کتاب  شفاءالصدور ص :532 و على اولاد الحسين  ‏ ج و سلام بر اولاد حسين  باد ش ذكر اين فقره از قبيل ذكر عام بعد از خاص است كه دلالت بر شرف و مزيت على بن الحسين عليهما السلام دارد

  1. سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/        
  2. نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 
  3. وبلاگ صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 
  4. «بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏»
  5. «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ»
  6. کتاب  شفاءالصدور ص :532
  7. و على اولاد الحسين  ‏
  8. ج و سلام بر اولاد حسين  باد ش ذكر اين فقره از قبيل ذكر عام بعد از خاص است كه دلالت بر شرف و مزيت على بن الحسين   عليهما السلام دارد كه دوباره بر او بايد سلام شود. و لفظ اولاد اگر چه چنانچه لغويين تصريح كرده‏اند، و فقها در باب وصيت و وقف تعرض نموده‏اند اعم است از بنين و بنات، ولى بعيد نيست كه در اين زيارت مراد خصوص ذكور باشد و خصوص قتلى چنانچه اشارت كرديم كه اين زيارت مخصوص شهداء است و در عدد اولاد آن امام مظلوم خلافى مشهور است.
  9. شيخ مفيد رضى اللّه در كتاب مبارك ارشاد فرموده آن جناب را شش فرزند بود. چهار پسر كه يكى امام همام سيد الساجدين عليه السلام  است. از شاه زنان دختر يزدجرد، شاهنشاه ايران. و از اين جهت آن جناب را بر ابن الخيرتين مى‏گفتند نظر به حديث معروفخيرة اللّه من العرب قريش و من العجم فارس‏

و فيه يقول أبو الاسود الدئلى   و انّ غلاما بين كسرى و هاشم            لا كرم من ينطت عليه التمائم‏

و عليه بنيت قولى في قصيدة            مهدوية يهنئ في ميلاد ابلج‏

ماجد حوى هاشما            ما بين كسرى و قيصر [1] ديگرى علىّ بن الحسين   شهيد. سوم جعفر كه مادر او از قضاعه بود و در حيوة سيد الشهداء عليه السلام  بدرود سراى فانى كرد. چهارم عبد اللّه رضيع كه در حجر آن امام به تير شهيد شد. و دو دختر، يكى سكينه دختر رباب كلبيه، دختر امرء القيس بن عدى كه هم او مادر عبد اللّه رضيع است. ديگرى فاطمه كه مادر وى ام اسحق دختر طلحه بن عبيد اللّه التيمى است.

  1. و در كشف الغمه از حافظ عبد العزيز بن اخصر جنابذى آورده كه عدد شش بوده ولى على مقتول را اكبر دانسته و در عبارت او مراد از على اصغر امام زين العابدين است چه غير از او عبد اللّه و جعفر را ذكر نموده و قرينه اين دعوى عبارت او است كه گفته و نسل الحسين   من على الاصغر.
  2. و از اين جهت ما سابقا به او نسبت داديم كه على شهيد را اكبر مى‏داند و ايراد فاضل صاحب كشف الغمه كه گمان كرده كه او اخلال به ذكر حضرت سيد الساجدين عليه السلام  كرده بر متامل كلام ظاهر الاندفاع است چنانچه به مراجعه معلوم مى‏شود. و در بحار از مناقب ابن شهرآشوب آورده كه پسرى محمد نام و دخترى مسماة به زينب داشته و على هذا عدد هشت مى‏شود. و كمال الدين بن طلحه در مطالب السؤل پسرانش را شش و دختران را چهار گفته و سياقت عدد ايشان بر اين نمط نموده على اكبر و هو الشهيد، و على اوسط و هو زين العابدين، على اصغر و محمد و عبد اللّه و جعفر و زينب و سكينه و فاطمه، و دهم را كه دختر چهارم باشد ذكر نكرده.__ و من هم در قصيده مهدويّه گفتارم را بر اين اساس نهادم.________________________________________________
  3. [1] برگزيده خدا از عرب قريش است و از عجم فارس است و درباره او أبو الاسود دئلى گفته

و همانا جوانى كه از نسل كسرى و هاشم است گرامى‏ترين فردى است كه براى او حرز مى‏بندند.

  1. و على بن عيسى در كشف الغمه از ابن خشاب نقل كرده كه نه نفر بودند و همين اسماء شريفه را شمرده كه مذكور شد و از روايت أبو الفرج و محمد بن ابى طالب و ديگران كه در بحار مذكور است كه بعد از ذكر شهادت عليهما السلام گفته‏اند. فخرج غلام من تلك الابنيه و في اذنيه درتان و هو مذعور فجعل يلتفت يمينا و شمالا و قرطاه و يتذبذبان فحمل عليه هانى بن بعيث لعن ه اللّه فقتله فصارت شهربانويه تنظر إليه و لا تتكلم كالمدهوشه [1]. مى‏توان استفاده كرده كه جعفر فرزند امام عليه السلام  باشد از شهر بانويه و مؤيد وجود شهر بانويه در آن جنگ قول ابن شهرآشوب است كه امّا شهر بانويه فاتلفت نفسها فى الفرات و از اين كلام برنمى‏آيد كه او مادر سيد الساجدين باشد تا بگويند كه او در نفاس بهشت جاودانى رخت بربست، چه دور نيست كه خواهر او باشد
  2. چه در بعض اخبار ايشان سه خواهر بودند يكى از آن امام حسن و ديگر از آن امام حسين  و ديگرى از آن محمد بن ابى بكر شد و تواند بود كه بعد از وفات آن دو و موت شاه زنان، يكى از آنها باز به حباله نكاح سيد الشهداء درآمده و در كربلا حاضر باشد چنانچه در نظر دارم كه در كتاب معتبرى نيز ديده باشم
  3. و در منتخب حديث وفات رقيه بنت الحسين   را در شام ذكر كرده و شايد آن اسم منسى در كلام جماعتى از مورخين همين باشد و مؤيد او آن است كه او را در شام قبه و مزارى است معروف كه عامه و خاصه جهارا زيارت مى‏كنند و اهل شام بتوارث نقل مى‏كنند كه او دختر سيد الشهداء است و معروف به سيده رقيه است و تبركات و توسلات به مرقد پاك آن مطهره مى‏نمايند و من بنده در سالى كه در راه حج وارد دمشق شدم مكرر به زيارت او مشرف شدم و آثار جلالت و خدارت و انوار عصمت و طهارت در آن مرقد مطهر و مضجع مقدس مشاهده كردم.

__________________________________________________

  1. [1] پس جوانى بيرون آمد از آن ساختمانها كه در گوشهايش دو درّ بود و به چپ و راست مى‏رفت و گوشواره‏هايش هم تكان مى‏خوردند تا اينكه هانى بن بعيث لعن ه اللّه بر او حمله كرده و او را كشت، شهر بانويه به او مى‏نگريست و مانند افراد بيهوش ساكت بود.
  2. و از كلام ابن عبد ربه در عقد و عبارت منقوله از ابن قتيبه معلوم مى‏شود كه محمد بن الحسين   اسير بود و در شام حاضر شد و ابن اثير پسرى ديگر براى آن جناب ذكر كرده كه عمرو بن الحسين   است و او را در مجلس يزيد در مكالمه با خالد بن يزيد قصه‏ مشهور است
  3. و على هذا أبناء كرام آن جناب هفت نفر مى‏شوند، و عبارت محكيه تاريخ گزيده. حمد الله مستوفى در عدد مطابق است اگر چه در اسم مخالف چه او اسم دو نفر را عبيد الله و حسن گفته و ياقوت در محكى معجم البلدان گفته در غربى حلب كوهى جوشن نام بود كه معدن مس داشت و انروز كه پرده كيان آل عصمت را از آنجا عبور افتاد آن معدن تباه شد چه يكى از پرده كيان امام مظلوم كه از آن جناب بارور بود در دامنه ان كوه وضع حمل كرد و از پيشه‏وران نان و آب خواست، فابوا ان يضيّفوها [1] و از سنگدلى مضايقه كردند و دشنام دادند بر ايشان نفرين كرد از آن پس از آن كوه كس منتفع و بهره‏مند نشد، در جانب قبلى آن كوه مزارى معروف به مشهد السقط و مشهد الدكه باشد و آن سقط را نام محسن بن حسين  بود. تمام شد كلام او.
  4. و البتّه آن جناب را در اسم و وصف اقتدا و اقتفا به عم مكرم خود محسن بن على شده كه هم بسقط از ظلم اعدا بيفتاد، چنانچه در مطاوى كتب اهل سنت نيز ديده شده فانظر إلى حظ هذا الاسم كيف لقى من الاواخر ما لاقى من الاول [2]. على الجمله مجموع اولاد سيد الشهداء عليه السلام  بنابر جميع روايات دوازده تن بوده‏اند كه دو نفر يقينا شهيد شده‏اند، على اكبر و يك رضيع و بنابر احتمالى جعفر و دو رضيع كه على و عبد الله باشند و يك نفر سقط شده و دخول او در اين سلام محل اشكال است و اقواى اين وجوه همان روايت شيخ مفيد است كه اوثق و ابصر از سايرين است به اين گونه امور و حامل علوم ائمه به امت است و ناشر لواى آثار اهل بيت است در شيعيان. رضى الله عنه و ارضاه و حباه من رحمته ما تقر به عيناه [3].
  5. تنبيه
  6. در بعضى نسخ مصححه كه بعضى مواضع او كه مقابله بر خط ابن ادريس و خود شيخ شده و نزد اين بى‏بضاعت موجود است، لفظ و على اولاد الحسين   را خط بطلان كشيده. و همچنين در نسخه مصباح سيد مذكور نيست و به اعتبارى اين وجه اقرب است چه دانستى كه در ذكر اين كلمه با ذكر على بن الحسين   عليهما السلام حاجت به تكلف و تحمل است و الله اعلم.

__________________________________________________

  1. [1] ناظر به قسمتى از آيه 77، سوره كهف است‏

[2] بنگر به بهره اين اسم كه چگونه آنچه را كه از اوّلى‏ها ديده بود از آخرى‏ها ديد

[3] خدا از او راضى شود و خشنودش بدارد و از رحمتش آنچه را كه سبب روشنى دو چشم اوست به او مرحمت فرمايد.

و على اصحاب الحسين   

  1. ج و سلام بر همراهان حسين  باد
  2. ش ذكر عدد اصحاب و خصوص هاشميين از ايشان چندان كه در حوصله تتبع اين بى‏بضاعت بود در شرح فقره‏و على الارواح التي حلت بفنائك،شد و صواب چنان مى‏نمايد
  3. كه در اينجا يكى دو حديث در فضايل اصحاب آن حضرت ذكر شود، اگر چه اگر كسى ملاحظه كند حالت سربازى و جانفشانى اين طايفه را در ركاب امام مظلوم و آن ثبات قدم و رسوخ عقيدت و كمال جد و اهتمام كه در نيل سعادت شهادت داشتند و ان منافست و مسابقت كه در تناول كئوس موت و تداول جامهاى بلا با يكديگر مى‏كردند حاجت بذكر و توضيح ندارد آنجا كه عيان است چه حاجت به بيان است. و ليس يصح في الافهام شيئ اذا احتاج النهار إلى دليل. [1]
  4. خاصه با ملاحظه يك نكته هر طايفه كه در ركاب امامى يا پيغمبرى يا محقى يا مبطلى جنگ كردند اگر چند متميت شدند و تن به مرگ دادند و بر مرگ بيعت كردند و جفون سيوف بشكستند و يكدل و يك جهت بر لشكر مخالف تاختن گرفتند به اميد فتح و رجاى ظفر مكافحت و مناطحت مى‏داشتند و اين يك دست و يك داستانى را طليعه نصرت و مقدمه ظفر نمى‏پنداشتند و اين گروه با علم به هلاكت و قطع به موت و يقين به قتل بدون رجاى ظفر و اميد نصرت تن به مرگ داده جانهاى قدسى خود را در مقام جانبازى و جانفشانى وقايه وجود همايون فرزند سيد الوصيين و نبيره خاتم النبيين كردند و هر يك در صدق حمله و ثبات موقف مصداق مدح حسان شدند كه گفته شعر.

يلقى الرماح الشاجرات بنحره            و يقيم هامته مقام المغفر

ما ان يريد اذا الرّماح شجرنه            در عاسوى سربال طيب العن صر [2]

چه خوب مى‏گويد سروش در مدح عابس بن شيب الشاكرى رضى الله عنه

جوشن زير گرفت كه ما هم نه ماهيم            مغفر ز سر فكند كه بازم نيم خروس‏

__________________________________________________

  1. [1] اگر روز هم نياز به دليل باشد، ديگر در فهمها چيزى درست نخواهد شد

[2] با گلوى خود با نيزه‏هاى شكافنده تلاقى مى‏كند و از سر به جاى كلاهخود استفاده مى‏كند، هنگاميكه نيزه‏ها او را مى‏ديدند زرهى به غير از جسم پاك خود نداشتند.

  1. و ما اخلقهم و احقهم و احدا بعد واحد يقول الطائى الكبير رحمه الله تعالى.

الا في سبيل الله من عطلت له            فجاج سبيل الله و انثغر الثّغر

فتى كلما فاضت عيون قبيلة            دما ضحكت عنه الاحاديث و الذكر

فتى دهره شطران فيما ينوبه            ففى باسه شطرو في جوده شطر

فتى مات بين الطعن و الضرب ميتة            تقوم مقام النصران فاته النصر

و ما مات حتى مات مضرب سيفه            من الضرب و اعتلت عليه القنا السم‏

و قد كان فوق الموت سهلا فردهم            اليه الحفاظ المرّ و الخلق الوعر

و نفس تعاف العار حتى كانّما            هو الكفر يوم الروع او دونه الكفر

فاثبت في مستنقع الموت رجله            و قال لها من دون اخمصك الحشر

غدا غدوة و الحمد نسج ردائه            فلم ينصرف الا و اكفانه الاجر

تردى ثياب الموت حمرا فما دجى            له الليل الا و هي من سندس خضراينك

چند حديث در فضل اين طايفه ياد مى‏كنم.

  1. الف از ابن قولويه در كامل الزيارة و فرات ابن إبراهيم در محكى تفسير خود سند به صادق آل محمد عليهم السلام مى‏رسانند كه روزى حسين  را فاطمه حمل كرده بود پيغمبر وى را گرفت و فرمود خداى لعن ت كناد قاتل تورا. و خداى لعن ت كناد سالب تو را و خداى لعن ت كناد آنان كه پشت بر پشت گذارند در جنگ تو و خداى حكم كند ميان من و آنكه اعانت بر قتل تو كرد فاطمه عليها السلام عرض كرد اى پدر چه مى‏فرمائى پيغمبر فرمود به ياد آوردم آنچه را به او مى‏رسد بعد از من و بعد از تو از اذيت و ظلم و غدر و بغى و او در اين هنگام با جماعتى است كه گوئى ايشان ستارگان آسمان‏اند از فرط مسرت پيشى گيرند به سوى قتل گويا من نظر مى‏كنم به جانب معسكر و موضع رحال و ترتب ايشان و بقيه حديث طولانى است.
  2. ب صدوق قده در كتاب علل سند به عماره مى‏رساند كه به صادق آل محمد گفتم خبر ده مرا از حال اصحاب حسين  و سبب اقدام ايشان بر مرگ. فرمود بدرستيكه ايشان پرده از پيش چشمشان برداشته شد تا ديدند منازل خود را از بهشت و حال هر يك از ايشان چنان بود كه اقدام بر قتل مى‏كرد تا مسابقت به معانقه حور العين كند و به مكان خود از جنت بشتابد.

ج شيخ اجل قطب الدين راوندى در كتاب حرائج از على بن الحسين   عليهما السلام حديث مى‏كند كه فرمود من آن شب كه پدرم در صبحگاهش كشته شد با وى بودم با اصحاب خود فرمود شب فراز آمده در ستر ظلمت راه خود گيريد كه اين گروه را جز با من كارى نيست. و از بيعت من شما بحليد، گفتند نه به خداى هرگز چنين نخواهد شد.

  1. فرمود همانا شما فردا كشته شويد يكسره و هيچكس از شما را رهائى نيست. قالوا الحمد للّه الذي شرفنا بالقتل معك. گفتند سنت خداى را كه ما را به شهادت در ركاب تو شرف ارزانى داشت.فقال عليه السلام ‏ادفعوا رءوسكم و انظروا فجعلوا ينظرون إلى مواضعهم و منازلهم في الجنه و هو يقول لهم هذا منزلك يا فلان فكان الرّجال يستقبل الرماح و السيوف بصدره و وجهه ليصل إلى منزله من الجنة [1].
  2. د هم قطب راوندى رضى الله عنه در خرايج سند به باقر علوم النبيين مى‏رساند كه حسين عليه السلام  قبل از اينكه مقتول شود، گفت كه پيغمبر مرا فرمود اى پسرك من زودا كه تو رانده شوى به جانب عراق و او زمينى است كه تلاقى كرده‏اند در او پيغمبران و اوصياى پيغمبران و او زمينى است كه يعمورا ناميده شود، و همانا تو در او شهيد شوى و شهيد شوند با تو جماعتى از اصحاب تو كه الم مساس اهن را نيابند. كنايت از آنكه كثرت اشتياق و شدت توقان به عالم قدس ايشان را از توجه به درك صدمه تيغ و سنان و زحمت داشته و پيكان مشغول كرده. آنگاه اين آيت مبارك تلاوت فرمود: قلنا يا نار كونى بردا و سلاما على إبراهيم 21 69«».و با حسين  فرمود حرب برد و سلام شود بر تو و بر ايشان. آنگاه سيد الشهداء فرمود پس خورسند و مستبشر باشيد. چه به خداى اگر ما را بكشند. همانا ما بر پيغمبر خود وارد شويم.

__________________________________________________

  1. [1] پس فرمود سرهايتان را بلند كنيد و بنگريد، آنان و منازل و جايهاى خود را در بهشت مى‏ديدند و حضرت به آنها مى‏فرمود اين جايگاه تو است اى فلان، از اين رو او به استقبال نيزه‏ها و شمشيرها با سينه و صورت مى‏رفت براى اينكه (زودتر) به منزلش برسد.
  2. ه شيخ مفيد در ارشاد نقل فرموده كه چون شب عاشورا رسيد سيد الشهداء عليه السلام  اصحاب خويش را فراهم كرد، امام سجاد مى‏فرمايد من بيمار بودم اندكى فراتر رفتم تا نيك اصغاى سخن وى كنم فسمعت أبي يقول لاصحابه‏اثنى على الله احسن الثناء و احمده على السراء و الضراء اللهم انى احمدك على ان اكرمتنا بالنبوه و علمتنا القران و فهمتنا في الدين و جعلت لنا ابصار او اسماعا و افئدة فاجعلنا من الشاكرين امّا بعد فانى لا اعلم اصحابا او في و لا خيرا من اصحابى و لا اهل بيت ابرو لا اوصل من اهل بيتى فجزاكم الله عنى خير الجزاء الاوانى لا ظن يوما لنا من هؤلاء الاوانى قد اذنت لكم فانطلقوا جميعا في حل ليس عليكم حرج منى و لا ذمام هذا الليل قد غشيكم فاتخذوه جملا [1].
  3. و موافق روايت سيد در كتاب مله و فلا اعلم اصحابا اصلح من اصحابى و لا اهل بيت ابرو لا افضل من اهل بيتى.
  4. و اين خبر اعظم مدايح متصوّره اصحاب سيد الشهدا است چه آن جناب فرموده هيچ اصحابى را نيكوكارتر و باوفادارتر از اصحاب خود و هيچ اهلبيتى نيكوكارتر و باوفاتر از اهل بيت خود نديدم. و اين شهادت موجب تفضيل اين جماعت است بر صحابه رسول و امير صلّى الله عليهما و تواند بود، كه نكته همان دقيقه باشد كه در صدر مقاله اشارتى به او شد. و
  5. حديث متضمن گفتگوهاى محبت انگيز و عرايض صادقانه آن جماعت است كه هر يك سخنى گفتند كه عقل را خيره و حيران مى‏نمايد كه اجمال او اين است. شعر

شاها من ار به عرش رسانم سرير فضل            مملوك اين جنابم و محتاج اين درم‏

ور باورت نمى‏رسد از بنده اين حديث            از گفته كمال دليلى بياورم‏

گر بر كنم دل از تو و بر دارم از تو مهر            اين مهر بر كه افكنم آن دل كجا برم

و تفصيل او در كتب مقاتل مذكور است. و للّه در القائل فيهم‏

قوم اذا نودوا لدفع ملمّة            و الخيل بين مدّعس و مكردس‏

__________________________________________________

  1. [1] شنيدم پدرم به اصحابش مى‏گويد سپاس مى‏گويم خدا را بهترين سپاس‏ها و ستايش مى‏كنم او را در خوشى و رنج، خداوندا تورا سپاس مى‏گويم بر اينكه ما را به نبوت گرامى داشتى و قرآن به ما آموختى و ما را در دين آگاه كردى و به ما چشم بينا و گوش شنوا و دلهاى دانا عطا كردى، پس ما را از شاكرين قرار ده، امّا بعد من از اصحاب خود باوفاتر و بهتر نمى‏شناسم و از خاندان خود نيكوكارتر و با فضيلت‏تر سراغ ندارم، خداوند بهترين پاداشها را به شما عنايت فرمايد، هان بدانيد كه من روز سختى را از ناحيه اين پست فطرتان بر خودمان مى‏بينم، كه من به شما رخصت دادم پس متفرق شويد، همه آزاديد، از ناحيه من بر شما ايرادى نيست و بيعتم را از ذمّه شما برداشتم، اين تاريكى شب است كه شما را پوشانده آن را همچو شترى بر خود قرار دهيد (از آن استفاده كنيد).
  2. لبسوا القلوب على الدروع            و اقبلوا يتهافتون على ذهاب الانفس [1]
  3. [1] رحمت خدا بر شعر سراينده اين اشعار درباره آنها باد آنان قومى هستند كه هرگاه براى دفع رويدادى سخت خوانده شوند در حاليكه اسب‏هايشان يا استوار گام برمى‏دارند يا گروه گروه پيش مى‏روند آنان دلها را بر روى زره‏ها مى‏پوشند (و به دشمن) روى مى‏كنند و بر سر جان باختن بر يكديگر سبقت مى‏گيرند (و ازدحام ايجاد مى‏كند).
  4. «اللهم صل على محمد و آل محمد وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ»

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید