- سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir
- نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
- وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.i
- بسم الله الرحمن الرحیم
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
- شنبه28/7/1403 - 16 ربع الثانی – 1445 مدرسه صدر بازار ساعت هفت ونیم صبح ---استاد سالک
- جلسه 68- بحث بصیرت عدم رشد بصیرت در قرآن ونهج البلاغه- وضرورت بصیرت سیاسی اجتماعی از نگاه حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام
تقدیم وتشکراز مردم با حضورشان دریشیع جنازه مطهر شهید عباس نیل فروشان که این حضور از بیان رهبر انقلاب اسلامی ایران می فرمایند
عمق بصیرت مردم با اطاعت از ولایت
به نمایش گذاشت وحدت واتحاد مردم با بصیرت
در هم شکستن جریانهای باطل واستعمار واستکبار جهانی تا نا بودی اسراییل غاصب
بیان تداوم مجاهده و مبازه مقابله با اسراییل تا پیروزی لبنان – فلسطین – عراق – یمن – سوریه و...
- جهت یادآوری دوستان خطبه 27نهج البلاغه حضرت در بصیرت جهاد در چهار بخش مطرح شد.
بخش اول = در اهمیت وفضیلت جهاد در راه خدا و آل الله
بخش دوم = سرزنش مردم عراق وکفار به خاطر سستی
بخش سوم = بیان وحدت دشمن در باطل خود - و تفرقه مسلمین درحق خود – ضمن آمادگی حضرت برای جهاد ولی خون به دل آن حصرت نمودند
- بخش چهارم = حطبه 27 حضرت پیرامون عمق بضیرت وآگاهی سیاسی , اجتماعی , حضرت علی علیه السلام – يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ لَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَرَكُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْكُمْ مَعْرِفَةً وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً قَاتَلَكُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِي قَيْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِي غَيْظاً وَ جَرَّعْتُمُونِي نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَيَّ رَأْيِي بِالْعِصْيَانِ وَ الْخِذْلَانِ حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَيْشٌ إِنَّ ابْنَ أَبِي طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ وَ لَكِنْ لَا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ لِلَّهِ أَبُوهُمْ وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً وَ أَقْدَمُ فِيهَا مَقَاماً مِنِّي لَقَدْ نَهَضْتُ فِيهَا وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِينَ وَ هَا أَنَا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّينَ وَ لَكِنْ لَا رَأْيَ لِمَنْ لَا يُطَاعُ..
اى نه مردان صورت مرد، اى كم خردان ناز پرورد! كاش شما را نديده بودم و نمىشناختم كه به خدا، پايان اين آشنايى ندامت بود و دستاورد آن اندوه و حسرت. خدايتان بميراناد! كه دلم از دست شما پر خون است و سينهام مالامال خشم شما مردم دون، كه پياپى جرعه اندوه به كامم مىريزيد، و با نافرمانى و فروگذارى جانبم، كار را بهم درمىآميزيد، تا آنجا كه قريش مىگويد پسر و طالب دلير است امّا علم جنگ نمىداند. خدا پدرانشان را مزد دهاد! كدام يك از آنان پيشتر از من در ميدان جنگ بوده و بيشتر از من نبرد يران را آزموده؟ هنوز بيست سال نداشتم كه پا در معركه گذاشتم، و اكنون ساليان عمرم از شصت فزون است. امّا، آن را كه فرمان نبرند سررشته كار از برون است.
- فرمایش حضرت علی علیه السلام = دل مرا خون کردید
- اهم مطالب =
1- در این فرازحطبه - - همچنان تازیانه وسرزنش پی در پی برروح آنها فرود می آورد که از خواب غفلت بیدار شوند ؛ چشم خود را باز کنند و خود را دریابند وبصیر واگاه شوند
2- درقسمت اول این فرازخطبه = سه جمله کوتاه بیان می کند
الف = يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ الْخِذْلَانِ ای خود نمایانی که در حقیقت مرد نیستید
باء = لَا رِجَالَ حُلُومُ الْأَطْفَالِ- آرزو های شما مانند آرزوهای اطفال وکودکان است که ازمختصر چیزی فریب می خورند و دل خوشمی کنند وچشم به فطرت می بندند لذا این کمال بی بصیرتی است که عامل شکست است.
جیم = عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ- عقل وخوی شما مثل عروس های حجله نشین است .( به عیش ونوش وزرو زیور به چیزی نمی اندیشند )
- نتیجه = حضرت آنهارا به نداشتن شجاعت وحمیت وغیرت مردانگی سرزنش می کند
- قسمت دوم = فراز این خطبه می فرماید لَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَرَكُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْكُمْ مَعْرِفَةً وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً- كاش شما را نديده بودم و نمىشناختم كه به خدا، پايان اين آشنايى ندامت بود و دستاورد آن اندوه و حسرت. خدايتان بميراناد!
- نتیجه = سیر وسیاحت درتاریخ عراق وکوفه , در طول حکموت برای حضرت علی علیه السلام دوستی این مردم جز غم واندوه - ناشی از سستی ها عمدی– بی وفایی ها عمدی – پیمان شکنی های عمدی – صعف ها وپراکندگی ها واشکال مختلف نقاق چیزدیکزی نداشت. این گروه ازمردم سبب مشکلات عظیم در رهبری ومدیریت این امام مدیر ومدبر وآگاه وبصیر شدند.
- قسمت سوم = نفرین حضرت علی علیه السلا م- ً قَاتَلَكُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِي قَيْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِي غَيْظاً وَ جَرَّعْتُمُونِي نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَيَّ رَأْيِي بِالْعِصْيَانِ وَ الْخِذْلَانِ حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَيْشٌ-خدا شما را بكشد كه دل من از دست شما پر خون، و سينهام از خشم شما مالامال است! كاسههاى غم و اندوه را، جرعه جرعه به من نوشانديد، و با نافرمانى و ذلّت پذيرى، رأى و تدبير مرا تباه كرديد، تا آنجا كه قريش در حق من گفت: إِنَّ ابْنَ أَبِي أَبِيطَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ وَ لَكِنْ لَا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْب «بى ترديد پسر ابى طالب مردى دلير است ولى دانش نظامى ندارد»
- نکته قابل توجه – عامل عقب ماندگی مردم کشور - رهبر نالایق – نداشتن مدیر و مدبر با بصیرت و دقیق – نداشتن صاحب طرح ونقشه راه طرف دیگر – مردم جامعه ای ترسو- سست – بی اراده – جاهل فریب خور که مشکلات درست میکنند- آنگاه مشکلات را به گردن رهبران لایق می اندازند – ومانع اجرای طرحها می شوند- وملت ها آن چنان واین چنانی– عامل عقب ماندگی کشور می گردند
- در پایان این خطبه حضرت از خود دفاع می کند ومیفرماید : ِ لِلَّهِ أَبُوهُمْ وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً وَ أَقْدَمُ فِيهَا مَقَاماً مِنِّي لَقَدْ نَهَضْتُ فِيهَا وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِينَ وَ هَا أَنَا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّينَ وَ لَكِنْ لَا رَأْيَ لِمَنْ لَا يُطَاع - قريش در حق من گفت: «بى ترديد پسر ابى طالب مردى دلير است ولى دانش نظامى ندارد» خدا پدرشان را مزد دهد، آيا يكى از آنها تجربههاى جنگى سخت و دشوار مرا دارد؟ يا در پيكار توانست از من پيشى بگيرد؟ هنوز بيست سال نداشتم، كه همان سن زیر بیست سال در ميدان نبرد حاضر بودم، هم اكنون كه از شصت سال گذشتهام. امّا دريغ، آن كس كه فرمانش را اجرا نكنند، رأيى نخواهد داشت.
- این حوادث نه تنها در زمان حضرت علی علیه السلام بلکه درزمان ما هم بسیار نا آگاهان سیاست داری جنگ حضرت را پی نبرده اند وزیر سوال می برند
- درپایان عده ای بیدارشدند در این هنگام – حجربن عدی - سعیدبن قیس ( که از فرماندگان با وفای حضرت بود) در خدمت حضرت واعلام اطاعت کردند.
- با مشورت آنها حضرت معقل بن قیس تمیمی به استانها قرستاد برای جمع آوری نیرو سپس معقل با 8000به تعقیب معاویه ابو سفیان که از عراق خارج شدند پرداخت
در این هنگام خبر شهادت حضرت توسطابن ملجم مرادی اعلام شد
- پی نوشت:
- 1 ـ «حلوم» در اصل از مادّه «حلم» به معناى «خويشتن دارى» است و چون در حال خواب، انسان، آرام در گوشه اى قرار مى گيرد و به صحنه هايى که در خواب است نظاره مى کند، اين واژه به خواب و رؤيا اطلاق شده است در خطبه بالا، به معناى «آرزوهاى خام» است که شبيه به خوابهاى کودکان مى باشد.
- 2 ـ «ربات» جمع «ربه» به معناى «صاحب و مالک چيزى» است. (با توجه به «تاء تأنيث» در مورد مؤنّث به کار مى رود.
- 3 ـ «حجال» جمع «حجله» که صحيح آن حَجَله (بر وزن عجَله) است.
- 4 ـ توجه داشته باشيد که تعبير به «قاتَلَ» نشان مى دهد که آنها، در مقام مبارزه با خدا و فرمانش برآمده بودند. به يقين چنين کسانى مغلوب و منکوب و مطرود درگاه الهى مى شوند و به همين جهت، بسيارى از مفسّران در اينجا و ذيل آيه 30 توبه (قاتَلَهم اللهُ) آن را به معناى لعن و دورى از رحمت خدا، تفسير کرده اند که در واقع تفسير به لوازم مطلب است. (به مفردات راغب و نثر طوبى ـ از مرحوم علامه شعرانى ـ مراجعه کنيد.)
- 5 ـ «نغب» جمع «نُغْبه» (بر وزن لقمه) به معناى «جرعه آب يا چيز ديگر» است و در اينجا غم و اندوه را به نوشابه تلخى تشبيه فرموده که امام جرعه جرعه، آن را نوشيده است.
- 6 ـ «تهام» از مادّه «همم» به معناى «غم و اندوه» است. اين وزن معمولا به معناى مصدر به کار مى رود مانند تکرار و تَذکار.
- 7 ـ «لله ابوهم»; اين جمله در مقام مدح گفته مى شود و در مواردى، به عنوان تعجب و شگفتى ذکر مى شود و مفهومش اين است که خداوند، پدر آنها را حفظ کند، امّا در فارسى معمولا به جاى آن عبارت «خدا پدرشان را بيامرزد» به کار مى رود.
- 8 ـ «مراس» و «ممارست» به يک معنا است; يعنى مراقبت و توجه و همراهى با چيزى.
- 9 ـ «ذرّفت» در اصل از مادّه «ذرف» به معناى «سيلان اشک» است و سپس به «معناى عبور و گذشتن از چيزى» اطلاق شده. در جمله بالا مفهومش گذشتن از صد سال است.
- برسی لغات
- الْحِجَال: جمع «حَجَلَة»، حجله ها. --- رَبَّاتُ الحِجَال: زنان. --- السَّدَم: اندوه همراه با اسف يا خشم. --- الْقَيْح: چرك و خون. --- شَحَنْتُمْ صَدْرِى: سينه ام را پر كرديد. --- النُغَب: جمع «نغبة»، جرعه ها. --- التَهْمَام: اندوه. --- انْفَاساً: جرعه جرعه. --- مِرَاساً: مصدر «مَارَسَ» ممارست داشتن. ---ذَرَّفْتُ عَلى السِّتِّينَ: از شصت گذشته ام، و از مبرّد «نيّفت على السِّتين» نقل شده كه البته به همين معناست.
- صولات» جمع «صول» بر وزن «قول» و به معناى پريدن و با قهر و غلبه بر چيزى مسلّط شدن است.
- «مثلات» جمع «مثله» بر وزن «عضله» به معناى عقوبت و مجازات و از جمله عذابهايى است که بر امتهاى پيشين نازل شده آنچنان که به صورت ضرب المثل درآمده است..
- «مثاوى» جمع «مثوى» از ريشه «ثواء» به معناى اقامت گزيدن مکانى گرفته شده است، بنابراين مثوى به معناى منزلگاه و مکان و مثاوى به معناى امکنه است.
- «جنوب» جمع «جنب» بر وزن «جمع» در اصل به معناى پهلو و کناره است.
- «لواقح» جمع «لاقح» به معناى بارور کننده از ريشه «لقاح» به معناى بارور شده گرفته شده است و در جمله بالا اشاره به عوامل پيدايش کبر و غرور است.
- «عفّروا» در اصل از «عفر» به معناى خاکمال کردن و خاک آلود نمودن گرفته شده است.
- «مخمصه» به معناى گرسنگى و خالى بودن شکم از غذاست، و از ريشه «خمص» بر وزن «لمس» به معناى فرو رفتگى و گرسنگى شديد که باعث فرو رفتن شکم مى شود گرفته شده است.
- «مجهده» مصدر ميمى به معناى مشقّت از «جهد» بر وزن «مهد» و «جهد» بر وزن «کفر» به معناى خستگى ناشى از تلاش و کوشش است.
- «مَخَضَ» از ريشه «مخض» بر وزن «مغز» در اصل، يعنى حرکت دادن شديد مشکى که در آن ماست است براى گرفتن کره. سپس به هر گونه حرکت شديد و پر زحمت اطلاق شده است.
- اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم