کتاب  شفاءالصدور  – شرح زیارت عاشورا  - میرزا تهرانی – ص : 401 موضع اوّل اكلة الاكباد هند مادر معاويه است‏ و او و خبر عتبة بن ربيعة بن عبد شمس است و او در عداوت پيغمبر خداى

سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/        

نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 

وبلاگ صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 

  1. «بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»
  2. «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ»
  3. کتاب  شفاءالصدور  شرح زیارت عاشورا  - میرزا تهرانی – ص : 401
  4. موضع اوّل اكلة الاكباد هند مادر معاويه است‏
  5. و او و خبر عتبة بن ربيعة بن عبد شمس است و او در عداوت پيغمبر خداى صلّى اللّه عليه و آله كوششها كرده و در جنگ احد حاضر بود و اين رجز مى‏خواند:

نحن بنات طارق            نمشى على النمارق‏

ان تقبلوا نعانق            او تدبروا نفارق‏

  1. فراق غير وامق ‏و كفار را در قتال اسلام به سوء فطرت تحريص مى‏كرد و او چنانچه ابن ابى الحديد و ابن عبد ربه گفته‏اند متهم به زنا بوده است بلكه از كتب تواريخ معلوم مى‏شود كه در مكه از زوانى معروفه به شمار مى‏رفت بلكه در بعض كتب معتبره ديده شده كه از ذوات الاعلام بوده چنانچه در نهج الحق از هشام بن سايب كلبى نقل كرده و ابن روزبهان تقرير كرده و ما در شرح نسب معاويه اشاره به اين جمله خواهيم كرد و چون وحشى غلام جبير بن مطعم حمزه سيد الشهداء را در جنگ احد كشت وى بر سر نعش شريف بيامد و كبد آن حضرت را برآورد و در دهن گذاشت به قدرت خداى تعالى سخت شد و دندان در او اثر نكرد، از آن پس حمزه عليه السّلام را مثله كرده و اعضاى گوش و دماغ و مذاكير آن حضرت را به رشته كشيده به جاى قلاده به گردن آويخت. زنان قريش به او اقتدا كرده با ساير شهدا چنين كردند.
  2. و اين كار بر رسول خداى تعالى به غايت گران و جگر شكاف آمد و خون هند را هدر فرمود. اين ببود تا در عام الفتح چون أبو سفيان از اضطرار اسلام نفاقى اظهار كرد، وى نيز اظهار اسلام كرد و رسول خداى به حكم عموم رحمت  قبول فرموده عفو فرمود و چون با رسول خداى بيعت كردند به عادت ساير زنان يكى از شرايط بيعت زنان كه زنا نكردن بود ذكر فرمود. هند گفت: و هل تزني الحرّه پيغمبر روى با عمر كرد و بخنديد. كنايت از آنكه با آن طهارت ذيل و نقاوت جيب از در تعجب سؤال مى‏كند كه آيا زنان آزاد هم زنا مى‏كنند؟ و تواند بود كه مواجهه با او از آن جهت باشد
  3. مثالب هشام بن محمد الكلبى النسابه نقل كرده بعد از ذكر زناى هند كه شعبى گفته و قد اشاره رسول اللّه إلى هند يوم فتح مكة بشي‏ء من هذا فنقل الخبر كما نقلناه.
  4. خلاصه، بعد از اسلام، هند نفاق بزيست تا در خلافت عمر در آن روز كه أبو قحافه از دنيا رفت به مشايعت روح او به جانب دوزخ رخت بر بست و از آن روز كه جگر مبارك سيد الشهداء را بمكيد اكلة الاكباد لقب گرفت و اين طعن تا دامنه قيامت دامن گير فرزندانش شد
      1. شفاءالصدور ص :  401
  5. چنانچه عقيله خدر رسالت و هدايت و رضيعه ثدى نبوت و ولايت زينب بنت على عليهما السّلام در خطبه شريفه كه قطع نظر از اعتبار سندش خود دليل صدق خود است بلكه به سر حد اعجاز رسيده و از شواهد صدق طريقه جد و پدر و برادر بزرگواران مكرمه عليها السّلام است مى‏فرمايد: و كيف يرتجى مراقبة من نبت لحمه بدماء الشهداء و لفظ فوه اكباد الازكياء
  6. و حسان بن ثابت بعد از آن روز از اين شعرها را در هجو وى سروده:

اشرت لكاع و كان عادتها            لو ما اذا اشرت مع الكفر

اخزى الا له و زوجها معها            هند الهنود طويلة البظرو هم در هجو او آورده:

لمن سواقط ولدان مطرحة            باتت تفحص في بطحاء اجياد

باتت تفحص لم يشهد قوابلها            الا الوحوش و الا حية الواوى‏

  1. و در اين دو مقطوعه حسان هم اشاره به زناى هند كرده، هم به فساد نسب او، و از جمله مقررات است چنانچه شيخ مفيد عليه الرحمة در ارشاد و أبو جعفر نقيب در نقض عثمانيه گفته‏اند كه به شعر مثل نثر بايد احتجاج كرد و اين معنى عبارت معروفه است كه الشعر ديوان العرب و العمائم تيجانها و الاحتباء حيطانها چه به شعر انساب و احساب و مناقب و مراتب خود را تعيين مى‏كند. چنانچه به رجوع به ديوان مراتب عسكر و مناصب امراء جيش و ساير امرا و اعيان به حسب اختلاف شئون و تفاوت مقادير ظاهر مى‏شود.
  2. خلاصه، اهاجى هند و أبو سفيان و اولاد ايشان بيش از آن است كه بتوان بنطاق بيان احاطه به او كرد و ما در هر باب كه در اين كتاب سخنى برانيم جز نمودار نمونه در نظر نداريم.
  3. موضع ثانى‏
  4. مراد از اينكه ابن آكلة الاكباد كه ظاهرا مقصود در اين مقام يزيد لعنه اللّه است بر لسان خداى عز و جلّ ملعون است يا اشاره به آن آيه كريمه و الشّجرة الملعونة است كه مفصلا به قدرى كه شايسته اين مختصر بود گذشت. و يا اشاره به لعن اوست بر لسان انبياى خداى تعالى چنانچه از اين پس إن شاء اللّه خواهد مذكور شد و يا اشاره به احاديث قدسيه است كه در لعن  او وارد شده و يكى از آنها را در اين مقام ذكر مى‏كنيم
  5. در كامل الزيارة سند به ابن ابى يعفور مى‏رسد كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود رسول
      1. شفاءالصدور ص :  402

خداى صلّى اللّه عليه و آله در منزل فاطمه عليها السّلام بود و حسين عليه السّلام در كنار او نشسته كه ناگاه پيغمبر بگريست و به سجده در افتاد، چون سر برداشت، فرمود: اى فاطمه دختر محمد على اعلى جل شانه به غايت ظهور علمى و تجلى شهودى براى دل من نمودار شد با بهترين جمالى و نيكوترين صورتى از صفات جلاليه و جماليه و با من گفت: آيا حسين را دوست دارى؟ گفتم قرة العين من است و ريحانه من و ثمرة الفؤاد و واسطه ما بين دو چشم من است و دست رحمت  بر سر حسين عليه السّلام گذارد

