کتاب  شفاءالصدور  – شرح زیارت عاشورا  - میرزا تهرانی – ص : شفاءالصدور ص :  409 اللّهم العن  ابا سفيان.

- سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/        

نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 

  1. وبلاگ صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 
  2. «بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»
  3. «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ»
  4. کتاب  شفاءالصدور  شرح زیارت عاشورا  - میرزا تهرانی – ص : شفاءالصدور ص :  409
  5. اللّهم العن  ابا سفيان.
  6. چ بار الها لعن ت كن أبو سفيان را.
  7. ش ذكر لعن  أبو سفيان به جهت تذكر مساوى بنى اميه و افعال شنيعه يزيد است كه يكى از فروع آن شجره ملعونه و ثمرات آن اصله غير ميمونه است. و أبو سفيان اسم او صخر بن حرب بن اميه است و ما در او صفيه دختر مزن الهلاليه است و ندانم كجا ديدم اندر كتاب كه وى زانيه بوده و أبو سفيان به زنا متولد شده ده سال قبل از عام الفيل متولد شد و تا بود در عداوت رسول خداى و اجلاب حروب و سوق جنود و قود عساكر بر آن حضرت كوشش داشت و هيچ فتنه در قريش بر پا نشد مگر اينكه وى را در او قدمى راسخ و سعى بالغ بود،
  8. تا اينكه در عام الفتح قهرا اسلام آورد و با نفاق بزيست و در طايف ملازم ركاب بود يك چشم او به زخم تير نابينا شد و چشم ديگر در يرموك و يكسره كور بماند و در حرب هوازن كه به مؤلفة القلوب بذل عطايا شد او را صد شتر و چهل اوقيه نقره بهره افتاد و پسران او يزيد و معاويه را نيز چنين بخش دادند و پسر ديگرش حنظله كه به وى هم مكنى مى‏شد و به واسطه وى او را أبو حنظله مى‏خواندند،
  9. در بدر به دست امير المؤمنين عليه السّلام طليعه جيش پدر و برادر و اقرباى خود به سوى دوزخ شد و اولاد أبو سفيان معاويه و عمر و عتبه و صخره و هند و رمله و آمنه و ام حبيبه و جويريه و ام الحكم و حنظله و عنبسه و محمد و زياد به استلحاق معاويه چنانچه گذشت و يزيد و رملة الصغرى و ميمونه بوده‏اند. چنانچه ابن قتيبه در معارف آورده وى در سال سيم هجرت هشتاد و دو ساله به دوزخ روانه شد در ايام مهاجاة بين مسلمين و كفار. حسان بن ثابت در هجو أبو سفيان شعر بسيار سروده كه ما به جهت تزيين اين كتاب
  10. يك دو مقطوعه از آنها را ياد مى‏كنيم در جنگ احد گفته:

عضضت باير من ابيك و خاله            و عضت بنو النجار بالسكر الرطب‏

فلست بخير من أبيه و خاله            و لست بخير من معاظلة الكلب‏

و لست بذى دين و لا ذى امانة            و لست بخير من لوى و لا كلب‏

و لكن هجين ذو دناة لمقترف            مجاجة ملح غير صاف و لا عذب‏

      1. شفاءالصدور ص :  409

و له ايضا:

و لست من المعشر الاكرمين            لا عبد شمس و لا نوفل‏

و ليس ابوك بساقى الحجيج            فاقعد على الحسب الارذل‏

و لكن هجين منوط بهم            كما نوّطت حلقة المحمل‏

تجيش من اللوم احسابكم            كجيش المشاشة في المرجل‏

  1. و اين ابيات صريح در خبث مولد و فساد نسب اوست چه او را از عبد شمس نفى كرده و منوط به ايشان شمرده و حال أبو سفيان در نفاق و معاداة خانواده رسالت واضحتر از آن است كه نوشته آيد و روشنتر از آن است كه انكار تواند شد.
  2. در نهج البلاغه مكرم رسول خداى را در قبال او ذكر كرده مى‏فرمايد:منّا النّبى و منكم المكذب.
  3. ابن قتيبه كه مركز دايره نصب و اعراض است اسم او را در مؤلفة القلوب ذكر كرده و بر عادت خود كه بعد از ذكر بعض ايشان مى‏گويد اسلام او نيكو شد نگفته. و اين دليل آن است كه نفاق او را نمى‏توانست به پرده پوشاند، و الا البتّه به جهت اصلاح شرف معاويه عليه الهاوية ذكر اين فقره هم مى‏كرد.
  4. و جاحظ لعنة الله كه عدو مجاهر امير المؤمنين است در رساله مفاخره بنى هاشم و بنى اميه مى‏گويد: قد عرفنا كيف كان أبو سفيان في عداوة النبى و في محاربته له و اجلابه عليه و غزوه اياه و عرفنا اسلامه حيث اسلم و اخلاصه كيف اخلص و معنى كلمته يوم الفتح حين راى الجنود و كلامه يوم حنين و قوله يوم صعد بلال على الكعبة فاذن على انه انما اسلم على يدى العباس و العباس هو الذي منع الناس من قتله و جاء به رديفا إلى رسول الله و ساله فيه ان يشرفه و ان يكرمه و ان ينوه به و تلك يد بيضاء
  5. و مقام مشهود و يوم حنين غير مجحود فكان جزاء بيته ان حاربوا عليا و سموا الحسن و قتلوا الحسين و حملوا النساء على الاقتاب حواسر و كشفوا عن عورة على ابن الحسين حين اشكل عليهم بلوغه كما يصنع بذرارى المشركين اذا دخلت دورهم عنوة إلى ان قال و اكلت هند كبد حمزه فمنهم اكلة الاكباد و منهم كهف النفاق و منهم من نقر بين ثنيّتى الحسين عليه السّلام بالقضيب انتهى.
  6. مى‏بينى با اين همه عصبيت و مروانيّت و عثمانيّت و سفيانيّت كه در فضايل هر سه رساله نوشته است شهادت داده كه أبو سفيان كهف نفاق بوده و در اسلام اخلاص نداشته است. شفاءالصدور ص :  410
  7. پس ما را شهادت اين دو ناصب كه ابن قتيبه و جاحظ باشند و البتّه در نزد نواص از اعظم عدوند كفايت مى‏كند در اثبات نفاق و استمرار كفر أبو سفيان. علاوه بر اينكه دخول او به نفاق در اسلام و بودنش از مؤلفة القلوب محلّ اتفاق كل است و دليل رافعى براى او ثابت نشده.
  8. پس جميع احكام شرعيه نفاق از جواز لعن  و وجوب تبرى و غيرها بحكم استصحاب مترتب مى‏شود و نص كتاب كريم در آيه رؤيا كه سابقا گذشته شاهد لعن  اوست چه او في الحقيقه اصل اين شجره ملعونه است
  9. و مورخين عامه و خاصه در كتب خود ثبت كرده‏اند و در فرمان معتضد كه سابقا نوشتيم اشاره شده است كه بعد از استقرار امر خلافت بر عثمان چون به سراى خويش درآمد جماعت بنى اميه به شادمانى كرد او فراهم شدند و در خانه را از اجنبيان مسدود داشتند اين وقت أبو سفيان بانگ برداشت كه آيا بيرون بنى اميه كسى در سراى حاضر است گفتند: نه. فقال «يا بنى اميّه تلقفوها تلقف الكرة فو الذي يحلف به أبو سفيان ما من عذاب و لا حساب و لا جنة و لا نار و لا بعث و لا قيامه».
  10. يعنى: هان اى بنى اميه چنانچه گوى را در ميدان در مى‏ربايند خلافت را بربائيد و غنيمت شماريد سوگند به آنكه أبو سفيان را سوگند به او روا است (يعنى لات و عزى) نه عذابى است و نه حسابى است و نه بهشتى است و نه دوزخى و نه حشرى است و نه قيامتى
  11. عثمان چون اين كلمات بشنيد بيمناك شد كه مبادا مسلمانان بشنوند و انگيزش فتنه كنند. به گفت تا أبو سفيان را از مجلس بيرون كنند از اين جا نكته شناسان توانند به دست آورد كه سومى [1] هم در مكنون ضمير خود در عقيده كفر و نفاق با أبو سفيان شريك بوده ولى مصلحت را از أبو سفيان تأديبى كرده و گر نه مجازات مرتد قتل است نه اخراج.
  12. بالجمله از اخبار مشهوره است و ابن ابى الحديد نقل كرده و از بيهقى و زمحشرى روايت شده و در فرمان معتضد بالله عباسى از ثقات روايت كرده كه روزى أبو سفيان بر حمارى سوار بود و معاويه زمام او در دست داشت و يزيد از عقب سر ميراند پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:لعن  الله الراكب و القائد و السائق [2]‏

__________________________________________________

  1. [1] عثمان‏

[2] خدا لعن ت كند سوار و جلودار و پس‏رو را.

      1. شفاءالصدور ص :  411
  1. و از كتاب مفاخرات زبير بن بكار ابن ابى الحديد نقل مى‏كند كه مجلسى شد در منزل معاويه كه عمرو بن عاص و عتبة بن ابى سفيان و مغيره بن شعبه در آنجا مجتمع شدند و امام حسن عليه السّلام را طلبيدند و چون تشريف آورد هر يك جسارتى كردند به شرحى كه در آن كتاب مذكور است پس آن سيد جوانان بهشت تكلم فرمود و معاويه را مخاطب داشت و در اثناى مخاطبه فرمود:انشدك الله يا معاوية أ تذكر يوما جاء أبوك على جمل أحمر و أنت تسوقه و أخوك عتبة هذا يقوده فرآكم رسول اللّه فقال اللّهم العن  الرّاكب و القائد و السائق.
  2. آنگاه روى به آن جماعت كرده فرمود: شما را قسم بخداى مى‏دهم مى‏دانيد كه رسول خداى در هفت موطن كه كس نمى‏تواند رد آنها كند أبو سفيان را لعن  فرمود، اول، روزى كه رسول خداى را ديد كه از مكّه بيرون مى‏رفت و ثقيف را دعوت مى‏كرد و سب و شتم و بدگوئى از آن حضرت كرد پس خدا و رسولش او را لعن  كردند.
  3. دوم، روزى كه قافله از شام مى‏آمد و أبو سفيان ايشان را راند و معارضه كرد و مسلمين ظفر نيافتند و رسول خداى او را لعن  كرد و واقعه بدر از آن سبب شد. سوم، روز احد كه او زير كوه ايستاده بود و رسول خداى بالاى كوه بود و او مى‏گفت: «اعل هبل اعل هبل». پس پيغمبر ده مرتبه او را لعن  كرد و مسلمانان متابعت نمودند.
  4. چهارم، روزى كه احزاب و غطفان و يهود را آورد و پيغمبر او را لعن ت فرمود.
  5. پنجم، روزى كه أبو سفيان با قريش آمد و پيغمبر را از مكه منع كردند در روز حديبيه. پس پيغمبر أبو سفيان و قاده لشكر و اتباع را لعن  كرد وقال‏ملعونون كلّهم.
  6. ششم روزى كه سوار شتر سرخ بود. هفتم، روز عقبه كه خواستند ناقه پيغمبر را بَرَمانند و ايشان دوازده نفر بودند، از آن جمله يكى ابو سفيان
  7. تقى الدين بن حجه كه از اكابر ادباى اهل سنت است، فصلى از اين در ثمرات الاوراق نقل كرده، مى‏گويد، فرمود:«و انشدكم بود آنگاه شروع در مثالب ديگران فرمود. و باللّه أ تعلمون انّ معوية كان يقود بابيه على جمل و اخوه هذا يسوقه فقال رسول اللّه لعن  اللّه الجمل و قائده و راكبه و سائقه» [1].
  8. خلاصه حال أبو سفيان بر منصف با تتبع ظاهر است اگر چه اهل سنت از روى قول به عموم عدالت صحابه بايد ملتزم شوند كه عداوت با رسول و استمرار نفاق و گفتن به‏ عباس لقد اصبح ملك ابن اخيك عظيما و ساير كفريات منافى عدالت نباشد و اتفاق غريبى افتاده كه أبو سفيان بازاء پيغمبر است و معاويه بازاء امير المؤمنين و يزيد بازاء سيد الشهداء و عداوت هر يك با ديگرى نه چندان است كه در حيطه بيان درآيد.

__________________________________________________

  1. [1] تو را به خدا قسم مى‏دهم اى معاويه ياد دارى روزى را كه پدرت با شتر سرخ موئى آمد و تو او را از پشت مى‏راندى و همين برادرت جلودارش بود، پس پيغمبر، شما را ديد و فرمود خدايا لعن  كن سوار و جلودار و از عقب راننده را.
      1. شفاءالصدور ص :  412

 

  1. و معويّة ابن ابى سفيان.
  2. ج و لعن ت كن معاويه پسر أبو سفيان را
  3. ش معاويه پسر هند است از أبو سفيان به حسب مشهور ولى محققين نسب وى را ولد الزنا دانند راغب اصبهانى در محاضرات گفته و ابن ابى الحديد از ربيع الابرار زمخشرى نقل كرده كه معاويه را نسبت به چهار كس مى‏دادند،
  4. مسافر بن ابى عمرو و عمارة بن الوليد بن المغيره و عباس بن عبد المطلب و صباح كه سرود خوان و مغنى عمارة بن الوليد بود و أبو سفيان بسى زشت و كوتاه بود
  5. و صباح كه مزدورى أبو سفيان مى‏كرد جوانى خوش سيما بود هند را با وى الفتى افتاد و به خويشتن دعوت كرد و با وى در آميخت و علماء نسب گفته‏اند كه عتبة بن ابى سفيان هم از صباح است و هم گفته‏اند كه چون هند به معاويه بارور شد مكروه داشت كه وى را در خانه بزايد كنار كوه اجياد [1] آمد در آنجا وضع حمل كرد اين است كه حسان در ايام مهاجات اشاره به حال‏

_______________________________________________

  1. [1] اجياد كوهى است يا زمينى در مكه معظّمه - شرفها الله تعالى و او در اصل جمع جواد است به معنى اسب خوب، چون تبّع اسبان خود را در آنجا نگاه مى‏داشت، اين موضع را اجياد گفتند و از موارد استعمال، شعر ابن فارس است در تائيه صغرى كه مى‏گويد:

سقى بالصفى الربعى ربعا له الصفا            و جاد باجياد ثوى فيه ثروتى(آب داد در صفاى ربعى سرزمينى را كه با صفا بود و بخشش نمود در اجياد بر ثروتم افزوده شد)

  1. و آنچه ما گفتيم ماخوذ است از صحاح و غيره و صاحب قاموس در مادّه جيه گفته و ارض به مكّه او جبل به الخيل لتبّع كان بها و اين عبارت با اخلاق و اندماجى كه وضع كتاب لغت است –
  2. چنانچه اكثر عبارات قاموس در اين حكم شريكند - خالى از غلط نيست چه مى‏دانستى كه او جمع جواد است و «واوى» نه جمع جياد و «يائى عليهذا بايد در «جود» ياد شود در تعداد جموع «جواد» چنانچه اسمعيل بن عباد نيشابورى كه جوهرى لغت است در صحاح چنين كرده و از نوادر اينكه در جمع «جواد» «اجياد» عليهذا بايد در «جود» ياد شود در تعداد جموع «جواد» «اجياد» را ابدا ذكر نكرده، قاموسى است محيط به انواع اشتباهات و اغاليط، و الله العاصم. شفاءالصدور ص :  413
  3. «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ» معاويه كرده مى‏گويد:

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید