سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/
- - «نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad
- »وبلاگ صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
- «اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، - ج1، ص-: 89- 92
- اغاثه [دادرسى] ستمديدگان از ما شيعيان = 7- إغاثة الملهوفين منّا
- در توقيعى كه آن حضرت به شيخ مفيد نوشتهاند، آمده: ما نظر خود را از شما برنمىگيريم [كه به حال خود وا بمانيد] و فراموشتان نمىكنيم، اگر چنين نبود گرفتارىها شما را از پاى مىانداخت و دشمنان، شما را از بين مىبردند.[1]-59- ففي توقيعه عليه السّلام إلى الشيخ المفيد: إنّا غير مهملين لمراعاتكم، و لا ناسين لذكركم، و لولا ذلك لنزل بكم اللأواء، و اصطلمكم الأعداء، إلخ.[2] ______________________________
(1). سوره الرحمن، آيه 60.
(2). اصول كافى: 1/ 407.
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 89
- خوش دارم كه در اينجا جريانى را بياورم كه عالم فاضل ربّانى حاج ميرزا حسين نورى- كه خداوند بر نور و درجهاش در آخرت بيفزايد- در كتاب جنّة المأوى در بيان كسانى كه سعادت ديدار حضرت حجّت يا ديدن معجزات حضرتش در غيبت كبرى نصيبشان شده، آورده است.60- و يعجبني هنا نقل واقعة ممّا ذكره العالم الفاضل الربّاني، الحاج ميرزا حسين النوري- ضاعف اللّه له النور، و أعلى درجته في دار السرور- في كتاب جنّة المأوى، في ذكر من فاز بلقاء الحجّة عليه السّلام أو معجزته في الغيبة الكبرى قال:
- ميرزا حسين نورى مىگويد: عالم جليل و دانشمند بزرگوار، مجمع الفضائل و الفواضل الصفىّ الوفىّ شيخ على رشتى كه عالمى نيكوكار و زاهدى پرهيزكار از شاگردان سيّد سند و استاد اعظم حجة الاسلام ميرزاى بزرگ شيرازى بود و چون مردم نواحى فارس مكرر شكايت و گلايه داشتند از اينكه عالم و روحانى كاملى ندارند، ميرزاى شيرازى ايشان را بدانجا فرستاد و پيوسته در ميان آنها با كمال احترام زندگى كرد تا وفات يافت، من با او در سفر و حضر مصاحبت داشتهام، كمتر كسى را در اخلاق و فضل نظيرش ديدهام. حدّثني العالم الجليل، و الحبر النبيل، مجمع الفضائل و الفواضل الصفيّ الوفيّ، المولى عليّ الرشتي «طاب ثراه» و كان عالما برّا تقيّا زاهدا، حاويا لأنواع العلم، بصيرا ناقدا، من تلامذة السيّد السند الأستاذ الأعظم «دام ظلّه» و لمّا طال شكوى أهل الأرض حدود فارس، و من والاه إليه من عدم وجود عالم عامل كامل، نافذ الحكم فيهم، أرسله إليهم، عاش فيهم سعيدا و مات هناك حميدا «رحمه اللّه» و قد صاحبته مدّة سفرا و حضرا و لم أجد في خلقه و فضله نظيرا إلّا يسيرا
- وى گفت: در يكى از سفرها كه از زيارت حضرت ابى عبد اللّه عليه السّلام به سوى نجف اشرف از راه فرات بازمىگشتم، در كشتى كوچكى كه بين كربلا و طويريج بود سوار شدم، از طويريج راه حلّه و نجف جدا مىشود، مسافرين كه همه اهل حلّه بودند به بازيگرى و بيعارى و مزاح مشغول شدند، به جز يك نفر كه با اينكه با ايشان بود، احيانا همسفرها بر مذهب او خرده مىگرفتند و او را سرزنش مىكردند، با كمال متانت نشسته بود و هيچ شوخى نمىكرد و نمىخنديد. از اين وضع در تعجب بودم قال: رجعت مرّة من زيارة أبي عبد اللّه عليه السّلام عازما للنجف الأشرف من طريق الفرات، فلمّا ركبنا في بعض السفن الصغار الّتي كانت بين كربلا و طويريج، رأيت أهلها من أهل الحلّة، و من طويرج تفترق طريق الحلّة و النجف، و اشتغل الجماعة باللّهو و اللّعب و المزاح، رأيت واحدا منهم لا يدخل في عملهم، عليه آثار السكينة و الوقار، لا يمازح و لا يضاحك، و كانوا يعيبون على مذهبه، و يقدحون فيه، و مع ذلك كان شريكا في أكلهم و شربهم، فتعجّبت منه
- تا اينكه به جايى رسيديم كه آب كم بود و ناچار صاحب كشتى ما را بيرون فرستاد. در كنار نهر كه مىرفتيم،
بهطور اتّفاقى با آن شخص همراه شدم، از او پرسيدم: علت كنارهگيرىاش از وضع همسفرىها و خردهگيرى آنها در مذهب او چيست؟ گفت: اينها از اهل سنّت و خويشاوند منند. پدرم نيز از ايشان است، ولى مادرم از اهل ايمان. من نيز مذهب آنها را داشتم و به بركت حضرت حجّت صاحب الزمان- عجّل اللّه فرجه الشريف- شيعه شدم. از علّت و نحوه تشيع او سؤال كردم، إلى أن وصلنا إلى محلّ كان الماء قليلا، فأخرجنا صاحب السفينة، فكنّا نمشي على شاطئ النهر، فاتّفق اجتماعي مع هذا الرجل في الطريق، فسألته عن سبب مجانبته عن أصحابه، و ذمّهم إيّاه و قدحهم فيه. فقال: هؤلاء من أقاربي من أهل السنّة، و أبي منهم، و امّي من أهل الإيمان، و كنت أيضا منهم، و لكنّ اللّه منّ عليّ بالتشيّع ببركة الحجّة صاحب الزمان عليه السّلام، فسألت عن كيفيّة إيمانه.
- جواب داد: اسم من ياقوت و شغلم روغنفروشى كنار پل حلّه است. در يكى از سالها براى خريدن روغن از شهر حلّه بيرون رفتم تا از صحرانشينان روغن وارد كنم. فقال: اسمي ياقوت، و أنا أبيع الدهن عند جسر الحلّة، فخرجت في بعض السنين لجلب الدهن من أهل البراري خارج الحلّة،
- چند منزل رفتم تا آنچه مىخواستم خريدم و به اتفاق عدّهاى از اهالى حلّه بازگشتم. در يكى از منزلها كه فرود آمديم و خوابيديم، وقتى بيدار شدم، ديدم همه رفتهاند و من در صحراى بىآب و علفى كه درندگان زيادى هم داشت تنها ماندهام، از آنجا تا نزديكترين آبادى چند فرسنگ راه بود، برخاستم و به راه افتادم، ولى راه را گم كردم و متحير ماندم. فبعدت عنها بمراحل، إلى أن قضيت و طري[3] من شراء ما كنت اريده منه و حملته على حماري، و رجعت مع جماعة من أهل الحلّة، و نزلنا في بعض المنازل و نمنا و انتبهت فما رأيت أحدا منهم، و قد ذهبوا جميعا، و كان طريقنا في بريّة قفر[4] ذات سباع كثيرة، ليس في أطرافها معمورة، إلّا بعد فراسخ كثيرة، فقمت و جعلت الحمل على الحمار و مشيت خلفهم، فضلّ عنّي الطريق، و بقيت متحيّرا،
______________________________
(1). الاحتجاج: 2/ 323.
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 90
- از طرف ديگر از تشنگى و درندگان ترسان بودم. درمانده شدم و در آنحال به خلفا و مشايخ استغاثه كردم و از آنها كمك و شفاعت خواستم تا خداوند برايم فرج كند، ولى نتيجهاى نداد. خائفا من السباع و العطش في يومه، فأخذت استغيث بالخلفاء و المشايخ، و أسألهم الإعانة، و جعلتهم شفعاء عند اللّه تعالى، و تضرّعت كثيرا فلم يظهر منهم شيء
- با خود گفتم: از مادرم شنيدهام كه مىگفت: ما امام زندهاى داريم كه كنيهاش ابا صالح است، به فرياد گمشدگان مىرسد و درماندگان و ضعيفان را كمك مىكند، با خداوند پيمان بستم كه به او پناهنده شوم اگر نجاتم داد به مذهب مادرم درآيم. پس او را صدا كردم و استغاثه نمودم : فقلت في نفسي: إنّي سمعت من امّي أنّها كانت تقول إنّ لنا إماما حيّا يكنّى أبو صالح، يرشد الضالّ و يغيث الملهوف، و يعين الضعيف فعاهدت اللّه تعالى إن استغثت به فأغاثني أن أدخل في دين امّي فناديته و استغثت به،
- كه يك مرتبه كسى را ديدم عمامه سبزى بر سر داشت مانند اين- و به علفهاى كنار نهر اشاره كرد- با من راه مىرود، به من دستور داد كه به مذهب مادرم درآيم
- و كلماتى فرمود (كه مؤلف كتاب آنها را فراموش كرده است). و فرمود: به زودى به آبادىاى مىرسى كه آنجا همه شيعه هستند. گفتم: اى آقاى من! شما با من به آن آبادى تشريف نمىآوريد؟ فرمود: نه، چون هزار نفر در اطراف بلاد به من پناهنده شدهاند، مىخواهم آنان را خلاص كنم. سپس از نظرم غايب شد. فإذا بشخص في جنبي و هو يمشي معي، و عليه عمامة خضراء. قال (ره): و أشار حينئذ إلى نبات حافّة النهر، و قال: كانت خضرتها مثل خضرة هذا النبات، ثمّ دلّني على الطريق، و أمرني بالدخول في دين امّي
و ذكر كلمات نسيتها، و قال: ستصل عن قريب إلى قرية أهلها جميعا من الشيعة، قال: فقلت: يا سيّدي، أنت لا تجيء معي إلى هذه القرية؟ فقال عليه السّلام ما معناه: لا، لأنّه استغاث بي ألف نفس في أطراف البلاد، اريد أن اغيثهم، ثمّ غاب عنّي،
- كمى راه رفتم به آن آبادى رسيدم، مسافت زيادى تا آنجا بود كه همسفرهايم روز بعد به آنجا رسيدند، از آنجا به حلّه برگشتم و به نزد سيد الفقهاء سيد مهدى قزوينى- كه قبرش پرنور باد- رفتم، جريان خودم را با او در ميان گذاشتم و از او احكام و مسائل دينى را آموختم، و از او پرسيدم: به چه عملى مىشود بار ديگر آن حضرت را ببينم؟ - فما مشيت إلّا قليلا حتّى وصلت إلى القرية، و كانت في مسافة بعيدة، و وصلت الجماعة إليها بعدي بيوم.
فلمّا دخلت الحلّة ذهبت إلى سيّد الفقهاء السيّد مهدي القزويني «طاب ثراه» و ذكرت له القصّة، فعلّمني معالم ديني، فسألت عنه عملا أتوصّل به إلى لقائه عليه السّلام مرّة اخرى،
- فرمود: چهل شب جمعه به زيارت امام حسين عليه السّلام برو. من هم شبهاى جمعه به زيارت حضرت سيد الشهداء عليه السّلام مىرفتم. يك نوبت از چهل بار باقى مانده بود، روز پنجشنبه از حلّه به كربلا رفتم، ولى وقتى به دروازه شهر رسيدم، ديدم مأمورين ظالم از مردم گذرنامه مىخواهند؛ و خيلى هم سخت مىگيرند. من نه گذرنامه داشتم و نه قيمت آن را. چند بار خواستم بهطور قاچاق از جمعيت بگذرم، ولى نشد. قال: فكنت أزوره من الحلّة في ليالي الجمع إلى أن بقيت واحدة، فذهبت من الحلّة في يوم الخميس، فلمّا وصلت إلى باب البلد، فإذا جماعة من أعوان الظلمة يطالبون الواردين التذكرة، و ما كان عندي تذكرة و لا قيمتها، فبقيت متحيّرا، و الناس متزاحمون على الباب، فأردت مرارا أن أتخفّى و أجوز عنهم، فما تيسّر لي،
- در همين اثنا حضرت صاحب الامر- عجّل اللّه فرجه الشريف- را ديدم كه در لباس طلبههاى ايرانى با عمامه سفيدى بر سر داخل شهر است، به او استغاثه كردم و كمك خواستم؛ بيرون آمد و مرا همراه خود داخل شهر كرد. و ديگر او را نديدم و با حسرت و تأسف بر فراقش ماندم.[5] و إذا بصاحبي صاحب الأمر عليه السّلام في زيّ لباس طلبة الأعاجم، عليه عمامة بيضاء، في داخل البلد فلمّا رأيته استغثت به، فخرج و أخذني معه و أدخلني من الباب فما رآني أحد. فلمّا دخلت البلد افتقدته من بين الناس، و بقيت متحيّرا على فراقه عليه السّلام و قد ذهب عن خاطري بعض ما كان في تلك الحكاية.[6]
______________________________
(1). جنة المأوى، محدث نورى: 292.
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 91
- امنيت راهها و شهرها با ظهور آن حضرت عليه السّلام-8- أمن السبل و البلاد بظهوره عليه السّلام
- در بحار به نقل از ارشاد القلوب ديلمى از حضرت ابو عبد اللّه صادق عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود: 61- في البحار من إرشاد المفيد: عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال:
- هرگاه حضرت قائم- عجّل اللّه فرجه الشريف- قيام كند، به عدالت حكم مىكند و در زمان او ستمگرى برچيده مىشود، به وسيله آن حضرت امنيت در راهها برقرار مىگردد و زمين بركاتش را برمىآورد و هرحقّى به حقدار مىرسد.[7] إذا قام القائم حكم بالعدل، و ارتفع في أيّامه الجور، و أمنت به السبل و أخرجت الأرض بركاتها، و ردّ كلّ حقّ إلى أهله ... إلخ.[8]
- در حديث ديگرى از آن حضرت درباره ظهور حضرت قائم- عجّل اللّه فرجه الشريف- آمده: پيرزن ناتوان از مشرق به قصد سفر به مغرب بيرون مىرود، هيچكس او را خشمگين ننمايد.[9]- و في حديث آخر عنه عليه السّلام: تخرج العجوز الضعيفة من المشرق تريد المغرب، و لا ينهاها أحد[10]
- و در خبر ديگرى در [تأويل] آيه شريفه: سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ؛[11] در اين راههاى نزديك به هم، شبها و روزهايى با امنيت سير كنيد. آمده است: با قائم ما اهل بيت.[12]- و في آخر، عنه عليه السّلام في قوله تعالى: سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ[13] فقال عليه السّلام: مع قائمنا أهل البيت.[14]
- احياء و زنده كردن دين خدا و اعلاى كلمة اللّه--9 و 10- إحياء دين اللّه، و إعلاء كلمة اللّه
- در دعاى ندبه مىخوانيم: «أين محيي معالم الدّين و أهله»؛ كجاست آنكه نشانهها و آثار دين و اهل دين را زنده كند؟ و در حديث قدسى كه در بخش سابق گذشت آمده است: و دينم را به وسيله او اجرا و بر همه برنامهها چيره خواهم كرد. و نيز در تفسير آيه لِيُظْهِرَهُ على الدِّينِ كُلِّهِ؛[15] تا او را بر همه [مجموعههاى] دين پيروز گرداند.
آمده است: با ظهور حضرت قائم عليه السّلام اين كار انجام خواهد شد.[16] في دعاء الندبة: «أين محيي معالم الدين و أهله»[17] و في الحديث القدسيّ الّذي ذكرناه في الباب السابق «و لاظهرنّ بهم ديني» ....[18] 62- و في تفسير قوله تعالى: لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ[19] بظهور القائم.[20]
- و در بحار ضمن يك حديث طولانى از پيغمبر اكرم النبيّ النبيّ صلى اللّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: نهمين آنها قائم خاندان من و مهدى امت من است، او در اندام و گفتار شبيهترين مردم به من مىباشد. البته بعد از غيبتى طولانى ظاهر خواهد شد، دين خدا را آشكار خواهد كرد، با كمك الهى تأييد و حمايت و به وسيله فرشتگان خداوند يارى خواهد شد. پس زمين را از عدلوداد پر كند چنانكه از ستم و بيداد پر شده باشد.[21]- 63- و في البحار: في حديث طويل عن النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم: التاسع منهم قائم أهل بيتي و مهدي امّتي، أشبه الناس بي في شمائله و أقواله و أفعاله، ليظهر بعد غيبة طويلة، و حيرة مضلّة، فيعلي أمر اللّه، و يظهر دين اللّه، و يؤيّد بنصر اللّه، و ينصر بملائكة اللّه، فيملأ الأرض عدلا و قسطا، كما ملئت جورا و ظلما.[22]
- نيز در بحار در حديث مفصلى از حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام آمده: سپس به سوى كوفه باز خواهد گشت. آنگاه سيصد نفر را به تمامى جاها مىفرستد؛ بين شانه و سينههايشان دست مىكشد؛ پس در هيچ قضاوتى در نمىمانند، و هيچ سرزمينى نماند مگر اينكه در آن بانگ شهادت به لا إله إلّا اللّه وحده لا شريك له و أنّ محمد!ا رسول اللّه بلند شود.[23]64- و في البحار: في حديث طويل عن أبي جعفر عليه السّلام: ثمّ يرجع إلى الكوفة فيبعث الثلاثمائة و البضعة عشر رجلا إلى الآفاق كلّها، فيمسح بين أكتافهم، و على صدورهم، فلا يتعايون في قضاء، و لا تبقى أرض إلّا نودي فيها شهادة أن لا إله إلّا اللّه وحده لا شريك له، و أنّ محمّدا رسول اللّه.[24]
______________________________
(1). بحار الانوار: 52/ 338.
(2). بحار الانوار: 52/ 345.
(3). سوره سباء، آيه 18.
(4). المحجّة: 175.
(5). سوره فتح، آيه 38.
(6). الكافى: 1/ 432.
(7). بحار الانوار: 52/ 379.
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 92
- و احاديث در اينباره بسيار است، خواستيم فقط اشارهاى كرده باشيم و الأحاديث في هذا المعنى كثيرة جدّا، و الغرض الإشارة.
- انتقام آن حضرت عليه السّلام از دشمنان خدا-11 إنتقامه من أعداء اللّه، و من ألقابه المنتقم
- از جمله القاب امام زمان- عجّل اللّه فرجه الشريف- المنتقم است. و در كتاب كمال الدين به سند خود از امام صادق، از پدران بزرگوارش، از امير المؤمنين - عليهم السّلام- روايت كرده است كه پيغمبر اكرم النبيّ النبيّ صلى اللّه عليه و آله فرمود: هنگامى كه به سوى آسمان (به معراج) برده شدم، پروردگار من به من وحى فرمود كه: و في الإكمال: بإسناده عن الصادق عليه السّلام عن أبيه، عن آبائه عليهم السّلام عن أمير المؤمنين عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم: لمّا اسري بي إلى السماء، أوحى إليّ ربّي جلّ جلاله، فقال:
- اى محمد!! من نظرى به سوى زمين افكندم و تو را از آن اختيار نمودم و پيغمبر ساختم و اسم تو را از نام خود برگرفتم كه من محمودم و تو محمد!ى، دوباره بر زمين نظرى افكندم؛ على را از آن برگزيدم؛ او را وصىّ و خليفه و شوهر دختر تو قرار دادم و براى او هم، نامى از نامهاى خود برگرفتم، پس من على اعلى هستم و او على است و فاطمه و حسن و حسين را از نور شما خلق كردم. يا محمّد، إنّي اطّلعت إلى الأرض اطّلاعة، فاخترتك منها، فجعلتك نبيّا و شققت لك من إسمي إسما، فأنا المحمود و أنت محمّد، ثمّ اطّلعت الثانية فاخترت منها عليّا، و جعلته وصيّك و خليفتك، و زوج ابنتك، و أبا ذرّيّتك و شققت له إسما من أسمائي، فأنا العليّ الأعلى، و هو عليّ، و خلقت فاطمة و الحسن و الحسين من نوركما، ثمّ عرضت ولايتهم على الملائكة، فمن قبلها كان عندي من المقرّبين، يا محمّد، لو أنّ عبدا عبدني حتّى ينقطع، و يصير
- آنگاه ولايت آنان را بر فرشتگان عرضه كردم تا هركه پذيرفت در پيشگاه من از مقرّبين گردد.اى محمد!! اگر بندهاى از بندگانم آنقدر عبادتم كند تا درمانده شود و بدنش مانند مشك پوسيده گردد، ولى درحالىكه منكر ولايت آنان باشد به نزد من آيد، او را در بهشتم جاى نخواهم داد، و در زير عرشم سايه نخواهم بخشيد. اى محمد!! مىخواهى آنان را ببينى؟ عرض كردم: آرى پروردگارا! خداوند- عزّ و جلّ- فرمود: سرت را بلند كن. پس سرم را بلند كردم ناگاه انوار على و فاطمه و حسن و حسين و على بن الحسين، و محمد! بن على، و جعفر بن محمد!، و موسى بن جعفر، و على بن موسى، و محمد! بن على، و على بن محمد!، و الحسن بن على، و محمد! بن الحسن را- كه در ميان ايشان مانند ستاره درخشانى بپاخاسته بود- مشاهده نمودم.- كالشنّ البالي، ثمّ أتاني جاحدا لولايتهم فما أسكنته جنّتي، و لا أظللته تحت عرشي، يا محمّد، تحبّ أن تراهم؟ قلت: نعم يا ربّ. فقال عزّ و جلّ: إرفع رأسك، فرفعت رأسي و إذا أنا بأنوار عليّ، و فاطمة و الحسن، و الحسين، و عليّ بن الحسين، و محمّد بن عليّ، و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر، و عليّ بن موسى، و محمّد بن عليّ، و عليّ بن محمّد و الحسن بن عليّ، «و م ح م د» بن الحسن القائم في وسطهم، كأنّه كوكب درّيّ قلت: يا ربّ، و من هؤلاء؟
- عرض كردم: پروردگارا! اينها كيانند؟ فرمود: اينها امامان هستند، و اين قائم است؛ آنكه حلال مرا حلال و حرام مرا حرام كند، به وسيله او از دشمنانم انتقام مىگيرم، او براى اولياى من مايه راحت است و او است كه دل شيعيان و پيروان تو را از ظالمين و كافرين شفا مىبخشد و لات و عزّى را تروتازه بيرون مىآورد، پس آنها را خواهد سوزانيد. البته فتنه و امتحان مردم به آنان سختتر از فتنه گوساله و سامرى خواهد بود. [25]- قال: الأئمّة، و هذا القائم الّذي يحلّل حلالي و يحرّم حرامي، و به أنتقم من أعدائي، و هو راحة لأوليائي، و هو الّذي يشفي قلوب شيعتك من الظالمين و الجاحدين و الكافرين، فيخرج اللات و العزّى طريّين، فيحرقهما، فلفتنة الناس يومئذ بهما أشدّ من فتنة العجل و السامري.[26]
_____________________________
(1). بحار الانوار: 52/ 345.
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 93
- همچنين در بحار به نقل از علل الشرايع به سند خود از عبد الرحيم قصير از حضرت ابو جعفر امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: هرگاه قائم ما بپاخيزد، حميرا به سوى او بازگردانده شود تا حدّ تازيانه به او بزند تا انتقام فاطمه دخت محمد! النبيّ النبيّ صلى اللّه عليه و آله را از او بگيرد. گفتم: فدايت شوم؛ چرا حدّ تازيانه به او مىزند؟ فرمود: به خاطر تهمتى كه بر مادر ابراهيم زد. گفتم: پس چطور شد كه اين كار (حد زدن) را خداوند براى زمان حضرت قائم تأخير انداخت؟ فرمود: به تحقيق خداوند- تبارك و تعالى- محمد! النبيّ النبيّ صلى اللّه عليه و آله را رحمت فرستاد، ولى قائم عليه السّلام را به منظور نقمت و كيفردهى برمىانگيزد.[27]-
65- و في البحار، عن العلل: بإسناده عن عبد الرحيم القصير، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: أما لو قام قائمنا، لقد ردّت إليه الحميراء حتّى يجلّدها الحدّ و حتّى ينتقم لابنة محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم فاطمة منها، قلت: جعلت فداك، و لم يجلّدها الحدّ؟ قال: لفريتها على امّ إبراهيم، قلت: فكيف أخّره اللّه للقائم؟ فقال له: إنّ اللّه تبارك و تعالى بعث محمّدا صلى اللّه عليه و آله و سلم رحمة، و بعث القائم نقمة.[28]
- و در همان كتاب بحار از مزار كبير به سند خود از حضرت ابو عبد اللّه صادق عليه السّلام آورده كه فرمود: هرگاه قائم ما بپاخيزد براى خدا و رسول او و همه ما خاندان پيغمبر انتقام خواهد گرفت.[29] 66- و فيه: عن المزار الكبير: بإسناده عن أبي عبد اللّه عليه السّلام: إذا قام قائمنا انتقم للّه و لرسوله و لنا أجمعين.[30]
- و در همان كتاب به نقل از ارشاد ديلمى از امام صادق عليه السّلام آمده: و دست بنى شيبه را مىبرد و بر در كعبه مىآويزد و بر آن مىنويسد: اينها دزدان كعبه هستند.[31] - 7- و فيه، عن إرشاد المفيد: عنه عليه السّلام: و قطع أيدي بني شيبة، و علّقها على باب الكعبة، و كتب عليها: هؤلاء سرّاق الكعبة.[32]
- و در احتجاج از پيغمبر النبيّ النبيّ صلى اللّه عليه و آله در خطبه غدير چنين نقل شده كه فرمود: 68- و في الإحتجاج: عن النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم في خطبة الغدير، قال: توجّه كنيد! خاتم امامان از ما مهدى- صلوات اللّه عليه- مىباشد. آگاه باشيد! ألا إنّ خاتم الأئمّة منّا القائم المهديّ [صلوات اللّه عليه] اوست چيرهشونده بر همه دين، اوست انتقام گيرنده از ظالمين، ألا إنّه الظاهر على الدين [كلّه] ألا إنّه المنتقم من الظالمين، اوست فاتح و منهدمكننده دژها، ألا إنّه فاتح الحصون و هادمها، اوست كه تمام قبائل اهل شرك را نابود مىسازد، ألا إنّه قاتل كلّ قبيلة من أهل الشرك، اوست كه خونبهاى تمام اولياى حقّ را مىگيرد، ألا إنّه مدرك بكلّ ثار لأولياء اللّه [عزّ و جلّ]، اوست كه از درياى ژرف مىنوشاند، ألا إنّه الناصر لدين اللّه، ألا إنّه الغرّاف في بحر عميق، اوست كه هركسى را براساس فضل و شايستگى سمت مىدهد، او برگزيده و منتخب خداوند است، او وارث همه علوم و محيط بر همه آنها است، ألا إنّه يسم كلّ ذي فضل بفضله، و كلّ ذي جهل بجهله، ألا إنّه خيرة اللّه و مختاره، ألا إنّه وارث كلّ علم و المحيط به، اوست كه از پروردگار خود خبر مىدهد و حقايق ايمان به او را مطلع مىسازد [برپاى مىدارد]، ألا إنّه المخبر عن ربّه عزّ و جلّ و المنبّه بأمر إيمانه، اواست كه صاحب رشاد و سداد در رأى و عمل مىباشد، امور دين به او واگذار شده و پيغمبران قبل و امامان پيشين به او مژده دادهاند، ألا إنّه الرشيد السديد، ألا إنّه المفوّض إليه،ألا إنّه قد بشّر من سلف بين يديه، او حجّت باقى است و بعد از او حجّتى نيست، و حقّى نيست مگر با او و نورى نيست جز نزد او، كسى بر او غالب و منصور نمىشود. او ولىّ خداوند در زمين و حاكم الهى بر خلايق و امين پروردگار در ظواهر و اسرار است. ألا إنّه الباقي حجّة و لا حجّة بعده، و لا حقّ إلّا معه، و لا نور إلّا عنده، ألا إنّه لا غالب له، و لا منصور عليه، ألا و إنّه وليّ اللّه في أرضه، و حكمه في خلقه و أمينه في سرّه و علانيته.
______________________________
(1). كمال الدين: 1/ 252.
(2). بحار الانوار: 52/ 314؛ و علل الشرايع: 2/ 267.
(3). بحار الانوار: 52/ 376.
(4). بحار الانوار: 52/ 338.
مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 94
- و در قسمت ديگرى از اين خطبه آمده است: اى گروههاى مردم! نور مخصوص خداوند- عزّ و جلّ- در وجود من است، سپس در وجود على تجلّى خواهد كرد و سپس در نسل او تا قائم مهدى كه حقّ خداوند و هرحقّى را كه براى ما هست، مىگيرد.[33] -
و قال صلى اللّه عليه و آله و سلّم: في موضع آخر من هذه الخطبة: معاشر الناس، النور من اللّه عزّ و جلّ فيّ مسلوك ثمّ في عليّ، ثمّ في النسل منه، إلى القائم المهديّ، الّذي يأخذ بحقّ اللّه، و بكلّ حقّ هو لنا ....[34]
- و در تفسير قمى درباره آيه: فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً؛[35] پس كافران را مهلت بده، آنها را به اندك مهلتى. چنين آمده است: براى هنگام قيام قائم، پس او از جبّارها و طاغوتهاى قريش و بنى اميّه و ساير مردم براى من انتقام مىگيرد.[36]- 69- و في تفسير القمّي: في قوله تعالى: فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً[37]- لوقت بعث القائم، فينتقم لي من الجبّارين و الطواغيت من قريش و بني اميّة و سائر الناس.[38]---- )، ج1، ص: 92
«اللهم صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
[1] . الاحتجاج: 2/ 323.
[2] الإحتجاج: 2/ 323.
[3] قضى منه وطره: نال منه بغيته.
[4] القفر: الخلاء من الأرض، لا ماء فيه و لا ناس و لا كلأ.
[5] . جنة المأوى، محدث نورى: 292.
[6] البحار: 53/ 292 حكاية 47.
[7] . بحار الانوار: 52/ 338.
[8] الإرشاد: 412، عنه البحار: 52/ 338 ح 83.
[9] . بحار الانوار: 52/ 345.
[10] العيّاشي: 2/ 298 ضمن ح 49، عنه البحار: 52/ 345 ح 91.
[11] . سوره سباء، آيه 18.
[12] . المحجّة: 175.
[13] سبأ: 18.
[14] الارشاد: 412، عنه البحار: 52/ 313 ح 8.
[15] . سوره فتح، آيه 38.
[16] . الكافى: 1/ 432.
[17] الصحيفة الرضوية الجامعة: 315 دعاء 28.
[18] تقدّم ص 76 ضمن ح 29.
[19] الفتح: 28.
[20] البرهان: 5/ 94.
[21] . بحار الانوار: 52/ 379.
[22] كفاية الأثر: 10 ح 1، عنه البحار: 36/ 282 ح 105، و ج 52/ 379 ح 187.
[23] . بحار الانوار: 52/ 345.
[24] العيّاشي: 2/ 198 ضمن ح 49، عنه البحار: 52/ 345 ح 91.
[25] . كمال الدين: 1/ 252.
[26] كمال الدين: 1/ 252 ح 2، عنه البحار: 36/ 245 ح 58.
[27] . بحار الانوار: 52/ 314؛ و علل الشرايع: 2/ 267.
[28] علل الشرائع: 2/ 579 ح 10، عنه البحار: 52/ 314 ح 9، و اثبات الهداة: 6/ 548 ح 272.
[29] . بحار الانوار: 52/ 376.
[30] البحار: 52/ 376 ذح 177.
[31] . بحار الانوار: 52/ 338.
[32] الإرشاد: 411، عنه البحار: 52/ 338 ح 80.
[33] . الاحتجاج، 1/ 80.
[34] الاحتجاج: 1/ 80، عنه منتخب الأثر: 173 ح 99، و اثبات الهداة: 3/ 4 س 5.
[35] . سوره طارق، آيه 17.
[36] . تفسير القمى: 721.
[37] الطارق: 17.
[38] القمّي: 2/ 412.