  1. و بفرمود: فرزندى است مبارك بركات و صلوات و رحمت  و رضوان من بر او باد و لعنت و سخط و عذاب و خزى و نكال من بر آنكه وى را بكشد و عداوت ورزد و مدافعه و منازعه نمايد. همانا او سيد شهيدان است از اولين و آخرين در دنيا و آخرت و سيد جوانان اهل بهشت است از خلق يكسره و پدر او افضل از او است، سلام مرا به او برسان و بشارت ده او را كه او علم هدايت و منار ارباب ولايت من است و او حافظ و شاهد من است بر خلق من و خازن علم من و حجت من است بر اهل سموات و اهل ارضين و ثقلين كه جن و انس‏اند.
  2. و مراد از اينكه در جميع مواطن و مواقف رسول خداى بر لسان مبارك آن جناب يزيد ملعون بوده بر چند وجه تصوير مى‏شود:
  3. اول اين كه مقصود مطابق ظاهر باشد كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله در هر جاى كه بايستاد و ببود بر نحو استغراق شمولى و به عموم اصولى بدون استثناء هيچ موضع يزيد را در اوّل يا آخر لعن  كرده باشد صريحا و اين مطلب اگر چه چنانچه اشاره كرديم مقتضاى ظاهر كلام است و ليكن في الجمله استبعادى دارد.
  4. ديگر اينكه مقصود عموم براى مواقف و مواطن به حسب انواع باشد نه بر حسب افراد و خلاصه معنى چنان باشد كه رسول خداى در تمام احوال بر حسب انواع به اين معنى كه چه در حال ايستادن، و چه در سفر و چه در حضر چه در سلم و چه در حرب، چه در ركوب چه در مشى چه در خانه چه در بيرون چه در بلد چه در بيابان چه در منبر چه در زمين چه در خلأ و چه در ملاء چه در سرّ و چه در علن، به حسب هر حالى و هر جائى كه فرض توان كرد يكدفعه لا اقل يزيد را يا به تصريح يا به كنايه يا آهسته يا بلند لعن  فرموده و اين اگر چه في الجمله بيرون از حد ظهور است چه ظاهر عموم شمول ذوات افراد است نه اراده انواع ولى اقرب از معنى اول به تصديق است.
  5. سوم اينكه چون غرض هر نبى در هر حال به حكم اينكه بالكليه منصرف به عالم قدس و متوجه به تحصيل وجوه مراضى حضرت احديث جلّ ذكره است، ترويج شرع و ابلاغ اوامر و نواهى و هدايت خلق است و هر كه با حكمى از احكام الهى منافاتى داشته باشد و مانع از اجرا شود در حال تبليغ آن حكم البتّه يا به لسان يا به حسب حال ضمير از آن كس دورى دارد و وى را لعنت كند يا به طلب از خداى يا به نفس دورى خود از او چه لعن  او دورى از رحمت  خدائى است و پيغمبران رحمت  خداى‏اند و پيغمبر آخر الزمان رحمة للعالمين ملقب شده به جهت عموم نبوت و كمال رافت او، و چون يزيد كارى كرد كه خواست تمام شرع را به تمام اجزائه از ميان بردارد به كشتن سيد الشهداء به جهت اينكه او خود في الحقيقه تمام دين بود چنانچه گفته‏اند: نزد كوته نظران ماشطه صورت دين            نزد ارباب نظر معنى دينند همه
  6. يا به جهت اينكه ولايت آن جناب شرط صحت تمام اعمال بود پس به عداوت و برداشتن آن حضرت از ميان افساد تمام شريعت مى‏شد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله در تمام احوال تبليغ حكمى مى‏كرد اگر چه به سكوت و خواب باشد كه دلالت بر رجحان يا وجوب آن دو دارد در هر وقت كه مقتضى وجوب پيدا شود. پس هيچ آنى از انات وجود شريف نبوى نبود كه به حسب حال كمال نبوت دشمنان اهل بيت را كه قوام شرع و تمام دين و بيان احكام او بودند لعن  نكند،
  7. خاصه يزيد و اقران او را كه بيشتر در اطفاء نور و اخفاء ظهور او بر خلاف حقّ و به عداوت خداى عز و جل كوشش كردند و اين معنى اگر چه اوّلا بعيد از اذهان متعارفه مى‏آيد ولى اهل ذوق و ارباب سليقه شايد كه به اندك توجهى جزم به او نمايند و از دو احتمال سابق يكسره صرف نظر كنند و اللّه اعلم به مراد اوليائه عليهم السّلام.
  8. بیان اخبار متضمن لعن  - على الجمله شايسته چنان مى‏نمايد در اين موضع اخبارى چند كه متضمن لعن  يزيد بر لسان رسول خداى بلكه ساير انبيا بلكه عموم موجودات باشد مذكور شود: ... شفاءالصدور ص :  404
  9. الف: شيخ صدوق قدس اللّه سره در امالى سند به صفيه بنت عبد المطلب مى‏رساند كه چون حسين عليه السّلام متولد شد من او را به پيغمبر دادم و پيغمبر زبان خود را در دهان وى بگذارد و حسين زبان وى را مكيدن گرفت و گمانم چنان بود كه رسول خداى وى را از شير و عسل غذا دهد، ناگاه حسين بر جامه وى بول كرد پس پيغمبر ميانه دو چشم وى را ببوسيد. آنگاه او را به من داد، مى‏گفت: خداى لعنت كناد قومى را كه ايشان قاتلان تواند، اى پسرك من. صفيه مى‏گويد: عرض كردم پدر و مادرم فداى تو باد كه وى را مى‏كشد. فرمود: بازمانده گروه باغيان از بنى اميه لعنهم اللّه و ظاهر اين است كه لفظ لعنهم اللّه از حديث است.
  10. ب: در بحار الانوار از امالى حديث كرده كه اسماء بنت عميس در شرح قصه ولادت امام مظلوم عليه السّلام كه جمله‏اى از او را در اوائل كتاب در اثبات اينكه اطلاق لفظ ابن رسول بر آن جناب روا است شنيده مى‏گويد: چون حسين عليه السّلام را به خدمت حضرت رسالت بردم روى با وى كرد و فرمود: زودا كه براى تو خبرى باشد خدايا لعنت كن قاتل او را.
  11. و هم در آن خبر است كه چون روز هشتم شد او را بگرفت و در كنار خود گذاشت و فرمود يا ابا عبد اللّه عزيزعلى پس بگريست. من عرض كردم: پدر و مادرم فداى تو امروز و روز اول چنين كردى چه شده است؟ فرمود: براى فرزندم مىگريم كه فئه باغيه كافره از بنى اميه وى را مى‏كشند خداى شفاعت مرا به ايشان نرساناد. كسى او را مى كشد كه در دين ثلمه افكند و به خداى كافر شود.ثم قال اللهم انى اسئلك فيهما ما سئلك إبراهيم في ذريته اللهم احبهما و احب من يحبهما و العن  من يبغضهما ملاء السماء و الارض.
  12. ج: در بحار الانوار از مناقب ابن شهرآشوب روايت كرده وى از ابن عباس حديث مى‏كند كه هند از عايشه خواستار شد كه تعبير رؤياى او را سؤال كند. پس عايشه گفت: قصه خود را نقل كن تا عرضه داشت كنم. گفت چنان به خواب ديدم كه آفتاب از بالاى سر من طلوع كرد و قمر از فرج من برآمد و گويا ستاره سياهى از اين ماه برآمد و حمله‏ور شد بر آفتابى كوچكتر از آفتاب كه از آن آفتاب بر آمده بود و او را ببلعيد و آفتاب به غروب آن آفتاب سياه شد و ستارگانى از آسمان ديدم و ستارگانى در زمين ليكن آنان كه در زمين بودند سياه مى‏بودند و اين ستارگان سياه بآفاق زمين احاطه كردند از هر طرف. چون اين خواب را پيغمبر شنيد اشك از ديده فرو ريخت و دو مرتبه با هند فرمود:اخرجى يا عدوّة اللّه‏

