- --«سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«
- صفرزاده- https://safarzade.blog.ir
- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
- صل على محمد! و آل محمد! وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ«اللهم »
- -مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم (عليه السلام)، ج1، ص-250 -257
- موسى عليه السّلام با ترس از مصر فرار كرد، خداوند- عزّ و جلّ- به نقل از او مىفرمايد: فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ؛ خِفْتُكُمْ؛ پس آنگاه كه از [كيفر] شما بيمناك شدم از شما گريختم. قائم عليه السّلام نيز، از ترس اشرار از شهرها گريخت و در بيابانهاى بىآبوعلف مسكن گزيد، باوجوداين نزد مردم مىآيد، و در ميان آنها راه مىرود و از احوالشان باخبر مىشود، درحالىكه آنها حضرتش را نمىشناسند- چنانكه گذشت-. هنگام ظهورش نيز به خاطر ترس از سفيانى از مدينه فرار خواهد كرد. دليل بر آن، (موسى عليه السّلام) فرّ من مصر خوفا، قال اللّه عزّ و جلّ نقلا عنه: فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ الآية (القائم عليه السّلام) فرّ من الأمصار، و سكن فيافي القفار، خوفا من الأشرار، لكنّه مع ذلك يأتي الناس، و يمشي فيهم، و يطّلع عليهم، و هم لا يعرفونه كما مرّ.و يفرّ عند ظهوره أيضا من المدينة المنوّرة خوفا من السفياني.
- روايتى است كه در بحار و غير آن از حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام منقول است كه درباره سفيانى- لعنه اللّه- فرمود: و سفيانى گروهى را به مدينه مىفرستد، پس مهدى عليه السّلام از آنجا به سوى مكّه فرار مىكند، به امير ارتش سفيانى خبر مىرسد كه مهدى عليه السّلام به سوى مكّه رفته، لشكرى در تعقيب آن حضرت مىفرستد ولى به آن جناب نمىرسند، تا اينكه قائم عليه السّلام هراسان و ترسان- به روش موسى بن عمران- وارد مكّه مىشود و امير ارتش سفيانى در بيابان بيداء فرود مىآيد، و جارچى از سوى آسمان به آن بيابان خطاب مىكند كه: «يا بيداء! أبيدي القوم»؛ اى صحراى بيداء! اين گروه را نابود كن، پس زمين آنها را فرومىبرد و فقط سه نفر از آنها باقى مىمانند كه خداوند چهرههايشان را به پشت بازمىگرداند و آنها از قبيله كلب هستند، و درباره آنها اين آيه نازل شده: يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها؛[1] اى كسانى كه كتاب به ايشان داده شده، به آنچه فروفرستادهايم و تصديق كننده نشانههايى است كه همراه شما است ايمان آوريد پيش از آنكه چهرههايى را محو كنيم آنگاه به پشت سر بازگردانيم.[2]- 472- و يدلّ على ذلك ما في البحار و غيره: عن أبي جعفر عليه السّلام- في شرح حال السفياني «لعنه اللّه»- قال: و يبعث السفياني بعثا إلى المدينة، فينفر المهديّ عليه السّلام منها إلى مكّة، فيبلغ أمير جيش السفياني أنّ المهديّ قد خرج إلى مكّة، فيبعث جيشا على أثره فلا يدركه، حتّى يدخل مكّة خائفا يترقّب، على سنّة موسى بن عمران. قال عليه السّلام: و ينزل أمير جيش السفياني البيداء، فينادي منادي مناد من السماء يا بيداء أبيدي القوم[3] فيخسف بهم، فلا يفلت منهم إلّا ثلاثة نفر، يحوّل اللّه وجوههم إلى أقفيتهم و هم من كلب، و فيهم نزلت هذه الآية: يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها، الآية
- موسى عليه السّلام ؛ خداوند دشمنش- قارون- را به زمين فروبرد، چنانكه خداوند- عزّ و جلّ- مىفرمايد: فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ؛[4] پس او و خانهاش را در زمين فروبرديم. قائم عليه السّلام نيز،- چنانكه گذشت- خداوند متعال دشمنانش- لشكر سفيانى- را به زمين فروخواهد برد.- (موسى) خسف اللّه تعالى بعدوّه الأرض و هو قارون، قال عزّ و جلّ: فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ، الآية. (القائم عليه السّلام) يخسف اللّه تعالى بأعدائه الأرض، و هم جيش السفياني كما ذكرنا آنفا.
- موسى عليه السّلام ؛ چون دستش را برمىآورد مىدرخشيد و سفيدى آن بينندگان را خيره مىساخت ...[5] قائم عليه السّلام نيز، نورش مىدرخشد تا جايى كه مردم از نور آفتاب و ماه بىنياز شوند كه ان شاء اللّه تعالى در بحث نور آن حضرت مطالبى در اين باره خواهد آمد. (موسى عليه السّلام) وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنَّاظِرِينَ.(القائم عليه السّلام) يضيء نوره بحيث يستغني الناس عن ضوء الشمس و القمر. و يأتي ما يدلّ على ذلك في نوره إن شاء اللّه تعالى. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 252
- موسى عليه السّلام ؛ از سنگ برايش دوازده چشمه جوشيد. قائم عليه السّلام نيز، در بحار به نقل از نعمانى به سند خود از حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام آمده كه فرمود: هرگاه قائم عليه السّلام ظهور نمايد با پرچم رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و انگشترى سليمان و سنگ و عصاى موسى قيام خواهد كرد، پس دستور مىدهد كه منادى آن حضرت اعلام كند: هيچكس از شما آب و غذا و علوفه برندارد. اصحاب آن حضرت مىگويند: مىخواهد ما و چهارپايانمان را از گرسنگى و تشنگى بكشد! پس آن حضرت حركت مىكند، اصحاب هم در خدمتش حركت مىكنند، و (موسى عليه السّلام) انفجرت له من الحجر اثنتا عشرة عينا. 473- (القائم عليه السّلام) روي في البحار، عن النعماني: بإسناده عن أبي جعفر عليه السّلام قال: إذا ظهر القائم عليه السّلام ظهر براية رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم و خاتم سليمان، و حجر موسى و عصا ه، ثمّ يأمر مناديه فينادي: ألا لا يحملنّ رجل منكم طعاما و لا شرابا و لا علفا، فيقول أصحابه: إنّه يريد أن يقتلنا و يقتل دوابّنا من الجوع و العطش، فيسير و يسيرون معه،
- اولين منزلى كه فرود مىآيد به سنگ مىزند از آن غذا و آب و علوفه بيرون مىآيد، پس از آن مىخورند و مىآشامند و چهارپايان را نيز علوفه مىدهند تا در پشت كوفه به نجف برسند.[6]- فأوّل منزل ينزله يضرب الحجر فينبع منه طعام و شراب و علف فيأكلون و يشربون و دوابّهم، حتّى ينزلوا النجف بظهر الكوفة.
- و در كمال الدين از آن حضرت (امام باقر عليه السّلام ) آمده كه فرمود: چون قائم عليه السّلام از مكه خروج نمايد، سخنگوى آن حضرت بانگ مىزند: احدى خوردنى و آشاميدنى با خود برندارد، و با خود سنگ موسى بن عمران را برمىدارد كه بار شترى است و هيچ منزلى فرودنيايند مگر آنكه از آن سنگ چشمهها برآيد، پس هركه گرسنه باشد سير و هركه تشنه باشد سيراب خواهد شد، چهارپايانشان هم سير و سيراب مىشود تا اينكه به نجف در پشت كوفه فرودآيند.[7] - و في كمال الدين: عنه عليه السّلام قال: إذا خرج القائم عليه السّلام من مكّة ينادي مناديه: ألا لا يحملنّ أحد طعاما و لا شرابا، و حمل معه حجر موسى بن عمران عليه السّلام و هو وقر بعير، فلا ينزل منزلا إلّا انفجرت منه عيون، فمن كان جائعا شبع و من كان ظمآنا روي، و رويت دوابّهم، حتّى ينزلوا النجف من ظهر الكوفة.
- مىگويم: ثقة الاسلام كلينى رحمه اللّه در اصول كافى نظير همين روايت را از امام صادق از پدرش عليهما السلام با اندك تفاوتى آورده است.[8]- 474 أقول: روى ثقة الإسلام الكليني (ره) في اصول الكافي: عن الصادق، عن أبيه عليهما السّلام (مثله) بأدنى تفاوت في بعض الألفاظ.
- و در خرايج از امام صادق از پدرش عليهما السلام آورده كه فرمود: چون قائم عليه السّلام در مكه قيام كند و بخواهد به كوفه برود، سخنگوى آن حضرت ندا مىكند: كسى از شما خوردنى و آشاميدنى برندارد، و آن حضرت سنگ موسى بن عمران را- كه از آن دوازده چشمه جوشيد- با خود برمىدارد، پس به هيچ منزلى فرودنيايد مگر اينكه آن را نصب فرمايد و چشمهها از آن جوشد، پس هركه گرسنه باشد سير و هركه تشنه باشد سيراب مىگردد و همين توشه آنها خواهد بود تا به نجف برسند- پيشتر از كوفه- و چون به آنجا فرودآيند آب و شير از آن پيوسته جارى خواهد بود، هركه گرسنه باشد سير و هركه تشنه باشد سيراب مىگردند.[9]- 475- و في الخرائج: عن الصادق، عن أبيه عليهما السّلام قال: إذا قام القائم بمكّة و أراد أن يتوجّه إلى الكوفة، نادى مناد: «ألا لا يحمل أحد منكم طعاما و لا شرابا» و يحمل معه حجر موسى بن عمران الّذي انبجست منه اثنتا عشرة عينا، فلا ينزل منزلا إلّا نصبه، فانبجست منه العيون، فمن كان جائعا شبع، و من كان عطشانا -- روي، فيكون زادهم حتّى ينزلوا النجف من ظاهر الكوفة، فإذا نزلوا ظاهرها انبعث منه الماء و اللبن دائما فمن كان جائعا شبع، و من كان عطشانا روي.
- موسى عليه السّلام ؛ فرعون براى رسيدن به او افراد بسيارى را كشت، ولى آنچه خدا خواست همان شد. قائم عليه السّلام نيز، فرعونهاى زمان ائمه اطهار عليهم السّلام به منظور قتل حضرتش چه بسيار از فرزندان پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله را كشتند، چنانكه در كمال الدين از امام صادق عليه السّلام ضمن حديثى طولانى در بيان- (موسى عليه السّلام) قتل فرعون لأجل إرادة قتله خلقا كثيرا، و ما ظفر بمراده و وقع ما أراد اللّه تعالى. (القائم عليه السّلام) قتل فراعنة زمان الأئمّة عليهم السّلام لأجل إرادة قتله خلقا كثيرا من أولاد النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم: 476- ففي كمال الدين: عن الصادق عليه السّلام قال- في حديث طويل، في بيان مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 253
- شباهت آن حضرت به موسى عليه السّلام چنين آمده: وقتى فرعون مطلع شد كه زوال و نابودى حكومتش بر دست او (موسى) است دستور داد كاهنان را حاضر كنند، پس آنها او را بر نسب براندازنده حكومتش دلالت كردند، و اينكه آن شخص از بنى اسرائيل است، پس پيوسته دستور مىداد كه شكم زنان باردار بنى اسرائيل را پاره كنند تا آنجا كه بيست و چند هزار نوزاد را كشت ولى نتوانست به موسى دست يابد، زيرا كه خداوند- تبارك و تعالى- او را حفظ كرد، شباهته بموسى عليه السّلام-: إنّ فرعون لمّا وقف على أنّ زوال ملكه على يده أمر بإحضار الكهنة فدلّوه على نسبه، و أنّه يكون من بني إسرائيل، فلم يزل يأمر أصحابه بشقّ بطون الحوامل من نساء بني إسرائيل، حتّى قتل في طلبه نيّفا و عشرين ألف مولود و تعذّر عليه الوصول إلى قتل موسى عليه السّلام بحفظ اللّه تبارك و تعالى إيّاه،
- و همينطور بنى اميه و بنى العباس وقتى دانستند كه سقوط سلطنت و رياست امرا و جبّارانشان به دست قائم ما خواهد بود، به دشمنى ما پرداختند و شمشيرهاى خود را در كشتن آل رسول صلّى اللّه عليه و اله و نابود كردن نسل آن حضرت به كار گرفتند به طمع اينكه به قتل قائم عليه السّلام دست يابند. البته خداوند- عزّ و جلّ- نمىپذيرد كه امر خود را براى يكى از ستمكاران فاش نمايد، مگر اينكه نور خود را به كمال رساند هرچند كه مشركين را خوش نيايد.[10] اين حديث طولانى در بخش هشتم خواهد آمد. كذلك بنو اميّة و بنو العبّاس لمّا وقفوا على أنّ زوال ملكهم و ملك الامراء و الجبابرة منهم على يد القائم منّا، ناصبونا العداوة، و وضعوا سيوفهم في قتل آل الرسول صلى اللّه عليه و آله و سلم و إبادة نسله طمعا منهم في الوصول إلى قتل القائم، و يأبى اللّه عزّ و جلّ أن يكشف أمره لواحد من الظلمة، إلّا أن يتمّ نوره و لو كره المشركون ... الخبر. و هو طويل يأتي في الباب الثامن.
- موسى عليه السّلام ؛ خداوند در يك شب امرش را اصلاح فرمود. قائم عليه السّلام نيز، خداوند در يك شب امرش را اصلاح خواهد كرد، چنانكه در كمال الدين از حضرت امام جواد عليه السّلام در وصف حضرت قائم عليه السّلام روايت شده فرمود: و به تحقيق كه خداوند تبارك و تعالى امر او را در يك شب اصلاح خواهد كرد، همچنانكه امر كليم خود موسى عليه السّلام را در يك شب اصلاح فرمود كه براى برگرفتن آتش براى خانوادهاش رفت ولى درحالىكه به پيغمبرى و رسالت مبعوث شده بود، بازگشت.[11] و ان شاء اللّه اين حديث بهطور كامل در بخش هشتم خواهد آمد. (موسى عليه السّلام) أصلح اللّه أمره في ليلة واحدة. (القائم عليه السّلام) يصلح اللّه أمره في ليلة واحدة: 477- ففي كمال الدين: عن أبي جعفر الثاني عليه السّلام في حديث وصف القائم: قال: و إنّ اللّه تبارك و تعالى ليصلح له أمره في ليلة، كما أصلح أمر كليمه موسى عليه السّلام إذ ذهب ليقتبس لأهله نارا فرجع و هو رسول نبيّ ... الخبر. و يأتي في الباب الثامن إن شاء اللّه تعالى.
- موسى عليه السّلام ؛ خداوند متعال به منظور امتحان قومش ظهور آن حضرت را تأخير انداخت، تا كسانى كه گوساله پرستيدند از كسانى كه خداى- عزّ و جلّ- را پرستيدند، جدا شوند. قائم عليه السّلام نيز، خداوند بههمين منظور ظهورش را به تأخير انداخته است، كه مطالبى در اين باره گذشت. (موسى عليه السّلام) أخّر اللّه تعالى ظهوره للقوم امتحانا لهم لكي يتبيّن من يعبد العجل عمّن يعبد اللّه عزّ و جلّ. (القائم عليه السّلام) أخّر اللّه تعالى ظهوره لأجل هذه الجهة أيضا.و قد مرّ ما يدلّ على ذلك.
- شباهت به هارون عليه السّلام: 19- باب شباهته بهارون
- هارون عليه السّلام را خداوند متعال به آسمان بالا برد، سپس بار ديگر به زمين بازگرداند، چنانكه در مجلد پنجم بحار در روايت مسندى از حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام آمده كه فرمود: موسى به هارون گفت: بيا باهم به كوه طور سينا برويم. چون باهم رفتند ناگاه خانهاى ديدند كه بر در آن درختى بود بر روى آن دو پيراهن، موسى به هارون گفت: جامههايت را برافكن و داخل اين خانه شو و اين دو حلّه را ببر كن و بر تخت بخواب. (هارون عليه السّلام) رفعه اللّه تعالى إلى السماء ثمّ ردّه إلى الأرض:478- يدلّ عليه ما في خامس البحار: مسندا عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال موسى عليه السّلام لهارون عليه السّلام: امض بنا إلى جبل طور سينا، ثمّ خرجا، فإذا بيت على بابه شجرة عليها ثوبان، فقال موسى لهارون: اطرح ثيابك و ادخل هذا البيت، و البس هاتين الحلّتين، و نم على السرير، ..مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 254
- هارون همين كار را كرد، چون بر تخت آرميد، خداوند او را به سوى خود قبض كرد و خانه و درخت برداشته شد، موسى به بنى اسرائيل بازگشت و به آنها خبر داد كه خداوند هارون را قبضروح كرد و به سوى خود بالا برد. گفتند: دروغ مىگويى تو او را كشتهاى، موسى به درگاه الهى شكوه كرد، خداوند متعال به فرشتگان امر فرمود تا هارون را بر تختى مابين زمين و آسمان فرودآوردند تا اينكه بنى اسرائيل او را ديدند و دانستند كه مرده است. نزديك به همين روايت از صاحب الكامل نقل شده است. قائم عليه السّلام را نيز، خداوند بعد از ولادت به آسمان بالا برد، سپس به سوى زمين بازگرداند- چنانكه در شباهت آن حضرت به موسى عليه السّلام گذشت- ففعل هارون، فلمّا أن نام على السرير قبضه اللّه إليه و ارتفع البيت و الشجرة، و رجع موسى إلى بني إسرائيل، فأعلمهم أنّ اللّه قبض هارون و رفعه إليه، فقالوا: كذبت، أنت قتلته، فشكى موسى عليه السّلام ذلك إلى ربّه، فأمر اللّه تعالى الملائكة فأنزلته على سرير بين السماء و الأرض، حتّى رأته بنو إسرائيل فعلموا أنّه مات. و نقل عن صاحب الكامل قريبا منه. (القائم عليه السّلام) رفعه اللّه تعالى إلى السماء بعد ولادته، ثمّ ردّه إلى الأرض، و قد مرّ ما يدلّ عليه في شباهته بموسى عليه السّلام.
- هارون عليه السّلام از راه دور سخن موسى را مىشنيد همچنانكه موسى سخن هارون را از دور مىشنيد، اين نكته را صاحب كتاب بدايع الزهور آورده. قائم عليه السّلام نيز، در روضه كافى از حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام آمده كه فرمود: هنگامى كه قائم ما بپاخيزد خداوند- عزّ و جلّ- در گوشها و چشمهاى شيعيان ما خواهد افزود بهطورىكه بين آنها و حضرت قائم عليه السّلام پيكى نخواهد بود، با آنها سخن مىگويد و آنها مىشنوند، و به او نگاه مىكنند درحالىكه در جاى خودش باشد. (هارون عليه السّلام) كان يسمع كلام موسى من مكان بعيد، و كذلك موسى يسمع كلام هارون من مكان بعيد، ذكره صاحب كتاب بدائع الزهور. 479- (القائم عليه السّلام) روي في روضة الكافي: عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ قائمنا إذا قام مدّ اللّه عزّ و جلّ لشيعتنا في أسماعهم و أبصارهم حتّى لا يكون بينهم و بين القائم بريد، يكلّمهم فيسمعون، و ينظرون إليه و هو في مكانه.
- 20- باب شباهته بيوشع عليه السّلام شباهت به يوشع عليه السّلام:
- يوشع عليه السّلام؛ پس از وفات موسى عليه السّلام منافقان امّت آن حضرت با او جنگ كردند. قائم عليه السّلام نيز، منافقان اين امت با او جنگ خواهند كرد- چنانكه در حرف «خ» مطالبى در اين زمينه گذشت-(يوشع عليه السّلام) حاربه المنافقون من امّة موسى عليه السّلام بعد وفاة موسى. (القائم عليه السّلام) يحاربه المنافقون من هذه الامّة.
- يوشع عليه السّلام؛ خورشيد برايش بازگشت. قائم عليه السّلام نيز، با مهر و ماه سخن مىگويد و آنها را صدا مىزند، و آنها به او پاسخ مىدهند- (يوشع عليه السّلام) ردّت له الشمس.480- (القائم عليه السّلام) يكلّم الشمس و القمر و يدعوهما فيجيبانه،
- چنانكه علامه مجلسى در بحار از حضرت امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: قائم عليه السّلام سيصد و نه سال زمامدارى مىكند- همانقدر كه اهل كهف در غارشان به سر بردند- زمين را پر از عدل و قسط خواهد كرد چنانكه از ظلم وستم پر شده باشد، پس خداوند براى او شرق و غرب زمين را فتح خواهد نمود، و قد مرّ ما يدلّ على ذلك في «حرف الحاء».كما رواه العلّامة المجلسي في البحار: عن أبي جعفر عليه السّلام قال: يملك القائم ثلاثمائة سنة و يزداد تسعا، كما لبث أهل الكهف في كهفهم، يملأ الأرض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا، فيفتح اللّه له شرق الأرض و غربها،
- ومردم دشمن را خواهد كشت تا اينكه جز دين محمد صلّى اللّه عليه و اله باقى نماند، شيوه سليمان بن داوود را پيش خواهد گرفت و خورشيد و ماه را صدا مىزند و او را پاسخ مىدهند، و زمين براى او نورديده شود و به او وحى مىآيد كه به امر خداوند به وحى عمل مىكند. و يقتل الناس حتّى لا يبقى إلّا دين محمّد، [و يسير] بسيرة سليمان بن داود، و يدعو الشمس و القمر فيجيبانه، و تطوى له الأرض، و يوحى إليه فيعمل بالوحي بأمر اللّه. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 255
- مؤلف گويد: من اين معنى را به نظم آوردهام:
- البته آنچه در متن غير قابل توجيه خبر آمده، به اينكه او خورشيد و ماه را مىخواند و از آن دو جواب مىشنود، و در اين امر هيچگونه شگفتى نيست، چه اينكه فضل يوشع در كنار حضرت حجّت، مانند سوزنى است كه به دريا فروشود، پس چه خوش است اين عزّت و كمال، خوشا اين مجد و جلالت قدر! خوشا اين فضل و بزرگوارى، و اين شأن و عظمت!
- شباهت به حزقيل عليه السّلام:21- باب شباهته بحزقيل عليه السّلام-
- حزقل نيز گفته شده- بر وزن زبرج- الحاء المهملة و الزاء المعجمة، و حزقل كزبرج لغة أيضا.
- (حزقيل عليه السّلام) أحيا اللّه تعالى له أمواتا.
- حزقيل عليه السّلام؛ خداوند متعال مردگانى را برايش زنده كرد، چنانكه در روضه كافى از حضرت ابو جعفر باقر و ابو عبد اللّه صادق عليهما السلام درباره آيه: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ؛(بقره، آيه 243) -آيا ننگرى به كسانى كه شمارشان هزاران تن بود و از بيم مرگ از ديار خود بيرون رفتند، پس خداوند به آنها فرمود: بميريد [كه مردند] سپس آنان را زنده كرد. فرمودند: 481- ففي روضة الكافي: عن أبي جعفر و أبي عبد اللّه عليهما السّلام- في قول اللّه عزّ و جلّ: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ (بقره، آيه 243)
- اينها هفتاد هزار خانوار از اهل يكى از شهرهاى شام بودند، گاهبهگاه طاعون در آنها مىافتاد، پس هرگاه احساس مىكردند طاعون آمده ثروتمندان از شهر بيرون مىرفتند ولى فقرا- كه توانايى سفر نداشتند- در شهر باقى مىماندند. لذا مرگ در ميان آنهايى كه در شهر مانده بودند بسيار و ميان آنهايى كه از شهر بيرون رفته بودند كمتر واقع مىشد، پس كسانى كه بيرون رفته بودند مىگفتند: فقال عليه السّلام: إنّ هؤلاء أهل مدينة من مدائن الشام، و كانوا سبعين ألف بيت، و كان الطاعون يقع فيهم في كلّ أوان، فكانوا إذا أحسّوا به خرج من المدينة الأغنياء لقوّتهم، و بقي فيها الفقراء لضعفهم، فكان الموت يكثر في الّذين أقاموا، و قلّ في الّذين خرجوا، فيقول
- اگر مانده بوديم مرگ بيشتر ما را مىگرفت. و آنهايى كه مانده بودند مىگفتند:الّذين خرجوا: لو كنّا أقمنا لكثر فينا الموت، و يقول الّذين أقاموا:
- اگر از شهر بيرون رفته بوديم كمتر مرگ از ما مىگرفت. پس نظر همگى آنها چنين شد كه هرگاه طاعون در ميانشان واقع شد همگى از شهر خارج شوند، و چون دانستند كه طاعون آمده همگى از شهر خارج و از ترس مرگ از آنجا دور شدند.. لو كنّا خرجنا لقلّ فينا الموت. قال عليه السّلام: فاجتمع رأيهم جميعا أنّه إذا وقع الطاعون فيهم و أحسّوا به خرجوا كلّهم من المدينة، فلمّا أحسّوا بالطاعون خرجوا جميعا، و تنحّوا عن الطاعون حذر الموت، فساروا في البلاد ما شاء اللّه.. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 256
- و در شهرهاى مختلف تا آنجا كه خدا خواسته بود سير كردند. سپس به شهرى گذرشان افتاد كه خراب شده بود و مردمش را طاعون از پاى درآورده بود، وقتى در اين شهر فرود آمدند و قرار گرفتند خداوند- عزّ و جلّ- به آنها فرمود: ثمّ إنّهم مرّوا بمدينة خربة قد جلا أهلها عنها و أفناهم الطاعون، فنزلوا بها فلمّا حطّوا رحالهم و اطمأنّوا، قال لهم اللّه عزّ و جلّ:
- همگى بميريد. همان ساعت همگى مردند و خاك شدند كه براى بينندگان آشكار بود كه اينها در ميان راه مرده بودند، لذا عابرين و مسافرين در آنجا منزل كردند و خاكهايشان را جاروب و يكجا جمع نمودند، پس پيغمبرى از پيامبران بنى اسرائيل كه موتوا جميعا، فماتوا من ساعتهم و صاروا رميما يلوح، و كانوا على الطريق المارّة فكنستهم المارّة فنحّوهم و جمعوهم في موضع، فمرّ بهم نبيّ من أنبياء بني إسرائيل يقال له:
- نامش حزقيل بود بر آنها گذشت، و هنگامى كه آن استخوانها را ديد گريه كرد و گفت: پروردگارا! اگر اراده فرمايى آنها را همانطوركه يكجا ميراندهاى همين حالا زنده كنى كه شهرها و بلاد تو را معمور سازند، و فرزندانى كه بندگى تو را با ديگر خلايقت انجام دهند از آنها متولد شوند، خداوند متعال به او وحى فرمود كه: آيا تو اين را دوست دارى؟ عرض كرد: آرى! پروردگارا آنها را زنده كن. حزقيل، فلمّا رأى تلك العظام بكى و استعبر، و قال: يا ربّ لو شئت لأحييتهم الساعة كما أمتّهم، فعمّروا بلادك و ولدوا عبادك، و عبدوك مع من يعبدك من خلقك، فأوحى اللّه تعالى إليه: أفتحبّ ذلك؟ قال: نعم يا ربّ، فأحيهم.
- حضرت فرمود: پس خداوند- عزّ و جلّ- وحى فرمود كه: چنينوچنان بگو. و چون آنچه خداوند- عزّ و جلّ- به او فرموده بود كه بگويد گفت- امام صادق عليه السّلام فرمود: آن اسم اعظم بود- وقتى حزقيل آن سخن را به زبان آورد، به استخوانها نگريست كه به يكديگر مىپرند و بار ديگر زنده مىشدند به هم نگاه مىكردند و سبحان اللّه، اللّه اكبر، و لا إله إلّا اللّه مىگفتند. در اين هنگام حزقيل گفت: شهادت مىدهم كه به تحقيق خداوند بر هرچيزى توانا است.( روضه كافى: 198) قال عليه السّلام: فأوحى اللّه عزّ و جلّ: أن قل كذا و كذا، فقال الّذي أمره اللّه عزّ و جلّ أن يقوله، فقال أبو عبد اللّه عليه السّلام: و هو الإسم الأعظم، فلمّا قال حزقيل ذلك الكلام نظر إلى العظام يطير بعضها إلى بعض، فعادوا أحياء ينظر بعضهم إلى بعض يسبّحون اللّه عزّ ذكره، و يكبّرونه، و يهلّلونه، فقال حزقيل عند ذلك: أشهد أنّ اللّه على كلّ شيء قدير.
- قائم عليه السّلام نيز، خداوند متعال براى او مردگانى را از مؤمنين و منافقين و كافرين زنده خواهد كرد و اخبارى كه بر اين معنى دلالت دارد بسيار بلكه متواتر است، از جمله: در روضه كافى از ابو بصير روايت شده كه گفت: به حضرت امام صادق عليه السّلام عرض كردم: اينكه خداوند تبارك و تعالى مىفرمايد: وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلى وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ؛( سوره نحل، آيه 38) آنان به شدّت به خداوند سوگندها ياد كردند كه خداوند هرگز كسى را كه بميرد برنمىانگيزد، آرى اين وعده حتمى خداوند است ولى بيشتر مردمان نمىدانند. منظور چيست؟ فرمود: اى ابو بصير! در اين باره چه مىگويند؟ عرض كردم: مشركين مىپندارند و قسم مىخورند براى رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله كه خداوند مردگان را زنده نمىكند. حضرت فرمود: مرگ بر كسى كه چنين سخنى مىگويد، از آنها بپرس كه آيا مشركين به اللّه قسم مىخوردند يا به لات و عزّى؟ (القائم عليه السّلام) يحيي اللّه تعالى له أمواتا من المؤمنين، و المنافقين، و الكافرين، و الأخبار الدالّة على ذلك كثيرة بل متواترة: 482- فمنها ما في روضة الكافي: عن أبي بصير، قال: قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام قوله تبارك و تعالى: وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلى وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ قال: فقال لي: يا أبا بصير، ما تقول في هذه الآية؟ قال: قلت: إنّ المشركين يزعمون و يحلفون لرسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم أنّ اللّه لا يبعث الموتى، قال: فقال عليه السّلام: تبّا لمن قال هذا، سلهم هل كان المشركون يحلفون باللّه، أم باللات و العزّى؟ مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج1، ص: 257
و إنّما الوارد في نصّ الخبر | بأنّه يدعو لشمس و قمر | |
و منهما يستمع الإجابة | و ليس في ذلك من غرابة | |
إذ فضل يوشع بجنب الحجة | كابرة انغمست في لجّة | |
فيا لهذا العزّ و الكمال | و يا لهذا المجد و الجلال | |
و يا لهذا الفضل و الكرامة | و يا لهذا الشّأن و الفخامة | |
|