقا ذكر شد و شعر محيى الدين كه مىگويد: الا ان ختم الاولياء شهيد و عين امام العالمين فقيد [3]مشهور است.
__________________________________________________
- [1] در آخر الزمان خليفهاى خواهد آمد كه اموال را تقسيم ميكند و (به سبب فراوانى) آنها را نمىشمارد
[2] مكارمى كه دشمن گواهى به برترى او داده و فضيلت آن است كه دشمنان آن را گواهى دهند.
خوشتر آن باشد كه ذكر دلبران در حديث آيد بقول ديگران
3] آگاه باشيد كه ختم اولياء شهيد شد و چشم پيشواى جهانيان ناپديد شد.
- هفتم طاوس اهل الجنة.
- در كثيرى از كتب عامه و خاصه از فردوس ديلمى نقل شده كه از ابن عباس روايت كرده كه پيغمبر فرمود:المهدى طاوس اهل الجنّة
- و اين معنى يا به ملاحظه آن است كه آن جناب از اهل جنت به علو مقامات و ارتفاع درجات ممتاز است چنانچه طاوس از ساير طيور بفّر و زيب مخصوص است يا اينكه مشاهده جمال آن حضرت مايه استيناس و تنزه اهل بهشت است چنانچه مردم را در ديدن طاوس بهجت زائده و نشاط وافر دست مىدهد.
- هشتم ظاهر.
چنانچه در عبارت زيارت شريفه شنيدى و به اين مناسبت ما اين تنبيه را در اين جا درج كرديم و فرق نيست بين ناطق كه در القاب آن جناب ذكر شده با استناد به اين زيارت شريفه و ظاهر كه ترك شده.
- نهم غاية النور.
- دهم منقذ الامة.
- يازدهم مصدر الامور.
- مسعودى عليه الرحمة در كيفيت بدء خلقت حديثى از حضرت صادق عليه السّلام نقل مىكند مرسلا و آن جناب از آباء كرام ابا عن جد از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام روايت فرموده و مىگويد سند او را در كتب ديگر خود ياد كردهام
- و در آخر اين حديث است:و لم يزل الله يخبؤ النور تحت الزمان إلى ان وصل محمدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم في ظاهر الفترات فدعا الناس ظاهرا و باطنا و ندبهم سرا و إعلانا و استدعى عليه السلم التبنيه على العهد الذي قدمه إلى الذر قبل النسل فمن وافقه و اقتبس من مصباح النور المقدم اهتدى إلى سيره و استبان واضح امره و من البسته الغفلة استحق السخط ثم انتقل النور إلى غرائرنا و لمع في ائمتنا فنحن انوار السماء و انوار الارض فبنا النجاة و منا مكنون العلم و إلينا مصير الامور و بمهدينا تنقطع الحجج خاتمة الائمة و منقذ الامة و غاية النور و مصدر الامور فنحن افضل المخلوقين و اشرف الموحدين و حجج رب العالمين فليهنّئا بالنّعمة من تمسك بولايتنا و قبض عروتنا.
__________________________________________________
- و دور نيست اينكه فاضل متتبع ميرزا محمد رضاى مدرس قدس سره صاحب جنات الخلود خاتمه الائمه را از القاب آن جناب شمرده بواسطه اين روايت باشد و در اين صورت تفكيك به هيچوجه صحت ندارد و مراد از غاية النور يا آن است كه منتهاى فضل و كمال است چه كمال اشرف انواع نور است يا اين است كه نور نبوت و ولايت كه مشرق شموس ارشاد و هدايت است به جناب وى منتهى شده چه غايت به معنى يا منتهى إليه الشيء است يا مقصود اين است كه غرض و فايده از خلق عالم انوار وجود مقدس آن بزرگوار است چنانچه در حق جدش فرمودلولاك لما خلقت الأفلاك
- و وجه انطباق منقذا لامه بران جناب ظاهر است چه بعدل شامل او هر مبتلائى آسوده خواهد شد.
سبزه ز طرف و من چگونه برويد رويد از انسان اميد از دل حرمان
لاله به صحن چمن چگونه بخندد خندد از آن گونه عدل در رخ احسانو همچنين مصدر الامور بودن آن جناب ظاهر است چه ببركت او دنيا برپاست و رزق خلايق بر جا.
- «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»