-مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  عليه السّلام ، ج‏1، ص: ص: 430 رسيدن جزاى عمل به اولاد: عملى كه از شخص سرمى‏زند- اطاعت باشد يا معصيت-

422- 427- -430- -434

  1. «سایت : پایگاه شخصی حسین صفرزاده -https://hosein128.ir/«                                                    
  2. صفرزاده-  https://safarzade.blog.ir 
  3. نهج البلاغه فرزاد -@nahjolbalaghehfarzad 
  4. -«بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِيمِ‏» 
  5. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
  6. -مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم  عليه السّلام ، ج‏ ص: ص: 430
  7. رسيدن جزاى عمل به اولاد: عملى كه از شخص سرمى‏زند- اطاعت باشد يا معصيت- جزاى آن به اولاد و نوادگانش مى‏رسد، چنان‏كه از امام صادق عليه السّلام  در تفسير آيه شريفه: وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما- أحدها: أنّ جزاء الأعمال الصادرة من الشخص طاعة كانت أم معصية قد يصل إلى أولاده و أعقابه‏ 784- كما ورد عن الصادق عليه السّلام في تفسير قوله تعالى: وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما؛
  8. و امّا ديوار، پس از آن دو پسربچه يتيم بود كه در شهر هستند، و زير آن گنجى متعلق به ايشان، و پدرشان نيكوكار بود، پس پروردگارت خواست كه آن‏دو به قوّت رسند و گنجشان را برآورند.فرمود: آن‏دو يتيم با آن پدر صالح هفت پشت فاصله داشتند. وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما أنّه كان بينهما و بين ذلك الأب الصالح سبعة آباء.
  9. و اين به خاطر حكمت‏ها و مصالح عظيمى است كه بسيارى از آن‏ها بر ما پوشيده و مخفى است و بعضى از آن‏ها در روايات از ائمه معصومين عليهم السّلام برايمان روشن شده است. و ذلك لحكم جليلة و مصالح عظيمة قد خفيت علينا أكثرها، و بيّن لنا بعضها في الروايات الصادرة عن العترة الطاهرة.
  10. اگر بگوييد: بدون ترديد، رساندن خيرها و نعمت‏ها به اولاد شخص در حقيقت به خودش برگشته و تفضّلى نسبت به او انجام گرفته، به جهت كمال مودّت و مهرى كه بين انسان و اولادش هست، بلكه چه‏بسا خير رساندن به اولاد براى انسان- بلكه مطلق حيوانات- لذيذتر است از متنعّم شدن خود شخص، خواه در زمان حيات و زندگى او باشد يا پس از مردن. فإن قلت: لا ريب في أنّ إيصال الخيرات و النعم إلى أولاد الشخص، إيصال إليه و تفضّل عليه في الحقيقة، لما نرى بينهما من كمال المودّة و الرأفة بل ربّما يكون إيصال الخير إلى الأولاد ألذّ للإنسان بل للحيوان من تنعّم نفسه بهذا الإحسان، حيّا كان أو ميتّا:
  11. هم‏چنان‏كه در خبر آمده: ارواح مؤمنانى كه براى ديدن اولادشان مى‏آيند اگر آن را در وضع خوب و نيكى ببينند، خوشحال مى‏شوند، و اگر در فشار و سختى ببينند، اندوهگين مى‏گردند. 785- كما ورد أنّ أرواح المؤمنين الّذين يأتون لزيارة أولادهم إذا رأوهم بخير فرحوا، و إذا رأوهم في شدّة و ضيق حزنوا.