كه اندوه مرا تازه كردى و خبر مرگ دوستان مرا به من دادى. چون بيرون رفت، فرمود:اللهم العن ها و العن  نسلها.

  1. آنگاه تعبير رؤيا كرد و فرمود: آفتاب على بود آن ستاره سياه كه مانند ماه مى‏نمود معاويه است و آن آفتاب كوچك كه از آفتاب بر آمد حسين بود و پسر معاويه او را مى‏كشد و آفتاب سياه مى‏شود و آفاق تاريك مى‏شوند و آن ستارگان سياه زمينى كه احاطه بر زمين كردند بنى اميه‏اند.
      1. شفاءالصدور ص :  405
  2. د: در كامل الزيارة سند او هم در بحار از تفسير فرات بن إبراهيم نقل كرده كه وى متصلا از حضرت صادق حديث كرده كه حسين عليه السّلام با فاطمه عليها السّلام بود وى را حمل كرده بود پس پيغمبر وى را بگرفت و فرمود:لعن  اللّه قاتلك و لعن  اللّه سالبك‏ و خدايا هلاكت دهاد آنها كه پشت بر پشت گذارند در جنگ تو و خداى حكم كناد بين من و بين آنان كه اعانت بر ظلم تو كردند.
  3. ه: از ابن نما در مثير الاحزان نقل كرده‏اند كه وى از ابن عباس حديث مى‏كند كه چون مرض رسول خداى شدت كرد حسين را به سينه بچسبانيد و عرق بر جبين مى‏ريخت و جان مقدس وى آهنگ شاخسار حظاير قدس داشت در اين حال مى‏فرمود:مالى و ليزيد لا بارك اللّه فيه اللهم العن  يزيد. مرا چه با يزيد خدايش بركت ندهاد و پروردگارا يزيد را از رحمت  خود دور كن. پس از شدت مرض بى‏توان شد، چون با خود آمد حسين را بوسيد و اشك از ديدگان فرو مى‏ريخت و مى‏فرمود همانا مرا و قاتل ترا معاملتى است در نزد خداى تعالى. كنايت از آنكه مجازات اين عمل در محكمه عدل مالك يوم دين و جبار روز جزا خواهد گذشت و نعم ما قيل: اين انتقام گر نفتادى به روز حشر     با اين عمل معامله دهر چون شدى
  4. و در خصال سند به سيد الساجدين مى‏رساند كه رسول خداى فرمود: شش نفرند كه خداى و هر مستجاب الدعوه آنها را لعنت كرده‏اند 1- زياد كننده در كتاب خداى و 2- مكذب به قدر و 3- تارك سنت من و آن كه بى‏احترامى عترت مرا حلال شمارد و4-  متسلط به جبروت كه عزيز خداى را ذليل كند و 5 ذليل خداى را عزيز و 6- آنكه في‏ء مسلمين را تصرف كرده بر خود حلال شمارد.
  5. ز: در كامل الزيارة از كعب الاحبار نقل مى‏كند كه اوّل كسيكه قاتل حسين بن على را لعن  كرد، إبراهيم خليل الرحمن بود، و اولاد خود را امر به اين فرمود و عهد و ميثاق اين كار را بر ايشان گرفت. آنگاه موسى بن عمران وى را لعن ت كرد و امتش را به اين كار فرمان داد. آنگاه داود او را لعن  كرد و بنى اسرائيل را به اين مأمور فرمود. آنگاه عيسى وى را لعن  كرد و فرمانداد بنى اسرائيل را كه لعن  كنيد قاتل او را و اگر ايام او را دريافت كرديد از نصرت وى ننشيند چه شهيد با او چون شهيد با پيغمبران و مقبل غير مدبر است تا آخر حديث. شفاءالصدور ص :  406
  6. ح: شيخ جليل فخر الدين بن طريح نجفى در كتاب منتخب به ارسال روايت مى‏كند كه چون آدم در طلب حوّا در اطراف زمين برفت به زمين كربلا رسيد و در آنجا اندوهى بى‏سبب او را عارض شد و چون به قتلگاه حسين رسيد پايش بلغزيد و خونش جارى شد. از در مناجات گفت: خدايا اين عقوبت بازاء گناهى بود كه كردم وحى الهى آمد كه گناهى نكرده ليكن فرزند تو حسين در اين زمين كشته مى‏شود به ظلم و خون تو به موافقت خون او ريخته شد. آدم گفت پروردگارا حسين پيغمبرى است. فرمود: نه، و ليكن فرزند زاده پيغمبر ما محمد است. گفت: قاتل او كيست؟ جواب آمد: يزيد ملعون اهل سموات و زمين است. آدم گفت: من چه بايد بكنم؟ جبرييل عرض كرد: اى آدم وى را لعن  كن. پس چهار بار يزيد را لعن  كرد و چهار گام برداشت و به عرفات رسيد و حوّا را يافت.
  7. ط: هم در منتخب است كه سفينه نوح چون به كربلا رسيد زمين وى را بگرفت و از بيم غرق شدن. خداى را خواند و از سبب سؤال كرد. جبرئيل نازل شد و گفت: اى نوح در اين موضع حسين سبط خاتم انبياء و نجل خاتم اوصيا كشته مى‏شود. و نوح گفت قاتل او كيست؟ جبرئيل گفت: ملعون اهل هفت آسمان و هفت زمين است. پس نوح وى را چهار بار لعن  كرد و سفينه در گذشت.
