سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 39-42
- بخش اول: شناختن امام زمان- (عجل اللّه فرجه الشريف- واجب است
الباب الأول في وجوب معرفته صلوات اللّه و سلامه عليه
- ايمان بدون شناخت امام زمان عليه السّلام تحقق نمىپذيرد؛ و أنّه لا يتحقّق الإيمان بدون معرفة إمام الزمان
- در اين مطلب هم دليل عقلى هست و هم دليل نقلى. و يدلّ على ذلك العقل و النقل:
- دليل عقلى: أمّا الأوّل:
- علّتها و فلسفههايى كه براى ضرورت و لزوم وجود پيامبر گفتهاند، فلأنّ العلل المحوجة إلى وجود النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلّم
- همان علّتها براى ضرورت وجود جانشين و وصىّ پيغمبر نيز صادق است كه پس از وفات آن حضرت لازم است بوده باشد. هي المحوجة إلى وجود الوصيّ عليه السّلام بعد وفاة النبيّ،
- تا مردم به جانشين پيغمبر در شؤون مختلف زندگى خود مراجعه كنند، و الجهة الموجبة للرجوع إلى النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلّم
- همانگونه كه به پيغمبر مراجعه مىكردند، پس بر خداوند متعال واجب است كه او را نصب فرمايد و بر مردم نيز واجب است آن امام را بشناسند؛ هي الموجبة للرجوع إلى الوصيّ بعينها، فيجب على اللّه تعالى نصبه، و على الناس معرفته، زيرا كه پيروى كردن بدون معرفت و شناخت امكان ندارد.
- اگر كسى اشكال كند كه: علّت برانگيختن پيغمبر با اين مورد فرق مىكند؛ فإن قيل: فرق واضح بين المقامين، لأنّ العلّة الموجبة لبعث النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلّم
- زيرا كه مردم در امور معاش و شؤون زندگى مادّى و جنبههاى اخروى و امور مربوط به معاد، به پيغمبر نيازمندند: حاجة الناس في امور معاشهم و معادهم إلى قانون يعملون بمقتضاه في جميع الامور،
- تا از جانب خداوند قانونى براى آنان بياورد و مطابق آن عمل نمايند و چون پيغمبر آنچه مورد نياز مردم است را براى آنان آورد: فإذا جاء النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلّم بما يحتاجون إليه
- و قواعد و احكامى برايشان بيان فرمود و مردم آنها را شناختند و عمل كردند، و بيّن لهم القواعد و الأحكام و عرفوها، عملوا بها
- ديگر نياز برطرف مىشود و براى بيان و آموزش قواعد و احكام دين وجود علما و كتابهاى مربوطه بسنده است، [2] فترتفع الحاجة و يكفي في بيان تلك القواعد و الأحكام وجود العلماء و الكتب المعمولة
- پس وجود وصىّ و جانشين پيغمبر لازم نيست! لتوقّف اتّباعه على معرفته.لبيان ما يحتاج إليه الناس في أمر المعاش و المعاد.
- در جواب مىگويم: اين اشكال به چند جهت نادرست است: قلنا: لا ريب في فساد هذا الإشكال من وجوه:
- اوّل: پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله قواعد را بهطوركلّى بيان فرموده و دستورات دين را به مقدار مورد نياز عموم در آن زمان تشريح كرده است، الأوّل: أنّ النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلّم إنّما بيّن القواعد الكليّة و الأحكام الّتي تعمّ بها البليّة،
- و اين مطلب براى كسانى كه به احاديث پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله مراجعه كنند واضح است. كما هو واضح لمن لاحظ الأحاديث النبويّة
- بنابراين احتياج مردم با آن مقدار از بيان برطرف نشده، و لم ترتفع الحاجة بهذا المقدار بالكلّية،
- بلكه پارهاى از مسائل حتى بر علما و دانشمندان بزرگ پوشيده مىماند- تا چه رسد به ديگران- بل نرى كثيرا من المسائل قد اختفت- أحكامها على الأوحدين من العلماء الكاملين، فضلا عن غيرهم
- پس افراد بشر از وجود.. امام و پيشواى معصوم ناگزير هستند تا به او مراجعه كنند و مطالب مورد نياز خويش را از او بياموزند. فلا بدّ في كلّ زمان من وجود إمام معصوم يرجع إليه الناس فيما يحتاجون إليه، و لم يصل إليهم خبر عن النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم.
- البته ترديدى نيست كه پیغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله تمام احكام و علوم را به وصىّ خود سپرده : نعم لا ريب في أنّ النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم أودع جميع الأحكام و العلوم عند وصيّه
- كه پس از آن حضرت عليه السّلام، رهبرى مردم را- از طرف خداوند- به عهده داشته است، و هرامامى به امام بعد از خودش سپرده تا اينكه نوبت به امام زمان ما- (عجل اللّه فرجه الشريف- رسيده است. الّذي هو الإمام بعده، و كذا أودعه كلّ إمام عند وصيّه، إلى أن انتهت النوبة إلى إمام زماننا عجلّ اللّه تعالى فرجه و ظهوره،
- بارى، امامان عليهم السّلام احكام الهى را كه از پيغمبر گرفتهاند براى مردم بيان مىكنند و آنان را با مبانى و مفاهيم دين مقدس آشنا مىسازند. – فهم يبيّنون الأحكام الإلهيّة الّتي أخذوها عن النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم و لا ريب
- همچنين ترديدى نيست كه آن بيانگر احكام دين اگر معصوم نباشد، مردم به گفتههاى او اطمينان و اعتماد نخواهند كرد و هدف از برگزيدن او تحقّق نخواهد يافت. أيضا في أنّ هذا المبيّن لأحكام النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلّم لو لم يكن معصوما لما حصل للناس الوثوق بقوله، فينتقض الغرض من البعثة.
- دوم: افراد انسان به خاطر وضع طبيعى كه دارند و با توجه به هواها و خواستههاى نفسانىشان، در نزاع و كشمكش و اختلاف واقع مىشوند، الثاني: أنّه لا ريب في وقوع الخلاف و التنازع بين الناس بمقتضى جبلّتهم، و أهويتهم،
- اين معنى را با وجدان احساس نموده و با چشم مىبينيم، لذا مقتضاى لطف خداوند است كه براى از ميان رفتن هرگونه نزاع و اختلاف، شخصى را تعيين نمايد كه حقايق و واقعيتها را كاملا بداند، تا در هرزمان مردم: كما يشاهد بالوجدان، و يرى بالعيان، فمقتضى اللّطف الإلهي أن ينصب فيهم من يكون عالما بما هو الحقّ الواقع في كلّ زمان،
- به چنين شخصى رجوع كنند و در نزاعها و مرافعهها از او كمك بگيرند، و در نتيجه حقّ به حقدار برسد و عدالت الهى در ميان مردم گسترش يابد. و آن شخص كه خداوند او را براى رفع اختلاف و نزاع برگزيده، همان امام على است كه مردم وظيفه دارند از او پيروى كنند و در شؤون مختلف خود به او مراجعه و بر او اعتماد نمايند. و يكون هذا الشخص مرجعا لهم في مرافعاتهم و واقعاتهم، حتّى يصل الحقّ إلى صاحبه، و يتسرّى العدل الإلهي فيهم، و هذا الشخص هو الإمام الّذي امر الناس جميعا باتّباعه، و الرجوع إليه، و الإعتماد عليه فيما يحتاجون إليه.
- اگر اشكال كنيد كه امامان ما عليهم السّلام در زمان حضورشان جز برمبناى قواعد ظاهرى حكم نمىكردند، و به عبارت ديگر: آنان روى قواعدى كه علما در زمان غيبتشان حكم مىكنند حكم مىكردند. فإن قلت: إنّ الأئمّة في زمن حضورهم لم يكونوا يحكمون إلّا على طبق القواعد الظاهريّة الّتي يحكم العلماء في زمن الغيبة بمقتضاها،
- پس چگونه ادعا مىشود كه مقتضاى لطف الهى تعيين و نصب امام است تا برمبناى حقّ و واقعيتها حكم كند؟ فكيف تدّعي أنّ مقتضى اللّطف نصب الإمام ليحكم بما هو الحقّ الواقعي في علمه المختصّ به.
- مىگويم: اين روش به خاطر مانعى بود كه از ناحيه مردم وجود داشت، چنانكه مانع ظهور امام نيز از طرف مردم است. قلت: إنّ المانع من الحكم بمقتضى علمهم الواقعي إنّما كان من قبل الناس، كما أنّ المانع من ظهور الإمام من قبلهم أيضا،
- پس دراينصورت هيچگونه اعتراضى بر آنان وارد نيست و به هيچوجه نبايد خيال كرد كه اين امر با لطف الهى متناقض است. فإذا كانوا هم السبب في ذلك فلا حجّة لهم و لا نقض في قاعدة اللّطف المحكمة المسلّمة.
- دليل بر اين مدعى رواياتى است كه از خود ايشان وارد شده و تصريح مىكند كه چنانچه رياست و خلافت بهطور كامل به آنان واگذار مىشد: و يدلّ على ذلك الروايات الكثيرة المصرّحة بإنّه «لو ثنيت لهم الوسادة، و اعطوا الرئاسة،
- و در تصرّفات، دستشان باز مىبود، به حكم آل داوود حكم مىكردند و احكام واقعى را براى مردم آشكار مىساختند: و حصل لهم بسط اليد، حكموا بحكم آل داود و الأحكام الواقعيّة الّتي استودعها من الخالق المعبود»:
- از جمله روايتى است كه در اصول كافى از ابو عبيده حذّاء آمده است كه منها ما في اصول الكافي: 1/ 397 عن أبي عبيدة الحذّاء،
- حضرت ابو عبد اللّه صادق عليه السّلام فرمود: اى ابو عبيده! هرگاه قائم آل محمد عليهم السّلام بپاخيزد، به حكم داوود و سليمان عليهما السّلام حكم مىكند و از بيّنه و شاهد نخواهد پرسيد. عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: يا أبا عبيدة، إذا قام قائم آل محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلّم حكم بحكم داود و سليمان عليه السّلام لا يسأل بيّنة.
- و در همان كتاب در خبر صحيح از ابان منقول است كه گفت: از حضرت ابو عبد اللّه صادق عليه السّلام شنيدم كه مىفرمود: دنيا تمام نخواهد شد تا اينكه مردى از تبار من ظهور نمايد كه به حكم آل داوود حكومت كند و از بيّنه و شاهد نپرسد، به هرموجودى حقّش را مىدهد. و فيه في الصحيح عن أبان، قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: لا تذهب الدنيا حتّى يخرج رجل منّي يحكم بحكومة آل داود، و لا يسأل بيّنة، يعطي كلّ نفس حقّها.
- و نيز در همان كتاب به سند صحيح از عمّار ساباطى آمده است كه گفت: به حضرت امام صادق عليه السّلام عرضه داشتم: اگر حكومت به دست شما رسد چگونه حكم خواهيد كرد؟ و فيه: بسند صحيح إلى عمّار الساباطي قال: قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: بما تحكمون إذا حكمتم؟
- فرمود: به حكم الهى و به حكم داوود؛ پس هرگاه بر ما قضيهاى پيش بيايد كه حكم آن نزد ما حاضر نباشد، روح القدس آن را به ما القا خواهد كرد.قال: بحكم اللّه و حكم داود، فإذا ورد علينا الشيء الّذي ليس عندنا تلقّانا به روح القدس.
- و نيز به سند خود از جعيد همدانى از حضرت على بن الحسين عليهما السّلام روايت كرده است كه گفت: از آن حضرت پرسيدم: روى چه مبنايى حكم مىفرماييد؟ فرمود: به حكم آل داوود؛ و اگر كارى بر ما دشوار گردد، روح القدس برايمان خواهد آورد.و فيه: بإسناده عن جعيد الهمدانيّ، عن عليّ بن الحسين عليه السّلام قال: سألته بأيّ حكم تحكمون؟ قال: حكم آل داود، فإن أعيانا شيء تلقّانا به روح القدس. ص : 42
- «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»