  12. و روايات ديگرى كه بر موضوع مورد بحث دلالت دارد. ولى عذاب كردن و به مشقّت انداختن اولاد به خاطر كارهايى كه از پدران و مادران سرزده، نه عقل آن را امضا كرده و نه قرآن. عقل اين را ظلم مى‏داند، و ظلم بر خداوند- عزّ و جلّ- قبيح است، در قرآن مجيد نيز آمده: وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏؛* و بردارنده‏اى بار گناه ديگرى را متحمّل نمى‏شود. إلى غير ذلك ممّا يدلّ عليه.و أمّا تعذيب الأولاد بسبب ما صدر عن الآباء و الامّهات، فهو ممّا لا يساعد عليه العقل، و لا الكتاب العزيز. أمّا العقل: فلأنّه ظلم في نظره، و لا ريب في قبحه على اللّه عزّ اسمه. و أمّا كتاب اللّه عزّ و جلّ فقد قال اللّه تعالى: وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏
  13. مى‏گويم: دچار شدن مردم به آفات و بليّات، گاهى كفّاره گناهان و خطاهاى آنان است و گاهى براى بالا رفتن درجات و فزونى ثواب‏ها مى‏باشد. پس ممكن است خداوند متعال بعضى از بندگانش را به بعضى از مصيبت‏ها و محنت‏ها عذاب نمايد و اين را كفّاره گناهان پدران و مادران قرار دهد، چون به خاطر مصيبت‏هايى كه به فرزندانشان مى‏رسد متأثّر و ناراحت مى‏شوند، آن‏گاه به اين بنده‏اى كه به آن مصيبت‏ها دچار گشته انواع نعمت‏ها و ثواب‏ها را عنايت مى‏كند، چون در دنيا به آن ناراحتى‏ها مبتلا شده است. و اين مبادله خوب و برنامه نيكى است و هيچ خلاف عدل و احسان هم در آن نيست بلكه خود نوعى احسان به انسان مى‏باشد. قلنا: إنّ ابتلاء الناس بالبليّات و الآفات قد يكون لتكفير خطيئاتهم و سيّئاتهم، و قد يكون لرفع درجاتهم و زيادة مثوباتهم، فيمكن أن يعذّب اللّه تعالى بعض عباده ببعض المصائب و المحن و الآفات و يجعل ذلك كفّارة لذنوب الآباء و الامّهات بسبب تألّمهم لابتلاء أولادهم بتلك المصيبات، ثمّ يخصّ هذا العبد المصاب بأنواع من النعم و الثواب لإبتلائه في دار الدنيا بتلك الهموم و البليّات، و هذه عناية حسنة، و مبادلة مستحسنة، و ليس في ذلك شي‏ء من خلاف العدل و الإحسان، بل هو نوع إحسان إلى الإنسان من الخالق المنّان.
  14. و بر اين معنى دلالت مى‏كند فرموده امام صادق عليه السّلام  در جواب مفضّل بن عمر- كه از خواصّ اصحاب گرامى آن حضرت است- كه پس از بيان خوبى‏ها و منافع حواسّ انسان و زيان‏هاى‏786- و يدلّ على ما ذكرناه في هذا المقام قول مولانا الصادق عليه السّلام في جواب مفضّل بن عمر الّذي هو من خواصّ صحبه الكرام، فإنّه عليه السّلام بعد ما بيّن له منافع حواسّ الإنسان و مضارّ فقدها بأحسن بيان،مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 430
  15. فقدان آن‏ها، مفضّل عرضه داشت: پس چرا بعضى از مردم برخى از اين اعضا را ندارند كه اين زيان‏هايى كه فرمودى به آن‏ها برسد؟ امام صادق عليه السّلام  فرمود: براى تأديب و موعظه كسى كه اين وضع برايش پيش مى‏آيد، و ديگران به سبب او پند گيرند، چنان‏كه زمامداران گاهى افرادى را براى مجازات و عبرت تأديب مى‏كنند و [عقلا] بر آن‏ها اشكال نمى‏گيرند، بلكه رأيشان را تعريف مى‏كنند و تدبيرشان را تصحيح مى‏شمارند. به‏علاوه‏براى كسانى كه اين امور برايشان پيش مى‏آيد اگر شكيبايى كنند و شكر الهى بجاى آورند پس از مرگشان آن‏قدر ثواب‏ها هست كه اين ناراحتى‏ها را در مقابل آن همه ثواب، كوچك و ناچيز خواهند ديد، تا جايى كه اگر به آن‏ها اختيار مى‏دادند كه به دنيا بازگردند و در آن بلاها زندگى كنند آن را انتخاب مى‏نمودند. قال المفضّل: فقلت: فلم صار بعض الناس يفقد شيئا من هذه الجوارح فيناله في ذلك مثل ما وصفته يا مولاي؟ قال عليه السّلام: ذلك للتأديب و الموعظة، لمن يحلّ ذلك به و لغيره بسببه، كما قد يؤدّب الملوك الناس بالتنكيل و الموعظة فلا ينكر ذلك عليهم، بل يحمد من رأيهم، و يصوّب من تدبيرهم، ثمّ للّذين تنزل بهم هذه البلايا من الثواب بعد الموت، إن شكروا و أنابوا، ما يستصغرون معه ما ينالهم منها، حتّى أنّهم لو خيّروا بعد الموت لاختاروا أن يردّوا إلى البلايا ليزدادوا من الثواب، الخبر.[1]
  16. و مى‏توان به نحو ديگرى جواب داد كه: خداوند- عزّ و جلّ- به مقتضاى حكمتى تقدير كرده، مصائب و بلاهايى برسد، ولى دفع و برطرف شدن آن مصائب و بلاها را مشروط و متوقف بر صدور افعال خاصّى از پدران و مادران يا خود آن‏ها قرار داده است، و چون آن شرط محقق نشد تقدير الهى جارى مى‏گردد. و يمكن أن يقرّر الجواب بوجه آخر، فيقال: إنّ اللّه عزّ و جلّ قد قدّر بمقتضى حكمته ابتلاء هؤلاء الأولاد بمصائب و بليّات، لكن قد جعل اندفاع تلك البلايا عنهم موقوفا على صدور بعض الأفعال عن آبائهم و امّهاتهم، أو صدور بعض الأفعال عنهم، فلمّا لم يقع الشرط جرى التقدير الإلهي،
  17. بنابراين ابتلاى آن‏ها در حقيقت به عنوان مجازات آن‏ها به سبب كارهاى پدران و مادرانشان نيست تا اشكالى وارد شود بلكه برمبناى مصالح واقعى است كه در هر امر مقدّرى وجود دارد. فابتلاؤهم في الحقيقة لم يكن مجازاة بأعمال آبائهم و امّهاتهم حتّى يتوجّه الإشكال المذكور، بل بحسب المصالح الواقعيّة الثابتة في كلّ أمر مقدور،
  18. و اين وجه را از يكى از دوستان خاصّ خود استفاده نمودم. و هذا ممّا استفدناه من بعض خصيّصي الأصحاب، فتح اللّه له الخير في كلّ باب.
  19. مسأله بداء: دومين مطلبى كه از حديث مورد بحث استفاده مى‏شود؛ وقوع بداء در بعضى از مقدّرات است، بسيارى از روايات نيز بر اين مسأله دلالت دارد بلكه از ضروريات مذهب اماميّه است كه مخالفين، آن‏ها را به اين عنوان (- اعتقاد به بداء) مى‏شناسند. البته تشريح و تفصيل اين مطلب از محلّ بحث كتاب خارج است لذا به‏طور خلاصه اين مطلب را براساس استفاده از اخبار و سخنان علما مى‏آوريم. الأمر الثاني: ممّا يستفاد من ذاك الحديث الشريف هو وقوع البداء في بعض المقدّرات، و يدلّ عليه أيضا كثير من الروايات، بل هو من جملة الضروريّات عند الإماميّة، بل هو ممّا يعرفون بالإعتقاد به عند مخالفيهم، و ذكر هذه المسألة تفصيلا خارج عمّا نحن بصدده، فلنذكر خلاصة ما استفدناه من الأخبار و كلام العلماء الأخيار:
  20. مى‏گويم: منظور از بداء آن است كه خداوند- عزّ و جلّ- چيزى را تقدير كند، و سپس خلاف آن را مقدّر نمايد. و اين از نظر عقل ممكن و از جهت نقل واقع شده است، به خاطر عموم و دوام قدرت خداوند، و به جهت دلالت آيات قرآن و احاديث متواتره بر آن. و علّت اين‏كه مخالفين آن را انكار كرده‏اند اين‏كه: به گمانشان اين امر مستلزم آن است كه خداوند- عزّ و جلّ- نسبت به امر- فنقول: إنّ المراد بالبداء هو أن يقدّر اللّه عزّ و جلّ شيئا، ثمّ يقدّر خلافه و هذا أمر ممكن عقلا و واقع نقلا، لعموم قدرته تعالى و دوام قدرته، و لدلالة الآيات القرانيّة و الأخبار المتواترة، و إنّما أنكره المخالفون زعما منهم أنّ ذلك‏ مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 431
  21. دوم جاهل باشد و از مصلحت آن غافل، (تعالى اللّه عن ذلك علوّا كبيرا؛)خداوند بسى برتر از اين پندار جاهلانه است. لذا در ردّ اين گمانشان يستلزم أن يكون اللّه عزّ و جلّ جاهلا بالأمر الثاني غافلا عن مصلحته، تعالى اللّه عن ذلك علوّا كبيرا،
  22. در حديث صحيحى از حضرت ابى عبد اللّه صادق عليه السّلام  آمده كه فرمود: در هيچ چيزى براى خداوند بداء نمى‏شود مگر اين‏كه پيش از اين‏كه بداء بشود، در علم او بوده است. و به همين معنى اخبار متعددى در اصول كافى و توحيد صدوق و بحار و غير اين‏ها آمده است.[2] 787- و لهذا ورد في ردّ زعمهم هذا، في الصحيح عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: ما بدا للّه في شي‏ء إلّا كان في علمه قبل أن يبدو له‏[3] و في معناه أخبار عديدة مرويّة في اصول الكافي، و توحيد الصدوق، و البحار و غيرها.[4]
  23. و تحقيق مطلب به گونه‏اى كه پرده‏هاى پندار را از روى فهم‏ها بردارد اين‏كه: به‏طورى‏كه در اخبار وارد شده، امور بر دو قسم است: محتوم و موقوف. محتوم چيزى است كه تحقق يافتن آن- از لحاظ وجود يا عدم- متوقف و وابسته به چيزى نباشد، بلكه خداوند آن را امضا و حتم نموده و به قلم قضا نوشته است. و منظور از موقوف امورى است كه وجود يا عدم آن‏ها در علم الهى مربوط و متوقف بر حصول يا انتفاء چيزى باشد. موقوف نيز بر دو گونه است: و تحقيق الكلام في ذلك بحيث يرتفع غواشي الأوهام عن وجوه الأفهام أن يقال: إنّ الامور كما ورد في الأخبار على قسمين:
  24. گونه اوّل: آن‏كه خداوند متعال براى پيغمبران يا فرشتگان يا اولياى خود موقوف بودنش را بيان كرده باشد. محتومة، و موقوفة.و المراد بالمحتومة: ما لا يكون تحقّقها وجودا أو عدما موقوفا على شي‏ء بل قضاها اللّه تعالى و أمضاها و حتمها، و بالموقوفة:
  25. گونه دوم: آن‏كه براى آن‏ها بيان نكرده باشد، بلكه به نظر آن‏ها محتوم است درصورتى‏كه در علم خداوند- عزّ و جلّ- موقوف مى‏باشد. ما يكون وجودها أو عدمها موقوفا في علم اللّه تعالى على حصول شي‏ء أو انتفاء شي‏ء.
  26. بدائى كه ما به آن معتقديم و روايات نقل‏شده از ائمه اطهار عليهم السّلام بر آن دلالت دارد مربوط به همين دو گونه است نه قسم اوّل، و همان‏طوركه مى‏بينيد مستلزم جهلى براى خداوند نيست. و هذا القسم أيضا على قسمين: أحدهما: ما بيّن اللّه تعالى لأنبيائه أو ملائكته أو أوليائه عليهم السّلام كونه موقوفا.
  27. مثال اين مطلب چنين است كه خداوند سبحان مقدّر فرمايد كه فلان آدم بيست سال زنده بماند اگر صله رحم بجاى نياورد، ولى اگر صله رحم بجاى آورد سى سال عمر كند. در اين‏جا خداوند عمر اين شخص را بيست سال تقدير فرموده و اگر به شرطى كه قرار داده باشد عمل نمايد ده سال به عمرش افزوده مى‏شود. پس زياد شدن ده سال بداء در آن مقدّر- يعنى بيست سال- است، و خداوند متعال هم از ازل اين را مى‏دانست، ولى در اين متوقف كردن بر شرط خاص حكمت‏هاى ارزنده‏اى هست، و مقدّر الهى- كه مربوط به شرطى بوده- هنگامى ظاهر مى‏شود كه شرطش محقّق شده باشد درحالى‏كه قبلا بر ما مخفى بوده است. و الثاني: ما لم يبيّن لهم ذلك، بل هو محتوم في نظرهم و علمهم، و لكنّه موقوف في علم اللّه عزّ و جلّ، و البداء الّذي نقول به و دلّت عليه الروايات المرويّة عن أئمّتنا عليهم السّلام إنّما هو في هذين القسمين، دون القسم الأوّل، و هذا كما ترى لا يستلزم جهلا للّه سبحانه، و مثال ذلك: أن يقدّر اللّه سبحانه أن يعيش زيد عشرين سنة إن لم يصل رحمه، و يعيش ثلاثين سنة إن وصل رحمه، فإنّه تعالى قدّر العشرين، فإذا عمل زيد بالشرط الموقوف عليه زيد في عمره عشر سنين، فزيادة العشرة بداء في تقدير العشرين، و اللّه تعالى كان عالما بذلك من أزل الآزال، لكن في ذلك التوقيف حكم جليلة لتقدير الخالق المتعال، فظهور ما قدّره اللّه تعالى مشروطا عند تحقّق شرطه و قد خفي علينا يسمّى بداء، فتدبّر. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 432
  28. و با اين بيان نحوه جمع بين دسته‏هاى مختلف اخبار معلوم شد كه: و بهذا البيان اتّضح وجه الجمع بين طوائف من الأخبار:
  29. دسته‏اى از آن‏ها دلالت دارد كه بداء در آنچه علم آن به پيغمبران رسيده واقع نمى‏شود. 788- منها: ما دلّ على أنّ البداء لا يقع فيما يصل علمه إلى الأنبياء،
  30. چنان‏كه در اصول كافى از فضيل بن يسار آمده كه گفت: شنيدم حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام  مى‏فرمود: علم بر دو گونه است: علمى نزد خداوند مخزون است كه احدى از مخلوق را از آن مطّلع نساخته، و علمى ديگر را به فرشتگان و پيغمبرانش تعليم فرموده، پس آنچه به ملائكه و پيغمبرانش تعليم فرموده واقع مى‏شود، و خود و فرشتگان و پيغمبرانش را تكذيب نمى‏نمايد، و آن علمى كه نزد خودش مخزون است آنچه مى‏خواهد پيش مى‏آورد و آنچه بخواهد تأخير مى‏اندازد و آنچه بخواهد ثابت مى‏كند.[5] مثل ما روي في اصول الكافي: عن الفضيل بن يسار، قال: سمعت أبا جعفر عليه السّلام يقول: العلم علمان، فعلم عند اللّه مخزون لم يطّلع عليه أحد من خلقه، و علم علّمه ملائكته و رسله، فما علّمه ملائكته و رسله فإنّه سيكون، لا يكذّب نفسه، و لا ملائكته و لا رسله، و علم عنده مخزون، يقدّم منه ما يشاء و يؤخّر منه ما يشاء و يثبت ما يشاء.[6]
  31. و دسته‏اى ديگر بر وقوع بداء در آنچه علم آن به پيغمبران و فرشتگان رسيده هم دلالت دارد مانند خبر دادن عيسى عليه السّلام  به مردن عروسى كه به خانه شوهرش مى‏بردند ولى نمرد و خلاف آن ظاهر شد، و خبر دادن ملك الموت به داوود عليه السّلام  به مرگ جوانى كه نزد او نشسته بود پس از هفت روز، ولى نمرد و خداوند سى سال مرگش را به تأخير انداخت به خاطر اين‏كه داوود عليه السّلام  او را رحم كرد، و خبر دادن خداوند متعال به حضرت نوح عليه السّلام  چند بار هلاكت قومش را، سپس تأخير افتادن آن و خبر دادن خداوند- عزّ و جلّ- به يونس عليه السّلام  كه در روز معيّن قومش هلاك خواهند شد، سپس خداوند توبه آن‏ها را پذيرفت و غير اين‏ها. و منها: ما دلّ على وقوع البداء فيما يصل علمه إلى الملائكة و الأنبياء أيضا مثل: إخبار عيسى بموت المرأة الّتي كانت تزفّ إلى زوجها، ثمّ لم تمت و ظهر خلافه‏[7] و إخبار ملك الموت داود بموت شابّ جالس عنده بعد سبعة أيّام‏ ثمّ لم يمت، و زاد اللّه في أجله ثلاثين سنة لرحمة داود لهذا الشابّ‏[8] و إخبار اللّه تعالى نوحا بهلاك قومه مرّات ثمّ أخّر ذلك‏[9] و إخباره عزّ و جلّ نبيّه يونس بهلاك قومه في اليوم المعيّن، ثمّ تاب اللّه عليهم‏[10] إلى غير ذلك.
  32. وجه جمع بين اين دو دسته از روايات اين‏كه: منظور در روايت سابق آن است كه خداوند- عزّ و جلّ- پيغمبرش را از واقع شدن امرى مطلع سازد و به او خبر دهد كه اين امر حتمى و غير قابل تغيير است، مثل اخبارى كه درباره خروج سفيانى- لعنه اللّه- پيش از قيام حضرت قائم- عجّل اللّه فرجه الشريف- وارد شده است. و وجه الجمع بين الطائفتين أن يكون المراد بما ذكره مولانا الصادق عليه السّلام في الرواية السابقة أن يخبر اللّه عزّ و جلّ نبيّه بوقوع أمر و يخبره بأنّه من المحتوم الّذي لا يغيّر، مثل الأخبار الواردة في خروج السفيانيّ الملعون قبل قيام القائم عجّل اللّه تعالى فرجه.[11]
  33. و مراد از دسته دوم آن است كه خداى تعالى پيامبرش را مثلا از امرى باخبر سازد، اما براى او بيان نكند كه محتوم است يا موقوف، كه ظاهر اين امر آن است كه محتوم باشد، چون موقوف بودن آن بيان نشده، پس ممكن است در آن بداء واقع گردد، زيرا كه نزد خداوند- عزّ و جلّ- بر امرى متوقف است كه آن را براى پيغمبر بيان ننموده، بلكه نزد خودش مخزون است و اين مستلزم دروغ يا تكذيبى هم نيست. و يكون المراد بالطائفة الثانية أن يخبر اللّه تعالى نبيّه مثلا بأمر و لم يبيّن له كون ذلك محتوما أو موقوفا في علم اللّه تعالى على شي‏ء، فهذا الأمر ظاهره يكون محتوما، إذ لم يبيّن له كونه موقوفا، فيمكن أن يقع فيه البداء، لكونه موقوفا عند اللّه عزّ و جلّ على أمر لم يظهره للنبيّ، بل هو مخزون عنده، و لا يستلزم وقوع خلافه كذبا و لا تكذيبا.مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 433
  34. شيخ طوسى رحمه اللّه به اين وجه بين آن اخبار را جمع كرده، و مجلسى رحمه اللّه نيز در دو كتابش مرآة العقول و بحار الانوار همين نظر را نزديك به واقع دانسته است. و بهذا الوجه جمع الشيخ (ره) بين تلك الأخبار و استقربه المجلسي (ره) في كتابيه المرآة و البحار.[12]

 

  1. مى‏گويم: چند روايت هم بر جمع يادشده دلالت دارد از جمله: أقول: و يشهد للجمع المذكور عدّة روايات:

 

  1. در الاحتجاج از امير مؤمنان على عليه السّلام  است كه فرمود: اگر يك آيه در كتاب خدا نبود از آنچه خواهد بود و آنچه شدنى است تا روز قيامت شما را خبر مى‏دادم، آن آيه اين است: يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ؛[13] خداوند آنچه را خواهد محو و آنچه را خواهد اثبات مى‏كند و نزد او است اصل كتاب [لوح محفوظ].[14] 789- منها: ما عن الإحتجاج: عن أمير المؤمنين عليه السّلام أنّه قال: لو لا آية في كتاب اللّه لأخبرتكم بما كان، و ما يكون، و ما هو كائن إلى يوم القيامة، و هي هذه الآية: يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ‏[15].[16]
  2. در روايت ديگرى از حضرت رضا عليه السّلام  است كه فرمود: ابو عبد اللّه (صادق) و ابو جعفر (باقر) و علىّ بن الحسين و حسين بن على و على بن ابى طالب عليهم السّلام گفته‏اند: اگر يك آيه در كتاب خدا نبود به آنچه تا روز برپايى قيامت خواهد بود شما را خبر مى‏داديم: يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ ....[17]- 790- و في رواية اخرى: عن الرضا عليه السّلام قال: قال أبو عبد اللّه، و أبو جعفر و عليّ بن الحسين، و الحسين بن عليّ، و الحسن بن عليّ، و عليّ بن أبي طالب: و اللّه لو لا آية في كتاب اللّه حدّثناكم بما يكون إلى أن تقوم الساعة: يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ ....[18]
  3. و با اين بيان نحوه جمع بين دو دسته ديگر از اخبار نيز معلوم مى‏شود كه دسته‏اى مى‏گويد: و اتّضح بالبيان المذكور وجه الجمع بين طائفتين اخريين من الأخبار أيضا:
  4. بداء در امر محتوم واقع نمى‏شود- چنان‏كه گفتيم- همان‏طوركه در بحار از عيّاشى از فضيل آمده كه گفت: شنيدم حضرت ابو جعفر باقر عليه السّلام  مى‏فرمود: از جمله امور، امورى حتمى است كه ناگزير خواهد آمد، و از جمله امور امورى هست كه نزد خداوند موقوف است، آنچه از آن‏ها را مى‏خواهد جلو مى‏اندازد، و آنچه را بخواهد محو مى‏كند و آنچه مى‏خواهد ثبت مى‏نمايد، احدى را از آن- يعنى موقوف- مطلع نساخته است، و امّا آنچه را كه پيامبران خبر آورده‏اند شدنى است، نه خودش را تكذيب مى‏كند و نه پيغمبرش و نه فرشتگانش را.[19] إحداهما تدلّ على أنّ البداء لا يقع في المحتوم كما ذكرنا: 791- مثل ما في البحار، عن العيّاشي: عن الفضيل قال: سمعت أبا جعفر عليه السّلام يقول: من الامور امور محتومة كائنة لا محالة،   و من الامور اّمور موقوفة عند اللّه، يقدّم فيها ما يشاء، و يمحو ما يشاء و يثبت منها ما يشاء لم يطلع على ذلك أحدا، يعني الموقوفة،فأمّا ما جاءت به الرسل فهي كائنة، لا يكذّب نفسه و لا نبيّه و لا ملائكته.
  5. و دسته ديگر دلالت مى‏كند كه در محتوم نيز بداء واقع مى‏گردد، مانند حديثى كه در غيبت شيخ نعمانى به سند خود از ابو هاشم داوود بن قاسم جعفرى آورده كه گفت: در خدمت حضرت ابو جعفر محمد بن على الرضا عليه السّلام  بوديم. سخن از سفيانى به ميان آمد و اين‏كه در روايت است كه امر او از محتوم است. من به حضرت ابو جعفر عليه السّلام  عرض كردم: آيا براى خداوند در امر محتوم بداء مى‏شود؟ فرمود: آرى! عرض كرديم: پس مى‏ترسيم در قائم عليه السّلام  نيز براى خداوند بداء حاصل شود. فرمود: قائم از ميعاد است و خداوند برخلاف وعده‏اش كارى نمى‏كند.[20] 792- و الاخرى تدلّ على وقوع البداء في المحتوم أيضا مثل في ما في غيبة الشيخ النعماني: بإسناده عن أبي هاشم داود بن قاسم الجعفري، قال:كنّا عند أبي جعفر محمّد بن عليّ الرضا عليه السّلام فجرى ذكر السفياني، و ما جاء في الرواية من أنّ أمره من المحتوم، فقلت لأبي جعفر عليه السّلام: هل يبدو للّه في المحتوم؟ قال: نعم، قلنا له: فنخاف أن يبدو للّه في القائم. مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج‏1، ص: 434
  6. وجه جمع اين‏كه، دسته اوّل ناظر به امورى است كه خداوند متعال حتمى‏بودن آن را خبر داده، پس تغيير دادن آن‏ها تكذيب خودش و فرشتگان و پيامبرانش مى‏باشد. و دسته دوم ناظر به امورى است كه خداوند حتمى بودن يا موقوف بودن آن‏ها را خبر نداده است و مشيّت دارد، ولى چون خبر دادن به چيزى بدون بيان اين‏كه موقوف است ظهور در حتمى بودن آن دارد، از آن‏ها به محتوم تعبير شده است. و در اين حديث اشاره‏اى هم به اين معنى هست، امام جواد عليه السّلام  علّت واقع نشدن بداء را در امر قائم عليه السّلام  چنين فرمود: قائم از ميعاد است و خداوند برخلاف وعده‏اش كارى نمى‏كند. فقال: إنّ القائم من الميعاد، و اللّه لا يخلف الميعاد. و وجه الجمع، أن تكون الطائفة الاولى ناظرة إلى ما أخبر اللّه تعالى بحتميّته فتغييره تكذيب لنفسه و لملائكته و أنبيائه، و الثانية ناظرة إلى ما لم يخبر اللّه تعالى بكونه محتوما، و لا بكونه موقوفا، فله المشيّة في ذلك إلّا أنّ الإخبار بشي‏ء من دون بيان كونه موقوفا لمّا كان ظاهرا في الحتميّة سمّي محتوما. و في هذا الحديث أيضا إشعار بهذا المطلب، فإنّه عليه السّلام علّل عدم وقوع البداء في أمر القائم عليه السّلام بكونه من الميعاد، و اللّه سبحانه صرّح بأنّه لا يخلف الميعاد.اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

[1] البحار: 3/ 70.

[2] . كافى: 1/ 148. توحيد صدوق: 334.

[3] الكافي: 1/ 148 ح 9، عنه البحار: 4/ 121 ح 63.

[4] الكافي: 1/ 146 باب البداء، التوحيد: 334 باب البداء، البحار: 4/ 92.

[5] . كافى: 1/ 147.

[6] الكافي: 1/ 147 ح 6، عنه البحار: 4/ 113 ح 36.

[7] البحار: 14/ 244 ح 22.

[8] البحار: 14/ 38 ح 17.

[9] البحار: 11/ 310 ح 5.

[10] البحار: 14/ 380 ح 2.

[11] البحار: 52/ 191 ح 24.

[12] مرآة العقول: 2/ 125، البحار: 4/ 111.

[13] . سوره رعد، آيه 39.

[14] . احتجاج: 1/ 384.

[15] الرعد: 39.

[16] الإحتجاج: 1/ 384.

[17] . قرب الاسناد: 155.

[18] قرب الإسناد: 354 ح 1266.

[19] . تفسير العياشى: 2/ 217.

[20] . غيبت نعمانى: 162.

@Aseman_Mag

ما را دنبال کنید