  8. ى: هم در منتخب مرسلا ايراد شده كه خليل به كربلا در گذشت و اسبش بلغزيد و به زمين افتاد و سرش بشكست و خون سيلان كرد، وى استغفار نمود و از سبب سؤال كرد گناهى كردم جواب شنيد كه از تو گناهى سر نزده ولى در اين زمين فرزندزاده خاتم انبيا پسر خاتم اوصيا كشته مى‏شود و خون تو به مشايعت وى سيلان گرفت. از جبرئيل پرسيد كه قاتل او كيست؟ گفت: لعين اهل آسمان‏ها و زمينها و قلم بر لوح جارى شد به لعن  او بدون فرمان پروردگار خداى وحى فرستاد قلم را كه به اين لعن  كردن مستحق ثنا شدى. پس إبراهيم دو دست خود برداشت و يزيد را بسيارى لعن  كرد و اسبش به زبان فصيح امين گفت:
  9. يا: هم در منتخب است مرسلا كه گوسفندان اسماعيل در كنار شط فرات بودند چون به شريعه كه در كربلا است رسيدند آب و علف نخوردند، شبانش خبر آورد. از سبب سؤال كرد جبرئيل نازل شد و فرمان آورد كه از گوسفندان پرس آنها را مخاطب كرد كه چرا از اين آب نياشاميد؟ گفتند: چنان شنيده‏ايم كه سبط محمّد صلّى اللّه عليه و آله و در اين مشرعه شهيد شود تشنه و ما از اين آب نياشاميم، به جهت اندوه بر او. پرسيد كشنده او كيست؟ گفتند: ملعون اهل سموات و ارضين و خلايق يكسره پس اسمعيل گفت: اللّهمّ العن  قاتل الحسين.
      1. شفاءالصدور ص :  407
  10. يب: هم در منتخب است كه موسى عليه السّلام چون به كربلا رسيد موزه‏اش بدريد و خسك در پايش خليد و خونش سائل شد و گفت: خدايا از من چه صادر شده وحى آمد كه اينجا حسين كشته شود و خونش بريزد خون تو به موافقت خون او سيلان كرد گفت حسين كه باشد جواب آمد كه سبط محمد مصطفى و پسر على مرتضى گفت: قاتل او كيست؟ جواب آمد لعنت شده ماهيان در بحار و وحوش در قفار و مرغان در هوا. پس موسى دست برداشت و يزيد را لعن  كرد. و بر وى نفرين نمود و يوشع بن نون آمين بگفت.
  11. يج: هم در منتخب است كه سليمان بر بساط خود سوار بود چون به كربلا رسيد باد بساط او را بگردانيد سه بار چندان كه بيم سقوط شد پس ساكن شد و بساط بر زمين آمد. باد را مخاطب ساخته سؤال فرمود كه اين سكون را سبب چه بود؟ باد گفت: در اين زمين حسين كشته مى‏شود. گفت: حسين كيست؟ گفت: فرزند احمد مختار و على كرّار. گفت: قاتل او كيست؟ گفت: ملعون اهل سموات و ارض يزيد پس سليمان هر دو دست برداشت و يزيد را لعنت كرد و نفرين گفت: انسيان و جنيان آمين گفتند.
  12. يد: هم در منتخب آورده كه روايت شده كه عيسى در برارى سياحت مى‏كرد و حواريون با او بودند چون به كربلا رسيد شيرى شكننده سر راه بر او بگرفت. عيسى پيش آمد و به فرمود از چه روى در اين جا نشسته و نمى‏گذارى ما را كه به راه برويم شير با زبان فصيح جواب داد كه راه را وا نمى‏گذارم تا يزيد قاتل حسين را لعن  كنيد.

عيسى گفت: حسين كيست؟ گفت: سبط محمّد نبى امّى و پسر على ولى است. فرمود: قاتل او كيست؟ گفت قاتل او لعنت شده وحشيان و گرگان و شيران است. خصوصا در ايام عاشورا  پس عيسى دست برداشت و يزيد را لعن ت و نفرين كرد و حواريين امين گفتند و شير از سر راه برفت. و عيسى و حواريين به راه خود برفتند. و اين مقوله اخبار در كتب مقاتل و مناقب فراوان است و استقصاء آنها در عهده مطولات است و اخبار از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله‏لا انالهم الله شفاعتى و لا تنالهم شفاعتى و الويل لمن قتله و اللهم اخذل من خذله و اقتل من قتله‏

  1. و از اين گونه تعبيرات كه در حقيقت مؤدى مفاد لعن  است در عيون و علل و امالى و مناقب و كامل الزيارة و بحار و غيرها بيش از حداحصاء است و آنچه ذكر كرديم در اين مقام كفايت است و بعض مباحث متعلقه به لعن  يزيد إن شاء الله در فقره آتيه بيايد. شفاءالصدور ص :  408

«اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ»

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید