«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
-«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
-مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم عليه السّلام، ج1، ص: 1، ص: 388
- الأمر الرابع: في ذكر من يستحقّ الشّفاعة الأمر الرابع: في ذكر من يستحقّ الشّفاعة
- چهارم- چه كسانى مستحقّ شفاعتند؟ بدان كه- خداوند شفاعت شافعان را به من و تو روزى گرداند- جز اهل ايمان كسى شايستگى و استحقاق شفاعت ندارد، چنانكه خداوند متعال مىفرمايد: لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى؛[1] شفاعت نمىكنند مگر براى آنكه خدا پسندد. كه در تفسير البرهان و غير آن از امام كاظم و امام رضا عليهما السّلام آمده: يعنى شفاعت نكنند مگر براى آنكه خداوند دينش را پسنديده است.[2] إعلم، رزقك اللّه تعالى و إيّانا شفاعة الشافعين، أنّه لا يستحقّ الشفاعة سوى أهل الإيمان كما قال اللّه تعالى: لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى. «4» 722- ففي البرهان و غيره: عن الكاظم و الرضا عليهما السّلام معناه:لا يشفعون إلّا لمن ارتضى اللّه دينه. «5»
- اضافه بر اينكه خلاف اين مطلب را در بين علماى اماميه نديدهام، رواياتى نيز بر آن دلالت دارد: و يدلّ على ذلك أيضا روايات عديدة مع أنّ ذلك ممّا لا خلاف فيه أجده بين الإماميّة.
- در بحار از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: مؤمن براى رفيق خودش شفاعت مىكند مگر اينكه ناصبى باشد، كه اگر هرپيامبر مرسل و فرشته مقرّب براى يك نفر ناصبى شفاعت كنند شفاعت داده نمىشوند.[3] 723- ففي البحار: عن أبي عبد اللّه عليه السّلام: إنّ المؤمن ليشفع لحميمه إلّا أن يكون ناصبا، و لو أنّ ناصبا شفع له كلّ نبيّ مرسل و ملك مقرّب ما شفّعوا. «1»
- و در حديث ديگرى از آن حضرت است: همسايه براى همسايهاش و دوست براى دوستش شفاعت مىكند، و چنانچه فرشتگان مقرّب و پيامبران مرسل در حقّ يك ناصبى شفاعت كنند شفاعتشان پذيرفته نيست.[4] 724- و في حديث آخر، عنه عليه السّلام قال:
إنّ الجار يشفع لجاره، و الحميم لحميمه، و لو أنّ الملائكة المقرّبين و الأنبياء المرسلين شفعوا في ناصب ما شفّعوا. «2»
- و در تفسير على بن ابراهيم قمى از امام صادق عليه السّلام درباره آيه شريفه: لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً؛[5] شفاعت ندارند مگر آنكه نزد پروردگار رحمان پيمانى بسته باشد. فرمود: 725- و في تفسير عليّ بن إبراهيم القمّيّ: عن الصادق عليه السّلام في قوله تعالى:لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً «3» قال: لا يشفع و لا يشفّع لهم، و لا يشفعون إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً إلّا من أذن له مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 388
- شفاعتشان پذيرفته نيست و شفاعت نمىشود براى آنها، و شفاعت نمىكنند مگر براى كسى كه نزد خداوند پيمانى بسته باشد، مگر براى كسى كه به جهت ولايت امير مؤمنان على و امامان بعد از او عليهم السّلام اجازه داده شود، كه پيمان نزد خداوند همين است ....[6] بولاية عليّ أمير المؤمنين، و الأئمّة عليهم السّلام من بعده فهو العهد عند اللّه. الخبر. «4»
- و پرواضح است كه مؤمنين دو دسته هستند: يكى صالحان و اطاعتكنندگان و ديگر معصيتكاران. حال اين سؤال پيش مىآيد كه آيا شفاعت شامل حال نيكوكاران و معصيتكاران هردو مىشود يا اختصاص به نيكوكاران يا معصيتكاران دارد؟ چند قول است، و حقّ همان قول اوّل است، يعنى شمول و فراگيرى شفاعت نسبت به هردو طايفه نيكوكاران و معصيتكاران، نسبت به نيكوكاران، شفاعت موجب زياد شدن ثواب و بالا رفتن درجات است و نسبت به معصيتكاران، مايه رهايى از عقوبت و دفع ضررها يا به اضافه رستگارى به منافع. و الأخبار فيه كثيرة.ثمّ إنّه لا يخفى أنّ المؤمنين على صنفين: قوم مطيعون صالحون، و قوم مسرفون عاصون، فهل تشمل شفاعة الشافعين المحسنين و العاصين؟ أم تختصّ بالمحسنين أو بالعاصين؟ أقوال، و الحقّ هو القول الأوّل، و هو شمول الشفاعة لكلّ منهما، أمّا بالنسبة إلى المحسنين، فهي توجب ازدياد الثواب و ارتفاع الدرجات.و أمّا بالنسبة إلى العاصين فتوجب الخلاص من العقاب، و اندفاع المضرّات، أو مع الفوز بالمنافع أيضا،
- دليل بر اين- گذشته از آنكه شفاعت بر هردو نوع صادق است- چند روايت است از جمله: و الدليل على ذلك بعد صدق الشفاعة على طلب زيادة الثواب و رفع العقاب عدّة روايات:
- ثقة الاسلام كلينى در اصول كافى ضمن حديثى طولانى از امام محمد باقر عليه السّلام آورده كه فرمود: قرآن صاحب خود را به پيشگاه پروردگار متعال مىبرد و مىگويد: پروردگارا! بنده تو است، و تو بهتر از همه علم به او دارى، او پيوسته مرا مواظبت مىكرد، به خاطر من دشمنى مىنمود، و در راه من دوست مىداشت، و در راه من دشمنى مىورزيد. پس خداوند- عزّ و جلّ- مىفرمايد: بنده مرا به بهشت وارد كنيد و از جامههاى بهشت بر او بپوشانيد، و تاجى بر سرش قرار دهيد، هنگامى كه اين امور را برايش فراهم سازند بر قرآن عرضه شود، به قرآن مىگويند: 726- منها: ما رواه ثقة الإسلام في اصول الكافي، في كتاب فضل القرآن:عن أبي جعفر عليه السّلام في حديث طويل، في ذكر شفاعة القرآن- إلى أن قال:فينطلق به إلى ربّ العزّة تبارك و تعالى، فيقول:يا ربّ يا ربّ عبدك، و أنت أعلم به، قد كان نصبا بي، مواظبا عليّ، يعادي بسببي، و يحبّ فيّ و يبغض [فيّ] فيقول اللّه عزّ و جلّ:أدخلوا عبدي جنّتي و اكسوه حلّة من حلل الجنّة و توّجوه بتاج.
- آيا راضى شدى به آنچه نسبت به دوستت انجام شد؟ مىگويد: پروردگارا من اين را براى او اندك مىبينم، پس به تمام خير او را فزونى بخش. فإذا فعل به ذلك عرض على القرآن، فيقال له: هل رضيت بما صنع بوليّك؟ فيقول: يا ربّ إنّي أستقلّ هذا له، فزده مزيد الخير كلّه.
- آنگاه خداوند- عزّ و جلّ- مىفرمايد: به عزّت و جلالم سوگند كه امروز پنج چيز- با فزونى- براى او و كسانى كه در مرتبه او هستند هديه مىكنم: اينان جوانانى باشند كه پير نشوند، و سالم بمانند كه بيمار نگردند، و بىنيازانى كه فقير نشوند، و خوشحالانى كه محزون نگردند، و زندگانى كه هيچ نميرند. سپس امام باقر عليه السّلام اين آيه را تلاوت كرد: لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى؛[7] و جز آن مرگ نخستين ديگر هيچ طعم مرگ را نچشند. اين حديث در وقوع شفاعت با درخواست برداشتن عقاب و فزونى ثواب، نصّ است [كه تأويل و توجيه در آن راه ندارد]. فيقول عزّ و جلّ:و عزّتي و جلالي و علوّي و ارتفاع مكاني، لانحلنّ له اليوم خمسة أشياء، مع المزيد له، و لمن كان بمنزلته ألا إنّهم شباب لا يهرمون، و أصحّاء لا يسقمون و أغنياء لا يفتقرون، و فرحون لا يحزنون، و أحياء لا يموتون، ثمّ تلا هذه الآية:لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى «1» الخبر .... «2»و هو نصّ في وقوع الشفاعة بطلب رفع العقاب و زيادة الثواب. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 389
- از روايت ابو ايمن- كه در نكته دوم گذشت كه: «هيچكس از اولين و آخرين نيست مگر اينكه روز قيامت نيازمند شفاعت محمد صلّى اللّه عليه و اله است»- نيز اين استفاده مىشود كه همه مؤمنين- حتى اطاعتكنندگان- بلكه پيغمبران گذشته و صالحان از امّتهاى پيشين نيز محتاج به شفاعت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله مىباشند، چون عبارت حديث عامّ است و همه را شامل مىشود. البته معلوم است كه نياز صلحا به شفاعت آن حضرت نه براى برداشته شدن عذاب است چون زمينه و جايى براى عذاب آنان نيست، بلكه اين شفاعت براى بالا رفتن درجات و فزونى عنايات است. 727- و منها: قوله عليه السّلام في رواية أبي أيمن الّتي ذكرناها في الأمر الثاني «3»:ما من أحد من الأوّلين و الآخرين إلّا و هو محتاج إلى شفاعة محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم يوم القيامة، لشموله بعمومه جميع المؤمنين حتّى المطيعين، بل الأنبياء السابقين و غيرهم من الصالحين، و من المعلوم أنّ احتياجهم إلى شفاعته ليس لرفع العذاب، إذ لا مقتضى لتعذيبهم، بل هو لارتفاع الدرجات و ازدياد العنايات.
- در تقويت اين روايت، خبرى است كه در بحار از امام صادق عليه السّلام آمده كه فرمود: هيچ احدى از اوّلين و آخرين نيست مگر اينكه روز قيامت، محتاج شفاعت محمد صلّى اللّه عليه و اله است.[8] 728- و يعضد هذه الرواية ما روي في البحار: عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: ما من أحد من الأوّلين و الآخرين إلّا و هو يحتاج إلى شفاعة محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم يوم القيامة. «4»
- در بحار و البرهان از عيّاشى از عيص بن القاسم از حضرت امام صادق عليه السّلام مروى است كه فرمود: روز قيامت جنّ و انس در يك دشت بازداشت مىشوند، و چون توقفشان به طول مىانجامد درخواست شفاعت مىكنند، پس به هم مىگويند: به سوى چهكسى برويم؟ آنگاه به نزد نوح عليه السّلام مىآيند و از او تقاضاى شفاعت مىنمايند، مىگويد: «هيهات قد رفعت حاجتي»؛ دور است [من] حاجتم را به ديگرى واگذاشتم. پس اهل محشر به هم گويند: نزد چهكسى برويم؟ گفته مىشود كه: نزد ابراهيم عليه السّلام. پس به سوى او مىروند و درخواست شفاعت مىكنند. مىگويد: 729- و منها: ما في البحار و البرهان، عن العيّاشي: عن عيص بن القاسم عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ الجنّ و الإنس يجلسون يوم القيامة في صعيد واحد، فإذا طال بهم الموقف طلبوا الشفاعة، فيقولون: إلى من؟ فيأتون نوحا فيسألونه الشفاعة، فيقول: هيهات، قد رفعت حاجتي، فيقولون: إلى من؟ فقال: إلى إبراهيم، فيأتون إلى إبراهيم فيسألونه الشفاعة، فيقول:
- دور است، حاجتم بالا رفته. باز به هم مىگويند: نزد چهكسى رويم؟ گفته مىشود: نزد موسى عليه السّلام برويد. به موسى مراجعه مىكنند و از او شفاعت مىخواهند، مىگويد: هيهات! حاجتم بالا رفته. بار ديگر به هم گويند: به سوى چهكسى برويم؟ گفته شود: نزد عيسى عليه السّلام برويد، نزد وى مىروند و تقاضاى شفاعت مىكنند. مىگويد: هيهات، حاجتم بالا رفته. پس [از هم] مىپرسند: به سوى چهكسى برويم؟ گفته شود: نزد محمد صلّى اللّه عليه و اله. آنگاه نزد آن حضرت روند و خواستار شفاعت شوند. پس آن جناب با اطمينان بپاخيزد تا در بهشت رود، حلقه در را مىگيرد و آن را مىكوبد. گفته مىشود: اين كيست؟ جواب آيد كه: اين احمد است، پس خوشآمد گويند و درب را باز كنند. هيهات قد رفعت حاجتي، فيقولون: إلى من؟ فيقال: ائتوا موسى، فيأتونه، فيسألونه الشفاعة، فيقول: هيهات، قد رفعت حاجتي، فيقولون: إلى من؟ فيقال: ائتوا عيسى، فيأتونه، و يسألونه الشفاعة، فيقول: هيهات قد رفعت حاجتي، فيقولون:إلى من؟ فيقال: ائتوا محمّدا.فيأتونه، فيسألونه الشفاعة، فيقوم مدلا حتّى يأتي باب الجنّة، فيأخذ بحلقة الباب ثمّ يقرعه، فيقال: من هذا؟ فيقول: أحمد فيرحّبون و يفتحون الباب.
- چون به بهشت نظر افكند به سجده افتد و پروردگار خود را به عظمت تمجيد كند. فرشتهاى مىآيد و مىگويد: سرت را بردار و حاجت بخواه كه عطا مىشوى، شفاعت كن كه شفاعتت پذيرفته است. پس برمىخيزد و ساعتى در بهشت راه مىرود، سپس به سجده مىافتد و پروردگار را به مجد و عظمت مىخواند، كه فرشتهاى به نزدش مىآيد و مىگويد: سر بردار و حاجت بخواه كه به تو عطا مىشود، و شفاعت كن كه شفاعتت پذيرفته است. پس برمىخيزد و هيچچيزى درخواست نكند مگر اينكه خداوند به او عطا نمايد.[9] فإذا نظر إلى الجنّة خرّ ساجدا يمجّد ربّه و يعظّمه، فيأتيه ملك فيقول: ارفع رأسك و سل تعط، و اشفع تشفّع، فيقوم فيرفع رأسه فيدخل من باب الجنّة، فيخرّ ساجدا، و يمجّد ربّه و يعظّمه، فيأتيه ملك فيقول: ارفع رأسك، و سل تعط و اشفع تشفّع، فيقوم، فما يسأل شيئا إلّا أعطاه [اللّه] إيّاه. «1»
- مجلسى رحمه اللّه گفته: «قد رفعت حاجتي»؛ حاجتم بالا رفته، يعنى: به سوى ديگرى. خلاصه اينكه من نيز از غير خودم شفاعت مىخواهم پس نمىتوانم شما را شفاعت كنم. قال المجلسي (ره): قوله: قد رفعت حاجتي: أي إلى غيري.و الحاصل: أنّي أيضا أستشفع من غيري، فلا أستطيع شفاعتكم. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 390
- مىگويم: بدون ترديد نياز آنها به غير خودشان به خاطر نجاتشان از عذاب نيست زيرا كه آنها معصومند، و عملى كه مقتضى عذاب باشد از آنها سر نزده، بلكه نيازشان به جهت رسيدن به درجات برجستهاى است كه به آنها نمىرسند مگر به واسطه كسى كه مقامش از آنها بالاتر است يعنى محمد و خاندان معصوم او- صلّى اللّه عليه و عليهم-. أقول: لا ريب أنّ احتياجهم إلى غيرهم ليس لأجل نجاتهم من العذاب، لأنّهم معصومون، لم يصدر عنهم ما يقتضيه، بل هو لأجل فوزهم بالدرجات العالية، الّتي لا يصلون إليها إلّا بسبب من هو أرفع منهم، أعني نبيّنا محمّدا و آله المعصومين المكرّمين صلى اللّه عليه و آله و سلم.
- اگر بگوييد: اين حديث و نظاير آن با آنچه گذشت كه پيغمبران از جمله شفعاى روز قيامت هستند، منافات دارد. فإن قلت: إنّ هذا الحديث و ما بمعناه من الأحاديث ينافي
- مىگويم: منافاتى بين اين دو نيست، چون مانعى ندارد كه آنها به بركت مافوق خودشان به درجات و منافعى برسند، و مادون آنها به بركت ايشان به درجات و منافعى نايل گردند و به شفاعتشان عذاب از آنان ساقط گردد- چنانكه شفاعت امامان براى مؤمنين و شفاعت مؤمنين براى خانوادههايشان اشاره گرديد-. ما مرّ سابقا من كونهم من شفعاء يوم القيامة. قلت: لا تنافي بين هذين الحديثين، إذ لا مانع من وصولهم إلى درجات و منافع ببركة من فوقهم، و وصول من دونهم في المرتبة إلى درجات و منافع ببركتهم، و سقوط العقاب عنهم بشفاعتهم، كما مرّ في شفاعة الأئمّة للمؤمنين، و شفاعة المؤمنين لمن دونهم من أهاليهم.
- و در بيان چگونگى شفاعت صديقه طاهره فاطمه زهرا عليها السلام براى شيعيان و دوستان خود و شفاعت آنان براى دوستانشان مطالبى خواهد آمد كه اين استبعاد را برطرف مىسازد. و سيأتي في كيفيّة شفاعة الصدّيقة الطاهرة عليها السلام لمحبّيها و شيعتها، و شفاعتهم لمحبّيهم، و ذوي حقوقهم، ما يرفع هذا الاستبعاد، و اللّه الهادي إلى نهج السداد
- در لئالى از امام باقر عليه السّلام آمده كه فرمود: دو مؤمنى كه در راه خدا باهم بودهاند در بهشت يكى از آنها درجهاش بالاتر از ديگرى مىشود، پس عرضه مىدارد: خدايا! اين برادر و همصحبت من است كه مرا به اطاعت تو امر مىكرد و به ترك گناهم سوق مىداد و به آنچه نزد تو هست ترغيب مىنمود، پس بين من و او در اين درجه جمع كن. آنگاه خداوند آندو را در آن درجه قرار مىدهد. 730- و منها: ما روي في اللئالي عن أبي جعفر عليه السّلام قال: إنّ المؤمنين المتواخيين في اللّه ليكون أحدهما في الجنّة فوق الآخر بدرجة، فيقول: يا ربّ إنّه أخي و صاحبي، قد كان يأمرني بطاعتك، و يثبّطني عن معصيتك، و يرغّبني فيما عندك، فاجمع بيني و بينه في هذه الدرجة، فيجمع اللّه بينهما ... الخبر. «1»
- در دار السلام به نقل از كافى از امير المؤمنين عليه السّلام روايتى منقول است كه در آن آمده: ... دو رفيق مؤمنى كه در زندگيشان در راه اطاعت خداوند تبارك و تعالى باهم دوستى كرده و به خاطر آن از خودگذشتگىهايى داشتهاند يكى از آنها پيش از ديگرى مىميرد. پس خداوند متعال منزلگاه او را در بهشت به وى مىنماياند. او براى دوستش شفاعت مىكند و مىگويد: دوست من، فلانى مرا به طاعت تو امر مىكرد و در انجام آن يارىام مىنمود و از معصيت تو مرا نهى مىكرد. خدايا! او را بر آنچه از هدايت مىپسندى پايدار گردان تا آنچه به من نماياندى به او نيز بنمايانى. پس خداوند درخواستش را اجابت مىكند تا اينكه در پيشگاه خداوند- عزّ و جلّ- يكديگر را ملاقات كنند، هريك به دوستش بگويد: خداوند تو را از دوستىات خيرى عطا فرمايد كه مرا به طاعت خدا امر مىكردى و از معصيت او نهى مىنمودى .... 731- و منها: ما روي في دار السلام، عن الكافي: عن أمير المؤمنين عليه السّلام في خبر شريف، و فيه: فأمّا الخليلان المؤمنان فتخالّا حياتهما في طاعة اللّه تبارك و تعالى، و تباذلا عليها، و توادّا عليها، فمات أحدهما قبل صاحبه، فأراه اللّه تعالى منزله في الجنّة يشفع لصاحبه فيقول: يا ربّ خليلي فلان، كان يأمرني بطاعتك و يعينني عليها، و ينهاني عن معصيتك، مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 391
- اين روايات دلالت مىكند كه شفاعت شافعان براى افراد صالح از مؤمنين به منظور افزايش ثواب واقع مىشود، همچنانكه شفاعت براى معصيتكاران واقع مىگردد، بهعلاوه قائلين به اختصاص شفاعت به درخواست اسقاط عذاب، لازم است كه قائل شوند به اينكه: در حقّ غاصبان نيز طلب ثواب بايد باشد، به توضيح اينكه: هركس قائل است كه نجات معصيتكاران از آتش جهنم به شفاعت شافعان حاصل مىشود، همچنين قائل است كه به سبب آن شفاعت داخل بهشت مىگردند، كه اگر شفاعت فقط طلب برداشتن عقوبت بود مىبايست گفته شود: فثبّته على ما تثبّتني عليه من الهدى حتّى تريه ما أريتني، فيستجيب اللّه له حتّى يلتقيا عند اللّه عزّ و جلّ فيقول كلّ واحد لصاحبه: جزاك اللّه من خليل خيرا، كنت تأمرني بطاعة اللّه، و تنهاني عن معصيته، الخبر. «2»
فهذه الروايات تدلّ على وقوع شفاعة الشافعين للصالحين من المؤمنين، طلبا لهم زيادة الثواب، كما تقع للعاصين، مضافا إلى أنّ القائلين بتخصيص الشفاعة بطلب إسقاط العقاب يلزمهم القول بكونها طلبا للثواب في حقّ المستوجبين للعقاب أيضا،
و بيان ذلك: أنّ كلّ من قال بحصول نجاة العاصين من النار بشفاعة الشافعين قال بدخولهم الجنّة بسبب تلك الشفاعة، فلو كانت الشفاعة طلب إسقاط العقاب فقط لزم القول
هركس برايش شفاعت گردد نه داخل بهشت مىگردد و نه جهنم، چون زمينه بهشت رفتن برايش نيست و شفاعت مانع از افتادنش به جهنم است. بأنّ من يشفع له شافع لا يدخل الجنّة و لا النار، أمّا عدم دخوله الجنّة فلعدم المقتضي له، و أمّا عدم دخوله النار فلشفاعة الشافعين.
- ممكن است مناقشه بشود به اينكه: سبب داخل شدن به بهشت، ايمان است و وقتى عقاب بر اثر شفاعت برداشته شد ديگر مقتضى تحقق مىيابد، پس شفاعت براى طلب ثواب نيست. و يمكن المناقشة بأنّ السبب في دخول الجنّة هو الإيمان، فإذا سقط العقاب بالشفاعة صار السبب بلا مانع، فيتحقّق مقتضاه.
- به اين مناقشه به دو وجه مىتوان پاسخ داد: و يمكن الجواب عن هذه المناقشة بوجهين:
- وجه اوّل: اينكه بعضى از روايات صراحت دارد كه داخل شدن به بهشت نيز با شفاعت است، چنانكه در امالى و بحار از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله آمده كه فرمود: هرآن زن كه شبانهروز پنج نماز بخواند، و ماه رمضان روزه بگيرد، و حجّ بيت اللّه الحرام را بجاى آورد، و زكات مالش را بپردازد، و شوهرش را اطاعت كند، و بعد از من از على پيروى نمايد، به شفاعت دخترم فاطمه عليها السلام داخل بهشت مىشود.[10] أحدهما: أنّ بعض الروايات صريح في أنّ دخول الجنّة أيضا بالشفاعة،732- ففي الأمالي و البحار: عن رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم، قال:فأيّما امرأة صلّت في اليوم و الليلة خمس صلوات، و صامت شهر رمضان و حجّت بيت اللّه الحرام و زكّت مالها، و أطاعت زوجها، و والت عليّا بعدي دخلت الجنّة بشفاعة ابنتي فاطمة، الخبر. «1»733- و في البحار- في حديث شفاعة فاطمة عليها السلام و محبّيها- فيقول اللّه:يا أحبّائي، ارجعوا و انظروا من أحبّكم لحبّ فاطمة، انظروا من أطعمكم لحبّ فاطمة، انظروا من كساكم لحبّ فاطمة، انظروا من سقاكم شربة في حبّ فاطمة، انظروا من ردّ عنكم غيبة في حبّ فاطمة،
- و در بحار در حديث شفاعت فاطمه عليها السلام و دوستانش آمده؛ پس خداوند مىگويد: اى دوستان من! بازگرديد و بنگريد هركه به محبّت فاطمه عليها السلام شما را دوست داشته، و هرآنكه شما را به خاطر محبّت فاطمه عليها السلام غذا داده، و هركه به محبّت فاطمه عليها السلام شما را پوشانيده، و هركه در راه محبّت فاطمه عليها السلام جرعهاى نوشانيده، هركس به راه محبّت فاطمه غيبتى از شما رد كرده، دستش را بگيريد و او را داخل بهشت نماييد ....[11] فخذوا بيده و أدخلوه الجنّة الخبر. «2» مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 392
- و در حديث ديگرى از حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام است كه فرمود: مؤمن براى همسايهاش شفاعت مىكند درحالىكه هيچ حسنه ندارد. عرضه مىدارد: پروردگارا! همسايه من آزارها را از من دفع مىكرد. پس در حقّ او شفاعت داده مىشود، 734- و في حديث آخر: عن أبي جعفر عليه السّلام قال: إنّ المؤمن ليشفع لجاره و ماله حسنة، فيقول: يا ربّ جاري، كان يكفّ عنّي الأذى، فيشفّع فيه،
- خداى تبارك و تعالى فرمايد: من پروردگار توام و در پاداش دادن به او شايستهتر من هستم. پس او را داخل بهشت گرداند و حال آنكه براى او حسنهاى نيست، و كمترين مؤمنين از حيث شفاعت، براى سى تن شفاعت مىكند، در اين هنگام اهل آتش مىگويند: فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ؛[12] پس براى ما شفاعت كنندگان و يا دوستان صميمى نيست.[13] فيقول اللّه تبارك و تعالى: أنا ربّك، و أنا أحقّ من كافى عنك، فيدخله الجنّة و ماله من حسنة، و إنّ أدنى المؤمنين شفاعة ليشفع لثلاثين إنسانا. فعند ذلك يقول أهل النار: فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ* وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ «1». «2»
- و در بحار و البرهان از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله منقول است كه فرمود: چون مردم روز قيامت محشور شوند، آوازدهندهاى مرا ندا كند: اى رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله! خداوند- جلّ اسمه- براى تو جزا دادن به دوستانت و دوستان اهل بيتت كه در راه تو به آنها دوستى ورزيده و به خاطر تو به طرفدارى از آنها با دشمنانشان دشمنى كردهاند، پاداش دادن به اينها را به دست تو قرار داده، پس تو به آنچه مىخواهى به ايشان پاداش ده. آنگاه مىگويم: پروردگارا! بهشت. سپس هركجاى بهشت كه بخواهم آنها را جاى دهم، و آن مقام محمودى است كه به آن وعده شدهام.[14] 735- و في البحار و البرهان، عنه صلى اللّه عليه و آله و سلم: إذا حشر الناس يوم القيامة ناداني مناد: يا رسول اللّه، إنّ اللّه جلّ اسمه قد أمكنك من مجازاة محبّيك، و محبّي أهل بيتك الموالين لهم فيك، و المعادين لهم فيك، فكافهم بما شئت، فأقول: يا ربّ الجنّة، فأبوئهم منها حيث شئت، فذلك المقام المحمود الّذي وعدت به. «3»
- وجه دوم: درست است كه اخبار دلالت دارد كه ايمان سبب داخل شدن به بهشت مىشود، و ثواب بر ايمان مترتّب است، ولى نه اينكه بىواسطه و سبب باشد. پس شايد مقصود از اين اخبار آن است كه هركس مؤمن نباشد داخل بهشت نمىشود، امّا اينكه احتياج به شفاعت ندارد، دليلى بر اثباتش نيست. و ثانيهما: أنّ الأخبار دلّت على كون الإيمان سببا لدخول الجنّة، و كون الثواب على الإيمان، و أمّا كونه سببا بلا واسطة فلا، فيمكن أن يكون المقصود منها أنّه لا يدخل الجنّة من لا يكون مؤمنا، و أمّا نفي الحاجة إلى الشفاعة فلا دليل عليه.
- نتيجه اينكه: هردو قسم شفاعت محقّق و ثابت است، و اشكال رفع گرديد. فتلخّص من جميع ما ذكرناه تحقّق الشفاعة و ثبوتها بكلا القسمين و ارتفع الإشكال من البين.
- گفتنى است كه خداوند تعالى براى تحقيق اين مطلب به بركت خاندان پيغمبر اهل ذكر عليهم السّلام مرا توفيق داد، با اينكه كلام بزرگانى كه گفتههايشان را ديدهام از تشريح آن خالى است. و قد وفّقني اللّه تعالى لتحقيق هذا المرام، و تنقيح هذا المقام، ببركة أهل الذكر عليهم السّلام، مع خلوّ كلام من وقفت على كلامه من الأعلام عن التنقيح التامّ.
- اما كسانى كه شفاعت را در طلب فزونى ثواب براى اهل طاعت منحصر دانستهاند به ظواهر بعضى از آيات استدلال كردهاند، از جمله: ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ؛[15] براى ستمگران هيچ دوستى نيست و شفاعتكنندهاى كه اطاعت شود هم ندارند. و معصيتكار ستمگر است: وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ؛[16] براى ستمگران يارانى نيست. فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ؛[17] پس شفاعت شافعان سودى به حال آنان ندارد. و أمّا من خصّ الشفاعة بطلب زيادة الثواب لأهل الإطاعة، فقد استدّل بظواهر بعض الآيات، منها:قوله تعالى: ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ «4» و العاصي ظالم.و منها: قوله تعالى: وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ. «5» و منها: قوله تعالى: فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ. «6»
- و جواب از همه اينها اينكه: منظور از ظالمين و ستمگران در اين آيات و امثال اينها كفار و ناصبيان و كسانى كه امامان برحقّ را از مقاماتى كه خداوند متعال براى آنان قرار داده پايينتر دانسته و ديگران را برايشان مقدم داشتهاند، و كسانى كه در حال جهل به امام زمانشان مىميرند و نظاير اينها مىباشد، كه سرانجام امرشان به عدم ايمان منتهى مىشود. و الجواب عن الجميع: أنّ المراد بالظّالمين في هذه الآيات و ما شابهها الكفّار و النواصب، و الّذين أخّروا الأئمّة عليهم السّلام عن مراتبهم الّتي رتّبهم اللّه فيها و قدّموا عليهم غيرهم، و الّذين ماتوا جاهلين بإمام زمانهم، و أمثال هؤلاء من الّذين يرجع أمرهم بالآخرة إلى عدم الإيمان.
- و دليل بر اين معنى- علاوهبر آنچه گذشت و خواهد آمد- اخبار بسيار بلكه متواترى است كه اينجا جاى ذكر آنها نيست، و مقتضاى جمع بين ادلّه نيز همين است.و الدليل على ما ذكرنا- مضافا إلى ما مرّ و ما سيجيء- أخبار كثيرة، بل متواترة، ليس هنا مقام ذكرها، مع أنّ ذلك مقتضى الجمع بين الأدلّة أيضا كما لا يخفى.
- و امّا آنان كه شفاعت را در خصوص درخواست اسقاط عقوبت از مستحقّين آن مىدانند به دو امر استدلال و استناد كردهاند: و أمّا من خصّ الشفاعة بطلب إسقاط العقاب عن مستحقّيه من مذنبي المؤمنين فقد استند إلى أمرين:
- اوّل؛ گفتهاند: اگر شفاعت فقط در فزونى ثواب باشد ابطال مىكند. و مىتوان از اين استدلال جواب داد به اينكه: ما قبول نداريم كه تلازمى در مقدّم و تالى ياد شده باشد. چون شفاعت را چنين معنى كرديم كه شخص از كسى كه مافوق او است خير و نيكى را براى پايينتر از خودش درخواست كند. الأوّل: أنّ الشفاعة لو كانت في زيادة المنافع لا غير لكنّا شافعين في النبيّ حيث نطلب له من اللّه علوّ الدرجات،
- حال آنكه در اينجا شفاعت، مطلق طلب فزونى معنى شده، و اين مغالطه واضحى است. و التالي باطل قطعا، لأنّ الشافع أعلى من المشفوع فيه، فالمقدّم مثله، و هذا الوجه في الحقيقة إبطال للقول السابق و هو تخصيص الشفاعة بطلب زيادة الثواب فقط. و يمكن الجواب عنه بمنع الملازمة، لأنّا قد ذكرنا أنّ معنى الشفاعة أن يطلب الشخص ممّن فوقه خيرا لمن دونه، و هذا المورد قد جعل الشفاعة بمعنى مطلق طلب زيادة المنافع، و هذه مغالطة واضحة. ص: 394
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
[1] . سوره انبياء، آيه 28.
[2] . البرهان: 3/ 57.
[3] . بحار الانوار: 8/ 41.
[4] . بحار الانوار: 8/ 42.
[5] . سوره مريم، آيه 87.
[6] . سوره مريم، آيه 87.
[7] . سوره دخان، آيه 56.
[8] . بحار الانوار: 8/ 42.
[9] . بحار الانوار: 8/ 47.
[10] . بحار الانوار: 8/ 59.
[11] . بحار الانوار: 8/ 52.
[12] . سوره شعرا، آيه 100.
[13] . بحار الانوار: 8/ 56.
[14] . بحار الانوار: 8/ 39.
[15] . سوره غافر، آيه 18.
[16] . سوره بقره، آيه 270.
[17] . سوره مدّثّر، آيه 48.